محسن ابراهيمي

ستول اول

خبر تلخ و غم انگيز بود. بسيار تلخ و غم انگيز. قرار بود اراذل خدا و حکومتش زني را در چاله اسلام به خون بنشانند. قرار بود قلب حاجيه زير باران سنگهاي مقدس اسلامي از کار بيافتد. قرار بود عزيزانش در تصور فريادهاي حاجيه در خون نشسته در اشک غرق شوند. قرار بود امروز يکبار ديگر عدالت اسلامي در سرزمين خدا جاري شود. قرار بود خدا و ميرغضبهايش دور گودال عفت اسلامي حلقه بزنند و بر سر جنازه حاجيه پايکوبي کنند!

خبر شيرين و شادي بخش است. بسيار شيرين و شادي بخش. عدالت اسلامي در مقابل قدرت اعتراض انساني عقب نشسته است. کمپين نجات حاجيه پيروز شده است. حکم سنگسار حاجيه اجرا نشده است. حکومت اسلامي يکبار ديگر زانو زده است. خدا و حکام و ساطورچيانش مغلوب شده اند. و در سال گذشته براي چندمين بار مغلوب شده اند. زنده باد کمپين نجات حاجيه. زنده باد مينا احدي مسئول اين کمپين. زنده باد هر انسان شريفي که به اين کمپين پيوست و زندگي يک قرباني ديگر اسلام و حکومتش را نجات داد.

اما، يک لحظه درنگ کنيد! اين جمهوري اسلامي است. هر کاري از دستش بر مي آيد. عقب نشسته است اما هنوز از پا نيافتاده است. تا سرکار است هنوز جان قربانيان در اسارتش در خطر است. تا سر کار است هنوز ميتواند سراغ قربانيانش برود. کمپين نجات حاجيه تا لغو کامل حکم سنگسار بايد ادامه يابد.

در ماههاي اخير تعداد صدور احکام سنگسار زياد بوده است و تعداد عقب نشاندن حکام اسلامي به زور مبارزه هم زياد بوده است. اين تناقض جمهوري اسلامي است. مجبور است حکم سنگسار بدهد. مجبور است عقب بنشيند. احکام سنگسار صادر ميکند تا بيشتر سرپا بماند. از اين احکام عقب مينشيند باز هم براي سر پا ماندن بيشتر. هر حکم سنگسار مساوي است با نفرت و خشم گسترده تر. هر عقب نشيني مساوي است با جسارت و اعتماد بنفس بيشتر مردم. هم با حکم سنگسار و هم با لغوش زير پاي حکام اسلامي خاليتر ميشود. جمهوري اسلامي زماني هر حکم اعدام را از موضع قدرت صادر ميکرد و با قدرت به اجرا در مي آورد و با هر اعدامي به قدرتش مي افزود. امروز احکام اعدامش را از استيصال صادر ميکند و از سر استيصال عقب مينشيند و با هر عقب نشيني مستاصلتر ميشود. ابزارهاي قدرت جمهوري اسلامي به ابزارهاي ضعفش تبديل شده اند. و اين نشانه اي از يک جهش در توازن قواي سياسي است. نبايد گذاشت اين جهش به عقب برگردد.

و اما اين وسط، در اين زورآزمايي ميان قديسين آدمخوار اسلامي از يکطرف و جبهه بشريت خواهان آزادي از طرف ديگر، صف "گفتمان" سازهاي رفراندم در چه حالي است؟ کجاي کمپين هاي نجات قربانيان نظام اسلامي قرار دارند؟ آيا کساني از اهالي اين دهکده "گفتمانهاي" سانتيمانتال با نزديک شدن روز کشتن حاجيه قلبشان بدرد آمده است؟ در شادي پيروزي کمپين نجات حاجيه، در شادي خبر توقف سنگسار حاجيه سهيم شده اند؟ قلمهايشان را براي امضاي طومارهاي اين کمپين بيرون کشيده اند؟ نه خير. اينها را به اين کارهاي پيش پا افتاده چکار؟ اينها "نخبگان" سياسي هستند! اينها معلمان خود گمارده آموزش "دمکراسي" و "دگرانديشي" به مردم ايران هستند! اينها بشدت مشغول "تمرين دمکراسي" در ميان خودشان هستند! قلم اينها مشغول اقناع دوست دوران دوم خردادشان، طراح وزرات اطلاعات هست که خارج از صفشان نماند. قلم اينها براي امضاي طومارهاي مهمتر مخصوص "نخبگان" ساخته شده است: طومار گدايي از ولي فقيه و خاتمي و رفسنجاني تا برايشان رفراندم تغيير قانون اساسي بگذارند! و همچنين اينها پيروزيها و شاديها و اتفاقات مسرت بخش مخصوص به خودشان را دارند. و آخرين اتفاق مسرت بخش: يک آيت الله کم داشتند که آنهم پيدا شده است. منتظري به جمعشان پيوسته است و در کنار ژنرالهاي آريامهري و بازجويان تحکيم وحدت جنسشان را جور کرده است.

بگذاريد گفتمانچيهاي رفراندم را در دنياي تخيلات ابلهانه خود تنها بگذرايم. در کمپ نجات جان حاجيه ها، در کمپ به زانو در آوردن حکام اسلامي، در کمپ سرنگوني جمهوري اسلامي دنيايي از غم ها و شاديها، دنيايي از مبارزه ها و پيروزيها، دنيايي از کار در پيش داريم.