در حاشيه رويدادها، سياوش دانشور
مردم و "انتخابات"
يک نگراني کل حکومت اسلامي عدم شرکت گسترده مردم در نمايشي است که اسم آنرا "انتخابات" گذاشته اند. آمارهاي خودشان که "اعتبار" آن باندازه مکان رژيمشان در نزد مردم است روشن است: از بيست و چند درصد تا سي و چند درصد ممکن است شرکت کنند. تازه اين محاسبات براساس "شوک تبليغاتي"، وعده هاي پوچ، بسيج ابواب جمعي ارگانهاي سرکوب، تحريک قومي، و گرو گرفتن شناسنامه جوانان و تهديد مستخدمين دولتي است. بيش از هر زمان جمهوري اسلامي رژيمي نامشروع نه فقط ميان مردم ايران بلکه در چشم جهانيان و حتي بخشي از دولتهائي است که همين اوباشان را براي سرکوب انقلاب ٥٧ به صحنه آوردند. اين نمايش براي مردم کوچکترين ارزشي ندارد و رژيم اسلامي هم اين را ميداند. رفسنجاني، سنگين وزن اين نمايش، پاسخش را في الحال از کارگران در اول مه گرفته است و مابقي شان از اصلاح طلب تا قاتلين قديم سپاهي، در جلسات پيشا "انتخاباتي" پاسخ دندان شکن گرفته اند و مجبور شدند بساطشان را جمع کنند و بروند.
اين نمايش اگر اهميتي دارد اينست که چه فردي از درون رژيم ميتواند در زمينه معامله با دولتهاي غربي و مشخصا رابطه ايران و آمريکا، رسيدن به توازني در پرونده اتمي و مسائل منطقه اي بسود کل نظام نقش ايفا کند. اهميت رفسنجاني چه براي غرب و چه براي عمده حکومت اينجاست. براي دو خرداد رفسنجاني ضربه گير است چون نهايتا با خامنه اي يک تيم نميشود و شکست احتمالي او راه را براي مغضوبين از حکومت و "اپوزيسيون" فردا در طرحهاي غرب هموار ميکند. براي بخشي از جناح راست رفسنجاني ميتواند زمان بخرد. اما عليرغم محاسبات و تنشهاي روبه گسترش درون حکومتي، مردم در کمين اند. فاکتور پيشروي اعتراض و مبارزه آزاديخواهانه مردم و موقعيت نابسامان حکومت به تنش ميان جناحها دامن زده است. هم طرفداران خامنه اي و هم امثال کروبي به رفسنجاني حمله ميکنند. اين تنش ها قبل از اينکه چيزي در باره اختلافات جناحها بگويد دارد بر ترس يکپارچه کل حکومت از انفجار جامعه تاکيد ميگذارد. همه شان آرزو دارند که "نظام" در اين "انتخابات" مهر مشروعيت بخورد چرا که نفس موجوديت سياسي شان منوط به اينست.
کل اين بازي را بايد بهم ريخت. دولتهاي غربي هم وقايع ايران را با حساسيت دنبال ميکنند. وحشت آنها از انقلاب کارگري اگر بيشتر از دستيابي رژيم به سلاح هسته اي نباشد، کمتر نيست. اميد هر طرفي از کل کمپ راست - از غرب تا جناحهاي حکومت - به رفسنجاني استراتژيکي نيست، تاکتيکي است. رفسنجاني از نظر هر کدام هموار کننده مسير سياسي بنيادي تري در تحولات سياسي ايران است. فقط شکست تمام عيار اين نمايش مضحک و پيشروي کارگر و انقلاب آزاديخواهانه اش ميتواند کل اين بازي را ناممکن کند. امروز بيش از هر زمان شکافها و تنشهاي درون کمپ راست در مورد آينده ايران به نفع مبارزه براي سرنگوني و عقب راندن رژيم اسلامي عمل ميکند. تحميل يک شکست همه جانبه به جمهوري اسلامي در اين مضحکه، جنبش آزادي و برابري را تصاعدي به پيش ميراند.
به کارگران ايران خودرو
مرگ دلخراش حبيب کاظمي بر اثر ناامني محيط کار يک قتل عمد ديگر سرمايه داران عليه کارگران است. بورژوازي ايران محيط کار را به يک قتلگاه تبديل کرده است. از اميد اولادي تا حبيب کاظمي و کارگراني که هر روز در گوشه گوشه ايران قرباني ناامني محيط کار ميشوند، جانشان را از دست ميدهند و يا دچار نقص عضو ميشوند، اينها همه سند جنايت مستقيم سرمايه عليه کارگران در محيط کار است. جنايتي که تنها منطقش کم هزينه کردن توليد و کسب سود بيشتر است. هفته پيش هم جمشيد پرکانيان کارگر شرکت آلومين سنندج چهار انگشت دستش را از دست داد.
ايران خودرو امروز يکي از مراکز کارگري شناخته شده است که در آن سوانح کار و شدت کار از کارگران مرتبا قرباني ميگيرد. سوالي که در مقابل ما قرار دارد اينست که چگونه بايد به اين جنايات پايان دهيم؟ تحميل شرايط بهتري همين امروز در ايران خودرو عملي است. نه فقط براي کارگران ايران خودرو بلکه براي هر کارگري روشن است که کارفرماها کوچکترين اهميتي براي سلامت و امنيت کارگران قائل نيستند. از نظر سرمايه دار کارگر هرچه ساکت تر و سربزير تر باشد و بيشتر کار کند "کارگر خوب و نمونه" است! سرمايه دار و کارفرما جماعت را بايد عقب راند، حق کارگر را از حلقومش بيرون کشيد و شرايط بهتري را بنفع کارگر به او تحميل کرد. و اين امر روزمره جنگ کارگر و سرمايه دار است. جمعي از کارگران ايران خودرو در اطلاعيه اي اعلام کرده اند که در همبستگي با حبيب کاظمي روز شنبه ده دقيقه دست از کار ميشکند. اين اقدام بسيار خوبي است اما امنيت را به محيط کار برنميگرداند. تضميني نيست که فردا سانحه ديگري پيش نيايد. مرگ حبيب کاظمي بايد پاسخ درخوري بگيرد. کارگران ايران خودرو لازم است فورا در مجامع عمومي قسمتها و کارگاهها تصميم بگيرند که براي کشته نشدن کارگر در حين کار و تکرار نشدن اين تراژديها اقدامات موثري را در دستور بگذارند. هزاران کارگر اين شرکت بزرگ ميتوانند کارهاي متعددي را پيش ببرند. اعتصاب متحدانه در روز معيني و با اعلام قبلي با خواست پاسخگوئي شرکت و دولت در مقابل کشته شدن حبيب کاظمي يک قلم کار است. بايد دسته جمعي خواهان اين شد که امنيت محيط کار مطابق با استانداردهاي موجود شرکتهاي مشابه بالا رود و نمايندگان مستقيم کارگران بر آن نظارت داشته باشند. همينطور لازم است مرگ حبيب کاظمي و ديگران در همين شرکت بعنوان پرونده قتلهاي محيط کار در شرکت ايران خودرو به سازمانهاي کارگري براي پيگيري ارسال شود. يک کار فوري و مهم در اين زمينه اعزام هيئتي از جانب اين سازمانها به ايران براي بررسي اين پرونده است. وکلاي کارگري بايد اين پرونده را بعهده بگيرند و عليه رژيم ايران و کارفرماهاي ايران خودرو شکايت شود.
٭٭٭