مصاحبه با حميد تقوايي
در باره تهديدات نظامي آمريکا
محسن ابراهيمي: تهديدات نظامي اخير آمريکا مبني بر حمله احتمالي به تاسيسات اتمي جمهوري اسلامي موضوع داغ محافل سياسي و خبري جهان شده است. قطعنامه حزب کمونيست کارگري ميگويد اين تهديدات حلقه اي از سياست تامين هژموني آمريکا بر دنياي پس از جنگ سرد و مقابله تروريسم دولتي غرب با تروريسم اسلامي است. ممکن است مشخصتر اين رابطه را توضيح بدهيد؟ چرا تهديد عليه جمهوري اسلامي و چرا مشخصا اين زمان براي چنين تهديداتي انتخاب شده است؟
حميد تقوايي: دنياي پس از جنگ سرد، دنياي بهم ريختن مناسبات و توازن سياسي بين کشورهاي جهان و تلاش دولت آمريکا براي تحکيم و تثبيت موقعيت خود بعنوان تنها قدرت و قطب بلامنازع سياسي و اقتصادي است. با ريختن ديوار برلين "امپراتوري شر" شکست خورد و از صحنه خارج شد اما بموازات آن اردوگاه غرب هم معني و انسجام خود را از دست داد. دولت آمريکا براي تبديل شدن به يگانه قطب و رهبر اين دنياي جديد تنها ميتوانست بقدرت و ماشين نظامي عظيم و بي رقيبش متوسل شود. از لحاظ اقتصادي بورژوازي آمريکا مدتها بود که برتري خود را از دست داده بود. لازم بود امپراتوري شر ديگري ساخته شود و جنگ گرم با اين دشمن جديد جاي خالي جنگ سرد با دشمن شکست خورده را پر کند. اولين جنگ خليج بقول منصور حکمت "طلوع خونين" اين نظم نوين جهاني بود و بدنبال آن با فعال شدن تروريسم اسلامي و بخصوص ١١ سپتامبر مقابله با تروريسم سلامي به پرچم اين هژموني طلبي ميليتاريستي تبديل شد. اسلام سياسي که خود زاده تاچريسم و ريگانيسم و کلا نئوکنسرواتيسم بقدرت رسيده در جهان غرب بود، بعنوان محور شر و دشمن تازه بشريت معرفي شد و روياي "جنگ ستارگان" راست افراطي آمريکا در سه دهه قبل، معناي زميني خود را در "جنگ تروريستها" يافت. در اين جنگ انسانيت و منافع انساني، آزاديخواهي و برابري طلبي و کلا بقول منصور حکمت جهان متمدن، نمايندگي نميشود. اين کشمکش و مجادله اي ازهر دوسو تماما ارتجاعي، وحشيانه و ضد انساني است. اين تقابل و تخاصمي است که کلا در اردوگاه نيروهاي سياسي ضد مردم و ضد تمدن، در اردوي سرمايه داري جهاني عصر رقابت آزاد و تبعات و محصولات سياسي آن در دنياي پس از جنگ سرد، يعني مذهب و ناسيوناليسم و راسيسم و قوم پرستي اتفاق ميافتد. نقطه اوجهاي اين تخاصم تروريستي تا کنون جنگ بوسنيا و خليج و يازده سپتامبر و افعانستان و عراق بوده است. و امروز دارند در ادامه اين روند بحث حمله نظامي به جمهوري اسلامي را مطرح ميکنند.
اينکه چرا در اين مقطع بخصوص قرعه بنام جمهوري اسلامي خورده علت را بايد در شرايطي ديد که بدنبال حمله نظامي آمريکا به عراق در منطقه ايجاد شده است. حمله به عراق همانطور که پيش بيني ميشد به اسلام سياسي در عراق و در فلسطين و کلا در کل دنيا زمينه رشد و فعاليت تازه اي داد و در اين ميان جمهوري اسلامي نيز بعنوان يکي از قطبهاي اسلام سياسي شرايط مساعدي براي ابراز وجود در منطقه پيدا کرد. حمايت سياسي و نظامي از نيروهاي شيعه طرفدار حکومت نوع جمهوري اسلامي در عراق و حمايت فعال از حماس و جهاد اسلامي و ديگر دارو دسته هاي تروريستي در فلسطين به يک وجه فعال و تقريبا آشکار سياست خارجي جمهوري اسلامي تبديل شد و با اين ترتيب حکومت اسلامي ايران مستقيما رودرروي منافع و سياست خارجي آمريکا در خاورميانه قرار گرفت. اين موقعيت تازه، جمهوري اسلامي ايران را نه بخاطر وضعيتش درخود جامعه ايران و نه بدليل نقش عمومي و کلي اش در تقويت تروريسم اسلامي در سراسر جهان، بلکه مشخصا بخاطر عملکردش در عراق و فلسطين در شرايطي که کنترل و سر و سامان دادن و "حل مساله" در جهت سياستهاي آمريکا به يک اولويت در سياست خارجي اين کشور تبديل شده، دوباره در کانون توجه هيات حاکمه آمريکا قرار داد. تهديدات نظامي اخير آمريکا ناشي از اين عطف توجه و پاسخي به ضرورت محدود کردن و به عقب راندن جمهوري اسلامي در قالب سياستهاي آمريکا در خاورميانه و مشخصا در عراق و فلسطين است. اين تهديدات را بايد جزئي از سياست خارجي آمريکا در کل خاورميانه ديد و نه پاسخ آمريکا به مساله مشخص حکومت اسلامي در ايران.
محسن ابراهيمي: در اين ميان مساله دستيابي جمهوري اسلامي به سلاحهاي اتمي چه جايگاهي دارد؟ اين اساس تبليغات آمريکا در تهديدهاي نظامي اخيرش عليه جمهوري اسلامي است. در قطعنامه گفته شده آمريکا يک جمهوري اسلامي اتمي را تحمل نميکند اما علت کشمکش اخير اين مساله نيست. آيا به نظر شما اين مساله هيچ جايگاهي در سياستهاي آمريکا در قبال ايران ندارد؟ رابطه اين مساله با دخالت جمهوري اسلامي در عراق و فلسطين چيست؟
حميد تقوائي: واضح است که علت مخالفت آمريکا با دستيابي جمهوري اسلامي به سلاح اتمي بخاطر مخالفت با نفس تجهيز دولتها به سلاحهاي اتمي و استفاده از آن نيست. آمريکا خود تنها دولتي است که سلاحهاي اتمي را عملا به کار برده و صدها هزار زن و مرد وکودک و پير و جوان بيگناه را در چشم بهم زدني به آتش کشيده و نابود کرده است. همين امروز هم همه کشورهاي غربي و متحدينشان مثل هندوستان و پاکستان و اسرائيل به بمب اتم مجهزند و کسي هم اعتراضي به آنان ندارد. مساله براي دولت آمريکا تعلق و يا عدم تعلق دولتها به کمپ خود است و نه نفس ساختن و استفاده کردن اين دولتها از سلاحهاي هسته اي. در مورد اعتراضات اخير آمريکا و همچنين اروپاي واحد به جمهوري اسلامي نيز اين امر صادق است. در اين مورد دستيابي به سلاحهاي هسته اي در تبليغات جنگي آمريکا تقريبا همان نقشي را ايفا ميکند که مساله سلاحهاي کشتار جمعي در حمله به عراق داشت. اين اساسا يک پوشش توجيهي و تبليغي است. روشن است که تجهيز جمهوري اسلامي به سلاحهاي هسته اي، مساله علي السويه اي براي آمريکا نيست و اين موضوع در قطعنامه نيز تصريح شده اما اساس مشکل آمريکا دخالتها و دست اندازيهاي جمهوري اسلامي در عراق و فلسطين و مشخصا در حمايت از نيروهاي تروريست اسلامي در منطقه است و حتي مساله سلاح اتمي نيز در همين چارچوب براي آمريکا مطرح ميشود. اجازه بدهيد اينطور بگويم که اگر جمهوري اسلامي برنامه هاي اتمي خودش را متوقف کند و يا معلوم شود که اصولا چنين برنامه اي در کار نبوده، همانطور که در مورد رژيم صدام در رابطه با سلاحهاي کشتار جمعي اتفاق افتاد، در سياست آمريکا در قبال جمهوري اسلامي تغيير چنداني داده نخواهد شد. عکس قظيه هم صادق است. اگر جمهوري اسلامي خود را با سياستهاي منطقه اي آمريکا تطبيق بدهد آنوقت مانند مورد پاکستان دستيابي اش به سلاح هسته اي از نظر آمريکا قابل اغماض خواهد بود. در چارچوب سياستهاي دولت آمريکا مساله سلاحهاي هسته اي هم مانند حقوق بشر و غيره صرفا محمل و بستري براي پيشبرد اهداف ميليتاريستي و هژموني طلبانه و در اين مورد مشخص توجيه تهديدات نظامي و حمله احتمالي به جمهوري اسلامي است.
مقابله با خطر تجهيز جمهوري اسلامي به سلاحهاي هسته اي تنها تحت پرچم چپ و دفاع از تمدن و انسانيت در برابر کليه دول اتمي دنيا ممکن است. حزب ما اخيرا قطعنامه اي در اين زمينه تصويب و منتشر کرده است (انترناسيونال، دوره دوم، شماره ٥٨ تاريخ ٢٢ اکتبر ٢٠٠٤) ومن لزومي نمي بينم در اين مورد توضيحات بيشتري بدهم. فقط بايد تاکيد کنم که راه حل انساني مساله سلاحهاي اتمي نه سياستهاي ميليتاريستي آمريکا بلکه مقابله با اين سياستها و ايستادگي در برابر دو قطب ترويسم دولتي غرب و تروريسم اسلامي در عرصه جهان و امروز مشخصا در جغرافياي سياسي خاورميانه و ايران است.
محسن ابراهيمي: به هر حال مستقل از تبليغات جنگي حول مساله سلاحهاي هسته اي، دولت آمريکا اعلام کرده است که در حمله نظامي اش تاسيسات هسته اي جمهوري اسلامي را هدف قرار خواهد داد. آيا عملي شدن حمله نظامي به تاسيسات هسته اي از همان آغاز اين جنگ ابعاد فاجعه باري به آن نخواهد داد؟ کلا از لحاظ انساني تاثيرات مخرب اين جنگ را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
حميد تقوائي: به نظر من در صورتي که اين حمله صورت بگيرد ما با يک فاجعه عظيم انساني روبرو خواهيم بود. هم بخاطر نتايج مستقيم اين حمله و هم به لحاظ اقدامات تلافي جويانه جمهوري اسلامي و نيروهاي اسلام سياسي درمنطقه. حمله به تاسيسات اتمي دست کمي از کاربرد اين سلاحها ندارد. تشعشعات اتمي ناشي از چنين حملاتي، حتي اگر سلاحهاي جمهوري اسلامي در سطح پيش رفته اي نباشد ميتواند ويراني و تلفات انساني بالائي براي اين نسل و چندين نسل آينده بدنبال داشته باشد. معمولا آزمايشات اتمي را در صحاري و جزاير دور افتاده و در اعماق اقيانوسها انجام ميدهند که تازه در همين سطح هم اين آزمايشات اثرات سوء غير قابل جبراني بر محيط زيست بجا ميگذارد. در سطح ديگري وقتي حصار حفاظتي نيروگاه هاي اتمي بدلايلي مختل ميشود ما شاهد رخ دادن فجايعي نظير آنچه در سال ١٩٨٦ در چرنوبيل اتفاق افتاد هستيم. اين مثالها روشن ميکند که حمله به تاسيسات اتمي حتي اگر تاسيساتي براي استفاده اي صلح آميز باشد، چه خطرات عظيمي ميتواند در بر داشته باشد و اين اقدام مستقل از اهداف سياسي اش، تا چه حد وحشيانه و ضد انساني است. اما جنبه ديگر فاجعه اينست که در طرف ديگر اين جنگ هم نيروئي به همان اندازه ارتجاعي و جنايتکار قرار دارد. در صورت شروع چنين حملاتي جمهوري اسلامي براي بقا و حفظ موجوديت منحوسش ابائي از به خاک و خون کشيدن مردم بيگناه در کشورهاي همسايه، تا جائي که سلاحهايش برد داشته باشد، نخواهد داشت. اين يک جنايت تمام عيار و يک حمله همه جانبه از سوي هر دو طرف اين جنگ تروريستي به مردم در ايران و در منطقه خواهد بود. فاجعه اي خواهد بود نظير جنگ عراق ضربدر سلاحها و تاسيسات اتمي در محور و کانون آن! بايد با تمام قدرت در برابر اين فاجعه ايستاد و از بروز آن جلوگيري کرد.
محسن ابراهيمي: در قطعنامه حزب به فاکتورهايي اشاره شده است که آمريکا را در عملي کردن تهديداتش محتاط ميکند. از جمله خودداري از تکرار تجربه عراق و تفاوت ايران با افغانستان و عراق. منظورتان چه تفاوتهايي است؟
حميد تقوايي: شرايط جامعه ايران ازنقطه نظر سياسي کاملا با افعانستان و يا عراق قبل ازحمله آمريکا متفاوت است. اساس اين تفاوت، همانطور که در قطعنامه نيز به آن اشاره شده، وجود يک جنبش عظيم انقلابي عليه جمهوري اسلامي است. سالهاست که مردم ايران در ابعاد وسيع و بطور مستمري درگير اعتراض و مبارزه با جمهوري اسلامي هستند. اعتراضات کارگري و مبارزات دانشجويان و زنان و معلمان و پرستاران و اقشار مختلف مردم، که بروزاتش را در ١٨ تيرها و ١٦ آذرها و ٨ مارسها و اول ماه مه ها و شورشهاي متعدد شهري ميبينيم مدام رو به رشد و گسترش است و اين نشاندهنده آنست که مردم در ايران نه تنها مرعوب و مقهور رژيم و نظاره گر منفعل حوادث نيستند، بلکه خود عامل تعيين کننده در شکل دادن به تحولات سياسي محسوب ميشوند. چپ جامعه و مشخصا حزب ما در اين جنبش عظيم اعتراضي نقش اساسي و محوري ايفا ميکند. اسلام سياسي در ايران در قدرت است، منفور مردم است و هيچ زمينه و پايگاه اجتماعي ندارد و نيروهاي اپوزيسيون ضد انقلابي آن نيز هر روز بيش از پيش در ميان مردم منزوي و حاشيه اي ميشوند. در مقابل نفوذ ومقبوليت سياستها و شعارها و افق و آلترناتيو چپ، سياستها و آلترناتيوي که حزب ما پرچم آنرا در دست دارد، مدام در ميان مردم رو به گسترش است. مجموعه اين شرايط به اين معناست که اولا هر نوع بالا گرفتن اختلاف و کشمکش در کمپ ضد انقلاب، ميتواند با تعرض قدرتمند چپ جامعه و مردم انقلابي پاسخ بگيرد و ثانيا نيروهاي قومي و ملي مذهبي و راسيستي، يعني نيروهاي مادون ارتجاعي که معمولا در شرايط سناريوي سياه ميداندار ميشوند در ايران پس از حمله نظامي زمينه اجتماعي چنداني براي تاخت و تاز ندارند. به اين اعتبار پيش آمدن شرايطي نظير عراق و کلا شرايط سناريوي سياه در ايران بعيد است.
به نظر من آمريکا و ساير دول غربي هم اين واقعيات را ميدانند و متوجه اين تفاوت اساسي بين ايران و عراق و يا افغانستان هستند. از همين رو به نظر من طرح حمله نظامي براي آمريکا در شرايط حاضر بيشتر يک تهديد جنگي براي اعمال فشار بر جمهوري اسلامي و حل مساله دخالتهاي آن در منطقه و مشخصا در عراق و فلسطين به طرق ديپلماتيک است. از اين نقطه نظر رابطه هيات حاکمه آمريکا با جمهوري اسلامي از رابطه اي که با رژيم عراق داشت متفاوت است. در رابطه با عراق آمريکا هدف خود را يک يورش نظامي همه جانبه و سرنگوني رژيم بعث قرار داده بود. بهمين دليل هم هيچ درجه از عقب نشيني و تسليم ديپلماتيک رژيم بعث به شرايط دولت آمريکا باعث جلوگيري از حمله نظامي به عراق نشد. اما در مورد ايران مساله بر عکس است. آمريکا شمشير حمله نظامي را براي وادار کردن جمهوري اسلامي به عقب نشينيهاي ديپلماتيک در عراق و فلسطين و در اقدامات براي دستيابي به سلاحهاي اتمي بالاي سر حکومت اسلامي قرار داده است و اين کاملا محتمل است که با عقب نشيني و تسليم جمهوري اسلامي باندازه مورد قبول هيات حاکمه آمريکا، مساله حمله نظامي کلا منتفي شود. حتي در صورتيکه آمريکا دست به حمله نظامي بزند آنرا تا سطح سرنگون کردن جمهوري اسلامي ادامه نخواهد داد. در اينجا نيز باز خطر برآمد چپ آمريکا را محتاط و دست به عصا ميکند. روشن است که اين "خطر" خودبخود و در ادامه سير خودبخودي حوادث روي نخواهد داد. بايد "خطر چپ" و بر آمد يک انقلاب اجتماعي عظيم تحت پرچم چپ را آگاهانه و نقشه مند ساخت و رهبري کرد و اين وظيفه سترگي است که بر دوش حزب ماست.
محسن ابراهيمي: در قطعنامه در رابطه با تاثيرات سياسي تهديدات نظامي دو موضوع طرح شده است که ظاهرا با هم متناقضند. از طرفي گفته ميشود چنين حمله اي يک تحول بازدارنده و منفي است و ممکن است به عنوان اولين نتايج به تقويت آلترناتيوهاي راست منجر شود. از طرف ديگر طرح ميشود که براي جنبش چپ اين امکان وجود دارد که در مقابل اين روند بايستد و آنرا به ضد خود تبديل کند. ايا ممکن در اين مورد بيشتر توصيح بدهيد؟
حميد تقوايي: تناقصي بين اين دو حکم نيست. بي شک حمله نظامي آمريکا به ايران يک عامل منفي و يک مانع بر سر راه جنبش انقلابي مردم است. جنبش سرنگوني در ابعاد مختلف در جامعه رو به گسترش است، و حزب ما روز بروز پايگاه و نفوذ اجتماعي گسترده تري در جامعه کسب ميکند. شانزدهم آذر و فستيوال آدم برفي و اعتصاب کارگران نساجي - و فردا هم بيشک ٨ مارس و اول مه - اينها ازجمله آخرين تحولاتي هستند که پيشروي هاي مردم در مبارزه با جمهوري اسلامي را نشان ميدهند. هرنوع دخالت نظامي امريکا و يا حتي طرح و تبليغ آن اين روند را مختل و منحرف خواهد کرد و کلا صورت مساله سياسي ايران را به نفع کمپ راست و به ضرر اردوگاه انقلاب تغيير خواهد داد. اما از اينجا نميشود و نبايد نتيجه گرفت که اين روند قهقرائي محتوم است و در برابر آن هيچ کاري نميشود کرد. بر عکس همان عواملي که آمريکا را در حمله به ايران محتاط ميکند در صورت وقوع اين حمله ميتواند ورق را به ضرر بالائي ها و هر دو سوي اين مقابله تروريستي برگرداند. عوامل واقعي سياسي و اجتماعي متفاوت در ايران، که همانطور که اشاره کردم وجود يک جنبش وسيع اعتراضي راديکال و چپ اساس و محور آنست، سازماندهي يک مقاومت و تعرض وسيع را عليه هر دو سوي اين جنگ ارتجاعي کاملا امکانپذير ميکند. ما براي جلوگيري از وقوع اين جنگ و خنثي کردن اثرات منفي و مخرب آن با تمام قوا مبارزه ميکنيم اما در صورت وقوع جنگ از هر امکان و فرصت و موقعيتي براي تبديل جنگ تروريستها به يک انقلاب عظيم اجتماعي استفاده خواهيم کرد.
محسن ابراهيمي: بند ٦ قطعنامه به صفبندهاي تازه سياسي در صورت عملي شدن اين تهديدات اشاره ميشود. گفته ميشود که طيف ملي اسلامي در کنار جمهوري اسلامي و طيف راست پرو غرب در کنار آمريکا قرار خواهند گرفت. در حقيقت کساني که امروز زير پرچم رفراندم به هم نزديک شده اند با حمله احتمالي آمريکا از هم دور خواهند شد. اين نزديکيها و دوريها در ميان صف اپوزيسيون حاصل چه فاکتورهاي سياسي است؟ و مشخصا چه دلايلي يک بخش اين اپوزيسيون را در کنار جمهوري اسلامي و بخش ديگر را در کنار آمريکا قرار ميدهد؟
حميد تقوايي: ابتدا اين را تدقيق کنم که قطعنامه با اين جامعيت و قطعيت از دفاع ملي مذهبي ها از رژيم و حمايت همه نيروهاي اپوزيسيون راست از آمريکا صحبت نميکند. بحث بر سر ايجاد زمينه هاي مساعد و تقويت اين گرايشها در جنبشهاي اپوزيسيون ضد انقلابي رژيم است. ممکن است در بخشهائي ازاپوزيسيون راست گرايشات ناسيوناليستي تقويت شود و آنها را در کنار رژيم قرار دهد، مانند آنچه در جنگ جمهوري اسلامي با عراق اتفاق افتاد. و يا بخشهائي از دوخرداد پرو آمريکائي بشود. اينها همه ممکن است اما روند اصلي و گرايش غالب در اين جنبشها به صف شدن مجدد اپوزيسيون راست بدنبال آمريکا و نيروهاي ملي-مذهبي در کنار رژيم اسلامي خواهد بود. اين نيروها به اصل خود رجعت خواهند کرد. دو خرداد و ملي مذهبيون در افق و استراتژي سياسي خود هميشه "اپوزيسيون پرو رژيم" و نيروهاي راست "اپوزيسيون پرو غرب" بوده اند و تخاصم نظامي ميان اين دوقطب تروريستي اين گرايش پايه اي را در ميان نيروهاي طرفدار آنها تقويت خواهد کرد. راست پرو غرب تر، و ملي مذهبيون پرو رژيمي تر خواهند شد.
آنچه در اين نيروها تغيير نخواهد کرد ضديت و مقابله آنها با انقلاب است. ناديدن و ناديده گرفتن مردم و مبازه مردم و دل بستن و دخيل بستن به تحولات بالا يک خصلت اين نيروهاست و طبيعي است که در شرايطي که کشمکش ميان بالايي ها تا حد يک جنگ شدت ميگيرد، اين نيروها بيش از پيش سرنوشت سياسي خود را به اين تحولات گره بزنند و هر چه بيشتر در برابر جنبش انقلابي مردم قرار بگيرند.
محسن ابراهيمي: طيف سلطنت طلب از خوشحالي سر از پا نميشناسد. در رسانه هايشان آنچنان با شور و شعف از امکان حمله نظامي جرج بوش حرف ميزنند که انگار دارند به استقبال ١٣ بدر ميروند. چرا اينقدر خوشحالند؟ آيا اين خوشحالي فقط يک روياي سياسي است يا زمينه واقعي هم دارد؟
حميد تقوايي: اين خوشحالي ديري نخواهد پائيد، ما اجازه نميدهيم. ما با اين تشبثات همان خواهيم کرد که با پروژه دو خرداد و کنفرانس برلين و پروژه شيرين عبادي و طرح رفراندوم کرديم. و در اين ميان مثل هميشه واقعيات سر سخت سياسي و اجتماعي به کمک ما خواهد آمد. واقعيت بزودي بر سر اين نوع شور و شعفها آب سرد خواهد ريخت و جاي آنرا با احساس انزوا و سر خوردگي و استيصال عوض خواهد کرد. در مقطع حمله آمريکا به عراق نيز وقتي صحبت از رژيم چنج بميان آمد ما شاهد همين نوع ابراز احساسات و ازحول حليم توي ديگ افتادنها از جانب نيروهاي راست بوديم. نتيجه چه شد؟ با روشن شدن ابعاد فاجعه آميز حمله نظامي به عراق طراحان رژيم چنج در کريدورهاي هيات حاکمه آمريکا حرفشان را قورت دادند و هوادارن لس آنجلس نشين آنها نيز نوميد و سرخورده به گوشه اي خزيدند. اين بار هم وضع بهتري نخواهند داشت. اينان نه برندگان بلکه اولين قربانيان حمله نظامي آمريکا به ايران خواهند بود.
محسن ابراهيمي: تلويزيون آلمان روز سوم فوريه در برنامه مونيتور فيلم مستندي پخش کرده که در آن از تمايل آمريکا براي استفاده از مجاهدين در حملات احتمالي نظامي صحبت شده است. يکي از مسئولين مجاهد در همان برنامه از آمادگي مجاهدين براي چنين همکاري صحبت کرده است. موضوع چيست؟ نقش و سرنوشت مجاهدين در کشمشکش نظامي ميان آمريکا و حکومت اسلامي را چگونه ميبينيد؟
حميد تقوايي: بله من نيز اين فيلم را ديدم و براي سرنوشتي که سازمان مجاهدين به آن دچار شده، و بهتر است بگويم خود را به آن دچار کرده است، بسيار متاسف شدم. وقتي منصور حکمت حدود ١٠ سال پيش در مقاله روياهاي ممنوع مجاهد آنانرا تحليلا جزو سناريوي سياه قرار داد کسي فکر نميکرد روزي صريحا و عملا اين سازمان به ايفاي اين نقش اعتراف کند. در آن برنامه تلويزيوني کارشناسان سازمان سيا از مجاهد بعنوان تروريستهاي خوب و متحد آمريکا ياد ميکنند، نيروهائي که حاضر به انجام هرکاري هستند و حتي يکي از مسئولين پنتاگون ميگويد مجاهدين حاضر به انجام کارهائي هستند که ما از انجامش شرم داريم! در ادامه همين برنامه کنفرانس مطبوعاتي شوراي ملي مقاومت در پاريس با شرکت اقاي محدثين و منوچهر هزار خاني و چند نفر ديگر نشان داده ميشود و يکي ازمسئولين شوراي ملي مقاومت ميگويد آمريکائيها ما را کنترل ميکنند و ما آماده همکاريهاي وسيع با امريکا هستيم و نيروهاي وسيعي داريم و اميدواريم ما را در نظر بگيرند!
اين سرنوشت اسفباري است. من از ديدن اين فيلم شوکه شدم. مقامات آمريکائي هيچگاه با چنين لحن تحقير آميزي حتي از مزدورترين نيروهاي نظامي وابسته بخود سخن نگفته اند. حتي کنتراها هم ارج و قرب بيشتري در نزد اربابان سيا و پنتاگوني خود داشتند. کنفرانس مطبوعاتي شوراي ملي مقاومت در پاريس به احتمال زياد قبل از اظهارات مقامات آمريکائي انجام شده بود اما اين فرق چنداني در ماجرا ايجاد نميکند. اين اظهارات در خود اعلام صريح وابستگي تمام و کمال به آمريکاست و پخش آن در يک رپرتاژ تلويزيوني و بدنبال اظهار نظر مقامات پنتاگون و سيا در مورد تروريستهاي خوب و آماده انجام عمليات شرمگينانه ديگر قعر سياهي و تباهي ايست که يک نيروي سياسي ميتواند به آن دچار شود. به نظر من نه مخمصه اي که رهبري مجاهد در عراق خود را به آن دچار کرده و نه هيچ درجه از تنگنا و استيصال نظامي-سياسي، توجيه کننده اين سير قهقرائي نيست. مجاهد بعنوان يک باند و فرقه مذهبي و در خود کاملا اين قابليت را داشت که در تحولات سياسي ايران و منطقه بعنوان يک نيروي سناريوي سياه عمل کند و اکنون چنين به نظر ميرسد که به دنبال تهديد حمله نظامي آمريکا آماده اجراي اين نقش است. اما صحنه سياسي ايران عرصه تاخت و تاز ميان نيروهاي تروريست خوب و بد نيست. در هر وضعيت و شرايطي اين صف توده هاي مردم انقلابي، و صف انسانيت و سوسياليسم است که مهر خود را بر حوادث خواهد زد. سازمان مجاهدين با اعلام آمادگي در خدمتگذاري به سياستهاي آمريکا تماما در برابر اين صف قرار گرفته است. ٭