حکومت قرقيزستان نيز سقوط کرد!
تنها راه حل در ايران رفتن به پيشواز انقلاب است!
جليل بهروزي
بدنبال اعتراضات نه چندان گسترده، در آغاز با تظاهرات ٥٠٠ نفره در جنوب اين کشور، حکومت عسکر آقايف، دولتي که خود در مقايسه با حکومت سابق شوري معروف به رفرميسم بود، در مدت بسيار کوتاهي، کمتر از يک هفته، در روز پنج شنبه ٢٤ مارس سقوط کرد.
ظاهرا اعتراضات به تقلب انتخاباتي مجلس در ماه فوريه آغاز شد و بسرعت به بيشکک، پايتخت کشور پنج ميليوني قرقيزستان که در سال ١٩٩٠ از شوروي سابق مستقل شد، سرايت کرد. بنحوي که کاخ رياست جمهوري و مرکز دولت با کمترين مقاومت سريعا به تسخير تظاهر کنندگان در آمد و آقايف پس از ١٥ سال حکومت به فرار از کشور مجبور شد.
سقوط حکومت قرقيزستان سومين "انقلاب مخملي" از نوع خود در کشورهاي اقمار شوروي سابق است. انقلابي که ظاهرا در ادامه اعتراضات خياباني و بدون درگيريهاي کشدار و خونين صورت گرفت. اولي در گرجستان حدودا ١٨ ماه پيش (٢٠٠٣) معروف به "انقلاب گل رز" که منجر به روي کار آمدن ميخايل ساکاشويلي شد و دومي در اوکراين، سال پيش، تحت عنوان انقلاب نارنجي که ويکتور يوشچنکو را به روي کار آورد و اين آخري، معروف به انقلاب گل لاله، در قرقيزستان که هنوز مهره هايي که به روي کار آمدند تثبيت نشده اند. در همه موارد فوق آنچه که در اساس اتفاق افتاده چيزي جز جابجايي قدرت از حاکميت بعضا متمايل به روسيه و بعضا متمايل به سيستم قديم شوري به غرب، دمکراسي غربي و اقتصاد بازار نبوده است.
آنان که في الحال در قرقيزستان بعنوان رئيس جمهور، نخست وزير و رئيس نيروهاي انتظامي موقت به روي کار آمدند و به مردم حکم رفتن به خانه ها را داده اند و به گفته اي حتي حکومت نظامي به راه انداخته اند، خود تا ديروز بطور فرمال نيز جزئي از حکومت سابق بودند. گمارده شدن ايشنباي قديربکف نماينده سابق مجلس، وزير عمران و قانونگذار، قورمان بيک باقي يف نخست وزير سابق و قانونگذار و فليکس قولف، معاون سابق رئيس جمهور، وزير داخله و شهردار سابق پايتخت کشور توسط مجلس اعلا، نمونه بارزي از اين جابجايي درون حکومتي است.
اپوزسيون اعلي حضرتي که ظاهرا قدرت را در فرداي اين چنين "انقلاباتي" بدست ميگيرد، اساسا هيچ پلاتفرم متمايزي با حکومتهاي به زير کشيده شده، که ظاهرا مهم ترين جرمشان از نظر اين اپوزيسيون، فساد و تقلب انتخاباتي است، ندارند، جز آن که درهاي اقتصاد نيمه دولتي خويش را طاق باز بروي غرب بگشايند و توحش اقتصادي سرمايه داري را بي عنان کنند. هيچ يک حتي کاهش فقر ديرينه کارگر و توده ميليوني کارکن جامعه را مد نظر ندارند و نه حتي درجه اي از تسهيل امر دخالت مردم در سرنوشت خويش را.
آنچه که غرب و ميدياي نوکر صفت آن ميکوشند تحولاتي از اين دست که بر بستر اعتراضات توده اي، جابجايي قدرت از يک بخش از حکومت به بخش ديگر آن صورت ميگرد را به انقلاب منسوب کنند و حافظان سابق حکومتهاي به زير کشيده شده را قهرمانان آزادي و مردم بخوانند، هدفي جز سرپوش گذاشتن به تمايل عميق و خواست توده هاي ميليوني به تغيير بنيادي شرايط غير انساني موجود، يعني انقلاب اجتماعي نيست. بيراهه رفتن اعتراضات وسيع مردم بخاطر عدم حضور يک حزب انقلابي، کارگري و رهايي بخش کمونيست و بروي کار آمدن نيرويي که خود تا ديروز يک پاي ثابت حکومتهاي برانداخته شده بودند را با نام انقلاب عرضه کردن، هر چند که تلويحا پذيرش شبح انقلاب در جهان است ولي در اساس چيز جز خاک پاشيدن به چشم جهانيان نيست.
کارگران، زنان، جوانان و همه محرومان و ستم کشيدگان تحت حاکميت رژيم جنايتکار جمهوري اسلامي همه اين تحولات از افغانستان و عراق گرفته، تا کشورهاي حياط خلوت شوروي سابق را با دقت کامل نظارت ميکنند و تجربه مياموزند. از تجربه صدور دموکراسيهاي خونين توسط آمريکا و روي کار آمدن حکومتهاي قومي و مذهبي در کشورهاي همسايه شرقي و غربي گرفته تا جابجايي قدرت در بالا بر بستر اعتراضات توده اي در همسايه هاي شمالي، يک حکم بيش از هر زماني در مبازره گسترده عليه رژيم اسلامي برجسته ميشود و آن رفتن به پيشواز انقلاب بعنوان تنها راه حل انساني در پاسخ به شرايط حاضر در ايران ميباشد.