لبخند افسانه نوروزي
اشک هاي شهلا جاهد
انسانيت در بوته آزمايش
آذر ماجدي
حکم اعدام شهلا جاهد تصويب شد. افسانه نوروزي آزاد شد. افسانه نوروزي با لبخند و شادي از زندان بيرون آمد. مردم با او اعلام همبستگي کردند و صندوقي اعلام شد تا براي پرداخت ٥٠ ميليون تومان وثيقه به جمهوري اسلامي به او کمک شود. انساندوستي مردم، همبستگي و حمايت مردم زندگي افسانه نوروزي را نجات داد. به زندگي افسانه که مدت هفت سال در شکنجه گاه هاي جمهوري اسلامي بسر برده گرما و شادي بخشيد. افسانه اکنون به آغوش خانواده اش، به آغوش همسر و فرزندانش بازگشته است. مي تواند پس از هفت سال فرزندانش را در آغوش بگيرد.
افسانه نوروزي آزاديش را به اين خاطر بدست آورد که انسان هايي بودند که انسان دوست اند، انساني هايي بودند که آزاديخواه اند، انسان هايي بودند که فقط به زندگي خود نيانديشيدند و براي آزادي او تلاش کردند، براي آزادي او مبارزه کردند. خانم روزنامه نگاري بود که پرونده افسانه نوروزي را به روزنامه ها کشاند و آن را به خبر تبديل کرد. و اين خبر در سطح بين المللي انعکاس يافت. انسان هايي بودند، جنبش و جرياني بود که به يک همبستگي بين المللي براي آزادي او دامن زد، و پرونده افسانه، و حکم اعدام او را همچنان چون يک خبر روز در جامعه داغ نگاه داشت و مردم را به نجات جان او دعوت کرد. افسانه نوروزي امروز لبخند مي زند، شادي به زندگي اش بازگشته است، چون انسان هايي بودند، که به سرنوشت او و فرزندانش، به عدالت و انصاف، و به انسانيت فکر کردند. انسان هايي بودند که صدايشان را عليه اين حق کشي بلند کردند. انسان هايي بودند که نجات افسانه نوروزي را به امر خود بدل کردند و راحت ننشستند تا افسانه را به آغوش خانواده اش بازگرداندند.
چنين انسان هايي امروز به خود افتخار مي کنند. ما هم امروز لبخند مي زنيم، ما هم امروز شاديم براي اينکه تلاشمان ثمره بخشيد. در زندگي يک انسان، در زندگي يک خانواده مثمر ثمر بوديم. شاديم، خوشحاليم براي اينکه توانستيم يک انسان را از اعدام نجات دهيم. توانستيم انساني را از سياه چال هاي جمهوري اسلامي آزاد کنيم، توانستيم يک مادر را به آغوش فرزندانش بازگردانيم. توانستيم وظيفه انساني مان را انجام دهيم. وجدان هايمان اکنون آرامش بيشتري دارد.
افسانه نوروزي اگر امروز لبخند مي زند بخاطر اين تلاش هاست. به او، به خانواده اش و به فرزندانش تبريک مي گوييم.
ولي يک انسان ديگر اشک مي ريزد. يک انسان ديگر در غم است. يک انسان ديگر در همين سياه چال ها دارد زندگيش تباه مي شود. يک انسان ديگري منتظر طناب دار است. مي خواهند زن جوان ديگري را اعدام کنند. اعدامش مي کنند چون ما تحت نظامي زندگي مي کنيم که حق انسان را زير پا مي گذارد، نظامي که سرکوب گر است، زن ستيز است، مردسالار است. نظامي که کشتار و اعدام و شکنجه و سنگسار بخش جدايي ناپذير موجوديتش است. بدون آن نمي تواند در قدرت باقي بماند. اگر اعدام و شکنجه و سنگسار را متوقف کنيم، اگر درهاي زندان ها را بشکنيم و اسيران را خلاص کنيم، اين نظام نمي تواند به حيات خود ادامه دهد.
يک انسان ديگر، يک زن جوان ديگر منتظر طناب دار است. و ما بايد همانگونه که از افسانه نوروزي دفاع کرديم، براي نجاتش تلاش کرديم، همبستگي نشان داديم، صداي اعتراض مان را بلند کرديم، بايد از شهلا جاهد هم دفاع کنيم. اين زن جوان در باصطلاح دادگاه اشک مي ريزد، براي اينکه حکم اعدام اش را صادر کرده اند.
مي دانم که پرونده شهلا جاهد با پرونده افسانه نوروزي يک اختلاف فاحش دارد. مي دانم که دفاع از شهلا جاهد براي انسان دوستاني که از افسانه نوروزي دفاع کرده اند، کار دشوار تري است. ولي ما زماني اوج انسانيت خود را به نمايش مي گذاريم، زماني نشان مي دهيم که به بشريت متمدن و آزاده متعلقيم که بتوانيم بر تمام تعصبات پا بگذاريم و پرچم انسانيت را بلند کنيم.
افسانه نوروزي يک زن، يک مادر جواني است که مي گويد مردي قصد تعرض و تجاوز به او را داشته است و او در دفاع از خود، در دفاع از «ناموس» خود اين مرد را به قتل رسانده است. چنين زني تمام سمپاتي، حمايت، عاطفه و همبستگي مردم را پشت خود دارد. مهم نيست که اخلاقيات ما چيست، فرهنگ مان چيست، درباره حقوق زن و رابطه زن و مرد چه فکر مي کنيم، حمايت و قلب ما با افسانه نورزي است. زني که از خود دفاع کرده، يا در قاموس فرهنگ حاکم از «ناموس» خود دفاع کرده مورد حمايت است. مهم نيست ما از نظر اخلاقي کجا ايستاده ايم، از نظر فرهنگي و اعتقادات اخلاقي کجا ايستاده ايم، بي درنگ از افسانه دفاع مي کنيم.
موقعيت شهلا جاهد متفاوت است. مي گويند شهلا جاهد همسر دوست پسر خود را کشته است. همين مساله تمام پرونده را براي ما عوض مي کند. شهلا جاهد خود مادر نيست، بلکه متهم به قتل يک مادر جوان است. اين هم کفه ترازو را به ضرر شهلا جاهد پايين مي آورد. ولي ما آنجا انسانيت خود را بروز مي دهيم که از اين نکات پاي خود را فراتر بگذاريم و به واقعيات ديگري در اين پرونده نگاه بياندازيم. يک زن جوان، يک انسان را به زندان انداخته اند و با شکنجه از او اعتراف گرفته اند. پيش از اولين محاکمه مدت هفده ماه در زندان اسير بوده، ناخنش را کشيده اند، کتکش زده اند، تحقير و تهديدش کرده اند، جان دختر بچه عزيزي که او بسيار دوست مي دارد را تهديد کرده اند، چندين ماه در انفرادي اسيرش کرده اند، و از او اعتراف گرفته اند. ولي او مدعي است که مرتکب اين قتل نشده است.
اگر اين پرونده در کشورهاي غربي، مثلا آمريکا به دادگاه ارجاع داده شده بود، دقيقا به خاطر اين واقعيات، بخاطر اعتراف گرفتن به زور شکنجه و ارعاب، بخاطر شکنجه متهم، دادگاه اين پرونده را بررسي نمي کرد و متهم مي توانست پليس و دستگاه قضايي را به دادگاه بکشد. شهلا جاهد ميگويد که دست به اين قتل نزده است و قرباني يک توطئه است. اين پرونده و محاکمه سوالات مهم و حياتي را درباره سيستم قضايي، حقوق متهمين، مجازات اعدام، و عدالت قضايي در مقابل ما قرار مي دهد. در بررسي اين پرونده مسائل مهمي عرض اندام مي کند که بايد بعنوان يک انسان، يک انسان منصف و عدالتجو به آنها بيانديشيم و براي آنها جوياي پاسخ باشيم.
براستي چگونه مي توان در جمهوري اسلامي انتظار يک محاکمه عادلانه داشت؟ چگونه مي توان اطمينان حاصل کرد که حقايق همانگونه که هست بررسي و کشف خواهد شد؟ آيا مي توان حتي يک لحظه فکر کرد که قضاوت در جمهوري اسلامي مي تواند منصفانه باشد؟ عاري از تعصب باشد؟ انساني و متکي بر عدالت باشد؟ اينها سوالاتي است که در مقابل هر انسان عدالتجو قرار دارد.
حتي اگر ما مخالف مجازات اعدام نباشيم نيز ماهيت سيستم قضايي و محاکمه و قوانين جزايي جمهوري اسلامي بايد زنگ خطر را در گوش هاي ما به صدا درآورد. همين سوال که آيا شهلا جاهد واقعا مرتکب جرم شده است. آيا يک انسان بيگناه بالاي دار نمي رود؟ آيا ما مي توانيم با آگاهي به اين واقعيت، با وجود اين شک و ترديد، با وجدان آرام سر بر بالين بگذاريم؟
آيا مجازات اعدام اصلا انساني است؟ آيا اعدام به خشونت در جامعه دامن نمي زند؟ آيا مجازات اعدام جامعه را از انسانيت تهي نمي کند؟ آيا حرمت حيات و انسانيت را تنزل نمي دهد؟ آيا نظاره اين زن جوان با طناب دار بر گردنش و بر بالاي جرثقيل جامعه را حتي بيشتر به قهقرا نمي برد؟
وقتي به پرونده شهلا جاهد مي انديشيم تمام اين سوالات به ذهن خطور مي کند. پاسخ من چنين است: جمهوري اسلامي صلاحيت محاکمه شهلا جاهد را ندارد. اين سيستم بر مبناي سرکوب و تعصب و حق کشي و قوانين عقب مانده عصر حجر بنيان گذاشته شده است و صلاحيت قضاوت و محاکمه و مجازات هيچکس، منجمله شهلا جاهد را ندارد. شهلا جاهد بايد در يک دادگاه منصفانه محاکمه شود و در صورت اثبات جرمش مجازات شود. ولي جمهوري اسلامي چنين صلاحيتي را ندارد.
اگر ما ساکت بنشينيم، اگر اعتراض نکنيم، اگر بر شک و ترديد خود چشم ببنديم و عمل نکنيم، وجدانمان آرام نخواهد گرفت. اعدام شهلا جاهد به هيچ منفعت انساني و عدالت خواهانه اي خدمت نمي کند، فقط خشونت و بي حرمتي انسان و حيات را شدت مي دهد. تا همين زمان هم اين زن جوان مورد شکنجه هاي بسيار قرار گرفته است. او خود يک مدعي است.
اخلاقيات حاکم رفتار شهلا جاهد و زندگي او را نمي پسندد. ولي آيا بايد اجازه دهيم که اين قضاوت و ترجيح اخلاقي روند عدالت را تعيين کند؟ اجازه دهيم که در مقابل يک بي عدالتي مطلق، يک حق کشي، يک جنايت ديگر، اعدام يک زن جوان ساکت بنشينيم و چشمانمان را ببنديم؟ ما نبايد اجازه دهيم که اخلاقياتمان، تعصبات اخلاقي، ما را از دفاع از جان يک انسان، تلاش براي نجات يک زن جوان از اعدام، براي خلاصي يک زن جوان از سياه چال ها و شکنجه گاه جمهوري اسلامي باز دارد. اختلافاتي که ميان پرونده شهلا جاهد با افسانه نوروزي وجود دارد، ساکت نشستن و بي اعتنايي ما را به پرونده شهلا جاهد آسان تر مي کند. دفاع از شهلا جاهد به همان سادگي دفاع از افسانه نوروزي نيست. ولي نبايد اجازه دهيم که عدالت و انسانيت چنين زير پا گذارده شود. ممکن است در کنه ذهن خود بگوييم که شهلا جاهد «حقش است». ولي حق کجا و چگونه تعيين مي شود؟ در يک جامعه اي که اخلاقيات و ارزشهاي حاکم بشدت عقب مانده و مردسالار اند، حق چگونه تعيين مي شود؟
بايد به اين سوال پاسخ دهيم: آيا حتي اگر شهلا جاهد مرتکب اين قتل شده باشد، جامعه مجاز است در مقابل شکنجه و تحقير و ارعاب او ساکت بنشيند؟ آيا اعدام او مجاز است؟ اگر پاسخ ما به هريک از اين سوال ها منفي است بايد به اعدام او اعتراض کنيم.
ما، وجدان هاي ما، انسانيت و عدالت خواهي ما در يک آزمون مهم قرار گرفته است. در اين آزمون، انسانيت و عدالتخواهي مي تواند پيروز شود و يا شکست بخورد. دفاع از افسانه نوروزي کار بمراتب ساده تري بود: زن جواني، مادر جواني که در دفاع ازخود در مقابل تجاوز مردي مرتکب قتل شده حمايت و همبستگي و سمپاتي همه جامعه را پشت خود دارد. در دفاع از شهلا جاهد است که انسانيت آزمايش دشوارتري را در مقابل خود دارد، زني که متهم است همسر دوست پسر خود را کشته است. عليرغم اينکه اخلاقيات ما در مورد شهلا جاهد چه حکمي صادر مي کند، بايد حکم اعدام او را لغو کنيم. عليرغم اينکه اخلاقيات شهلا جاهد در دادگاه اخلاقي ما مورد تائيد قرار مي گيرد يا نه، بايد به حکم اعدام او اعتراض کنيم. بخاطر بياوريم که شهلا جاهد با شجاعت تمام در دادگاه بلند شد و صداي اعتراض اش را عليه سيستم قضايي جمهوري اسلامي بلند کرد و گفت که به زور شکنجه و ارعاب از او اعتراف گرفته اند. اعتراض کرد و در همان دادگاه اعتراض اش را سرکوب کردند و کتکش زدند.
دفاع ما از شهلا جاهد بيانگر انسانيت عميق ماست. نشانگر عبور ما از تعصبات اخلاقي تنگ جامعه است. وقت کوتاه است. بايد از جان شهلا جاهد دفاع کنيم. با همبستگي عمومي مان همانگونه که لبخند را به لب هاي افسانه نوروزي بازگردانديم، بکوشيم که اشک هاي شهلا جاهد را نيز به لبخند بدل کنيم. اين يک آزمون مهم است. بايد از آن سربلند بيرون آئيم.
اين متن بر مبناي يک گفتار تلويزيوني در تلويزيون انترناسيونال به تاريخ پنجشنبه ١٣ ژانويه ٢٠٠٥، تنظيم شده است.