رفراندوم و صفبنديهاي تازه در اپوزيسيون هراسان از انقلاب

حميد تقوايي

جنب و جوشي که زير علم "رفراندوم براي تغيير قانون اساسي" در صفوف اپوزيسيون راست و دو خردادي براه افتاده انعکاس و بيانگر تحولات بنيادي تري در شرايط سياسي ايران است. صورت ظاهر قضيه اينست که عده اي از نخبگان ملي-مذهبي براي تغيير وضع موجود - موضوع و دامنه اين تغيير خود مورد مجادله است - به صرافت تغيير قانون اساسي از طريق رفراندوم افتاده اند. اما حتي در صفوف خودشان هم اين صورت ظاهر زياد جدي گرفته نميشود. نه معضل و مشکل کسي قانون اساسي است و نه تحت حاکميت جمهوري اسلامي اساسا برگزاري يک رفراندوم و نظر پرسي واقعي و آزاد از مردم، بر سر هر مساله اي، ممکن و عملي است. رفراندوم بيرق رنگ باخته ايست که مجددا در برابر جنبش انقلابي مردم به هوا کرده اند. جوهر و معناي واقعي طرح رفراندوم در شرايط سياسي جامعه ما، چه اولين بار که حدود سه سال قبل از جانب بخشي از اپوزيسيون راست مطرح شد و چه امروز، چيزي بجز مقابله با جنبش انقلابي مردم نيست. و ما اين حقيقت را بارها اعلام کرده ايم و نشان داده ايم. قصد من در اين نوشته توضيح و بررسي اين واقعيت پايه اي بر متن اوضاع عمومي سياسي در شرايط امروز ايران و بويژه با توجه به پيشرويهاي جنبش سرنگوني و موقعيت امروز راست و چپ در جامعه است.

جنبش سرنگوني و موقعيت چپ: مشاهدات و شاخصهاي عيني

يک نگاه گذرا به حرکات اعتراضي مردم در چند ماهه اخير به شکل روشن و غير قابل انکاري نشاندهنده خصلت راديکال و چپ جنبش سرنگوني طلبانه مردم عليه حکومت اسلامي است. پاسخ گرفتن مضحکه هخا با شعار "سوسياليسم بپا خيز براي رفع تبعيض"، تحرک متشکل و نسبتا وسيع مردم در چندين شهر در روز جهاني کودک، ١٦ آذر سرخ با شعارهاي "نان و آزادي براي همه"، "آزادي وبرابري"، "لغو حجاب اجباري"، و "آزادي زن آزادي همگان است"، و با به استيضاح کشيدن خاتمي در دانشگاه، و بالاخره موفقيت اخير کميته بين المللي عليه سنگسار در متوقف کردن حکم سنگسار حاجيه، همه اينها بر نقش و نفوذ رو به گسترش چپ و مشخصا حزب کمونيست کارگري در جامعه و در جنبشهاي اعتراضي مردم دلالت ميکند. اينها آخرين تحرکات در روندي است که از ١٨ تير ٧٨ شروع شد. از آن تاريخ تا کنون جنبش سرنگوني گام بگام توهم به دو خرداد و اپوزيسيون راست و کلا تغيير و تحول از بالا را از خود زدوده و به مدام به چپ سوق يافته است. اين راديکاليسم و گردش به چپ جامعه با شاخصهاي عيني و روشني قابل مشاهده است. شخصيتها و موضوعات و مناسبتها و موقعيتها و روزهاي اعتراض، همگي عوض شده اند. ديگر نه اسم آغاجري و گنجي و حجاريان و سروش بر سر زبان کسي است، نه بسته شدن روزنامه هاي دو خردادي و اختلاف و کشمکش "نخبگان" دو خردادي با جناح مقابل امر مبارزاتي کسي است و نه کسي براي اعتراض و ريختن به خيابانها نيازي به بهانه انتخابات مجلس و رياست جمهوري و قهر و آشتي جناحهاي رژيم با يکديگر دارد. دوره نافرماني مدني و بروبياي تلويزيونهاي لس آنجلسي و توي بوق کردن رژيم چنج و انقلاب مخملي صادره از کاخ سفيد نيز گذشته است. همانطور که سالها قبل منصور حکمت پيش بيني ميکرد منظره ها به کلي عوض شده اند. امروز نبض جنبش سرنگوني طلبانه مردم در ١٨ تير و اول ماه مه و ٨ مارس و روز جهاني کودک و ١٦ آذر ميتپد، و برابري و آزادي و لغو حجاب اجباري و آپارتايد جنسي و سکولاريسم و سوسياليسم و سرنگوني کل رژيم بر پلاکاردها نوشته ميشود و در خيابانها فرياد زده ميشود. شخصيتهاي اين جنبش "کنفرانس برلينيها" و "کانال جديديها" هستند و موضوع کمپينهايش مقابله با سنگسار و اعدام و جنايات جمهوري اسلامي و نجات افسانه نوروزيها و ژيلا ايزدي ها و ليلي مافي ها و حاجيه اسماعيلوندها است.

اين راديکاليسم و گردش به چپ جنبش سرنگوني از تئوري و تحليلهاي ما ناشي نشده است، بلکه واقعيتي است که هيچ ناظر واقع بين و منصفي نميتواند انکار کند. منصور حکمت در کنگره سوم حزب گفت جامعه به چپ نياز دارد، چپ خود را بزرگ ميکند و بزرگ ميدارد و اين واقعيتي است که امروز در مقابل چشمان همه دارد اتفاق ميافتد. و در تحليل نهائي همين واقعيت پايه ايست که به کل مناسبات و روابط ميان بالائيها، ميان جناحهاي رژيم و نيروهاي مدافع رژيم در درون و بيرون حکومت، و در روابط ميان نيروهاي اپوزيسيون آن با يکديگر و با حکومت شکل ميدهد، آرايش موجود را ميشکند و صفبنديهاي تازه اي بوجود ميآورد.

جنبش انقلابي مردم و استيصال آلترناتيوهاي غير انقلابي

در يک سطح پايه اي تر تحولات دو سال اخير نشاندهنده طرد و انزواي فزاينده دو جنبش اپوزيسيون راست و جنبش ملي-مذهبي هاي دو خردادي در يک مقياس وسيع اجتماعي است. جنبش سرنگوني با رشد و تعميق خود اين نوع گرايشات را کنار زده و بقول خود دوخرداديها از آنان عبور کرده است. وجه مشترک کليه جريانات راست و ملي-مذهبي، چه "رفرميست" باشند و چه "سرنگوني طلب"، عدم اتکا به نيروي مبارزه مردم و مقابله با انقلاب است. هم دو خرداديها و خانواده وسيع ملي-مذهبيون که صريحا طرفدار نظام موجود هستند، و هم جمهوريخواهان و سلطنت طلبهاي "سرنگوني طلب" که به کودتا و انقلاب مخملي کاخ سفيد اميد بسته اند، با جمهوري اسلامي اشتراک منافع و نزديکي بسيار بيشتر و استراتژيک تري دارند تا با توده مردم معترض و متنفر از کل اين نظام. انقلاب شيوه تحقق اهداف و سياستهاي انقلابي است، شيوه تغيير راديکال وضع موجود و ريشه کن کردن مصائب و مشکلات توده مردم است، نيروهائي که از اين اهداف و سياستها بدورند، نيروهائي که دردشان درد مردم نيست، نيروهائي که نميخواهند چيزي ريشه کن شود و بطور بنياي تغيير کند، در انقلاب و جنبشهاي راديکال اعتراضي مردم جائي ندارند. و بنابراين کاملا طبيعي است که با روي آوري مردم به شيوه هاي مبارزه راديکال و انقلابي عرصه به اين نيروها تنگ شود و به حاشيه رانده شوند. جنبش انقلابي جاري مردم، در صورتيکه به يک انقلاب سازمانيافته و پيروزمند ارتقا پيدا کند - امري که حزب ما با تمام توان به آن کمر بسته است - بيگمان آلترناتيو و راه حل نيروهاي اپوزيسيون راست و دوخردايها را نيز بهمراه کليت نظام موجود دود ميکند و به هوا ميبرد. ترس و واهمه اين نيروها از انقلاب و مخالفت هميشگيشان با جنبش انقلابي مردم، که معمولا تحت لواي مليح مسالمت جوئي و خشونت گريزي بيان ميشود اساسا به همين علت است. اين ترس از خطر انقلاب به موازات پيشرويهاي جنبش سرنگوني خود را بيش از پيش به شکل تلاش اين نيروها براي تحريف کردن و سد و مانع بستن در مقابل اعتراضات توده اي مردم نشان ميدهد. رفراندوم دقيقا يکي از همين نوع مانع تراشيهاست. رفراندوم، با تمام اهداف و مضامين گوناگوني که تا امروز طرح شده، از محدود کردن اختيارات ولي فقيه تا تصفيه جناح راست و تا تغيير قانون اساسي و تغيير رژيم، توهمي است که براي طرح "گفتمان" و "راهکار" ديگري بجز انقلاب و در مقابل انقلاب، مطرح ميشود. تلاشي است براي آنکه توهم به تغيير از طريق صندوق راي را به جاي تنها راه عملي و ممکن ايجاد هر نوع تغيير و بهبودي در وضعيت تحمل ناپذير موجود بنشانند. معنا و نقش عملي رفراندوم و حتي "گفتمان رفراندوم"، مقابله با رژيم نيست، مقابله با انقلاب است و مطلوبيت سياسي آن براي نخبگان رفراندومچي ما نيز دقيقا در همين است.

صف تازه رفراندوم: تجديد آرايش در مقابل جنبش انقلابي

پيشرويهاي جنبش سرنگوني، رايکاليزه شدن و گسترش و تعميق اين جنبش، صفبندي تازه اي در ميان نيروهاي اپوزيسيون ايجاد ميکند. معيار اين صفبندي ديگر نه صرفا برخورد به حکومت بلکه مواضع و برخورد نيروهاي سياسي در قبال جنبش انقلابي است. کنگره چهارم حزب در قطنامه مربوط به چشم انداز انقلاب اعلام ميکند که

"با گسترش جنبش سرنگوني و نزديک شدن به انقلاب، موقعيت سياسي نيروهاي اپوزيسيون و دول و نهادها و نيروهاي سياسي غربي در قبال جمهوري اسلامي ديگر نه تنها بر مبناي سرنگوني طلبي بلکه اساسا بر مبناي مواضعشان در قبال جنبش انقلابي مردم مشخص ميشود. با رشد جنبش انقلابي مردم عليه رژيم، حتي بخشهائي از خود رژيم سرنگوني طلب خواهند شد. در اين شرايط صفبندي ديگر نه بين سرنگوني طلبان و اصلاح طلبان، بلکه بين طرفداران انقلاب و ضد انقلاب شکل ميگيرد و تعيين کننده ميشود."

امروز طرح رفراندوم به محملي براي اين صفبندي جديد در نيروهاي اپوزيسيون تبديل شده است. نيروهائي از دوجنبش متفاوت، برخي از دو خرداديهاي "اصلاح طلب" و برخي از شخصيتها و نيروهاي اپوزيسيون راست "سرنگوني طلب"، زير بيرق رفراندوم در کنار هم و در برابر جنبش انقلابي مردم قرار گرفته اند. تحکيم وحدتيهائي که ديگر نه چندان محکم اند و نه متحد، سلطنت طلبان جمهوريخواه و جمهوريخواهان شاهدوست، پاسدار-ولترهاي به آخرخط رسيده، يلتسينهاي نوميد از انقلاب مخملي و کودتاچيان سرخورده از رژيم چنج، خلاصه صف رنگارنگي از "نخبگان" نوميد از رفرم و هراسان از انقلاب، زير بيرق رنگ باخته رفراندوم به صف شده اند تا مگر در کارشان گشايشي حاصل شود. و الحق طرح مناسب تري از "رفراندوم براي تغيير قانون اساسي" نمي توانستند پيدا کنند. آنچه خوبان همه دارند اين طرح به تنهائي دارد: هم تغيير در چارچوب رژيم است و هم نيست، هم رفرم است و هم سرنگوني است و در واقع نه اين است و نه آن. اين راه خلاصي از مخمصه انقلاب در عين اينکه هم با "راهکار" تا کنوني جنبش دو خردادي، يعني تغيير رژيم از درون و هم با آلترناتيو اپوزيسيون راست، يعني رژيم چنج به کمک آمريکا متفاوت است - و بهمين دليل هم "اصولگراها" در درون صفوف هر دو جنبش با آن مخالفند - در عين حال باندازه کافي کلي و مبهم هست که هر کسي از ظن خود طرفدارش شود. براي دو خرداديهاي رفراندومچي اين طرحي است در ادامه جنبش اصلاحات. رفراندوم قرار است کاري را که دو خرداد از درون نتوانست انجام دهد از بيرون رژيم عملي کند. و براي سلطنت طلبان رفراندوم اسم رمز کودتا و رژيم چنج از بالاست، طرح تازه ايست براي جلب نظر و حمايت دولتهاي غربي به تغيير رژيم از بالا و به تخت نشاندن مجدد اپوزيسيون از تخت افتاده. پروژه هاي کهنه شکل و اسم تازه و ظاهرا مشترکي اي پيدا کرده اند. و همين اشتراک ظاهري براي بخش "واقع بين" اپوزيسيون راست و دو خردادي کافي است. بخشي که بي ثمري تلاشهاي تا کنوني جنبششان را ديده و برسميت شناخته و بخصوص متوجه اين واقعيت شده است که عليرغم همه اين تلاشها جنبش سرنگوني راديکاليزه شده و گسترش پيدا کرده است. متوجه شده است که هر روز آرمانها و اهداف و سياستهاي چپ در اين جنبش نفوذ و مقبوليت بيشتري پيدا ميکند و در برابر اين روند بايد به فکر "راهکارهاي تازه" بود. بعبارت ديگر رفراندوم پلاتفرمي است که حول فصل مشترک، و يا بعبارت بهتر معضل مشترک اين نيروها در مقابل جنبش انقلابي مردم براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي شکل گرفته است. و قرار است اين نيروهاي هراسان از انقلاب را از بن بست و بي آلترناتيوي که جنبششان با آن مواجه شده خلاص کند.

اما واقع بيني اين نيروها در همين برسميت شناسي معضل جنبششان ختم ميشود. طرح "گفتمان رفراندوم براي تغيير قانون اساسي" راه بجائي نميبرد و طرح ماندگار و دير پائي نخواهد بود. نه باين خاطر که تا همينجا به اختلاف نظر و بحث و مجادله در درون صفوف راست دامن زده است بلکه اساسا به اين دليل که راديکاليسم و جنبش اعتراضي مردم در سطح جامعه هم اکنون بسيار جلوتر و عميق تر از آنست که با چنين خاکريزهائي بشود متوقف و يا منحرفش کرد. اين طرح پا نميگيرد و عمر مفيدش بزودي تمام ميشود اما صف بنديهاي گوناگون و مرکب از شاخه هاي مختلف جنبشهاي هراسان از انقلاب روندي است که ادامه پيدا خواهدکرد. صفبنديها و يارگيريهاي جديد حول پلاتفرمهائي براي مقابله با انقلاب تازه آغاز شده و با داغ شدن بيشتر زمين زير پاي اين نيروها رونق بيشتري پيدا خواهد کرد. در مقابل اين روند يک نقش و وظيفه ما در جنبش انقلابي خنثي کردن اين نوع تلاشهاي کمپ ضد انقلاب و در هم شکستن ايستگاهها و خاکريزهاي گوناگوني است که در برابر جنبش انقلابي مردم قرار ميدهند.

حزب و صف انقلاب: پيام ما به نخبگان

در برابر اردوي نيروهاي هراسان از انقلاب، حزب کمونيست کارگري قرار دارد. ما به اردوگاه انقلاب متعلقيم. ما خواستار تغييرات بنيادي و زير و رو کردن نظام سياسي و اقتصادي موجود و برقراري عميق ترين و جامع ترين آزاديها و برابريها هستيم. انقلاب راه و شيوه ماست. انقلاب عملي ترين و کم مشقت ترين و کوتاه ترين و متمدنانه ترين راه تغيير اوضاع موجود است و به همين دليل تنها شيوه، و بقول منصور حکمت مکانيسم اجتماعي مطلوب و ممکن ما کمونيستها براي در هم کوبيدن نظام موجود، تصرف قدرت سياسي و برقراري آزادي و برابري و سوسياليسم در ايران است.

ما خالق انقلاب نيستيم، ضروريات عيني، نياز واقعي کارگران و زنان و جوانان و اکثريت قريب باتفاق جامعه به آزادي و رفاه و برابري به انقلاب شکل ميدهد، اما همين نيازها و ضروريات عيني در عين حال پايه و زمينه اجتماعي جنبش و حزب ما، جنبش و حزب کمونيست کارگري است. ما سازمانده و رهبر انقلابيم. انقلاب جشن ماست. به استقبالش ميرويم، تقويتش ميکنيم و راه پيشرويش را فراهم ميسازيم.

حزب ما در کنگره چهارم عزم خود را براي رهبري و سازماندهي انقلابي که در پيش است اعلام داشت. در همان کنگره صفبنديهاي تازه نيروهاي هراسان ازانقلاب را پيش بيني کرديم و اعلام داشتيم که اجازه نخواهيم داد تا اين نيروها جنبش انقلابي مردم را منحرف و يا متوقف کنند.

امروز حرف ما خطاب به همه نيروهاي صف هراسان از انقلاب اينست: نخبگان عزيز! انقلاب يک عينيت و ضرورت است و مطمئن باشيد مستقل از خواست و اراده شما اتفاق خواهد افتاد. ما اين را تضمين ميکنيم. يا به صف انقلاب بپيونديد و در کنار مردم و مبارزه آنان براي رهائي و آزادي و برابري قرار بگيريد و يا انقلاب شما را نيز به همراه کليت اين نظام کنار خواهد گذاشت. راه سومي وجود ندارد.