الگوهاي تازه در مقابل جنبش کارگري (بخش ٢)

محسن ابراهيمي: نقش کارگران ايران در انقلاب آتي را چگونه ميبينيد؟ رهبري انقلاب توسط طبقه کارگر هم از لحاظ سياسي و هم عملا يعني چه؟ و آيا امکان اينکه طبقه کارگر در رهبري اعتراضات سرنگوني طلبانه قرار گيرد وجود دارد؟ چه اتفاقاتي، چه فاکتورهايي طبقه کارگر را آماده ميکند تا در موقعيت رهبري جنبش سرنگوني طلبانه و قرار گرفتن در راس انقلاب ايران باشد؟

اصغر کريمي: به نظر من موقعيت کارگران در انقلاب ٥٧ با انقلاب بعدي در ايران کاملا متفاوت است. در سال ٥٧ کارگران در شکستن کمر رژيم شاه نقش تعيين کننده اي داشتند اما در صحنه سياسي جامعه بعد از انقلاب فاقد حضور چشمگيري بودند چون حزب خود را و برنامه و افق مستقل خود را نداشتند. اين بار نقش کارگران متفاوت خواهد بود، چرا که قبل از هرچيز حزب سياسي طبقه کارگر در صحنه حاضر است و کارگران را در صحنه سياست نمايندگي ميکند. و از طرف ديگر سطح آگاهي کارگران در مقايسه با سال ٥٧ بسيار ارتقا يافته است. کارگران پيشرو بسيار پيچيده تر و روشن تر از سال ٥٧ هستند. جايگاه خود را ميشناسند، تمايز احزاب و جنبشهاي مختلف را ميدانند، با چشم بازتري از هم اکنون به صحنه سياست در ايران و تحولات سياسي نگاه ميکنند، افق بسيار روشن تري در مقايسه با سال ٥٧ دارند، توده ايسم جائي در ميان کارگران ندارد و احزاب طبقه حاکم نمي توانند به راحتي آنها را فريب دهند. بويژه نسل جديد انتظارات سطح بالائي دارد، تحصيلات بالاتري دارد، مدرن است و در عصر اينترنت پا به عرصه کار و سياست گذاشته است و اين فاکتورها با شروع انقلاب ابعادي باورنکردني بخود خواهد گرفت. فعالين کارگري از هم اکنون دارند نشان ميدهند که نميخواهند طبقه کارگر بي هويت باشد، رهبرانش گمنام باشند، سرشان را در لاک خودشان در کارخانه فرو کنند و مسائل فراتر از کارخانه را، سياست را، به جنبش هاي ديگر واگذار کنند. گسترش همبستگي و حمايت از مبارزات يکديگر که در حال نشو و نما است و روزبروز عرض و طول بيشتري پيدا ميکند، ابراز وجود برخي فعالين کارگري و مقابله علني و صريح با وزارت اطلاعات و دم و دستگاه سرکوب و تلاش براي جلب حمايت سازمانهاي کارگري بين المللي و اقدام به جمع آوري طومار توسط کميته پيگيري مطالبات کارگري و اعتراض به سازمان جهاني کار و سازمان يافتن انواع نشريات کارگري بخشي از تلاش ارزنده فعالين راديکال کارگري براي دخالت در سرنوشت خود، به ميدان کشيدن نيروي خود، هويت دادن به خود و مبارزات و مطالبات خود و تبديل کردن مسائل و مطالبات طبقه کارگر به يک مساله اجتماعي است و از طرف ديگر بيانگر گسترش شبکه هاي کارگران معترض و راديکال است که نبض جنبش کارگري را در دست دارند.

اين دو فاکتور، وجود حزب سياسي طبقه کارگر و تحرک وسيع طيف راديکال و کمونيست در ميان کارگران دو جزء مهم جنبشي است که زمينه ايفاي نقش رهبري جنبش انقلابي و آزاديخواهانه مردم براي سرنگوني حکومت اسلامي و بنا کردن جامعه اي انساني را فراهم ميکند. بر خلاف سال ٥٧ امروز پرچم روشني وجود دارد که طبقه کارگر آنرا بلند کند، برنامه روشني هست که کارگران پيشرو آنرا به قطعنامه هاي خود تبديل کنند و جنبش هاي اجتماعي پيشرو و آزاديخواهانه را هدايت کنند. حزبي هست که بويژه در دوره انقلابي وسيعا به آن بپيوندند و مسير تحولات را تعيين کنند. اين فاکتورها شرايط مناسبي براي رهبري انقلاب فراهم ميکند. اما عليرغم همه اينها هيچ چيز از قبل تضمين شده نيست. علاوه بر سرکوب و فشارهاي کمرشکن اقتصادي، احزاب و جنبش هاي ديگر هم در تلاش اند تا مانع طبقه کارگر شوند. تلاش براي درست کردن چاله هاي انحرافي در مقابل مردم، پاپوش دوزي براي حزب کمونيست کارگري و سانسور آن، و دهها توطئه ديگر هم در جريان است تا مانع انقلاب کارگري در ايران شوند. اين ها هميشه فرض مبارزه و جزء صورت مساله است که بايد بر آن غلبه کرد. کارگران پيشرو بايد با حساسيت و هوشياري به اين روندها نگاه کنند و نسبت به آن عکس العمل بسيار فعالي نشان دهند. مهمترين مساله پيش پاي کارگران پيشرو اين است که در صحنه سياست نمايندگي شوند تا کلاه سرشان نرود، تا قادر به رهبري مبارزه توده اي مردم شوند. کم نيستند کساني که تحت اين عنوان که کارگر خود بايد سرنوشت خود را بدست گيرد تلاش ميکنند کارگران را از حزب و حزبيت دور کنند، از توجه به مسائل مهم سياسي دور کنند و با اينکار عملا کارگران را در لاک خودشان فروکنند و سياست را به طبقات ديگر بسپارند. کارگران پيشرو اما بايد با اين تفکر و گرايش بشدت مقابله کنند و تضمين کنند که حزب از يک موجوديت سازماني بسيار قوي در محيط هاي کارگري برخوردار شود، نشان دهند که اتفاقا با حزب است که کارگر ميتواند نيرو بگيرد و سرش را در صحنه سياسي بالا نگهدارد. طبقه کارگر در انقلاب ٥٧ حزب خودش را نداشت، برنامه و افق مستقلي نداشت و شکست خورد. اينبار بايد با حزب خودش و با افق و برنامه مستقل خودش در صحنه سياسي ظاهر شود. بايد ميخ حزب را چنان کوبيد که همه جا حضورش محسوس باشد، در هر کارخانه و مرکز کارگري حزب بايد حضور برجسته داشته باشد تا شکست نخورد. اين بزرگترين درس انقلاب ٥٧ است و فراخوان مهمي به هر فعال کارگري براي پيوستن به حزب و تشويق ساير کارگران به پيوستن به حزب. اين بزرگترين مصاف پيشاروي کارگران پيشرو و راديکال است.

محسن ابراهيمي: در سالهاي قبل، به همت فعاليت حزب کمونيست کارگري در خارج از ايران، توجه اتحاديه هاي کارگري به بيحقوقي و سرکوب کارگران در ايران جلب شد. در ادامه اين تلاشها ما شاهد اعتراضات وسيع اتحاديه ها عليه جمهوري اسلامي و اعلام همبستگي با مبارزات کارگران در ايران بوده ايم. خود شما کمپينهاي مهمي، مثل کمپين عظيم و طولاني مدت بين المللي براي جلب همبستگي با مبارزات کارگران نفت در مقطع آذر ٧٥ تا فروردين ٧٦ پيش برده اي. کمي در باره نقش حزب کمونيست کارگري در اين رابطه و آثار اين همبستگي بين المللي در مبارزه طبقه کارگر ايران صحبت کنيد.

اصغر کريمي: همبستگي بين المللي با کارگران ايران يک تاريخ ١٥ ساله دارد. يکي از فعاليت هاي بسيار برجسته حزب در خارج کشور شناساندن طبقه کارگر، آمال و آرزوها و مطالبات و مبارزات طبقه کارگر و بيحقوقي ها و محروميت هاي آن در سطح بي المللي بوده است. و اتفاقا اينهم نمونه بارزي از ضرورت تحزب کمونيستي براي کارگران است. شکل دادن به اين موج همبستگي از اقصي نقاط جهان و جلب توجه رسانه ها به آن بدون وجود يک حزب کمونيستي عملي نبود. بدون حزب چنين فعاليتي يا اساسا شکل نميگرفت و يا مطلقا چنين ابعادي پيدا نميکرد. دو دهه قبل حتي يک تصوير ضعيف از طبقه کارگر ايران در ميان سازمانهاي کارگري و افکار عمومي بين المللي وجود نداشت. ما دست بکار شديم و در دل سازمان دادن اعتراض جهاني به سرکوب طبقه کارگر و اذيت و آزار و دستگيري و شکنجه و اعدام فعالين کارگري، تصوير يک جامعه عقب افتاده که گوئي هنوز شتر مهمترين وسيله نقليه مردم است را بسرعت عوض کرديم. هيچ سازمان کارگري شناخت حتي مختصري از طبقه کارگر ايران و مبارزاتش نداشت. اين تصوير بايد عوض ميشد تا همبستگي بين المللي معني و مفهوم پيدا کند. اعدام جمال چراغ ويسي فعال اول مه سنندج و دستگيري و تهديد به اعدام اعضاي يک محفل کارگري در تهران شروع کمپين هاي حزب براي جلب حمايت سازمانهاي کارگري از طبقه کارگر در ايران بودند. نشريات و اطلاعيه هاي حزب به زبانهاي مختلف اروپائي منتشر شدند و در اختيار سازمانهاي کارگري و افکار عمومي قرار گرفتند، صدها فعال حزب در اين عرصه شروع به فعاليت کرد، ملاقات هاي زيادي با نمايندگان اتحاديه ها در اقصي نقاط انجام شد، مطالبات پايه اي طبقه کارگر در ايران مثل حق تشکل و اعتصاب و قراردادهاي دسته جمعي و غيره به سازمانهاي کارگري در قاره هاي مختلف شناسانده شد. کمپين بسيار عظيم و جهاني دفاع از کارگران نفت در فاصله آذر ١٣٧٥ تا فروردين ٧٦ اوج اين فعاليت ها بود. صدها اتحاديه بزرگ و بين المللي و حتي بسياري اتحاديه هاي محلي و کوچک در اروپا و آمريکاي شمالي تا استراليا و برخي کشورهاي آسيائي به سران جمهوري اسلامي نامه اعتراضي نوشتند، حکومت اسلامي را محکوم کردند و از خواستهاي طبقه کارگر حمايت کردند. اين کمپين چنان قدرتمند بود که در عرض چهارماه دهها بار اخبار آن از رسانه هائي که مطلقا تا آن زمان اسمي از طبقه کارگر نميبردند منعکس شد و به گوش مردم در ايران رسيد. با اين کمپين ميتوان گفت قدم مهمي به پيش گذاشته بوديم و به بخشي از اهدافمان رسيده بوديم. طبقه کارگر ايران و مطالبات و مبارزاتش و ماهيت ضدکارگري جمهوري اسلامي در سطح بين المللي به همه معرفي شده بود. امکانات و آشنائي ها و روابط وسيعي ميان فعالين حزب و رهبران سازمانهاي کارگري در اقصي نقاط شکل گرفته بود و حزب بعنوان سخنگوي کارگران ايران و طرف حساب سازمانهاي کارگري در سطح جهان خود را تثبيت کرده بود و اين تداوم اين کمپين ها را هرجا و هرزمان لازم باشد براي حزب عملي کرد. بدنبال آن کمپين هاي بزرگ ديگري از جمله کمپين براي آزادي محمود صالحي دبير سنديکاي کارگران خباز، عليه سرکوب و اخراج و بيحقوقي کارگران مهاجر افغاني در ايران، در دفاع از کارگران بهشهر، سقز، شهربابک و غيره توسط حزب سازمان داده شد. حاصل اين کمپين ها و فعاليت ها که استانداردهاي جديدي از ابعاد کمپين هاي بين المللي باقي گذاشت، تاثيرات مهمي بر فعالين کارگري در ايران داشت. افق مبارزه کارگري را بازتر کرد. اتکا به اين حمايت ها جا پيدا کرد. ديگر فعالين کارگري خود را گمنام و ناشناخته نميديدند. بدنبال اين کمپين ها حکومت اسلامي دستش براي سرکوب مبارزات کارگري و يا دستگيري فعالين آن بشدت بسته شد. با اين فعاليت، عامل مهمي به نفع کارگران شکل گرفته بود و اين يک موفقيت سياسي براي طبقه کارگر بود. مطالبات پايه اي مانند حق اعتصاب و تشکل و آزادي بيان و غيره آنقدر تکرار شد و توسط حزب و سازمانهاي کارگري مورد تاکيد قرار گرفت و تبليغ شد که جاي خود را در سطح جامعه نيز باز کرد و به خواستهائي شناخته شده و مورد تائيد همه تبديل شد.

امروز به يمن تداوم قدرتمند اين فعاليت، مساله چنان در ميان فعالين کارگري جا افتاده و مورد استقبال واقع شده است که ديگر خود فعالين کارگري مستقيما با سازمان هاي کارگري مکاتبه ميکنند، تقاضاي حمايت ميکنند و يا با هر مبارزه و سرکوبي از حزب ميخواهند حمايت جهاني را سازمان دهد. بسياري از سازمانهاي کارگري نيز در مقايسه با گذشته عکس العمل سريعتري نشان ميدهند. اخيرا حتي شوراهاي اسلامي هم تهديد شکايت به مراجع بين المللي را به رخ رژيم کشيدند!

اما حمايت جهاني يکي از راههاي تقويت مبارزات کارگري بود. طبقه کارگر نيروي بسيار بيشتري براي به ميدان کشيدن داشت. جلب همبستگي کارگري در داخل کشور عرصه مهم ديگري بود که از يک سال قبل جاي خود را در مبارزات کارگران باز کرد.

محسن ابراهيمي: اجازه بدهيد با تاکيد به همين نکته آخر که مطرح کرديد ادامه دهيم. همبستگي کارگري در خود ايران اتفاق بسيار مهمي است. در يکسال گذشته و مخصوصا در ماههاي گذشته نمونه هاي زنده اي از همبستگي طبقاتي در ميان کارگران ايران مشاهده شده است. حمايت کارگران ايران خودرو از کارگران نساجي کردستان و نساجي فومنات و همچنين اعلام حمايت بيش از ده مرکز کارگري در جنوب و تبريز نمونه هاي برجسته در ماههاي اخير هستند. کمي در مورد ابعاد اين همبستگي کارگري، چشم انداز گسترش آن و نقش و جايگاهش در مبارزه طبقه کارگر صحبت کنيد.

اصغر کريمي: اين يک اتفاق مهم و شکوهمند در تاريخ جنبش کارگري ايران است که زير اختناق راهي براي همبستگي با يکديگر پيدا ميکنند. اين مکمل همبستگي بين المللي کارگري و در ادامه آن است. اين يک حرکت فراکارخانه اي و فراشهري است که به همت کارگران پيشرو و کمونيست عملي شده است. اين حرکت از سال قبل شروع شد و امروز دارد جاي خود را هرچه بيشتر در ميان فعالين و محافل پيشرو کارگري در مراکز مختلف باز ميکند. همانطور که اشاره کردي تاکنون مراکز کارگري قابل توجهي از کارگران نساجي کردستان حمايت کرده اند. عليه کشتار کارگران شهربابک تحرک بي سابقه اي در ميان کارگران در سراسر کشور شکل گرفت. بعلاوه در هفته هاي اخير در چندين مورد شاهد حمايت کارگران استخدامي از کارگران قراردادي و اعتصاب متحدانه آنها بوده ايم. اين يک اتحاد طبقاتي و بسيار آگاهانه و هوشيارانه است. اين به کارگران اعتصابي در يک مرکز دل و جرات ميدهد، نميگذارد اعتصاب در يک کارخانه منزوي بماند و پنهان بماند. اين اقدامي مهم در جهت تبديل يک اعتصاب به مساله کل جامعه است، اين گامي در جهت تبديل مسائل طبقه کارگر به مسائل کل جامعه است. مزد به کل جامعه مربوط است، ايمني محيط کار به کل جامعه مربوط است، آزادي تشکل و اعتصاب و بيمه هاي بيکاري و اجتماعي امر جامعه است، سن بازنشستگي و حقوق بازنشستگان همينطور. طيف کارگران پيشرو و کمونيست دارند با اينکار به جنبش کارگري و به خود هويت ميدهند، به ساير کارگران الگو نشان ميدهند، راه نشان ميدهند و امر کارگر را به امر جامعه تبديل ميکنند. اين يک شيوه علني و باز در مبارزه سياسي است که تا همينجا يک پيروزي سياسي بسيار مهم براي کارگران بوده است. (به خوانندگان اين مصاحبه توصيه ميشود دو مقاله از حميد تقوائي و اصغر کريمي در نشريه انترناسيونال شماره ٩، اسفند ١٣٨٢ و نشريه کارگر کمونيست شماره چهار، بهمن ١٣٨٢ را مطالعه کنند). حزب در اين زمينه نيز نقش مهمي ايفا کرد. از سال قبل طي مقالات و مصاحبه هاي متعدد و بي وقفه بر ضرورت اين کار تاکيد کرد، اهميت آنرا مرتبا در رسانه هاي حزب توضيح داد، فعالين کارگري را به اين کار تشويق کرد و در برخي موارد توسط فعالين حزب در داخل آنرا سازمان داد و عملي کرد. با اين حال در اين زمينه هنوز در ابتداي راه هستيم. همبستگي با مبارزات يکديگر عرصه بسيار مهم و تعيين کننده اي در ارتقاي جبنش کارگري و تبديل شدن اعتصاب به يک موضوع مهم و مطرح جامعه است. مساله اين است که نيروي کارگران فقط به داخل کارخانه محدود نيست. ساير مراکز کارگري، مردم شهر، خانواده ها و مشخصا همسران کارگران به مثابه بخشي از طبقه کارگر بايد همراه با اعتصابات کارگري به حرکت درآيند و دولت و کارفرما را تحت فشار قرار دهند. در چنين شرايطي اعتصاب به يک موضوع جامعه تبديل ميشود، در دل مردم جا باز ميکند، به کارگر هويت اجتماعي ميدهد و راه را بر تقويت جايگاه و وزن طبقه کارگر در سطح جامعه باز ميکند. در اين زمينه به تفصيل بيشتري در جزوه اعتصاب نوشته ام و توصيه ميکنم همه فعالين کارگري آنرا مطالعه کنند. در اين زمينه نيز همانطور که در سوال قبل توضيح دادم گرايشي هست که مانع پيشروي فعالين کارگري ميشود، که بايد توسط کارگران پيشرو پس زده شود. اين حرکتي است که امروز در دفاع از يک اعتصاب معين صورت ميگيرد و فردا به جنبشي طبقاتي براي بسيج نيروي طبقه کارگر، براي بسيج جامعه حول خواستهاي اساسي اين طبقه، حضور کارگر در صحنه سياسي و ايفاي نقش رهبري جنبش عمومي و آزاديخواهانه مردم تبديل ميشود. کساني که امروز در خود جنبش کارگري به بهانه هاي مختلف جلو کارگران پيشرو را ميگيرند و اين کار را تحقير ميکنند متعلق به همان گرايشي هستند که سياست را به طبقات ديگر ميسپارند و کارگر را به سياهي لشگر طبقات ديگر تبديل ميکنند. همانها هستند که کارگران را از تحزب منع ميکنند. اين يک گرايش عقب مانده است که عملا مانع پيشروي کارگر ميشود و عقب ماندگي و محدودنگري را در جنبش کارگري تقديس ميکند.

محسن ابراهيمي: در ماههاي اخير، نمونه هايي از ابراز وجود علني شخصيتهاي کارگري و تلاشهاي علني در ميان کارگران و همسران آنها براي مقابله با تهديدات دولت و دستگاه سرکوب مشاهده شده است. نمونه برجسته آن حرکت فعالين کارگري اول مه سقز بود. اين يک سنت جديد در ميان کارگران ايران است و حاکي از يک تغيير مهم در سبک کار و مبارزه است. اين تغيير و اين سنت جديد چقدر مربوط به دوره اي است که ديگر دستگاه اختناق و سرکوب جمهوري اسلامي کارايي قبلي را ندارد؟ چقدر مربوط به تغيير آگاهانه سبک کار در ميان کارگران است؟

اصغر کريمي: چند نکته را بايد در اين زمينه اشاره کرد. مساله اين است که در هر اعتصابي رهبراني در ميان کارگران قد علم ميکنند، جلو ميافتند، با شجاعت سينه سپر ميکنند و سخنگوئي کارگران را بعهده ميگيرند. ايراد کار اين است که با توجه به رهبري علني مبارزه توسط اينها، رژيم و جاسوسان و وزارت اطلاعات اينها را ميشناسد، اما کارگران مراکز ديگر آنها را نميشناسند، خانواده هاي کارگران آنها را نميشناسند، مردم آزاديخواه آنها را نمي شناسند و اين اتفاقا ضربه پذيري آنها را بيشتر ميکند. رژيم ميتواند در خلوت آنها را دستگير کند، تحت فشار قرار دهد و صداي کسي هم درنيايد. زمانيکه ما براي اولين بار از سازمانهاي کارگري خواستيم علنا از اين فعالين کارگري با اسم و رسم حمايت کنند و به جمهوري اسلامي اعتراض کنند و سدي در برابر سرکوب کارگران و فعالين کارگران شوند، کم نبودند گروههائي که به اسم چپ و مدافع کارگر شروع به افشاگري عليه ما کردند. اما خيلي زود معلوم شد که سياست ما بشدت به نفع رفقاي کارگر عمل کرد، فشار رژيم روي آنها کمتر شد و اکنون خوشبختانه خود فعالين کارگري متوجه حقانيت اين سياست حزب شده اند و از آن استقبال ميکنند. خفقان قطعا عامل خيلي از نگرانيها و ترس و لرزها و محافظه کاريها ميشود اما اين روحيه در کنار اختناق سياسي به سنتي در جنبش کارگري مربوط ميشود که نهايتا پشت آن برخي گروههاي سياسي قرار دارند که کارگر را از ظاهر شدن در سطح جامعه برحذر ميدارند و به کارگر صرفا به عنوان يک صنف نگاه ميکنند نه يک انسان اجتماعي، دقيقا با همان ديدي که کارفرما به کارگر نگاه ميکند. اين طرز تفکر در سالهاي گذشته بشدت کمرنگ شده و سياست حزب جاي خود را در ميان بخش وسيعتري از فعالين و رهبران کارگري باز کرده است. البته فاکتور مهمي را نميتوان از نظر دور داشت و آن توازن قواي کنوني است که رژيم را دست به عصاتر کرده است و اين قطعا امکان بيشتري به کارگران در ابراز وجود علني ميدهد اما همانطور که اشاره کردم، اين يک سنت غيرکارگري بود که مانع ابراز وجود رهبران راديکال کارگري ميشد و هنوز هم ميشود. بهرحال اين روحيه دارد جاي خود را به يک روحيه واقعا کارگري، تعرضي و اجتماعي ميدهد. اين بايد به الگوي همه فعالين کارگري تبديل شود. اين مسيري در جهت پيشروي طبقه کارگر است و جاي اميدواري است که توسط طيف هرچه گسترده تري از کارگران و فعالين کارگري مورد توجه قرار گيرد. بويژه از فرجه اي که با توجه به ضعف و استيصال جمهوري اسلامي ايجاد شده است بايد با هوشياري استفاده کرد. حزب کمونيست کارگري نيز با تمام قوا براي جا انداختن اين مساله تلاش ميکند. ٭