اجازه نميدهيم هيچ نوع دولت بورژوائي در ايران تثبت شود

سخنرانس حميد تقوائي در معرفي قطعنامه "حزب و قدرت سياسي بعد از سقوط جمهوري اسلامي"

قطعنامه حاضر، قطعنامه شماره دو، در واقع مکمل قطعنامه استراتژي است و مربوط ميشود به حزب و قدرت سياسي بعد از سقوط جمهوري اسلامي. قطعنامه اول که امروز تصويب کرديم در مورد استراتژي عمومي حزب براي کسب قدرت بود. اما اين قطعنامه در مورد بعد از جمهوري اسلامي است، هم در صورتي که حزب بقدرت رسيده باشد و هم حالت خاصي که بخاطر تغيير و تحولاتي جمهوري اسلامي سقوط کرده ولي هنوز حزب ما در قدرت نيست. اين يکي از احتمالات است و حزب بايد خيلي روشن بداند در چنين شرايطي چه مي کنيم. قطعنامه در دو بخش هر يک از دو حالت حزب در قدرت و حزب خارج از قدرت را بررسي ميکند. در بخش اول اين توضيح داده ميشود که وقتي ما بقدرت برسيم چطور کار مي کنيم.

بحث هاي مهمي درباره اين دوره مطرح است. مثل بحث "دولت در دوره هاي انقلابي" که يکي از بحث هاي اساسي منصور حکمت، و يکي از در افزوده هاي او به تئوري مارکسيستي انقلاب است. منصور حکمت تجربه شوروي را با اين تئوري توضيح مي دهد و آنرا تعميم مي دهد به انقلاب علي العموم و تحولات انقلابي در هر کشوري (از جمله در ايران بعد از انقلاب، جمهوري اسلامي همين حالت را داشت). بحث بسادگي اين است که دولتي که در اثر انقلاب روي کار مي آيد بعد از بقدرت رسيدن هنوز يک دولت متعارف نيست، باحتمال ٩٩ درصد متعارف نيست. در همه انقلابات اينطور است. بنابراين بعد از اينکه ما بقدرت برسيم و جمهوري سوسياليستي را اعلام کنيم، به اين معني نيست که فورا از نظر سياسي يک قدرت متعارف جمهوري سوسياليستي هستيم. به شورا ها مبتني هستيم، سوسياليسم را داريم پياده مي کنيم، برنامه مان را داريم پياده مي کنيم. ما با يک دوره از کشمکش روبرو خواهيم بود. يک خصوصيت اصلي اين دوره اين است که دولت برآمده از انقلاب اتوريته و اعتبار و مشروعيت و قدرتش را از انقلاب مي گيرد نه از وضعيت و نهادهاي عادي و نرمال جامعه. و از طرف ديگر وظيفه اصلي دولت تثبيت سياسي خودش است. اين يک درس انقلاب اکتبر است. و همه انقلابات دنيا حتي انقلاب ٥٧ با اينکه به شکست کشيده شد، اين تجربه را تاييد ميکند. حزب ما بايد در اين مورد کاملا روشن باشد. اين قطعنامه بر مبناي بحث دولت در دوره هاي انقلابي روشن ميکند که عملا ما چه مي کنيم.

اولين اقدام ما بعد از تصرف قدرت اعلام جمهوري سوسياليستي و اعلام کليت برنامه يک دنياي بهتر، و نه فقط بخش مطالباتي اش، بعنوان برنامه ايست که اين حزب مي خواهد پياده کند. ما مي دانيم که باحتمال بسيار بالا بورژوازي که از تخت افتاده به هيچ وجه اجازه نمي دهد، نه در خود ايران و نه بين المللي، که جمهوري سوسياليستي از همان روز اول برنامه اش را پياده کند. بورژوازي دست به مقاومت خواهد زد و آنوقت وظيفه شما تثبيت قدرت سياسي خودتان است.

تئوري هاي مرحله اي بعضا از نديدن همين موقعيت دولت در دوره اي انقلابي ناشي ميشوند، تئوريهائي که سوسياليسم را فورا قابل حصول نميدانند و موکول به بعد ميکنند. در شوروي همينطور شد و بعد تعميم پيدا کرد و تبديل به تئوري دوران شد و اخيرا در حزب خودمان هم سر در آورد. تروتسکيست ها هم اين حرف را مي زدند. در ايران هم اينرا داشتيم. ديد سه جهاني اينرا مي گفت، ديد بابک زهرايي اينرا مي گفت. منصور حکمت در "دولت در دوره هاي انقلابي" همين ديدگاه را نقد ميکند و نشان ميدهد چطور مي توانيم راديکال بمانيم، سوسياليست بمانيم، جمهوري سوسياليستي بمانيم و در عين حال قدرت خودمان را تثبيت کنيم. نه دولت موقت مي خواهي، نه اسم خودت را به مردم نمي گويي، نه فکر مي کني سوسياليسم کسي را رم مي دهد. نه از برنامه حداقل ات مي زني و نه برنامه حداکثرت را کنار مي گذاري. با اين حال متوجه هستي که ابتدا اين دولت ناگزيرست براي تثبيت خودش بجنگد و هنوز دولت دوره پياده کردن سوسياليسم نيست. وقوف به اين مساله براي هر کمونيستي که مي خواهد بقدرت برسد اساسي و حياتي است. و اگر نه همانطور که در شوروي شد، اسم يک نوع ديگر از اقتصاد بورژوازي را مي گذارند کمونيست جنگي و شکست مي خورند. بايد بداني چطور و چه کار دارم مي کنم و چرا دارم اينکار را مي کنم. و به مردم بايد توضيح داد. تنها راه خنثي کردن مقاومت هاي بوژوازي از تخت افتاده اين است که شما مردم را بسيج کنيد و بگوييد اگر امروز نمي توانم آزادي و برابري و رفاه را عين برنامه ام پياده کنم بخاطر اينستکه بوژوازي از قدرت افتاده نمي گذارد. تنها از اين طريق ميشود قدرت جمهوري سوسياليستي را تثبيت کرد و سوسياليسم را پياده نمود. نه تنها سوسياليسم مردم را رم نمي دهد بلکه کاملا بر عکس بدون سوسياليسم مردم رم ميکنند. اگر مي خواهي نيروي انقلاب را بعد از اينکه به قدرت رسيدي بسيج کني براي اينکه بوژوازي را از جامعه جارو کني و همه برنامه ات را پياده کني بايد همين را به مردم بگويي. بگويي که من سوسياليستم و مي خواهم استثمار را بر بياندازم مي خواهم کار مزدي را بر بياندازم. و همه برنامه ام را پياده کنم ولي الان درگير مقاومت بوژوازي هستم که در خيابان ها جلويم ايستاده است.

اين خلاصه بخش اول قطعنامه براي حالتي است که حزب بقدرت رسيده است. بخش دوم در مورد حالتي است که حزب در خارج از قدرت قرار دارد. وقت کم است، خيلي خلاصه مي گويم تز اصلي در اينجا اينست که ما بايد خودمان بقدرت برسيم و با اين هدف بايد مبارزه کنيم و پرچم انقلاب را بلند نگهداريم. به احتمال زياد قدرت بورژوائي هم نمي تواند خودش را تثبيت کند، بخصوص اگر ما در صحنه باشيم. تز "دولت در دوره هاي انقلابي" براي او هم صادق است. ما هستيم و ما اجازه نمي دهيم شرايط نرمال بشود. اجازه نمي دهيم متعارف شود. اجازه نمي دهيم بوژوازي دوباره انباشت و باز توليد سرمايه داري را در جامعه ايران بعنوان يک کار روتين شروع کند. چون آنوقت نظام کار ارزان و کارگر خاموش دوباره مثل بختک روي طبقه کارگر مي افتد. در جامعه ايران سرمايه داري بدون اختناق پوچ است، ممکن نيست. به همين دليل کار ما اين است که زمين را زير پايشان داغ نگه داريم. انقلاب در خيابان است. مثل جمهوري اسلامي که ٥٧ آمد و تا ٣٠ خرداد ٦٠ و حتي شروع جنگ با عراق نتوانست خودش را تثبيت کند. انقلاب ادامه داشت ولي رهبر نداشت. اين بار رهبر انقلاب ماييم، در صحنه هستيم، آگاهانه، نقشه مند از امروز اين اجازه را نمي دهيم که بورژازي خودش را تثبيت کند حتي اگر در قدرت نباشيم. اين بحث قطعنامه در مقابل تمام تز هاي راست است. همان هايي که بقول سياوش راهنماي چپ مي زنند و به راست مي پيچند. تزهائي که ميگويد "دولت موقت است، دولت در دوره هاي انقلابي است، بايد به آن وقت داد، بايد تثبيت اش کرد، دوره مجلس است، دوره رفراندوم است". ما از اين نوع مسائل نداريم، از اين شوخي ها نداريم. از امروز به بورژوازي مي گوييم که فکر نکن فقط جمهوري اسلامي مسئله ماست . هر دولتي با پاپيون هم بيايد مسئله ماست و نمي گذاريم تثبيت شود. از امروز برايش مي جنگيم. يک درس از انقلاب شوروي اين است که بلشويسم در قبل از انقلاب ١٩١٧ چنين افقي را نداشت. با اين افق آموزش نداد. با اين افق صفوف خودش را رشد نداد. با اين افق طبقه کارگر روسيه را رشد نداد و بلايي بسرش آمد که ديديم. از امروز اينرا صريح و روشن مي گوييم هر دولتي با کودتا، با بند و بست از بالا يا حمله نظامي آمريکا بجاي جمهوري اسلامي بيايد، ما اجازه نمي دهيم در ايران تثبيت شود. ما در خيابان مي ايستيم، صف کارگران و صف انقلاب را سازمان مي دهيم و تا جمهوري سوسياليستي پيش مي رويم. من ديگر صحبتي ندارم، وقت کم است. اميدوارم در فرصت هاي ديگري بيشتر در اين مورد بحث کنيم.