"کميته پيگيري": امکانات، ضرورت تغيير ريل، و ملزومات پيشروي
نکاتي درباره "کميته پيگيري ايجاد تشکل هاي آزاد کارگري در ايران"
فاتح بهرامي
حدود سه ماه از تشکيل "کميته پيگيري ايجاد تشکل هاي آزاد کارگري در ايران" ميگذرد. سوالات و نکات مهمي درباره اهميت اين حرکت، آينده آن، ملزومات پيشروي، و موانع سر راه آن وجود دارد که اشاره مختصر به آنها موضوع اين نوشته است.
تشکيل اين کميته و حمايت بيش از چهار هزار کارگر از بيانيه آن يک حرکت مهم کارگري است که ايجاد تشکل توده اي کارگري مستقل از دولت را هدف خود گذاشته است و همين بسادگي حمايت جدي از آنرا ضروري ميکند. جوهر خواست اين کميته، مستقل از فرمولبنديهاي بيانيه و نحوه شروع آن، ايجاد تشکل کارگري بر اساس اراده مستقيم کارگران، عدم برسميت شناسي تشکلهاي دولتي خانه کارگر و شوراهاي اسلامي و اعتراض به سازمان جهاني کار بخاطر برسميت شناسي اين جريانات دولتي است. اعضاي اين کميته تاکنون درباره اين حرکت و مسائل مربوط به آن منظورشان را روشن کرده اند، و از جمله پنج نفر از آنان در مصاحبه اي با سايت شورا بر ضرورت ايجاد تشکل کارگري مستقل از دولت و متکي بر مجمع عمومي تاکيد کرده اند. ضرورت دفاع از اين حرکت نيازي به استدلال ندارد. طبقه کارگر ايران از داشتن تشکلهاي توده اي خود محروم شده و در مقابل تعرض افسار گسيخته سرمايه بيدفاع است، و کساني راه افتاده اند و در مقابل اين وضعيت تلاشي را شروع کرده اند. نحوه تشکليابي کارگران قطعا باشکال مختلفي ميتواند صورت بگيرد و تلاشهاي گوناگوني را هم شاهد خواهيم بود، و اين حرکت نيز يکي از اين تلاشهاست که ميتواند گام بزرگي در راستاي ايجاد تشکل کارگري بردارد و به يک حرکت تاريخي در مبارزه طبقه کارگر بدل شود.
١- نقطه قدرت اين کميته کدامست؟
اقدام تشکيل دهندگان کميته پيگيري از چند نظر اهميت دارد. فاکتور اول همين متشکل شدن خود اين دوستان در يک کميته و راه افتادن براي عملي کردن هدفشان است. فاکتور دوم اينست که اعمال اراده مستقيم توده کارگر را در مرکز هدف خود براي ايجاد تشکل قرار داده اند. فاکتور سوم که بسيار هم مهم است، پشتوانه و حمايت توده اي بيش از چهار هزار کارگر در مرحله اوليه اين حرکت است. اين قبل از هر چيز نشان دهنده اينست که اين کميته به بخشي از کارگران و به شبکه اي از فعالين کارگري در نقاط مختلف دسترسي دارد که توانسته در مدت کوتاهي به بسيج اين نيرو دست بزند. علاوه بر اينها وضعيت طبقه کارگر طوري است که زمينه را براي موفقيت و پيشروي اين کميته مساعد ميکند. از طرفي جنبش اعتراضي طبقه کارگر در عکس العمل به فقر و فلاکت اقتصادي بيسابقه و بي تاميني شغلي که زندگي و آينده خانواده هاي کارگري را در معرض تهديد جدي قرار داده است دائما رو به گسترش است و جستجوي راه حل مقابله با اين شرايط مشغله دائمي کارگران است. اما اين راه حل چيزي جز متحد شدن و متشکل شدن کارگران نيست. و اين ميتواند کميته را در مرکز توجه کارگران قرار دهد. از طرف ديگر، گسترش جنبش اعتراضي طبقه کارگر، و فاکتور جديد همبستگي طبقاتي و حمايت کارگران از مبارزات همديگر که بارقه هائي از آن در اشکال مختلف و در نقاط مختلف ايران بوجود آمده است، زمينه اي بسيار مساعد براي ايجاد تشکل توده اي کارگران در ابعاد سراسري فراهم کرده است و اين خود به امر کميته پيگيري خدمت ميکند.
اما با وجود تمام عواملي که بعنوان نقطه قدرت کميته پيگيري به آن اشاره شد، پيشروي و موفقيت اين کميته در گرو ورود آن به مرحله ديگري از فعاليت و بکارگيري اهرمها و مکانيزمهاي ديگري است. در واقع کميته پيگيري نيازمند يک تغيير ريل در جهت انجام اقدامات و فعاليتهائي است که مستقيما ناظر بر ايجاد تشکل کارگري توسط خود کارگران و دست بکار شدن عملي آن باشد.
٢- ايجاد تشکل کارگري امر خود کارگران است
تعرض سرمايه داران به حقوق کارگران نه تصادفي است و نه به خلق و خو و طينت اين يا آن سرمايه دار برميگردد. استثمار کارگر اساس سرمايه داري است و زدن حقوق کارگر تا جائي که ممکن باشد منطق هر سرمايه داري است. و در مقابل، تشکل کارگري ابزار مبارزه کارگران براي دست يافتن به حقوقشان است، ابزار دفاع از منفعت کارگر و ابزار مقاومت در مقابل تعرض سرمايه دار به حقوق کارگر است. لذا تشکل توده اي کارگران، تشکلي که از منفعت کارگر دفاع کند، وسيله و ابزاري در مقابل سودجوئي سرمايه دار است و سرمايه دار آن را در مقابل منفعت خود ميبيند. باين دليل در هيچ کجاي دنيا سرمايه داران و دولت که نماينده طبقه سرمايه دار است، براي کارگران تشکل بوجود نمياورند، سرمايه دار تشکلي را که عليه منافع خود اوست براي کارگر درست نميکند. بنابراين، واضح است که هيچ دولت بورژوائي، و بطريق اولي نوعي از آن مانند جمهوري اسلامي، نه براي کارگران تشکل واقعي درست ميکند و نه راه براي آن باز ميکند، نه موانع تشکل يابي کارگران را رفع ميکند، و نه امکاني براي انتخاب نمايندگان واقعي کارگران باز ميکند. ايجاد تشکل واقعي کارگران امر خود کارگران است. برخلاف مطالباتي مانند افزايش دستمزد و کاهش ساعت کار و غيره، ايجاد تشکل را نميشود و نبايد از دولت بورژوائي و هيچ ارگان آن مطالبه کرد، بايد کارگران خود راسا براي ايجاد آن اقدام کنند و آنرا با قدرت اتحاد خود به دولت تحميل کنند. برسميت شناسي تشکل کارگري توسط دولت با ايجاد آن متفاوت است. تشکل کارگري، چه شورا يا سنديکا را کارگران بايد خود ايجاد کنند اما واضح است که بايد از دولت و سرمايه داران بخواهند که آنرا برسميت بشناسند، و اينجا هم فقط قدرت متحد کارگران است که ميتواند اين برسميت شناسي را به دولت تحميل کند.
آينده کميته پيگيري در گرو اينست که منتظر پاسخ هيچ ارگان و نهادي به بيانيه خود ننشينند، چون در دنياي واقعي پاسخي در جهت خواست کميته در کار نخواهد بود. در مقابل، کميته لازم است سلسله فعاليتهائي را در دستور بگذارد که به تحقق اهداف آن ياري برساند. اين فعاليتها کدامند؟
٣- ملزومات پيشروي
الف) جذب رهبران کارگري
پيروزي هر حرکت و فعاليتي براي ايجاد تشکل توده اي کارگري در ابعاد سراسري، مستقل از اينکه در ابتدا چگونه شروع ميشود، منوط به اينست که رهبران عملي مبارزات کارگري در آن دخيل باشند و نقش ايفا کنند. رهبران عملي کساني هستند که روي توده کارگران نفوذ دارند، اعتراض و مبارزه آنان را رهبري ميکنند، کارگران را حول خواستها و شعارهاي معيني متحد ميکنند و بحرکت درمياورند، اعتصاب سازمان ميدهند، مورد اعتماد کارگران لااقل در محدوده محيط کار خود هستند، و در يک کلام نبض تحرک و مبارزه توده کارگر در دست اين رهبران است. حتي سنتهاي اعتراض و مبارزه از طريق اين رهبران به کارگران منتقل ميشود و باين اعتبار راديکاليسم و نمايندگي شدن منفعت طبقاتي کارگران يا سازشکاري و محافظه کاري در هر مبارزه اي بستگي به اين دارد که رهبران عملي به کداميک از گرايشات درون طبقه تعلق دارند. از اينرو نقش رهبران عملي در تشکل يابي کارگران و حتي نوع تشکل انکار ناپذير است. هيچ شورا و مجمع عمومي و سنديکائي در يک کارخانه بدون حضور اين رهبران يا بدون خواست و اقدام موثر آنان برپا نميشود و شکل نميگيرد. بنابراين اولين نکته کليدي و رمز موفقيت کميته پيگيري در اينست که تلاش کند و بتواند رهبران عملي کارگران را جذب کند و آنها را به اين حرکت ملحق کند. کميته پيگيري اگر بتواند به مرکزي براي لااقل تجمع تعداد قابل توجهي از رهبران عملي مراکز اصلي و مهم کارگري ايران بدل بشود، آنگاه يک گام بزرگ و اساسي در جهت ايجاد تشکل سراسري کارگران برداشته است. اين امکاني ميشود که اين رهبران دست در دست هم بگذارند و با هدف و تصميم مشترک و به اعتبار نفوذشان در ميان توده کارگران برپائي مجمع عمومي منظم را در کارخانه هاي ايران جاري کنند و تشکل کارگران را درست کنند. در چنين حالتي، يعني ملحق شدن طيفي از رهبران کارگري به کميته پيگيري، اين کميته ميتواند به هيئت موسس شوراها يا هر نام مشابه آن بدل شود و اعلام موجوديت کند. اما تماس با اين رهبران و جذب آنان به کميته پيگيري چگونه ميتواند متحقق شود؟
ب) استفاده از مکانيزمهاي اجتماعي شدن
وصل شدن رهبران کارگري به کميته پيگيري از راههاي متفاوتي ممکن است، از امکانات فعالين کميته براي تماس با اين رهبران و بويژه با توجه به منبع مهم چهار هزار نفر که طومار را امضا کرده اند، تا حساسيت نشان دادن و حمايت کردن از اعتصابات کارگري بخصوص آنهائي بدلايل اهميت محيط کار يا طولاني شدن اعتراضات به حرکت مطرحي در جامعه تبديل ميشوند، هر کدام ميتواند حلقه هائي براي اتصال کميته با برخي رهبران کارگري باشد و لازم است به آنها توجه شود. اما يک فاکتور مهم ديگر اتکا به مکانيزمهاي اجتماعي شدن است، و در اينمورد بايد به امکان جديد و بي نظير تلويزيون کانال جديد و راديو انترناسيونال اشاره کرد. کميته پيگيري بايد تلاش کند که در دسترس قرار بگيرد، کارگران در سطح اجتماعي آنرا بشناسند و با هدف و فعاليتهايش آشنا شوند، فعالين کميته در سطح علني و اجتماعي ابراز وجود کنند و براي متشکل شدن کارگران نيرو بسيج کنند و حمايت بخواهند، و تلويزيون ابزار مهمي براي انجام اينهاست. هنوز کميته پيگيري که امر مهم ايجاد تشکل براي کارگران ايران را هدف خود قرار داده است از اين مدياي مهم استفاده نکرده است. اين تلويزيون متعلق به کارگران و انسانهاي آزاديخواه جامعه است. چرا اعضاي کميته پيگيري از طريق تلويزيون کانال جديد و راديو انترناسيونال، خود و اهدافشان را به کارگران ايران معرفي نميکنند و آنها را به همکاري و حمايت دعوت نميکنند و امکانهاي مختلف تماس کارگران با کميته را اطلاع نميدهند؟ بايد رهبران کارگري کاشان را الگو قرار داد، آنها وقتي نقش تلويزيون کانال جديد را در جريان اعتصاب نساجي کردستان مشاهده کردند، تماس گرفتند و خواستند که حرفشان را بزنند و تاکنون دو بار از طريق اين تلويزيون خواستها و مسائل و توقعات خود را به گوش همه کارگران رساندند و تا همين حد تاثيرات بسيار مهمي در محدوده فعاليت خود براي سازماندهي کارگران و ادامه اعتراضاتشان برجاي گذارده اند. فعالين کميته خوشبختانه تاکنون از اينترنت براي ابراز نظرات و اهدافشان استفاده کرده اند اما اين کافي نيست. استفاده از تلويزيون و راديو ميتواند اين حرکت را اجتماعي کند و حلقه اتصال مهمي با ديگر رهبران کارگري بشود.
ج) وصل شدن به جنبش افزايش دستمزد
مطالبه افزايش دستمزد تا حداقل چهار صد و پنجاه تومان که هم اکنون جنب و جوش زيادي را در شهرهاي مختلف ايران بوجود آورده، ميرود که به يک جنبش وسيع در ميان کارگران بدل شود. توجه کميته پيگيري به اين جنبش و وصل شدن به آن، نه فقط از زاويه اهميت آن، بلکه همچنين از سر خدمت به امر تشکليابي کارگران از اهميت جدي برخوردار است. واقعيت اينست که کارگران هنگام مبارزه و اعتراض نسبت به هر زمان ديگر متحدتر هستند، و لذا ساده تر و سريعتر متشکل ميشوند. اين مساله را در مورد برپائي مجامع عمومي بسادگي ميشود مشاهده کرد. شاهد هستيم که بخش زيادي از اعتصابات و اعتراضات کارگري از کانال مجمع عمومي به پيش ميرود. اما اين مجامع عمومي عمدتا پس از پايان اعتراض و اعتصاب وجود ندارند و تا مبارزه بعدي برگزار نميشوند. اگرچه اتکاي مبارزات کارگران به مجامع عمومي نشان از قدرت گرايش و سنت راديکال سوسياليست درون طبقه است، اما ناپايدار بودن اين مجامع همان نقطه ضعف کنوني جنبش کارگري، يعني فقدان تشکل، است. جنبش افزايش دستمزد، درصورتيکه رهبران عملي کارگران خوب کار کنند، هم بخش وسيعي از طبقه کارگر را حول خود بسيج ميکند و هم يک مبارزه طولاني مدت خواهد بود. از اينرو با توجه به متحد بودن کارگران در اين مبارزه و امکان گسترش مجامع عمومي بر سر اين مطالبه، جنبش افزايش دستمزد يک بستر مساعد براي فعاليت کميته پيگيري و وصل شدن به رهبران کارگري و نهايتا در خدمت هدف کميته است.
در انتها به موانعي که ميتواند بر سر راه کميته پيگيري قرار بگيرد اشاره ميکنم.
٤- موانع احتمالي بر سر راه کميته پيگيري
در اينجا منظورم موانع داخلي است. اولين مانع اساسي همين وضع موجود است که "در جا زدن" نام گرفته است و بالاتر نظرم را درباره عبور از آن اشاره کردم. اما يک "راه حل" مطرح شده در مقابل اين درجا زدن عبارتست از "فعال" شدن از طريق شيفت کردن به ديگر عرصه هاي مطالبات کارگري، يعني عملا تبديل کميته فعلي به کميته پيگيري مطالبات کارگري. اين فلسفه وجودي کميته پيگيري را از بين ميبرد. تمام اهميت و مورد توجه قرار گرفتن اين کميته بخاطر مهمترين معضل طبقه کارگر يعني تشکل است. انرژي صرف کردن و شيفت کردن به عرصه هاي ديگر، بويژه با توجه به امکانات و توان محدود کميته فعلي، بطور ناخواسته بمعني کنار گذاشتن عملي تلاش براي تشکل است. و بايد توجه داشت مبارزه براي تحقق ديگر خواستهاي کارگران، مانند لغو استخدام قراردادي، بيمه بيکاري، پرداخت دستمزد معوقه، کاهش ساعت کار، و مسکن و غيره خود به تشکل نياز دارد و بدون تشکل بجائي نميرسند. مبارزه براي اين خواستها اهميت جدي دارد اما کار اين کميته نيست، و تفاوت جنبش افزايش دستمزد هم با ساير مطالبات اينست که در حال حاضر يک تحرک وسيع در ميان کارگران در جريان است و چنانکه اشاره شد توجه به آن در خدمت امر تشکليابي است و از همين سر هم به آن تاکيد شد، موارد ديگر چنين خصوصيتي ندارند.
مساله ديگري که ممکن است در مقابل کميته پيگيري مانع و مشغله ايجاد کند بحث شناخته شده "تشکل مستقل کارگري" است. اين معضل البته مربوط به آينده اين حرکت و مساله متشکل شدن کارگران است و نه درباره خود کميته. بحث "تشکل مستقل کارگري" متعلق به طيفي از فعالين انقلاب ٥٧ است که اساسا بر استقلال تشکل کارگري از سياست و احزاب تاکيد دارند (برخي از آنها استقلال از دولت را نيز مطرح ميکنند). از آنجا که در بيانيه کميته پيگيري به برسميت شناسي تشکل مستقل کارگري تاکيد شده، و عليرغم اينکه اکثر اعضاي کميته منظور خود را از "تشکل مستقل کارگري" صريحا استقلال از دولت بيان کرده اند، اما همچنان بحث استقلال از سياست و احزاب عمدتا از خارج کميته باد زده ميشود. اين ميتواند به يک مانع و مشغله براي کميته تبديل شود باين دليل که امروز عمدتا بحث استقلال تشکل کارگري از سياست و احزاب در مقابل مجمع عمومي و شورا و کلا در مقابل تشکل بر اساس اعمال اراده مستقيم کارگران قرار گرفته است. تشکل کارگري مورد نظر کميته پيگيري مستقل از دولت و متکي به مجمع عمومي است، لذا لازم است اين کميته متحدانه و با هوشياري بحث مستقل از سياست و احزاب را بحاشيه براند و نگذارد تلاششان براي متشکل شدن کارگران با دست انداز مواجه بشود. بنظر من با توجه به وجود اين بحث در ميان طيف کوچکي از فعالين قديمي، لازم است که هر جا بحث استقلال مطرح ميشود صريحا بر تشکل کارگري مستقل از دولت تاکيد شود.
اما بحث استقلال تشکل از احزاب و سياست يک بحث عقب مانده، بورژوائي و در تقابل با اعمال اراده مستقيم کارگران است. ما قبلا درباره اين بحث صحبت کرده ايم و اينجا امکان توضيح مفصل نيست. اساس آن در مقابل گرايش سوسياليستي و کمونيستي درون طبقه کارگر است. منظورشان از استقلال از احزاب و سياست همان احزاب و سياست راديکال و سوسياليستي است و اين توسط سردمداران اين تئوري به صراحت بيان شده است. استقلال از سياست تماما مسخره است، فقط بعنوان مثال توجه کنيد وقتي بر سر ٣٠ ساعت کار در هفته کساني در درون تشکل کارگري به بهانه ورشکستگي اقتصادي يا عقب ماندگي صنعت از ٤٠ ساعت يا بيشتر دفاع کنند، و انگار اين سياست بورژوا نيست که در تشکل کارگري جا خوش کرده است. هيچ کشمکشي ميان کارگر و سرمايه دار از سياست مستقل نيست، بگذريم که در حکومت اسلامي حتي وقتي براي دستمزد معوقه اعتراض بکني با نيروي پاسدار و اوباش روبرو ميشوي. درباره استقلال تشکل کارگري از احزاب هم بحث بسادگي عبارتست از سنگر بستن در مقابل گرايش سوسياليستي درون طبقه و احزاب حامل اين گرايش. اولا بايد تاکيد کنم که اين يک امر بديهي است که احزاب نبايد و نميتوانند که براي تشکل کارگري تعيين تکليف کنند. اما ديگر تشکل کارگري را نميتوان از نفوذ سياسي و معنوي احزاب در آنها مستقل کرد، اين بي معني است. اگر کسي قصد مغزشوئي کارگران را نداشته باشد بايد بپذيرد که کارگران هم مانند انسانهاي ديگر در سياست دخيل ميشوند و از احزاب گوناگون حمايت ميکنند و باين اعتبار احزاب سياسي چپ و راست نيز در تشکل کارگري، چه شورا و کميته کارخانه باشد يا سنديکا و اتحاديه، نفوذ سياسي و معنوي پيدا ميکنند.
اما جالب اينست که طرفداران "تشکل مستقل کارگري" در مقابل مجمع عمومي کارگري حساسيت دارند و از آن اسم نميبرند. و اين تصادفي نيست، زيرا اراده مستقيم کارگر در مجمع عمومي، هم هدف طرفداران "تشکل مستقل کارگري" را دود ميکند و هم تئوري آنها را بي اعتبار ميکند. اگر بنا باشد کارگر در مجمع عمومي اراده جمعي اش را اعمال کند، آنگاه استقلال مجمع عمومي از احزاب سياسي چه معني ميتواند داشته باشد؟ فرض کنيد احزاب، راست و چپ، در ميان کارگران نفوذ دارند و مجمع عمومي هم بر سر مسائل مختلف کارگري تصميم جمعي ميگيرد، و بسته به اينکه کدام خط و گرايش سياسي دست بالا داشته باشد لابد بر تصميم مجمع عمومي تاثير ميگذارد. چگونه ميشود اين مکانيزم را دور زد؟ اگر در جلسه مجمع عمومي يک تشکل کارگري نظر و راي بخشي از کارگران، که فرض کنيم گرايش سياسي يا حتي تعلق حزبي آنان نيز بر همه معلوم است، دست بالا پيدا کرد و به تصميم جمعي کارگران بدل شد آنگاه مخالفين آن چکار ميکنند؟ آيا بايد داد عده اي بلند شود که اين تشکل "وابسته" به فلان حزب است؟ يک اتحاديه کارگري در جهان نميشود پيدا کرد که عموما با يکي از احزاب سوسيال دمکرات يا ليبرال دوستي و رابطه نداشته باشد يا آن احزاب در اين اتحاديه ها نفوذ نداشته باشند. اگر گرايش راديکال سوسياليست در جنبش طبقه کارگر در ايران دست بالا را نداشت، آنگاه بحث عقب مانده و بورژوائي "تشکل مستقل کارگري" محلي از اعراب پيدا نميکرد.
اميدوارم کميته پيگيري هرچه سريعتر بتواند وضع موجود را پشت سر بگذارد و نيروي رهبران کارگري را بخود اضافه کند و بتواند با اتکا به نيروي خود کارگران براي هدف خود يعني ايجاد تشکل کارگري مستقل از دولت و متکي بر اعمال اراده مستقيم توده کارگر گامهاي جدي بردارد. براي تمامي دست اندرکاران اين حرکت آرزوي پيروزي دارم.