در حاشيه رويدادها

"بيجه" به دار آويخته شد!

هفته گذشته "محمد بسيجه" مشهور به بيجه قاتل ٢٠ کودک پاکدشتي پس از اينکه زير ١٠٠ ضربه شلاق از پاي افتاد و بعد با چاقو از پشت زخمي و خونين شده بود، با جرثقيل در برابر چشمان بيش از ٥ هزار نفر به دار آويخته شد. با اعدام محمد بيجه يک جاني از صحنه جامعه کم شد! او کودکان را کشت و ميبايست کشته ميشد! اي کاش ميشد او را ٢٠ بار کشت! با کشتن او جامعه انتقام خود را از او گرفت! کشتن او باعث شد که درد خانواده هاي قربانيان تسکين يابد! او به سزاي اعمالش رسيد! عدالت در مورد او اجرا شد! هرکس بايد بداند که سزاي قتل، اعدام است و اين پيام به همه جنايتکاران داده شد که گريزي از اجراي عدالت ندارند!

ايست! همينجا توقف کنيد! اينها استدلالات تيپيک در دفاع از مجازات اعدام است. اما سعي کنيد به اين چند سوال جواب دهيد: آيا با اعدام "بيجه" کودکان پاکدشتي و شهرهاي ديگر ميتوانند ذره اي بيش از قبل احساس امنيت کنند؟ چه فرقي است بين جامعه اي که ميخواهد از قاتل انتقام بگيرد و محمد بيجه که او نيز ميگويد در کودکي مورد تجاوز قرار گرفته، غذايش را در آشغالها جمع ميکرده و بي عدالتي ديده و ميخواسته است انتقام خودرا بگيرد؟ آيا با بدار آويختن "بيجه" بر علت هاي واقعي اين نوع جنايت ها يعني فقر و محروميت و بي عدالتي هاي اجتماعي سرپوش گذاشته نشد؟ آيا شکنجه کردن و شلاق زدن و به دار آويختن يک انسان جنايتکار بجاي اين که مانع ادامه جناياتي اينچنين شود، پيام خشونت و انتقام و آدم کشي را به ميان جامعه نمي برد و راهي به سوي توحش و قهقرا نيست؟ پاسخ پدر و مادر امثال بيجه را که مي پرسند چرا اين جامعه با تحميل محروميت از رفاه، آموزش و شادي و زندگي انساني، از کودک ما يک جاني ساخت چه کسي ميدهد؟ و بالاخره و مهمتر از همه اين که برنده اين مسابقه انتقام و کشتار که بود؟

سعي کنيد همين چند سوال ساده را جواب دهيد تا شما هم اگر جزو کساني نيستيد که خواهان برچيده شدن مجازات اعدام از جامعه هستند، به صف ما بپيونديد. تا شما هم متوجه شويد که با هر اعدام و داري اين انسانيت است که قرباني ميشود. تا شما هم آشکارا ببينيد که برنده اين مسابقه تنها همان کساني هستند که بانيان و حافظان اصلي کل اين نظام پوسيده و پر از جنايتند. اينها بساط دارشان را يک بار ديگر بر پا داشتند. انساني را حلق آويز کردند. و بعد بعنوان حافظان عدالت با لبخند پيروزي راهي ادامه کاروبار پر از جنايتشان شدند. زخم عميقي که با جنايت عظيم پاکدشت نه فقط بر دل مادران و پدران قربانيان بلکه بر دل هر انساني نشست به سادگي تسکين پذير نيست. اما اينکه در پس کشتار وحشيانه کودکان، حکومت توحش اسلامي توانست يک بار ديگر در اول قرن بيست و يکم بساط دار و اعدام و شلاقش را پهن کند ضربه بزرگتري بر جامعه انساني و نفس انسانيت بود. اين جنايت بزرگتري بود.

جدال بر سر ٣٥ ساعت کار ادامه دارد

روز ٢٢ مارس مجلس ملي فرانسه قانون حداکثر ٣٥ ساعت کار در هفته را "تلطيف" کرد. بر اساس لايحه جديد هنوز ساعت کار رسمي ٣٥ ساعت است اما کارفرمايان ميتوانند در صورت رضايت خود کارگران، تا ٤٨ ساعت در هفته از کارگران کار بکشند بشرطي که دستمزد بيشتري براي ساعات اضافي بپردازند. اين شرط و شروط و تبصره هايي که بر لايحه گذاشته شده در واقع در پاسخ به تظاهرات و اعتراضات وسيعي است که کل فرانسه را در اوايل اين ماه به غليان آورد. بيش از يک ميليون نفر از کارگران و مردم در شهرهاي مختلف فرانسه به خيابانها آمدند عليه حکومت دست راستي شيراک و رافارين دست به تظاهرات زدند. دولت ميگويد قانون ٣٥ ساعت کار باعث بيکاري است. اما آمار نشان ميدهد که از سال ١٩٩٨ که اين قانون به اجرا در آمد بيکاري به مدت چهار سال کاهش داشت. بنا به گزارشها ٧٠ در صد کل مردم و ٨٥ درصد کارگران فرانسه با لايحه دولت براي تغيير قانون ٣٥ ساعت کار مخالفند. رهبران کارگري ميگويند در عمل اين تبصره هايي که اضافه کار کردن را به انتخاب کارگران گذاشته ارزشي ندارد و عملا کارگران مجبور ميشوند که عليرغم ميل خود اضافه تر کار کنند.

بنا به نظر سنجي هايي که اخيرا در کشورهاي مختلف صنعتي صورت گرفت کارگران فرانسه جزو مولد ترين کارگران محسوب ميشوند و شاد ترين و غير عصبي ترين بخش کارگران در اين کشورها را تشکيل ميدهند.

کاهش ساعت کار به ٣٥ ساعت در هفته يک دستاورد مهم جنبش کارگري در اواخر قرن گذشته بود که در فرانسه به اجرا گذاشته شد و در آلمان نيز توانست به کاهش ساعت کار بينجامد. دولتهاي بورژوايي و کارفرمايان در هر بحران و افت و خيز اقتصادي تلاش ميکنند اين دستاورد را پس بگيرند. اما کارگران ميگويند به مبارزه خود براي دفاع از اين دستاورد ادامه ميدهند. در چند دهه گذشته به يمن کامپيوتريزه شدن توليد، بار آوري کار کارگران در سطح جهان بي اغراق دهها برابر افزايش يافته است. اما وقتي به ساعات کار نگاه کنيد با تفاوتهايي جزئي در برخي کشورها، در همان سطح اوايل قرن بيست دور ميزند. دستمزدها نيز بهيچ وجه بهبود قابل توجهي را نشان نميدهد. جنبش کارگري با انقلاب در توليد به يک انقلاب در شرايط کار نياز دارد و بايد و ميتواند به سمت آن خيز بردارد. اين منطقي ترين انتظار کارگران است که با افزايش چندين برابر بار آوري کار، شرايط کار و مهمتر از همه دستمزدها، ساعت کار، تامينات اجتماعي نيز به نفع کارگران متحول شود.