از انترناسيونال ۵۹،  جمعه  ۸  آبان  ۱۳۸۳ -  ۲۹ اکتبر ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

انتخابات آمريکا، دمکراسي غربي و اپوزيسيون راست!

علي جوادي

نمايش دمکراسي غربي

انتخابات آمريکا نزديک است. سه شنبه دوم نوامبر، ١٢ آبان. تب تبليغاتي جامعه آمريکا را فرا گرفته است. آگهي هاي تلويزيوني و راديويي و خياباني، گزارشگراني که هر يک به گوشه اي از وجود کمپين تبليغاتي کانديداها ميپردازند. بررسي هاي آماري. آمار چگونه افکار و آراء عمومي را در انتخابات منعکس ميکنند؟ کمپانيهاي تبليغاتي و آگهي ها. پوسترهاي کانديداها همه جا بر در و ديوار است. رنگهاي شاد و زنده. همگي چشمگير و خيره کننده. تمامي قدرت تصوير سازي و تبليغاتي و بازاريابي به خدمت گرفته ميشود. اگر صفحه تلويزيون تان بزرگتر است، اين نمايش را بزرگتر و در اندازه هاي چشمگير تر مشاهده خواهيد کرد. تمامي قدرت انقلاب انفورماتيک و الکترونيک به کار گرفته ميشود تا رسما سوء اطلاعات و تحميق را به بخش غير قابل تفکيک زندگي مردم تبديل کنند، تا بتوانند فضاي سياسي جامعه را بصورت صحنه رقابت و مسابقه انتخاباتي احزاب دست راستي و حاکم جامعه بچينند. هزينه هاي تبليغاتي اين مراسم گزاف است. هر کانديدي براي ورود جدي در اين مراسم به حدود ٦٠ تا ٧٠ ميليون دلار نيازمند است.

اين اوج عملکرد دمکراسي غربي در مهد جهان سرمايه داري است. هر چهار سال يکبار چنين مراسمي به جريان مي افتد. هر چهار سال يکبار همه چيز تحت الشعاع چنين فضايي قرار ميگيرد. هر چهار سال يکبار، اقليتي، يک سوم از افراد واجد شرايط (ساليان متمادي است که درصد شرکت کنندگان در انتخابات آمريکا از سي و چند درصد تغييري نکرده است.)، به پاي صندوقهاي راي ميروند. از ميان چند کانديدا که تنها دو تن از آنها بطور جدي مطرح هستند، در کنار اسمي علامت ميزنند. اين بار: جورج واکر بوش يا جان کري. کداميک؟ و مردم به اين گونه نقش خود را در اين مراسم دمکراسي انجام ميدهند! سپس تمرين و نمايش دمکراسي به پايان ميرسد. پوستر ها جمع ميشوند. ميز گردهاي کارشناسانه به پايان ميرسد. تبليغات انتخاباتي تمام ميشود. وضع عادي ميشود. و کانديد شکست خورده با احترام قابل تحسيني به ستايش از انتخابات و رقابت انتخاباتي ميپردازد و پيام تبريکي براي رقيب خود ارسال ميکند. چراغها خاموش ميشوند. در فاصله دو انتخابات خبري نيست. در دمکراسي غربي هر چهار سال يکبار مردم در سياست به بازي گرفته ميشوند.

معمولا تقلبي در کار نيست. نيازي هم نيست. سرنوشت طبقاتي انتخابات از پيش روشن است. راي ها به دقت شمارش ميشود. اما همواره اليت ممتاز طبقاتي جامعه در راس است. از پيش قابل پيش بيني است. يکي از دو جناح يک هيات حاکمه واحد آمريکا در راس امور قرار ميگيرد. يا از حزب دمکرات يا از حزب جمهوريخواه. صحنه سياسي کشور اساسا تحت تاثير عملکرد اين دو حزب است. حاکميت در هر دوره تنها از اين دست به آن دست ميشود.

سهم مردم در دمکراسي غربي

اين نقش و سهم مردم در دمکراسي غربي است. علامتي در کنار اسمي. اکثريت ٧٠ درصدي واجدين شرايط در اين مراسم شرکت نميکند. نتيجتا هيچ رئيس جمهوري در آمريکا با راي اکثريت مردم انتخاب نميشود. دمکراسي يعني راي. انسان نيز در دمکراسي غربي تماما به راي تنزل پيدا ميکند. اما اکثريت مردم در اين سيستم راي نميدهند. و اين گويا يک ويژگي انتخابات در دمکراسي غربي بخصوص در آمريکا است. خيره کننده است. توپ و تانک و اسلحه و زنداني در کار نيست. کسي را بخاطر راي دادن و خواهان کانديدا شدن به زندان نمي اندازند. البته تا چندي پيش سياهان و زنان از همين حق راي هم بي بهره بودند. حق راي زنان براي اولين بار در انقلاب اکتبر برسميت شناخته شد. بر خلاف اکثريت کشورهاي استبدادي بگير و ببندي از اين بابت در کار نيست. آنکه کانديد است، نماينده سياسي اقليت بسيار ناچيز طبقه حاکم است. طبقه اقتصادي مسلط. طبقه سياسي حاکم. کس ديگري نيز قادر به حضور در چنين صحنه اي نيست. امکانش فراهم نيست. هزينه شرکت در اين مراسم دمکراسي براي نمايندگان کارگر و زحمتکش قابل تحمل نيست. اگر چه "حق" شرکت را دارند. اما حق و امکان بهره برداري از حق در دمکراسي دو واقعيت متفاوت يکديگرند. آنکه کانديد است يا از ثروت خانوادگي برخوردار است يا قادر شده است با بند و بست و وعده و وعيد سياستهاي آتي خود اين مبلغ را فراهم کند. پول در اين سيستم قادر متعال است. با پول ميشود همه چيز را خريد. با پول ميشود کودن سياسي مانند جورج بوش را به راس بالاترين مقامات کشوري رساند. با پول ميشود هر ناقص الخلقه سياسي را به کارشناس سياسي تبديل کرد. با پول ميشود زشت را زيبا کرد. چند سال پيش راس پرو ميلياردر تگزاسي بطور مضحکي اين ماهيت دمکراسي غربي را به نمايش گذاشت. با ٢٠ ميليون دلار از ثروت خود وارد ميدان شد. حدود ٢٠٪ از آراء را نيز به خود اختصاص داد.

حکومت در دمکراسي غربي در دست احزاب است. احزاب طبقه حاکم. راي و مردم و انتخابات تنها بمنظور مشروعيت بخشيدن به اين صحنه سياسي است. نفس حاکميت اقتصادي و سياسي طبقات ثروتمند در اين "انتخابات" مورد سئوال نيست. موضوع انتخاباتي هم نيست. از پيش سرنوشت انتخابات روشن است. تفاوتهاي سياسي جناحهاي رقيب بسيار ناچيز و فرعي است. اساسا انتخابات در دمکراسي مجرايي براي تعيين سياست واقعي مورد نظر مردم و ظرفي براي دخالت مردم در سرنوشت سياسي خودشان و تعيين سياست بطور روزمره نيست. آنچه در اين انتخاباتها مورد جدل است نفس وجود چنين سيستم نابرابر و استثمارگري نيست. هيچکدام از سياستهاي اساسي و مورد نظر مردم در اين انتخابات مورد بحث و جدل نيست. تصميمات اساسي پيرامون اين مسائل در انتخابات گرفته نميشود. سياستهاي کلي و تعيين کننده انتخاباتي اساسا در خارج از چهارچوب انتخابات اتخاذ ميشود. گويي سياست از قبل به طبقه حاکم بطور انحصاري پيش فروش شده است. هيچکدام از سياستهايي که زندگي مردم را دستخوش تغيير و دگرگوني ميکنند در انتخابات به راي گذاشته نميشوند. نه تنها به راي گذاشته نميشود، بلکه هيچ مجرايي براي مردم بمنظور بازخواست و کنترل بر اين سياستها وجود ندارد. تصميمات اصلي در محافل و کانونهاي قدرت که تماما خارج از اراده حتي خود ارگانهاي انتخاباتي سيستم قرار دارند، اتخاذ ميشود.

آمريکا به عراق حمله کرد. کشور و جامعه اي را تبديل به ويرانه کرد. جامعه دهها سال به عقب بازگردانده شد. به بهانه نابودي تروريسم و از بين بردن سلاحهاي کشتار دسته جمعي و بر کناري ديکتاتوري شکست خورده، يکي از بزرگترين عملياتهاي تروريستي را در سطح جهان سازمان دادند. دهها هزار تن بمب بر سر مردم ريختند، بدون اينکه مردم امکان بزير کشيدن سازمان دهندگان و مجريان چنين جنايتي را داشته باشند. بيش از ٤ ميليون در چهار سال اخير از کار بيکار شده اند. هيچ کس از مقامات دولتي پاسخگو نيست. گويا اين افراد فقط آمار و رقمي در گزارشهاي اقتصادي هستند. گويا انسان با گوشت و پوست و نياز و عاطفه نيستند. در انتخابات دمکراسي اين سياستها به راي گذاشته نميشود. چندين ميليون کودک در اين چند سال بيمه از بيمه پزشکي محروم شده اند. از بيمارستانها بخاطر عدم برخورداري از بيمه پزشکي بدون درمان به خانه برگردانده شده اند. اما هيچ مقام دولتي پاسخگو نيست. در مهد تمدن سرمايه داري بي خانماني مرتب در حال گسترش است. اما هيچ نهادي حتي قابل دسترس و يا قابل استيضاح نيست. در دمکراسي غربي اصليترين مقامات کشوري حتي در انتخابات تعيين نميشوند. سران مقامات نظامي و امنيتي و سازمانهاي پليسي کشور، قضات دادگاههاي عالي همگي انتصابي هستند. اين مجموعه چه آنها که انتخاب ميشوند و چه آنها که انتصاب ميشوند، هيچکدام قابل عزل توسط مردم نيستند. اراده مردم در چهارچوب دمکراسي تغييري در اين سرنوشت ايجاد نميکند. انتخابات ماهيت سياسي و کاراکتر هيات حاکمه و دولت را تغيير نميدهد. بلکه آن را توجيه ميکند. بلکه به آن مشروعيت سياسي مي بخشد. دولت دمکراتيک دولتي است که متکي به راي مردم است. ماهيت دولت، نفس دولت، اما کوچکترين ربطي به راي و آراء انتخاب کنندگان ندارد. اين نقش انتخابات در دمکراسي است. هر چند سال يکبار تنها مهر تاييدي بر آنچه بر مصدر کار و حاکم است، زده ميشود. در دمکراسي غربي، در فاصله دو انتخابات آدم زنده و صاحب نظر مجرايي براي ابراز وجود سياسي و عملي ندارد. هيچگونه دخالتي در اين فاصله نميتواند داشته باشد حتي بعنوان يک فرد صاحب راي. راي ناچيزش نيز قرار نيست مشروعيتي به سياستي دهد.

حقيقت دمکراسي

در کنار اين واقعيت حقيقت بزرگتري قرار دارد. در دمکراسي غربي آنچه اصل است حق حاکميت سرمايه و مالکيت خصوصي سرمايه بر زندگي و کنترل مايحتاج مورد نياز مردم است. هيچ انتخاباتي نميتواند اين "حق" طلايي را دستخوش تغيير کند. کودتا در چنين شرايطي نتيجه طبيعي عملکرد طبقه حاکم خواهد بود. دمکراسي غربي شرط وجود حاکميت سرمايه نيست. مجراي مشروعيت بخشيدن به اين حاکميت است. اما زمانيکه همين پروسه به گونه ديگري رقم بخورد، "چپ سوء استفاده"، کند، کل اين بساط يک شبه برچيده خواهد شد. در چنين شرايطي ارتش و تمامي ارگانهاي خارج از حيطه کنترل مردم وارد عمل خواهند شد. چنين شرايطي در دمکراسي "شرايط اضطراري" و "وضعيت فوق العاده" نام گذاري شده است. آنجا که منافع دمکراسي مورد مخاطره قرار ميگيرد، ارتش و پليس مخفي صحنه گردان ميشوند. انتخابات به کناري زده ميشود. دولتهاي نظامي جايگزين دولتهاي سيويل ميشوند. تحمق و ارعاب جاي خود را اساسا به ارعاب و سرکوب ميدهد.

اما مستقل از اين واقعيت نفس انتخابي که در مقابل جامعه قرار داده ميشود اسارت آور است. رد و قبول کانديداي يکي از احزاب حاکم. انتخاب کانديداي اقليت ممتاز طبقه اقتصادي حاکم، انتخاب نيست. اسارت است. اسارت و اجبار طبقاتي. چرا که اکثريت مردم از ابزار توليد وسائل معيشت و نياز خود محروم هستند. براي آزادي بايد عليه کليت اين نظام انقلاب کرد. بايد براي آزادي جنگيد.انتخابات دمکراسي علي العموم آزاد است. اما اين جامعه اي آزاد نيست. شرط لازم آزادي نابودي اسارت طبقاتي و استثمار طبقاتي است. اين جامعه برابر نيست. جامعه اي که نابرابري اقتصادي و طبقاتي انسانها شرط بقاء و محصول کارکرد هر روزه اش است، نميتواند آزاد باشد. دمکراسي يعني مشروعيت سياسي. اما آزادي مقوله و مفهوم کاملا متمايزي از دمکراسي است. دمکراسي قالب بسيار محدودي براي آزادي است. جامعه سرمايه داري با هر درجه اي از دمکراسي جامعه اي آزاد نيست. جامعه اي برابر نيست. انسانها در دمکراسي غربي آزاد و برابر نيستند. مقيد و اسيرند. آزادي واقعي تنها محصول تحول سوسياليستي جامعه است. جامعه ايکه اساسش انسان است.

در دوم نوامبر اقليتي در آمريکا به پاي صندوقهاي راي ميروند. جورج بوش يا جان کري؟ کداميک؟ اين انتخاب را نبايد قبول کرد. چنين انتخابي پوچ است. براي دخالت در سرنوشت سياسي جامعه بايد از مجراي ديگر دخالت کرد. مبارزه مستقيم طبقه کارگر براي آزادي و سوسياليسم.

اپوزيسيون راست و انتخابات آمريکا

موضع اپوزيسيون راست و محافظه کار در انتخابات آمريکا نشانگر تفاوتهاي عميق اپوزيسيون در قبال تحولات بين المللي است. نيروهاي سلطنت طلب و غير سلطنت طلب اپوزيسيون راست در حمايت از ارتجاعي ترين بخش هيات حاکمه آمريکا به خط شده اند. جورج بوش کانديدشان است. تحقق پروژه خود را در گرو انتخاب جورج بوش و پروژه رژيم چنج دنبال ميکنند. براي اعاده اوضاع گذشته اميدشان به جورج بوش گره خورده است. بر تخاصم و جنگ ميان تروريستها، تروريسم دولتي ناتو و ميليتاريسم آمريکا و اسلام سياسي، سرمايه گذاري کرده اند. شدت گيري اين جدال منشاء اميدشان براي قدرت گيري است. به هر ميزان که جامعه دست رد بر آلترناتيوشان ميزند، به هر درجه اي که چپ به نقطه اميد و آرزوهاي مردم براي تحولات آتي تبديل ميشود، اين جريانات مستاصل تر آينده خود را موشکهاي کروز و بمب افکنها جستجو ميکنند.

اگر اپوزيسيون راست متحد سياسي اش ارتجاعي ترين جريانات هيات حاکمه و محافل امپرياليستي است. در نقطه مقابل کمونيسم کارگري در کنار سوسياليستها و طبقه کارگر و بشريت متمدن آينده اي انساني را براي فرداي مردم جستجو ميکند. به اين آينده بايد پيوست!