کاظم نيکخواه

"انتخابات پارلماني عراق" و گسترش ترور

با نزديک شدن آنچه "انتخابات پارلماني" عراق خوانده ميشود ترور و کشتار و انفجار در عراق گسترش يافته است. از يک سو دولت آمريکا مصر است که اين "انتخابات" به هر قيمتي در تاريخ تعيين شده برگزار شود و حکومت رسما به "دولت انتقالي عراق" منتقل شود. و از سوي ديگر جريانات تروريست اسلامي و بعثي ميخواهند با گسترش فضاي ترور و انفجار مانع برگزاري اين "انتخابات" شوند. روشن است که با هيچ معياري نميتوان شرايط عراق را براي برگزاري يک انتخابات آزاد مساعد دانست و آنچه قرار است در ٣٠ ژانويه صورت گيرد بيش از آنکه انتخابات باشد يک بازي ديپلماتيک است که قرار است مرحله اي در تبليغات جنگي را تعريف کند. براي هرکس روشن و بديهي است که با اين نمايش انتخاباتي تغييري در واقعيت فضاي جنگي و نظامي در عراق صورت نخواهد گرفت. سوال اينستکه بنابرين اهميت آن براي طرفين جنگ در عراق چيست و چرا يک طرف ميخواهد اين اکسيون يا نمايش انتخاباتي به هر قيمتي برگزار شود و طرف ديگر با انفجار و عمليات انتحاري و گسترش فضاي ترور ميخواهد مانع برگزاري آن شود؟

تا آنجا که به حکومت آمريکا بر ميگردد اين "انتخابات" قرار است يک مرحله از پيروزي و پيشروي اوضاع بسوي ثبات در عراق را در سطح بين المللي به نمايش بگذارد. حکومت بوش با اين "انتخابات" ميخواهد به حکومت انتقالي عراق مشروعيت و رسميت بدهد، پاي اين حکومت را رسما به مجامع بين المللي باز کند، و سلاح "مبارزه عليه اشغالگران" را از دست گروههاي ترور خارج کند. هرچند "انتخابات پارلماني براي دولت انتقالي" صرفا يک نمايش باشد که حتي در ظاهرا هم شکل و شمايل انتخابات را ندارد، اما از اين نظر يعني رسميت دادن و مشروعيت بين المللي بخشيدن به حکومت موجود عراق و القاي حرکت به سمت عادي سازي در اين کشور، براي دولت آمريکا يک حرکت مهم و تعيين کننده است و بهمين دليل مصرند که آن را در موعد مقرر برگزار کنند. آنها بخوبي ميدانند که در تمام انتخابات ها حتي دموکراتيک ترين آنها دقيقا همين بدست آوردن مشروعيت مردمي است که مهم است نه اينکه بطور واقعي مردم در تصميم گيريهاي سياسي دخالت داده شوند. طرف ديگر جنگ و کشاکش در عراق يعني گروههاي ناسيوناليستي و اسلامي نيز تلاش و تقلايشان اينست که مانع همين سناريو شوند و شکست سياست آمريکا در عراق را به جهان نشان دهند. برنده اين کشاکش هرکس باشد، بازنده آن معلوم است و آن مردم محروم عراق هستند که در ميان قطبهاي جنايتکار اسلامي و ناسيوناليستي از يک سو و نظاميان آمريکايي و شرکا از سوي ديگر مچاله و قرباني ميشوند. "انتخابات" عراق نه سزاوار شرکت کردن است و نه قابل تحريم نمودن. اين "انتخابات" را بايد بعنوان پرده اي از يک جنگ و آدم کشي افشا کرد.

کوماندوهاي آمريکائي در خاک ايران؟

روزنامه "نيويورکر" اين هفته از عمليات شناسائي کماندوهاي آمريکائي به کمک نيروهاي پاکستان در داخل خاک ايران خبر داد. گرچه اين خبر در وهله اول انعکاس وسيعي در جهان نيافت و چندان جدي گرفته نشد، اما عکس العملهاي بعدي مقامات آمريکائي توجه ها را بيشتر متوجه اين موضوع ساخت. مقامات مختلف آمريکا در رابطه با اين خبر تنها گفتند که جنبه هاي غير واقعي در اين خبر زياد است. جرج بوش در رابطه با اين خبر گفت اين خبر غير واقعي است اما احتمال عمليات نظامي آمريکا عليه ايران را رد نکرد. مستقل از اينکه اين خبر واقعي يا غير واقعي باشد، يک چيز واقعي است و آن اينکه حکومت آمريکا نسبت به جمهوري اسلامي در هفته هاي اخير لحن تند تر و سازش ناپذيرتري در پيش گرفته است. نهادهاي وابسته به سياستگزاران نئوکنسرواتيو آمريکا اين ارزيابي را به زبانهاي مختلف تاکيد ميکنند که پيروزي آمريکا در "جنگ عليه تروريسم" بدون يکسره کردن تکليف جمهوري اسلامي ممکن نيست زيرا اين حکومت سرنخ تمام اقدامات تروريستي را در دست دارد. حتي جناحهايي از حزب دموکرات آمريکا نيز سياست بوش در برخورد به جمهوري اسلامي را نرم قلمداد ميکنند. تمرکز اين بحث روي مساله عراق و فلسطين قرار دارد و ارزيابي سياستگزاران آمريکا اينست که بدون مهار جدي حکومت اسلامي امکان تثبيت اوضاع نه عراق و نه در فلسطين وجود نخواهد داشت. رسانه هاي مختلف غربي گزارشها و تفسيرهاي متعددي از رابطه حکومت اسلامي با القاعده و ساير گروههاي تروريستي را منتشر نموده اند.

از سوي ديگر جمهوري اسلامي در ميان دول اروپايي نيز موقعيت ضعيفتري پيدا کرده است. تلاش و تقلاي رژيم اسلامي براي بدست آوردن توانايي ساخت سلاحهاي اتمي، باعث شد که سياست "ديالوگ انتقادي" دولتهاي اروپايي که در واقع اسم رمزي براي مماشات و همکاري و روابط وسيع ديپلماتيک و سياسي و اقتصادي با اين حکومت بود، عملا به بن بست برسد و اين دولتها را بناچار در همسويي با سياست آمريکا براي زير فشار قرار دادن هرچه بيشتر جمهوري اسلامي قرار داده است.

اين سوال اين روزها بنحو جدي تري مطرح ميشود که آيا احتمال حمله نظامي آمريکا به ايران واقعا وجود دارد يا نه؟ پاسخ قطعي به اين سوال را هيچکس حتي خود مقامات آمريکائي نميدانند. آنها در تمام سالهاي اخير عليرغم قطع بودن کامل مناسبات رسمي، عملا بطور منظم در سطح هيئتهاي بلند پايه در ارتباط بوده اند. گزارشهاي موثقي از همکاريهاي جمهوري اسلامي و حکومت آمريکا تاکنون منتشر شده است. اما بنظر ميرسد که اکنون حکومت آمريکا خود را ناچار به برخوردي قاطع تر با حکومت اسلامي مي بيند و شکست سياست "ديالوگ انتقادي" اروپا نيز به اين سياست کمک ميکند. کوندوليزا رايس وزير امورخارجه تازه انتخاب شده آمريکا و يکي از طراحان سياست جنگي "ضربات پيشگيرانه" در يک کنفرانس مطبوعاتي در سناي آمريکا در رابطه با ايران گفت "هدف دولت بوش اينست که نظامي در ايران باشد که نگراني هاي ما را نسبت به سياستهاي اين کشور درک کند در حاليکه اکنون صد و هشتاد درجه با منافع ما در تضاد است. چنين نظامي بايد به تعهدات خود در قبال سلاحهاي هسته اي عمل کند، بپذيرد که تعدادي از رهبران القاعده در ايران هستند و از حزب الله، تروريستها و گروههاي فلسطيني مخالف روند صلح خاورميانه پشتيباني ميکند. اين نظامي است که ما خواهان آن هستيم".

مشکل اصلي دولت بوش و خانم "کوندوليزا رايس" اينست که اين سياست را بايد طوري به پيش برند که روزنه اي براي به ميدان آمدن مردم سرنگوني طلب گشوده نشود. و اين را در واقع هيچ سياست و دولتي نميتواند تضمين کند. زيرا مردم ايران مستقل از بازيهاي ديپلماتيک في الحال با مبارزات خويش پا به ميدان گذارده اند و حاضر به بازگشت به خانه هايشان با هيچ سياستي نيستند.