انترناسيونال: اين مصاحبه در چه شرايطي انجام شد؟ پشت صحنه را لطفا تصوير کنيد.

آذر ماجدي: برنامه از نزديک و خصوصي در استوديويي بسته شد که من در خانه داشتم و بعضا برنامه هاي راديو انترناسيونال را در آن تهيه و ضبط ميکردم. در آن موقع من مدير راديو انترناسيونال بودم و همراه علي جوادي برنامه هاي راديو انترناسيونال را تهيه مي کرديم. يادم است که چند روز کار فشرده را پشت سر گذاشته بوديم. در آخر هفته جلسه دفتر سياسي يا پلنوم داشتيم و علي جوادي هم براي اين جلسات آمده بود و در خانه ما بود. ايام عيد هم بود و برنامه هاي ويژه مي بستيم. در آن يکي دو روز مشترکا با علي جوادي با ژوبين (منصور حکمت) درباره اوضاع سياسي کشور و نقش و موقعيت حزب مصاحبه کرده بوديم. مصاحبه هاي جالبي بود. بحث سياسي مي کرديم و در تنفس ها که آهنگ پخش مي شد، مي گفتيم و مي خنديديم. در روزي که برنامه از نزديک و خصوصي را ضبط کرديم، همه از جلسات تا دير وقت شب و کار فشرده خسته بوديم. صبح درباره برنامه راديويي آن روز با علي جوادي صحبت کرديم. علي پيشنهاد داد که بر الگوي مصاحبه هاي از نزديک و خصوصي نشريه پرسش با ژوبين مصاحبه کنيم. علي به او پيشنهاد داد، اول چندان استقبال نکرد. هميشه مواقع جلسات فشرده که با کم خوابي هم توام است، ژوبين بسيار خسته مي شد. اين جلسات انرژي و تمرکز زيادي را از او طلب مي کرد. بالاخره رضايت داد. فکر مي کنم خواست که کار ما را آسان کند و بما کمک کند که برنامه را بموقع تهيه کنيم. راستش از خود ايده هم بدش نيامد. يادم است که از مصاحبه هاي از نزديک و خصوصي پرسش خوشش مي آمد. گفت هر وقت آماده شديد مرا صدا کنيد.

من و علي به استوديو رفتيم و وسايل را آماده کرديم و بعد ژوبين را صدا کرديم. او مشغول تعمير ماشين يا تعمير خانه بود. ريختش روغني و گرد وخاکي بود. يک شلوار جين پوشيده بود که زانويش پاره بود، يک تيشرت رنگي هم به تن داشت. موهايش نيز ژوليده بود. (کاش عکسي از اين مصاحبه گرفته بوديم. قيافه او ديدني بود.) دستش را شست و آمد نشست. اول با ترديد به کل قضيه نگاه مي کرد. ما هر دو کمي هل بوديم. من گفتم که برخلاف برنامه هاي دو روز قبل بعلت رابطه شخصي و خصوصي ام با ژوبين، در مصاحبه شرکت نمي کنم. کار اپراتوري و پخش موزيک را من بعهده گرفتم. تصوري نداشتم که مصاحبه چگونه پيش خواهد رفت و عکس العمل به آن چه خواهد بود. چون تاکنون چنين کاري نکرده بوديم. در جنبش چپ اينکار ها رسم نبود. جنبش و حزب ما و خود ژوبين سنت شکني هاي بسياري کرده است و شکل و ظاهر و سنت هاي جنبش چپ را زير و رو کرده است. اين هم يکي از آن سنت شکني ها بود: صحبت با ليدر يک حزب چپ و کمونيست درباره زندگي خصوصي اش. راستش من خودم هم دچار ترديد بسياري بودم و در عين حال هيجان داشتم که مصاحبه چگونه خواهد شد و مردم چه عکس العملي نشان مي دهند.

مصاحبه شروع شد. علي اولش کاملا هل بود. هم در صدايش مي شود تشخيص داد و هم در سوال کردن. رفته رفته همه راحت شديم و در مصاحبه غرق شديم. اين مصاحبه حتي براي من هم که بيش از بيست سال با او زندگي کرده بودم و از نزديک مي شناختمش جالب بود. براي من هم تازگي داشت. با علاقه به صحبت هايش گوش مي دادم. موقع پخش موزيک کلي خنديديم. يک روز فراموش نشدني. فکر مي کنم براي ژوبين هم روز خوبي بود. فکر مي کنم که او هم از اين گفتگوي از نزديک و خصوصي لذت برد. دلم ميخواست که مصاحبه تمام نمي شد و همينطور در آن فضاي گرم و صميمي حرف مي زديم. قرار بود ادامه پيدا کند. ولي کار زياد و بعد بيماري فرصت نداد. الان که فکر مي کنم خيلي خوشحالم که اقلا همين نيم ساعت مصاحبه را با او داريم. ميشود به صداي گرم و صميميش گوش داد. و با خنده هايش خنديد. دوستدارانش ميتوانند از زبان خودش با زندگيش آشنا شوند. تا حدودي به شخصيتش پي ببرند. تصويري که در ذهن عموم از يک ليدر سياسي و کمونيست هست بسيار متفاوت است. ژوبين شخصيتش متفاوت است، راستش منحصر بفرد است. اگر از اين مصاحبه فيلمي گرفته بوديم، از موقعي که داشت درباره زندگيش صحبت مي کرد يا درباره مفاهيم فلسفي عميقي که به آنها انديشيده بود با يک زبان ساده حرف مي زد، با آن دست هاي روغني و لباس خاکي، ان وقت بهتر ميتوانستم نشان دهم که چه انسان منحصر بفردي بود. بعد از پايان مصاحبه، چايي درست کرد و بسراغ کار تعمير رفت.