سد اختناق در هم کوبيد مي شود
٤ ساعت برنامه زنده ويژه دفاع از کارگران نساجي
کيوان جاويد
امروز دوشنبه ١٤ دي ماه است و کارگران نساجي سنندج سيزدهمين روز اعتصاب قدرتمند خود را پشت سر مي گذارند. حزب کمونيست کارگري تصميم مي گيرد بمناسبت اين اعتصاب برنامه اي ويژه و زنده تهيه کند تا مستقيما بتواند هر چه بيشتر کمک کند تا اين اعتصاب پيروز شود.
ساعت ٣ بعد از ظهر به وقت لندن است و اصغر کريمي وارد استوديو شده است. طبق معمول سرزنده و شاد است و مي گويد و ميخندد. در ضمن جزوه اي را که همين چند روز قبل با نام "اعتصاب مدرسه انقلاب" نوشته است را روي ميز مي گذارد. در يک نگاه گذرا من چند اشتباه تايپي از اين جزو بيرون مي کشم و از اين بابت ابراز شادماني مي کنم. چون اصغر تنها کسي است که "مو از ماست" نوشته هاي ديگران بيرون مي کشد و هيچ اشتباه تايپي و غلط املايي و بي دقتي سياسي از چشمش دور نمي ماند. من و رضا مرادي و اصغر منتظر آذر ماجدي هستيم. آذر دير کرده است. چرا؟ دخترش مريض احوال بود و بايد به دخترش ميرسيد. واقعا باور کردني نيست آذر چطور مي تواند از پس همه اين کارها بر بيايد. ضمنا پيغام داده است که اصغر به موبايلش زنگ بزند تا حين رانندگي با هم تبادل نظر کنند. تعجب مي کنم. آذر قرار است براي اجراي اين برنامه زنده و ٤ ساعته فقط براي چند دقيقه در ماشين ضمن رانندگي با اصغر تبادل نظر کند؟ اگر سابقه آذر را در اجراي برنامه ها نمي دانستم شک نمي کردم که برنامه امروز خراب خواهد شد. بالاخره يک ربع مانده به ٤ آذر ماجدي طبق معمول تند و تيز وارد استوديو شد. در چهره اش هيچ نشاني از خستگي و سراسيمگي و ... ديده نمي شود. لباسها را روي ميز مي ريزد و شروع به آرايش مي کند. دو دقيقه هم بيشتر آرايش کردنش طول نمي کشد.
دوربينها و لامپهاي قوي روشن مي شوند. ساعت ٤ بعد از ظهر به وقت لندن و ٦ و نيم به وقت ايران است.
رضا مرادي اين شاه کليد فني در استوديو طبق معمول با آن دمپايي هاي گشادش که عموما يک لنگه اش را هم از پا در مي آورد و به همين شيوه طول و عرض سالن را طي ميکند از نظر فني مثل برق و باد تمام کارها را آماده کرده و اعلام مي کند: "... ده ثانيه، سکوت" و اين ده ثانيه و سکوت را هر روز در برنامه هاي مختلف با صدايي بلند تکرار مي کند. خودش چون هدفون روي گوشهايش است فکر مي کند ديگران نميشوند.
و اما استارت برنامه ها از آذر ماجدي. مي گويد: اين اعتصاب نمونه است. با حمايت مردم، بخصوص حمايت کارگران روبرو شده، تجربه اين اعتصاب را بايد ارزيابي کرد و از آن آموخت. مي گويد در اين برنامه ما راجع به جنبش کارگري و آلترناتيو کارگري حرف مي زنيم، راجع به يک قانون کار مترقي، راجع به فقر و رفاه و راجع به حزب کمونيست کارگري و راجع به سوسياليسم و آزادي و برابري حرف مي زنيم. از مردم مي خواهد به استوديو زنگ بزنند و من هم مسئول وصل کردن تماسها به استوديو هستم. در اين روز بهرام سروش نيز به کمک ما مي آيد تا در صورت نياز باري از دوش ما بردارد. صد البته علي جوادي هم دست از سر ما بر نمي دارد. هر دو ثانيه يک بار زنگ مي زند و از پيشرفت کار جويا مي شود. مي گويم علي جان همين دو دقيقه پيش که گفتم همه چيز خوب پيش مي رود، آذر در استوديو است و دارد برنامه را اجرا مي کند و کيفيت تصوير هم خوب است. اصغر هم همين حالا وارد استوديو شده. رضا مرادي هم چهار چشمي حواسش به کارها است. در حين ضبط برنامه رضا مرادي دارد روي ياهو مسنجر با يکي چت مي کند.
تعجبم از اين است که آذر ماجدي چطور اين همه کلمات را رديف مي کند و آنها را به اين اعتصابي که در نساجي سنندج در جريان است وصل مي کند. مي گويد: در يک برنامه تلويزيوني در آمريکا شرکت کردم و از کارهاي خودمان در دفاع از حقوق زنان گفتم. مجري برنامه گفت خوب است اين کار را ادامه بدهيد کاري به کارگران نداشته باشيد. آذر مي گويد: ما به همه جامعه کار داريم. به ستم در همه جامعه کار داريم. ما سر و کارمان با رهايي انسان از استثمار است و اين برنامه را تقديم مي کنيم به کارگران نساجي در سنندج. منظما هم از کارگران و مردم مي خواهد با استوديو تماس بگيرند. تمام درهاي ساختماني که استوديو ما بخشي از آن است باز است. من برخلاف برنامه هاي قبلي مي توانم تا پشت دوربين ها پيشروي کنم و يادداشت به دستشان برسانم و ... .
٢٠ دقيقه بدون وقفه آذر ماجدي برنامه اجرا کرده است. به رضا اطلاع مي دهم که تصوير در ماهواره ثابت شده است. اين مشکل هر از گاهي پيش مي آيد و اشکال در ضعف تکنولوژي اي است که ما بکار مي گيريم. پخش برنامه زنده با امکانات موجود در استوديو مقداري مشکل است. راه رفع اين مشکل هم تنها در پولدار شدن است. اما با همين سطح از امکانات نيز برنامه انترناسيونال دارد مستقيما در خانه ميليونها نفر ديده و شنيده مي شود. رضا با يک کلک تکنيکي که خودش تازگي راهش را پيدا کرده تصوير را بهبود مي بخشد و از اين کار مي بينم که يک غرور لذت بخش بر چهره اش نقش بسته است. وقتي مي گويم تصوير بهتر شده است از کاري کرده حال مي کند.
اصغر کريمي در بيست و يکمين دقيقه به آذر ماجدي مي پيوندد. سئوال: اصغر کريمي در مورد اين اعتصاب کارگران نساجي برايمان بگوييد. بگوييد ... چيزي بيشتر از اين از سئوال آذر را به ياد ندارم اما هنوز جواب اصغر کريمي در مغزم طنين دلنشيني دارد. جوابي که طي اين بيست و پنج سال فعاليت سياسي هرگز به آن فکر نکرده بود. او اينطور شروع کرد که مي خواهم از جنبه بد اعتصاب حرف بزنم. جنبه بد؟ مگر اعتصاب جنبه بد هم دارد؟ مگر نه اينکه وقتي اعتصاب مي شود آدم به ياد قدرت کارگران و مقابله کارگران با کارفرمايان و دولت مي افتد؟ اين اقدام که همه چيزش مثبت است. اما اصغر کريمي مي گويد: " اعتصاب يک جنگ است. طي اعتصاب به همان زندگي فقيرانه کارگران تعرض مي شود. کارگران تهديد مي شوند، دستگير مي شوند، با خطر اخراج روبرو مي شوند. اما فورا اعلام مي کند در آن سوي اين جنبه بد اعتصاب، کارگران نساجي به نور اميدي تبديل شده اند و اين اعتصاب يکي از مهترين اعتصابات است. کارگران در اين حرکت خلاقيت هاي زيادي از خود نشان دادند. به مجمع عمومي کارگري تکيه کردند. رهبران عملي، تمام قد در مقابل دولت و کارفرما قرار گرفتند و در اين ميان حمايت همه کارگران را دارند.
نيم ساعت از برنامه مشترک آذر و اصغر گذشته است، کسي زنگ نمي زند. چرا اينطور است؟ قاعدتا بايد تا همين جا تعداد زيادي تماس گرفته باشند. آيا کسي رغبتي به پخش اين برنامه نشان نمي دهد؟ آيا در ايران کسي پاي اين برنامه ننشسته است؟ شايد مردم فقط عاشق پخش فيلم سينمايي و موزيک و کارتون هستند! البته در ١٦ آذر امسال ما ديديم که اينطور نيست و قبل تر از آن تعداد نامه هايي که روزانه دريافت مي شود نشان مي دهد تلويزيون کانال جديد خيلي محبوب است. شايد برنامه کارگري دوست ندارند؟ اينها يک تحليل و ارزيابي نيست. گاهي براي زماني کمتر از يک هزارم ثانيه در ذهن مي آيد و مي رود. در حين کار آدم نمي تواند دست به تجزيه و تحليل بزند. اما يک اشکالي بايد باشد که هيچ کس تماس نگرفته است. يکي از فعالين حزب در کانادا زنگ مي زند و مي گويد شماره تلفني که در روزنه درج شده اشتباه است. وقتي اين رفيق به شماره مندرج در روزنه زنگ زد يک شهروند بخت برگشته انگليسي گفت تا حالا ١٥ نفر به خانه من زنگ زدند و من ماندم که چه بلايي دارد سرم مي آيد. سريعا با حسن پناهي تماس گرفتم و اطلاع دادم که شماره تلفن استوديو اشتباه است و فورا اين اشتباه رفع شد. و اولين تلفن:
- الو تلويزيون انترناسيونال؟
- بفرماييد. بله اينجا تلويزيون انترناسيونال است. از کجا تماس مي گيريد؟
- من از آمريکا زنگ مي زنم. مي خواهم با خانم آذر ماجدي حرف بزنم.
به استوديو وصل مي شود. او مي گويد من در جنبش زنان فعال هستم، ما از اعتصاب کارگران حمايت مي کنيم. آفرين به اين کارگران. ما حمايت اتحاديه هاي کارگري در آمريکا را مي گيريم.
همين اولين تلفن حال و هوايي ديگر به استوديو آورد. اصغر کريمي دارد مي گويد اين اعتصاب بايد پيروز شود. دولت مي تواند بگويد ديديد با ١٣ روز اعتصاب عقب نشستند. اگر اين اعتصاب پيروز شود طبقه کارگر ايران يک گام بيشتر به جلو برداشته است. او از حمايت دانشجويان و ديگر کارگران صحبت ميکند، مي گويد تومار جمع کنيد، پول جمع کنيد، تجمع اعتراضي ... حرفها جسته و گريخته در ذهمنم مي نشيند. عليرغم مريضي، سرحال هستم. چپ دنيا مانده است که چطور مي شود با جامعه ارتباط برقرار کرد. چپ کشورهاي مختنق که اصلا به صرافت اين کار نمي افتد. يادم هست روزي از طرف کانال جديد با يکي از اين سازمانهاي چپ ايراني تماس گرفتم که اگر دوست داشته باشند ما به آنها برنامه مي دهيم. گفتم مي خواهيم صداي همه چپها شنيده شود. طرف مقابل ناباورانه به حرفهاي من گوش ميداد. مي گفت ما که دوربين نداريم. ما که بلد نيستيم فيلم برداري کنيم. ما که پول نداريم. گفتم ما کمک مي کنيم تا از نظر فني بر مشکلات فائق آييد. اما اشکال از اينها نبود. اين نوع چپ حتي اگر برنامه مجاني هم داشته باشد، کارهاي فني اش را ديگران انجام بدهند باز هم نمي تواند وارد اين ميدان شود. اين کاره نيست. تلويزيون کانال جديد فقط يک امکان تکنولوژيک نيست. يک سياست کمونيستي است که منصور حکمت پيش پاي ما گذاشت. کوبيدن پرچم کمونيسم در وسط ميدان شهر است.
تا اين لحظات دوران خوش اصغر کريمي بود. مي خواست هر چه که در دل دارد خطاب به کارگران و مردم بگويد. مي خواست به جمهوري اسلامي بگويد با بد پديده اي روبرو است و نشان بدهد سد اختناق را مي شود به اين شيوه شکست. مي خواست بگويد ما مستقيم به خانه مردم و خصوصا کارگران اعتصابي راه پيدا مي کنيم. به آنها رهنمود لحظه به لحظه مي دهيم. مي گوييم چطور پيشروي کنيد، چطور مانور بدهيد و ... . جمهوري اسلامي هم کارگران را تهديد مي کند که آخر بابا جان اين حزب کمونيست کارگري دارد همه دنيا را خبر مي کند و براي شما حمايت جمع مي کند، باز هم مي گوييد اين اعتصاب زير سر آن حزب نيست؟ جواب اين دولت اينست که هر جا که حقي از جامعه ضايع شود اين حزب هم حضور دارد. مگر حاجيه و ديگر زناني که قرار بود سنگسار شوند از اعضا يا فعالين حزب اند؟ اين کار هميشگي اين حزب است. حالا بي يا با ارتباط با اين حزب ما حقمان را مي خواهيم!
اما تلفنها مجال بيشتري به آذر و اصغر نمي دهند. مصطفي صابر معلوم نيست از کجا سر در آورد. پيام داد و ١٦ آذر سرخ و جنبش دانشجويي را به اعتصاب کارگران نساجي دوخت و رفت. علي جوادي زنگ مي زند. ميدانم حتي هدف بلاواسطه اش پيام دادن و اينجور حرفها نيست. مي خواهد از همه کارهاي استوديو مطلع باشد. مي گويد: "سلام خانم ماجدي" آذر ماجدي مي گويد: "سلام آقاي علي جوادي". در اين "آقاي علي جوادي" يک شيطنتي بود که بايد از نزديک آذر را شناخت تا متوجه اش شد. اين علي و آذر که بيش از همه با هم رفيق و صميمي اند چه آقا و خانمي که به هم تحويل نمي دهند. علي جوادي از بکار گيري "همه توانمان" در حمايت از اين اعتصاب صحبت ميکند. مي گويد ما تاريخچه موفقي در زمينه دفاع از اعتصابات کارگري داريم. مي گويد ما بزرگترين سازمانده يک کمپين در دفاع از کارگران نفت بوديم. تاکيد ميکند که حتما در اين زمينه حرف بزنيم. آذر ماجدي هم بخواهي نخواهي تو ذوقش زد و گفت ما نه تنها در اين زمينه حرف زديم بلکه کتاب "فقط کارگران مي توانند" را هم نشان بينندگان داديم. کمپين بسيار عظيمي که همه اتحاديه هاي بزرگ و حتي کوچک کارگري در دنيا از آن حمايت کردند و مبتکر آن هم اصغر کريمي بود.
دلم خنک شد و گفتم که يکي هست که جلوي اين همه "دستور العمل هاي "رئيس ما" قد علم کند. علي جوادي مي خواهد از هيچ همه چيز بسازد. ولي خودمانيم بار اول که چيزي مطرح مي کند از فرط عجيب بودنش آدم مي ماند که سرش را به کجا بکوبد اما بعد از يکي دو هفته کلنجار رفتن با ما مي بينيم همان کارهاي عجيب به پديده اي عادي در سازمان تلويزيون تبديل شده است.
از اين لحظه ديگر تلويزيون در تسخير بينندگان است. نسرين رمضانعلي اين رفيق هميشه خندان و هميشه پر کار مدام با سنندج در تماس است و خبر مي گيرد. خانواده هاي اعتصابي مي گويند ما همين حالا داريم برنامه را مي بينيم. اين اوج شادي ما است. کمونيستها دارند مستقيم با کارگران اعتصابي در کشوري که رژيم موجود با کشتار بيش از ١٥٠ هزار نفر سرپا مانده حرف مي زنند. اين مايه احساس غرور و سربلندي است. در حالي که همه سيستم و نظام موجود از راديو و تلويزيون تا مطبوعات رسمي دارد به نفع کارفرما و دولت سرمايه کار مي کند، کارگران مي بينند که حزبشان در يک مقياس ميليوني جامعه را به دفاع از اين اعتصاب کارگري به ميدان مبارزه دعوت مي کند.
اما با وجود اينکه همه شواهد نشان ميدهد چه تعداد زيادي پاي برنامه نشسته اند اما باز هم مشکلي وجود دارد که مي دانم به زودي علي جوادي يقه ما را براي رفع آن خواهد گرفت. در جريان تماسها مطلع شدم که تعداد زيادي که تماس گرفتند نتوانستند با استوديو تماس برقرار کنند. خط ها اشغال بود. بايد بگويم که ما فقط دو خط ارتباط داريم. رفقايي از سنندج مصرانه خواهان تماس بودند اما ممکن نشد. فقط يادم هست آخرين دوستي که از اهواز زنگ زد يک زن بود. فقط ٥ دقيقه به پايان برنامه مانده بود من فکر کردم يکي از همکاران تلويزيون است. گفت مي خواهم روي خط بروم گفتم ديگر وقت نيست پونه جان، حالا تو چرا مي خواهي روي خط بروي. گفت آخر آقا من خيلي تلاش کردم که با شما تماس بگيرم. تماس از ايران سخت است. گفت از اهواز تماس ميگيرم. و پيامش آنچنان شيوا و مهربانانه و انساني بود که همچنان در ذهنم طنين انداز است. او همه کارگران کارخانه ها را مورد خطاب قرار داد که از اعتصاب کارگران نساجي حمايت کنند. با اين تماسها مي شود به روشني ديد که جامعه چپ خود را پيدا کرده و وسيعا دارد انتخابش مي کند.
و بالاخره اين حميد تقوايي است که روي خط تلفن قرار گرفته و با کارگران حرف مي زند. سخنان حميد تقوايي رعد آسا آتش به جان دشمنان کارگران مي زند. مي گويد: براي حزب ما و براي جنبش کارگري اين آغاز جديدي است. اين اعتصاب نشان ميدهد که در دنياي وارنه اي زندگي مي کنيم. کساني که توليد جامعه با آنها است بايد براي بدست آوردن کمترين سهمي اينچنين دست به مبارزه بزنند. مي گويد سئوالي که در براير جامعه قرار دارد اين است که کدام طبقه مي خواهد و مي تواند يک جامعه برابر و انساني بوجود بياورد. جواب، طبقه کارگر و حزب طبقه کارگر است. مي گويد جامعه آزادي و برابري مي خواهد بايد با سوسياليسم به ميدان بيايد و اولين گامهايش را برداشته است. کارگران بايد اهميت اين مبارزه را بدانند و زير پرچم حزب جمع شوند. ٨ شب است و چهار ساعت بدون کمترين وقفه برنامه ها پخش شده است. همه راضي و خوشحال اند. به خودمان مي گوييم اين هم از مبارزه امروز. حالا مي رويم غذايي مي خوريم و به زندگي شخصي خود مي رسيم. اما آذر ماجدي مجال نداد: آماده ايد برنامه آزادي زن را ببنديم؟ پشت سرش رضا مرادي گفت: پس برنامه سازمان جوانان چي مي شود؟ من هم دادم بلند مي شود. من امروز نتوانستم برنامه بيوگرافي و برنامه همبستگي را ببندم. اگر آذر مي خواهد برنامه آزادي زن را ببندد پس تکليف ما چيست؟ اما همه خوب مي دانند که ما تمام تلاشمان را بکار مي گيريم تا آذر بتواند کارهايش را انجام بدهد. و اکنون ساعت ١٢ شب است و برنامه جوانان کمونيست و آزادي زن بسته شده است. من هم بايد فردا صبح زود برنامه همبستگي را ببندم. رضا پيشنهاد مي کند برويم بيرون شام بخوريم. در خيابان هستيم اما جايي براي شام خوردن باز نيست. فردا مجددا در استوديو جمع مي شويم. کي برنامه ها براي هميشه زنده پخش مي شود؟ بايد از علي جوادي پرسيد.