در پايان پروژه رفراندوم؟
در يکي دو ماه گذشته فضاي سياسي بخشهايي از اپوزيسيون در خارج کشور را طرح "فراخوان رفراندوم براي تغيير قانون اساسي" تحت الشعاع خود قرار داده بود. اين پروژه دگرگونيهاي قابل ملاحظه اي را در موقعيت نيروهاي سياسي محافظه کار راست پرو غربي و نيروهاي ملي - اسلامي و مناسبات اين نيروها بوجود آورد. اما از پروژه فراخوان رفراندوم هم عبور شد؟ فراخوان رفراندوم عليرغم تمام شور و اميد طراحان و مدافعينش با استقبالي از جانب مردم مواجه نشد. متولد نشده عملا سقط شد. دوران پاياني اين پروژه اکنون آغاز شده است. اما دلايل صعود و سقوط چنين پروژه هايي چه هستند؟ چرا فراخوان رفراندوم سرنوشت مشابهي مانند پروژه دوم خرداد و پروژه جايزه صلح نوبل به شيرين عبادي پيدا کرد؟ تفاوتها و تشابهات اين پروژه ها کدامند؟ بزرگترين درسي که از شکست اين طرحها بايد گرفت چيست؟ براي پاسخ به اين سئوالات بايد از مفروضات جنبش دوم خرداد شروع کرد.
دلايل عروج
طرح رفراندوم براي تغيير قانون اساسي طرحي در امتداد شکست پروژه دوم خرداد است. رفراندوم بر ويرانه هاي شکست و سقوط دوم خرداد بنا شده است. همانطور که پروژه اعطاي جايزه صلح نوبل به شيرين عبادي تلاشي براي دميدن روحي در کالبد مرده دوم خرداد بود. شکست دوم خرداد را ديده بودند اما مي پنداشتند که هنوز ميتوان اين جنازه سياسي را با دمي در کالبدش زنده کرد.
اما دوم خرداد خود واکنش و عکس العملي به تحولات مادي واقعيات سياسي جامعه بود. دوم خرداد تلاشي ارتجاعي براي حفظ حاکميت رژيم اسلامي بود. جنبشي بمنظور اصلاح رژيم براي حفظ آن. تقلايي براي کنترل و مهار اعتراضات سرنگوني طلبانه مردم و کاناليزه کردن آن در مجرا و محدوده کشمکشهاي جناحهاي حاکميت رژيم اسلامي. دوم خرداد با يک مشاهده تاريخي و يک فرض واقعي آغاز کرد. شکاف نسلها. عروج نسل جديد در تحولات سياسي جامعه. و اين فرض که رژيم اسلامي در قامت تاکنوني اش در مصاف با جامعه و نسل جديد بدون ترديد شکست خواهد خورد. لذا پروژه جمهوري اسلامي از نوع دوم در دستور کارشان قرار گرفت. نقطه شروع حرکت استراتژيستهاي جنبش دوم خرداد واقعيت زنده و متحول جامعه بود. واقعياتي زنده اما غير قابل هضم براي اين نيروها. نسلي که در مقابل جمهوري اسلامي قد علم کرده بود. نسل جوان. خصوصيات و تحرک و اعتراض سياسي اين نسل و ضديت آن با اسلام و عقب ماندگي و تحجر و نابرابري و فقر و فلاکت و بي حقوقي سياسي و سمبل اين مجموعه خدايي يعني رژيم اسلامي. در بررسي موقعيت جامعه و درک اين شکاف نسل شايد اين گفته گزارشگر نشريه نوول ابزرواتور در حول و حوش آغاز حرکت دوم خرداد بيان جامعي باشد. نوول ابزرواتور مينويسد: "زير نگاه عکسهاي امام، ملتي متشکل از بچه ها است، در حال حرکت است، با حرص کفش آديداس قلابي ميپوشد، خشمگين در زير چادر و در حال خفگي زير فشار ممنوعه ها، آماده است، پدر را بکشد ... به نقطه عطف سرنوشت ساز رسيده ايم." شکاف نسلها، نقطه عطف سرنوشت ساز. دوم خرداد اساسا واکنشي ارتجاعي به تحرک اجتماعي اين نسل بود. واقعيت اين است که اين نسل عليرغم شرايط سياه اجتماعي و سياسي، عليرغم دو دهه حاکميت ننگين رژيم اسلامي تسليم اين شرايط اجتماعي نشده است. تسليم باورهاي اسلامي نشده است. تن به ذلت جمهوري اسلامي نداده است. اين نسل دوران حاکميت اسلامي است، اما اسلامي نيست. خصوصيات اين حکومت را، ارزشهاي جنبش اسلامي و اسلام را نپذيرفته است! هم جنس اش نشده است. عليرغم تلاش دستگاه مذهب، مذهبي نيست. و بدهي اي به مذهب و عقب ماندگي و سنت و تحجر ندارد. باور چنداني به دين و مذهب ندارد. اين نسلي است که عليرغم بگير و ببندها، تحميقها و عوامفريبي ها، مرعوب حکومت اسلامي نشده است. زنده و پر تحرک است. مدرن و امروزي است. خواهان زندگي به روش اروپايي و غربي است. امروز، وجود اين نسل، کاراکتر اجتماعي اش، در خود به معناي شکست ايدئولوژي، باورها و ارزشهاي حکومت اسلامي و کهنه پرستي در سطح جامعه است. اين واقعيتي است که حتي آخوندهاي ريز و درشت رژيم هم به آن معترف بودند: موسوي اردبيلي در اين زمينه و در توجيه حرکت دوم خرداد ميگفت: "دنياي امروز، دنياي مذهبي نيست. ما نتوانسته ايم جوانها را جذب کنيم." عبدالله نوري نتايج سياسي اين واقعيت را صريحتر بيان ميکرد: "ما همه بايد به مسائل جوانان و خطر جدي که از اين بابت متوجه نظام است به عنوان يک مسئوليت ديني و حکومتي بينديشيم." واقعيت را ميديدند اما مذبوحانه ميکوشيدند تا اين تحرک را به بند بکشند. اين واقعيت يک رکن پايه اي تقلاهاي جنبش دوم خرداد بود. جامعه اي که از اسلام و رژيم اسلامي بيزار است. مردمي که بنا به واقعيت مادي و عيني زندگي، توقع و سهم خود را از زندگي طلب ميکردند و براي متحقق شدنش ناچارا در مقابل رژيم صف آرايي ميکردند. دوم خرداد در مقابله با اين واقعيت شکل گرفت. کوشيدند تا اعتراضات و جنبش توده اي مردم را کنترل و مبنايي براي چانه زني در بالا در جنگ ميان جناحهاي رژيم اسلامي قرار دهند. تلاش کردند تا پايه هاي حاکميت اسلامي را قبل از مصاف نهايي مردم با رژيم گسترش داده و وسيعتر کنند. نيروهاي خودي را مجددا به صف حاميان رژيم فراخواندند. اما با جنبش توده اي براي سرنگوني رژيم اسلامي روبرو شدند. با مردمي روبرو شدند که از هر دريچه اي مطالبات، خواستها و سرنگوني رژيم را فرياد ميزدند. با جواناني روبرو شدند که پرچم "آزادي و برابري"، "نان و آزادي براي همه" و فرياد "سوسياليسم دواي درد مردم" را بر افراشته بودند. با جنبش آزادي و برابري و رفع ستم عليه زن روبرو شدند. جنبش دوم خرداد شکست خورد. قادر نشدند اعتراضات مردم را در قالب تنگ و مجراي کور دوم خرداد کاناليزه کنند. جنبش دوم خرداد شکست خورد. و با شکست دوم خرداد توهم پوچ اصلاح رژيم اسلامي شکست خورد و کنار زده شد، چرا که سرنگوني رژيم يک شرط پايه اي مطالبات مردم است. دوم خرداد شکست خورد و چتري که اين نيروها را گرد هم آورده بود پايين کشيده شد. دوم خرداد شکست خورد چرا که حزب کمونيست کارگري پر قدرت "نه" مردم به رژيم اسلامي را نمايندگي ميکرد. دوم خرداد شکست خورد بخاطر اينکه مردم سرنگوني طلب هستند. دوم خرداد شکست خورد براي اينکه مردم هيولاي اسلامي اصلاح شده نميخواهند. مردم با سوت دوم خرداد متوقف نشدند. شکست دوم خرداد همه جانبه و گسترده بود. دوم خرداد شکست خورد، سرنگوني طلبي در مرکز تحولات جامعه قرار گرفت.
تلاشهاي بعدي: پروژه نوبل
با شکست دوم خرداد تلاش براي ادامه همان اهداف عمومي يعني اصلاح جمهوري اسلامي بمنظور جلوگيري از سرنگوني آن اما اينبار و الزاما در قالبي جديد دنبال شد. نيروهاي مختلف ملي - اسلامي هر کدام به چاره جويي و تقلا افتادند. دول غربي مدافع دوم خرداد بي شرم و آشکار به ميدان آمدند. نوبل براي مقابله با جنبش انقلابي براي سرنگوني رژيم اسلامي در ايران به ميدان آمد. اپوزيسيون راست و محافظه کار غربي و بخشهاي وسيع نيروهاي ملي - اسلامي به هلهله و پايکوبي پرداختند. از شاهزاد جوان تا سيد هميشه خندان کودنانه به استقبال اين جايزه نوبل دويدند. گويي کشفي علمي صورت گرفته بود. گويي نوري در انتهاي تونل سو سو ميزد. اما آخرين تلاشها براي احياي پروژه دوم خرداد هم به جايي نرسيد. جايزه صلح نوبل به شيرين عبادي هم قادر نشد اميدي را در دوم خرداد زنده کند. پرچم پوسيده "عدم تناقض اسلام و دمکراسي" را به دست شيرين عبادي دادند، اما سريعا رنگ و رو باخت. شيرين عبادي نوبل گرفت و سريعا به سجده مجلس دوم خرداد رفت، جايزه صلح نوبل را به دوم خرداديها تقديم کرد اما نوبل هم نتوانست رنگي به صورت مرده دوم خرداد بزند. بانوي صلح نوبل را روانه پايتختهاي کشورهاي خارج کردند اما قادر نشدند تاثيري بر فضاي جامعه و توقعات مردم بگذارند. ميگويند دنياي کنوني دنياي ماهواره ها و شکل دهي افکار عمومي با توسل به قدرت تکنولوژيک رسانه هاي غرب است، اما فراموش کرده اند که بگويند هر تقلايي بالاخره بايد بر فراز شانه هاي بخشهايي از مردمي به پيش برده شود. اسلام محمد و دمکراسي جان استوارت ميل را نتوانستند به سازش بکشانند و بعنوان پرچمي در دست مردم آزاديخواه بدهند. اسلام کثيف تر و ضد انساني تر از آن است که با دمکراسي غربي بي رنگ و روي بازار آزاد و سرمايه در دست بلر و شرودر و بوش قدرتي براي بسيج داشته باشد. پروژه شيرين عبادي به سرعتي باور نکردني شکست خورد. يکبار ديگر دو واقعيت در کنار هم سرنوشت پروژه صلح نوبل به شيرين عبادي را رقم زدند. جامعه اي که در پله آخر تحولات خود ايستاده و بر سرنگوني پافشاري ميکند. مردم و حزبي که به کمتر از آزادي و برابري و رفاه رضايت نميدهند. پروژه صلح نوبل و آشتي دمکراسي و اسلام با تلاش حزب کمونيست کارگري شکست خورد. اين بار نيز نتوانستند جلوي گريز هر چه بيشتر مردم از اين پروژه ها را سد کنند. پروژه دوم خرداد با نيروي تبليغاتي اتحاديه اروپا هم به جايي نرسيد. قدرت تبليغاتي اتحاديه اروپا هم قادر به احياي دوم خرداد نشد. با شکست دوم خرداد پس از پرژوه نوبل گريز از مرکز دوم خرداد به يک روند واقعي تبديل شد.
تلاشهاي بعدي: رفراندوم طلبي
رفراندوم طلبي از همان اوان شکست دوم خرداد در صفوف نيروهاي ملي اسلامي مطرح بود. رفراندوم براي اصلاح مفادي از قانون اساسي. رفراندوم براي محدود کردن اختيارات ولايت فقيه. رفراندوم براي اصلاح و يا تغيير قانون اساسي. اما هيچکدام از اين پروژه ها معنا و جايگاهي جدي در صفوف اپوزيسيون ملي اسلامي و راست محافظه کار در آن زمان ايفا نکرد. کليد مشکل چنين طرحهايي موقعيت و جايگاه خود دوم خرداد در چنين پروژه هايي بود. دوم خرداديها بايد از دوم خرداد حاکميت عبور ميکردند تا بتوانند طرحي متفاوت و قابل اعتنا براي گرد آوردن و متحد کردن صفوف خود ارائه دهند. اما معضل عبور از دوم خرداد حاکميت بسادگي قابل حل نبود. تمام نقطه قدرت دوم خرداد وجود جناحي در حاکميت اسلامي بود. بدون اهرم جناحي از حاکميت اسلامي پروژه اصلاح و رفرم در تغيير رژيم اسلامي معناي واقعي نميتوانست داشته باشد. چرا که دوم خرداد جنبش اصلاحات حکومتي بود، هدفش تغيير توازن قواي سياسي جناحهاي رژيم اسلامي بود. نتيجتا جنبشي که هدفش کنترل اعتراض راديکال و آزاديخواهانه مردم است اهرم ديگري به غير از نيروي فشار درون حاکميت در اختيار ندارد. از اينرو طرحهاي متفاوت رفراندوم تا زمانيکه جايگزين و آلترناتيوي براي پيشروي در اختيار نداشته باشند، اصولا قادر به پيشروي نبودند. اين معضل زماني راه حلي براي برون رفت پيدا کرد که "اصلاح طلبان" ملي - اسلامي با چرخشي آشکار و با کنار زدن دوم خرداديهاي حاکميت به سوي دول غربي و مشخصا اتحاديه اروپا شانس خود را بار ديگر به بوته آزمايش گذاشتند. اتحاديه اروپا در پس مذاکرات حل بحران اتمي رژيم اسلامي موقعيتي ويژه در قبال رژيم اسلامي در سطح بين المللي بدست آورده بود. رژيم اسلامي در کشمکش ميان اروپا و آمريکا ناچار به پذيرش شرايط اروپا شده بود. اين موقعيت ويژه اتحاديه اروپا در شرايط کنوني زمينه و فضا را براي پا گيري اين طرح ايجاد کرد. طرح فراخوان رفراندوم براي تغيير قانون اساسي نگاه و اميدش به اتحاديه اروپا و حمايت دول غربي دوخته شده است. اين پروژه همان اهداف عمومي جنبش "اصلاح طلبي" و "تعديل" رژيم اسلامي را در فرداي شکست دوم خرداد دنبال ميکند. اين جنبشي براي مقابله با جنبش انقلابي مردم براي سرنگوني رژيم اسلامي است. ميخواهند رژيم را "اصلاح" کنند تا مردم سرنگونش نکنند. ميخواهند رژيم را "تعديل" کنند تا مردم بساط حاکميت طبقاتي را زير و رو نکنند. اين بار نيز قادر نشدند.
پايان رفراندوم
اکنون طرح فراخوان براي تغيير قانون اساسي نيز پس از هياهوي اوليه به پايان خط خود رسيده است. گرد و خاک ها فرو نشسته است. چهره ها و سمبل هاي اين طرح دارند به کناري پرتاب ميشوند. بزودي شاهد توبه کردنهاي امضا کنندگان طرح خواهيم بود. رفراندوم طلبي قادر نشد صدايي در جامعه پيدا کند. فريادي براي رفراندوم طلبي سر داده نشد. مردمي در حمايت از رفراندوم بسيج نشدند. چنين سرنوشتي قابل پيش بيني بود. رفراندوم نه طرحي براي سرنگوني رژيم اسلامي بلکه تلاشي براي مقابله با آن بود. نتيجتا نميتوانست، ممکن نبود، جايي در ميان مردم سرنگوني طلب پيدا کند. پوچ و خيالي بود. خيالي بود چرا که رژيم اسلامي در پروسه سرنگوني خود و کنار کشيدن داوطلبانه از قدرت در فرداي يک انتخابات فرضي شرکت نخواهد کرد.
اما اين طرح قادر شد تغييراتي را در آرايش نيروهاي ملي اسلامي و اپوزيسيون راست پرو غربي بوجود آورد. تغييراتي که شکست آلترناتيو اين نيروها در تحولات سياسي جاري و آتي را هموار تر خواهد کرد. تغييراتي در دو جنبش ناسيوناليسم پروغربي و جنبش ملي اسلامي. صفوف اين نيروها دگرگون شد. صف ضد انقلاب در مقابله با انقلاب منسجم تر شد. اين ديناميسم اجتناب ناپذير شکل گيري انقلاب است. انقلاب ضد انقلاب خود را بهم نزديک ميکند. بخشهاي مرکز اين نيروها بهم نزديک شدند. رضا پهلوي به اين طرح پيوست. اما سهمي از آينده نصيبش نشد. گذشته اش، تنها سرمايه اش، را مجبور شد قرباني کند. سطنت را تسليم کردند اما فقط سهام يک پروژه ورشکسته را دريافت کردند. سلطنت مرد. اتحادشان نيز دوامي نيافت. بر عکس حضور رضا پهلوي در راس اين طرح خود باعث تشتت بيشتر و تفرقه صفوف اين نيروها در دور بعدي شد. اگر چه به يکديگر نزديک شدند اما نتوانستند متحد شوند. بحران حکومتي دروني آلترناتيوهاي راست و محافظه کار در جامعه بحراني لاينحل و مزمن است. بسادگي قابل حل نيست. بعلاوه اتحادشان نيز قابل دوام نيست. در اولين نشست مشترک بايد از هم جدا شوند. اتحاد اين نيروها قائم به ذات نيست. در هراس از صف آزاديخواهي و کارگر و کمونيسم است.
درسهاي کوتاه شکست
جنبش دوم خرداد شکست خورد. پروژه صلح نوبل شکست خورد. پروژه رفراندوم هم در آغاز پايان کار خود قرار دارد. چه واقعيتهايي اين سرنوشت يکسان را رقم ميزند؟ نقاط مشترک در شکست چنين طرحهايي کدامند؟ به دو عامل اساسي بايد اشاره کرد. مردم حافظه تاريخي خود را از دست نداده اند. تمامي طرحهايي که تلاشي براي "اصلاح" و نه سرنگوني رژيم اسلامي هستند به حکم واقعيات عيني محکوم به شکست هستند. نميتوانند جايي در ميان مردم پيدا کنند. مردم خواهان سرنگوني رژيم اسلامي هستند. اين رژيم بايد برود. اين حکم مردم است. اين حکم کارگر و زن و جوان است. سرنگوني انقلابي رژيم اسلامي حکم کمونيسم کارگري است. حتي اگر دول غربي در حمايت بي درنگ از آن بسيج شوند. از طرف ديگر اين واقعيت مادي بيش از هر چيز با وجود حزبي جوش خورده است که اعتراضات و خواست مردم براي آزادي و برابري و رفاه را نمايندگي ميکند. حزب کمونيست کارگري نماينده خواستها و مطالبات مردم است. حزب کمونيست کارگري براي سرنگوني انقلابي رژيم اسلامي توسط جنبش طبقه کارگر و توده وسيع مردم آزاديخواه و برابري طلب مبارزه ميکند. شکست طرح رفراندوم بيش از پيش نشاندهنده يک واقعيت ساده است. نه مردم و نه حزب کمونيست کارگري اجازه نخواهند داد که چنين طرحهايي جامعه را به نقطه شروع باز گرداند. زنده باد حزب کمونيست کارگري.