به حزب بپيونديد!

سياوش دانشور

امروز ١٠ آذر ماه سيزدهمين سالروز تشکيل حزب کمونيست کارگري ايران است. اين حزب شيرين ترين، جديد ترين، و اميد بخش ترين واقعه دو دهه گذشته صحنه سياست ايران است. مابقي فاکتورها کمابيش وجود داشته اند. رژيمي بحران زده که مردم نميخواهندش، احزاب طبقات دارا که تلاش دارند بحران سياسي را به نفع بورژوازي خاتمه دهند، طبقه کارگري که ديگر نميتواند اين وضع را قبول کند، زناني که يک چهارم قرن است با قوانين ارتجاعي و ضد زن اين حکومت ميجنگند، نسل جديدي که پا به ميدان مبارزه گذاشته و سهم خود را از آينده طلب ميکند. در انقلاب ٥٧ اين جنبش حزب سياسي نداشت. حزبي که بتواند در قلمرو سياست پرچم اين جنبش را برافرازد و به يک نيروي قابل اعتنا، يک راه حل اجتماعي و يک انتخاب سياسي مردم تبديل شود. امروز اين خلا پر شده است. در ايران امروز کمونيسم مساوي است با حزب کمونيست کارگري، آزادي و برابري مساوي است با حزب کمونيست کارگري، شورا و مجمع عمومي مساوي است با حزب کمونيست کارگري، مبارزه عليه آپارتايد جنسي مساوي است با حزب کمونيست کارگري. کمونيسم کارگري امروز در ايران به يک ترند جاافتاده سياسي تبديل شده است. انقلاب بار ديگر در چشم انداز جامعه قرار گرفته و سوسياليسم هر روز بيش از گذشته به يک راه حل در اذهان توده وسيع مردم تبديل ميشود. در سالروز حزب اگر بتوان روي نکته اي تاکيد گذاشت اينست که اين سلاح را بايد بدست گرفت و در جنگ برسر قدرت سياسي و سوسياليسم آن را بکار برد. وقت آنست که مردم ايران، کارگران، زنان، جوانان، در ابعاد وسيع حزب شان را فتح کنند و در جدالي که پيشارو داريم پيروزي را تضمين کنند.

ما مردم ايران دوران تعيين کننده اي را پيش رو داريم. ميرويم که يکي از هولناک ترين و مخوف ترين حکومتهاي مستبد تاريخ معاصر را بزير بکشيم. اوضاع سياسي با سرعت بسيار بيشتري از آنچه که در چند سال اخير تجربه کرديم، متحول خواهد شد. صف بنديهاي سياسي، شعارها و بازيگران امروز، با سرعت بسيار بيشتري از آمدن و رفتن "شخصيت" ها، مقولات، شعارها و عبارات ديروز، از صحنه خارج خواهند شد و يا به حاشيه اوضاع جديد رانده ميشوند. حضور ما کارگران و مردم تشنه آزادي و متنفر از بساط مذهب و حکومت مذهبي، در صحنه سياسي با سرعتي خيره کننده افزايش خواهد يافت. رژيم اسلامي با تار و پود جامعه ايران و زندگي روزمره ما مردم ايران در تناقضي خرد کننده قرار گرفته است. هيچ سياستي از درون رژيم اسلامي حتي مدعي ارائه راه حلي کوتاه مدت براي حل اين بحران نيست. جمهوري اسلامي راه حلي براي خروج از اين بن بست تاريخي ندارد.

تنها راه حل بحران حکومت اسلامي در دست ماست: اين رژيم بايد برود، هرچه زودتر بهتر. و ما در کمين آن روز شيرين لحظه شماري ميکنيم. اما رفتن حکومت اسلامي پايان کار نيست. پايان دعواي سياسي در ايران نيست، بلکه شروع واقعي آنست. جنبشي که امروز در ايران براه افتاده است با جنبش همگاني مردم عليه رژيم شاه در انقلاب ٥٧ تفاوتهاي اساسي دارد. جريانات سنتي اپوزيسيون ايران که در انقلاب ٥٧ از وحشت چپگرائي و مدرنيسم به خميني رضايت دادند و رژيم اسلامي را به مردم ايران تحميل کردند، و هنوز هم حاضر نيستند از اسلام و آخوند دل بکنند، با رفتن جمهوري اسلامي به هيچکاره سياست در ايران تبديل ميشوند. اينها هم اکنون دارند در مراسم تدفين سياسي خود اشک ميريزند. اگر آنچه در اعماق جامعه ايران در جريان است، سرريز کند و تماما به راه بيافتد، آنوقت جامعه ايران مثل آتشفشان عظيمي خواهد بود که با فورانش کل ميراث استبداد و ارتجاع در صد سال اخير جارو خواهد شد. سقوط رژيم اسلامي اين غول را آزاد ميکند و چهره واقعي آن جامعه را در مقابل جهانيان قرار ميدهد. در اين جدال نه فقط با رژيم اسلامي و دولت مذهبي، بلکه با خود مذهب، سنتها و قوانين منعبث از آن، اخلاقيات و فرهنگ عقب مانده مردسالار و ضد زن، کهنه پرستي و نو ستيزي، راسيسم و بيگانه گريزي، و هر گونه تبعيض و نابرابري سياسي و اجتماعي و اقتصادي در جامعه تعيين تکليف خواهد شد. ما آمده ايم که پرونده صد سال استبداد پشت استبداد در ايران را براي هميشه ببنديم. و امروز، بستن اين سيکل عملي و ممکن شده است.

اتفاق مهمتري که به اين تصوير اضافه شده است، عروج مجدد کمونيسم کارگري است. اين جنبش تمايلات، آرزوها و خواست تغييرات بنيادي ما ميليونها مردمي است که به آزادي و رفاه و يک جامعه انساني مي انديشيم. جنبش "جمهوري اسلامي نه"، "سرکوب و زنداني سياسي نه"، "اعدام نه"، "حجاب نه"، "زن ستيزي و کودک آزاري نه"، "آپارتايد نه"، "فقر و فلاکت نه"، "سرمايه داري نه"، جنبش نفي تمام مشقات و مصائب اين نظام کثيف. اين جنبش کمونيسم کارگري است. امروز ديگر حزب سياسي اين جنبش، حزب کمونيست کارگري، در کارخانه و خيابان و مدرسه و دانشگاه و محله مردم ايران ميچرخد. دارد در ايران عضويت و پيوستن به حزب کمونيست کارگري رسم ميشود و رواج مي يابد. اين شبح جديد آمده است که کابوسهاي ارتجاع مذهب و سرمايه داري در ايران را به واقعيت تبديل کند. اين حزب جنبشي است که در تحولات ايندوره نميخواهد به کم رضايت دهد. صداي بدون تخفيف آزادي و رهائي و نفي کليه ارکان ستم و تبعيض و سرکوب در جامعه است. اين حزب همان آتشفشان عظيم است که پرچم برپائي يک جامعه خوشبخت و آزاد سوسياليستي را به وسط صحنه سياست آورده است. اين حزب انقلاب عظيم و تحول زير و رو کننده و تاريخسازي است که ما مردم ايران براي آن دورخيز کرده ايم. اين حزب قيام و انقلاب عليه رژيم اسلامي و مقابله با راه حلهاي ارتجاعي نظامي و پليسي مدافعين نظام سرمايه داري در ايران است. اين حزب، اتفاق شيرين ايندوره و انتخاب جديدي است که مردم بايد در ابعاد ميليوني به آن فکر کنند.

حقيقت اينست که تعادل جديدي براي رژيم اسلامي متصور نيست. جمهوري اسلامي رفتني است. تعادل سياسي و پايدار بعدي در جامعه ايران در گرو پيروزي يکي از آلترناتيوهاي سياسي و اجتماعي سرمايه داري يا سوسياليسم است. اين انتخابي است که گريزي از آن نيست. و براي اولين بار ما مردم ايران در موقعيتي قرار گرفته ايم که ناچار به "انتخاب" از ميان احزاب ارتجاعي نيستيم. براي اولين بار وسيعا در صحنه سياست حضور داريم و فقط نظاره گر اوضاع نيستيم. براي اولين بار ميتوانيم در تعيين سرنوشت و آينده خود و فرزندانمان موثر و دخيل باشيم. ارتجاع در آن مملکت صد سال دمار از روزگار مردم در آورده و نبايد به آن دوباره شانس داد. ما آزادي ميخواهيم، آنها بجايش زندان و اختناق و حکومت پليسي درست ميکنند. ما مسکن و رفاه و بهداشت و آموزش رايگان ميخواهيم، آنها براي راه افتادن "اقتصاد ملي" ميخواهند دو نسل ديگر کارگر بي حقوق تحويلشان بدهيم. ما ميخواهيم ريشه مذهب را بکنيم، آنها ميخواهند با آن بسازند. ما صلح ميخواهيم، آنها ميخواهند ما را گوشت دم توپ تعصبات و رقابتهاي کور ملي در جنگهاي ويرانگر کنند. ما برابري زن و مرد و آزادي زنان ميخواهيم، آنها الگوي "زن خوب ايراني خانه دار" و مسلمان توسري خور دگر انديش را نشانمان ميدهند. ما ميخواهيم کودکانمان در آرامش و شادي و امکانات رفاهي رشد کنند، آنها ميخواهند کودکان ما را همچنان در بي غذائي و بي داروئي و در گوشه خيابانها بکشند. ما همه آزادي را ميخواهيم، آنها ارتجاعي را برايمان تدارک ميبينند که روي دوش سرکوب خونين و فلاکت ما سرمايه داري ايران را بازسازي کرده باشد.

اين فرصت سياسي را بايد دريافت. اين امکان هميشه وجود ندارد و ميتواند براي يک دوره طولاني از دست برود. بايد آگاهانه در شکل دادن به آن و تعيين مسير آن نقش ايفا کرد. ما ميتوانيم با سرنگوني جمهوري اسلامي راه بازگشت هر نوع ارتجاعي را به قدرت سياسي در ايران سد کنيم. شدني است که پرونده اين خاندان براي هميشه بسته شود. و اينجا آلترناتيو جمهوري سوسياليستي و حزب کمونيست کارگري انتخابي روشن و دلپذير است. انتخابي بدون ابهام براي پايان دادن به يک سياهي صد ساله است. اين حزب آزادي ما مردم ايران در يک دوران تعيين کننده و حساس است. اين حزب ميليونها کارگر، زن و جوان است که به يک آينده بهتر و انساني فکر ميکنند. بايد به حزب کمونيست کارگري ايران پيوست و ديگران را به پيوستن به آن دعوت کرد. بايد اين حزب را قويا در هر کوچه و خيابان و کارخانه و دانشگاه افتتاح کرد و از تريبون آن همگان را به يک دنياي بهتر، به يک آينده خوشبخت و مرفه و آزاد سوسياليستي فراخواند.

زنده باد حزب کمونيست کارگري

زنده باد منصور حکمت

١٠ آذر ١٣٨٣