در حاشيه رويدادها، سياوش دانشور
انقلاب، انقلاب مخملي، رژيم چنج
"فراخوان ملي رفراندم" اسم رمز جديد آرايش نيروهاي اردوي راست در مقابل اردوي چپ و جنبش کمونيسم کارگري است. به زباني کلاسيک تر اين تلاش نيروهاي حافظ وضع موجود و اردوي ضد انقلاب در مقابل نيروهاي انقلاب براي تغيير وضع موجود است. اين نقطه سازش جديدي است که قرار است به مبارزه مردم براي نفي وضع موجود تحميل شود. رفراندميهاي امروز تفاوتشان با رفراندوميهاي ديروز اينست که جمهوري اسلامي نميخواهند. يعني خواهان تغييراند اما نه در چهارچوب رژيم. قبلي ها عمدتا فرض را بر وجود رژيم اسلامي و چهارچوب قانون اساسي ميگذاشتند. رفراندوميهاي امروز درست مانند رفراندوميهاي ديروز نيروهاي کهنه سياست ايرانند. جريانات متعلق به دو سنت سياسي بورژوازي ايران، سنت ملي اسلامي و راست محافظه کار. عمده اين نيروها در دوره هاي مختلف از اين يا آن تغيير آرايش درون حکومتي حمايت مستقيم و يا مشروط کرده اند. اينها همان نيروهاي سابق اند، نيروهاي مدافع ارتجاع و استبداد و اسلام و سرمايه داري در ايران. پس چه فاکتوري ماهيتي جديد به حرکت امروز اينها ميدهد؟ بدنبال شکست دو خرداد و پروژه نوبل، نسخه تغيير از درون رژيم ديگر قابل تکرار نيست. اينبار همان تلاش با همان اهداف بعني مقابله با روند سرنگوني انقلابي رژيم اسلامي قرار است از بيرون رژيم صورت گيرد. توسط نيروهائي که از دو خرداد هزيمت کرده اند و جذب راست بيرون حکومت شدند. امروز نفي جمهوري اسلامي و يا اميد نداشتن به تداوم اين حکومت مکان مهمتري را در سياست اپوزيسيون راست و دولتهاي غربي پيدا کرده است. به ويژه برآمد چپ در جامعه چه در قامت جنبش حزبي و سياسي و چه در جنس اعتراض مردم را بدرستي مشاهده کرده اند. صف رفراندوميهاي امروز تلاشي طبقاتي تر براي مقابله با روند چپ و انقلابي در جامعه است که اين نيز تلاشي کلاسيک بويژه در دوره هاي انقلابي است.
حقيقتي که منصور حکمت در کنگره سوم حزب عنوان کرد دارد اتفاق مي افتد. با شکست پروژه دو خرداد بخشي از نيروهاي جنبش ملي اسلامي به صف جريان راست محافظه کار ميپيوندند. پرچم اينبار "اعلاميه جهاني حقوق بشر" است، "رفراندوم و مجلس موسسان" است. بخشي از دو خرداد در مدار حاکميت ماند و بخش ديگر چه در داخل و حاشيه حکومت و چه در خارج در هيئت جمهوريخواهان گوناگون دکان سياسي جديدشان را باز کردند. طرفداران سابق خميني و خامنه اي و خاتمي و رفسنجاني اين بار با مشروطه طلبان و پهلوي چي ها در يک جبهه قرار گرفتند. در اين ميان جناحهائي از راست محافظه کار و جمهوريخواه با اين آرايش و صفبندي جديد راست بدلايلي تاريخي که ويژه اين خاندان است مخالف اند و يا با شرط و شروطي براي خودشان نرخ تعيين ميکنند. از طرف ديگر دو خرداد حکومتي بدليل از دست دادن نيرو در مقابل اين روند مخالفت ميکند. مخالفتي که نه راه بجائي ميبرد و نه آلترناتيوي براي بسيج نيروهايش دارد. سازمان اکثريت، حزب مشروطه ايران، مشروطه خواهان خط مقدم، جبهه ملي و جمهوريخواهان، بخشي از نيروهاي دو خرداد در داخل از تحکيم وحدتي ها تا زرافشان و سازگارا و نزديکان رفسنجاني در يک صف قرار گرفته اند!
"نخستين پيروزي گفتمان نسل چهارم"!
آقاي داريوش همايون ذوق زده شدند و اين آرايش جديد را "نخستين پيروزي گفتمان نسل چهارم"!؟ نام نهادند. در مطلبشان در نيمروز به کمونيستها از موضع آريائي لعن و نفرين فرستادند و به کلي يادشان رفته که خودشان تا چندي قبل به مضحکه دو خرداد با ديده مثبت نگاه ميکردند. اما اگر از قلمرو آژيتاسيون کمي فاصله بگيرند ميبينند اين نيروهاي کهنه سياست ايران هستند که در تقابل با نوگرائي و تغيير ناچارند در بسته بنديهاي مختلف در مقابل جنبش آزادي و برابري قرار بگيرند. نه رفراندم و مجلس موسسان جديد است و نه به در کنار هم قرار گرفتن اين نيروها "پيروزي" ميتوان اطلاق کرد. هميشه سلطنت طلبان دنبال اين بودند که با جمهوريخواهان و مصدقي ها اتحاد کنند و هميشه جمهوريخواهان دنبال سلطنت طلب "دمکرات" براي ائتلاف بودند. تاريخا دوري و نزديکي عناصر و شاخه هاي مختلف در اپوزيسيون راست يک قاعده بوده است تا يک استثنا. ماهيت و اهداف و اصول اين نيروها نه تنها تغيير نکرده است بلکه در متن اوضاع منطقه اي و جهاني هم راست تر شده اند. اينکه بخشي از اينها حول يک بيانيه اينترنتي چند اطلاعيه صادر کنند و دوره اي را به چراغاني و سرگرمي مشغول شوند فقط ميتواند مسکني براي روحيات بي افق و منزوي خانواده مشروعه مشروطه باشد نه بيشتر. اگر به موردي بتوان جديد اطلاق کرد تلاش و يارگيري در درون راست براي مقابله با انقلاب و رشد چپ زير يک پرچم کهنه است که اينهم در تاريخ تحولات سياسي و انقلابي به وفور تکرار شده است. اين بسته بندي و ويترين "انقلاب مخملي" است که در ايران بنا به خصوصيات جمهوري اسلامي، جامعه ايران و شرايط انقلابي بيشتر به "توهمات مخملي" شبيه است. اما و در عين حال اين صفبندي جديد نيروهاي راست به اهداف و سياستهاي ديگري در داخل و خارج نيرو ميدهد. در داخل و در درون رژيم در آستانه انتخابات رياست جمهوري و بهم ريختگي جناحها، شرايط را براي تغيير تناسب قوا به نفع خط رفسنجاني تغيير ميدهد. در خارج ويترين انقلاب مخملي رفراندم و مجلس موسسان تلاشي است براي شکل دادن به يک جانشين و آلترناتيو حکومتي که در متن تشديد تضادهاي جمهوري اسلامي و دولتهاي غربي راه رژيم چنج آمريکائي را هموار کند. امري که آقاي همايون مشتاقانه در پي آنست و نيروهاي ديگر اپوزيسيون بورژوائي مثل حزب دمکرات کردستان ايران و قوم پرستان پيشاپيش با حمايت از بوش به سمتش دورخيز کرده اند. همه عناصر اين سناريو کهنه تر از کهنه است. از بازيگرانش تا سياستهايش تا اهدافش. آنچه راست را به تکاپو انداخته است زمين لرزه اي است که صدايش را همه شنيده اند و رنگ سرخ اش را همه ديده اند. منافع طبقاتي پايه اي تري اين نيروها را کنار هم قرار داده است. و اين هم البته کهنه است، به کهنگي جامعه طبقاتي و مکانيزم انقلاب و تغيير. بيخود نيست که اينروزها از خاتمي و رفسنجاني تا تحکيم وحدتي ها و زرافشان و داريوش همايون و ديگران عليه کمونيسم در يک صف منبر ميروند! اينبار اما حزب و جنبش کمونيسم کارگري در صحنه جدال برسر قدرت سياسي حاضر است و اين خوابهاي بورژوازي را به کابوس تبديل ميکند.