از انترناسيونال ۵۵ ضميمه،  جمعه  ۱۰  مهر  ۱۳۸۳ -  ۱ اکتبر ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

قدرت ما در راديکاليسم و سوسياليسم ماست

حميد تقوائي

متن سخنراني افتتاحيه کنگره پنجم حزب

من هم به سهم خودم شرکت در کنگره پنجم حزب را به همه شما خوشامد ميگويم. همه ميدانيم اين يک کنگره ويژه و فوق العاده است ولي چرا اينطور است؟ فوق العادگي اين کنگره در چيست؟ خواهيد گفت شرايط ويژه اي پيش آمد، بحثهائي در گرفت، اختلافات نظري داشتيم و يک کنگره فوق العاده تشکيل داديم براي اينکه اين بحثها و اختلاف نظرات را به سرانجام برسانيم. اين بخشي از واقعيت را توضيح ميدهد ولي به نظر من اين همه داستان نيست. لازم نيست کسي بداند در صفوف ما چه بحثهائي پيش آمد تا به ويژگي اين کنگره پي ببرد. کافيست فقط در اين کنگره حضور داشته باشد تا بفهمد اين کنگره چرا فوق العاده است. اين کنگره فوق العاده اي است از يک حزب فوق العاده، از آدمهائي فوق العاده در جهاني که چنين انسانهائي در آن بسيار کم هستند. در دنيائي که تروريسم اسلامي يک گوشه آنست و ميليتاريسم آمريکا گوشه ديگر آن، در جهاني که اسلام سياسي در قلب اروپاست و دو سوم مردم آن زير خط فقر زندگي ميکنند، دنيائي که جنگ و تروريسم و فقر در آن بيداد ميکند، در دل اين دنيا يک چنين جمع عظيمي از انسانهاي کمونيست جمع ميشوند تا اعلام کنند "ما ميخواهيم اين دنيا را تغيير بدهيم". اين کنگره فوق العاده است بخاطر اينکه کنگره يک حزب فوق العاده است. ويژگي ما، فوق العاده بودن ما، غير متعارف بودن ما، از اهداف ما و سياست ما و مبارزه ما ناشي ميشود. شمائي که اينجا نشسته ايد در ده ها عرصه درگير اين مبارزه هستيد. ما با اسلام سياسي در فرانسه جنگيديم، براي حقوق کودک در کل اسکانديناوي جنگيديم و هم اکنون داريم عليه قوانين شريعه در کانادا مي جنگيم- رفيقي که راس اين مبارزه است بايد در ميتينگي حاضر ميشده و هنوز خودش را به اين کنگره نرسانده است. ما يک حزب درگير در مبارزه ايم. ما حزب اول ماه مه سقزيم، حزب مطرح کننده و مبتکر و مجري نقشه عملي هستيم و راهي را جلوي فعالين جنبش کارگري گذاشتيم که امروز جامعه دارد به آن جواب ميدهد. تشکيلات اين حزب در خارج کشور فقط نوک کوه يخ است. من پيامهائي را که از داخل ايران براي اين کنگره آمده است ديده ام. براي اولين بار رفقائي از داخل زير قطعنامه هائي امضا گذاشته اند و خواسته اند که بعنوان تاييد کنندگان قطعنامه به کنگره معرفي شوند. رفقاي متعددي پيام داده اند و اظهار نظر کرده اند. نه فقط راجع به بحثهاي داخلي ما، بلکه راجع به حزب و اينکه حزب چه بايد بکند. بما ميگويند چرا حزب دنبال بحث حزب و جامعه در ايران را نميگيرد. ميگويند ما را تا اينجا آورده ايد، گام بعدي چيست؟ ميگويند رهنمود بدهيد و انتظار ما از کنگره اينست که رو بجامعه بگويد چطور انقلاب را ميسازد و ما را در هر عرصه مشخص چطور راهنمائي ميکند. من فکر ميکنم در هيچ کنگره اي بخش مخفي حزب، آن پيکر عظيمي که هيچوقت ديده نميشود تا اين اندازه در کنگره دخيل نبوده است و تا اين درجه کنگره را مربوط به خودش نميدانسته است. اين کنگره، کنگره همه اين رفقاست. اين کنگره ويژه ايست براي اينکه ما مبارزه ويژه اي را در عرصه هاي مختلف به پيش ميبريم. و مهم نيست که کجا هستيم، در اروپا هستيم و يا در ژاپن و استراليا هستيم و يا در خود ايران، در هر جا هستيم مبارزه واحدي را به پيش ميبريم عليه اين دنيائي که براي ما ساخته اند.

ما کنگره ويژه اي هستيم براي اينکه منصور حکمت شخصيت ويژه اي بود. و براي اينکه سوسياليسم ما سوسياليسم ويژه اي هست. سوسياليسمي که فوري بايد پياده شود و سوسياليسمي که همين امروز ميخواهيمش. سوسياليسمي که با فعاليت مبارزاتي هر روزه مان داريم معنيش ميکنيم. سوسياليسمي که لازم نيست کتاب خوانده باشيد و تئوري بدانيد و کتاب کاپيتال را مطالعه کرده باشيد و يا لنين را بشناسيد تا بفهميد و بخواهيدش. سوسياليسمي که منصور حکمت گفت زير پوست هر انساني پيدايش ميکنيد. ما حزب اين نوع سوسياليسم هستيم. ما حزب انقلاب هستيم نه فقط بخاطر اينکه در قطعنامه هايمان و تئوريهايمان و مباحثمان از انقلاب حرف زده ايم. بخاطر اينکه يک انقلاب زنده در ايران موکول و منوط به اينست که اين حزب چه ميکند، کجا مي ايستد و به کجا ميرود. ما حزب انقلابيم بخاطر اينکه جنبش ما از انقلاب ٥٧ بيرون آمد تا انقلاب بعدي را بسازد. و اگر ما اين دو نقطه را بهم وصل نکنيم هيچکس نخواهد کرد و انقلابي در ايران رخ نخواهد داد. ما حزب انقلابيم بخاطر اينکه تاريخ واقعي ايران ده بيست ساله اخير مهر ما را بر خود دارد. اگر بيست سال بعد تاريخ نويسان به ايندوره نگاه کنند خواهند گفت که اگر اين حزب نبود شيرين عبادي رئيس جمهور ايران ميشد، اگر اين حزب نبود دوره سوم رياست جمهوري آقاي خاتمي شروع ميشد. اگر اين حزب نبود آقاي سروش سکولار نميشد و اگر اين حزب نبود حتي راست جامعه حرفهايش را قورت نميداد. اين حزب سوسياليسم و انقلاب است نه فقط بخاطر حرفها و نظراتش، و يا سياستهايش و يا برنامه و تئوريهايش. بلکه بيش از همه اينها بخاطر موقعيت عينيش در دنيا، بخاطر موقعيت عينيش در ايران و در فرانسه و در سوئد و در آلمان و در کانادا. امروز افکار عمومي کانادا ميداند که اگر حزب ما نبود دادگاههاي اسلامي حل اختلافات خانوادگي در آنجا بر پا شده بود. داشتند کارشان را ميکردند. اما امروز استان به استان و ايالت به ايالت دارند طرح دادگاههاي اسلامي را رد ميکنند، حرف خودشان را قورت ميدهد و ميگويند چه کسي از قوانين شريعه صحبت کرد؟ ايالت ما اين قوانين را رد ميکند و قبول ندارد! چرا؟ براي اينکه حزب ما آنجاست. خيال ميکنند حرف خودشان را ميزنند. خيال ميکنند حرف ولتر را ميزنند. خيال ميکنند حرف ليبرالها را ميزنند، خيال ميکنند حرف انقلاب فرانسه را ميزنند! چه کسي اينها را بيادشان آورده است؟ ما! داريد حرف ما را ميزنيد! ( کف زدن حضار). طرفدار حقوق بشر شده اند. طرفدار برابري زن و مرد شده اند. ميگويند مثل اينکه نسبيت فرهنگي آنقدرها هم خوب نيست. مثل اينکه تعريف بشر جهانشمول است. بياد اين افتاده اند که جامعه مدني در عراق لازمست. سر و کله مصلحين پيدا شده است. رفرميستها پيدا شده اند. دو خرداد فقط مال ايران نيست. ما همه جا دو خرداد بوجود آورده ايم. از دل ارتجاع، از دل ريگانيسم و تاچريسم، جهان دارد په چپ ميچرخد. خبرنگارهائي در بي بي سي پيدا شده اند که ليبرال چپ شده اند و بدنبال ما ميگردند که با ما مصاحبه کنند. ما هر جا که هستيم و هر اندازه که ميتوانيم دنيا را به چپ سوق ميدهيم. اين کنگره، کنگره ماست. اين ويژگي ماست. ما يک حزب فوق العاده در اين دنياي سياه هستيم و اين کساني که اينجا نشسته اند سياسيون، فعالين و مبارزين ويژه اي هستند. تعداد ما زياد نيست - اولين وظيفه ما اينست که فعاليني مثل خودمان بوجود بياوريم و حزب را گسترش بدهيم - ولي انقلابيگري ما، سوسياليسم ما فقط از عقايدمان و ادبياتمان نمي آيد، از موقعيت عيني اي ناشي ميشود که در جهان داريم و اگر کسي اين موقعيت عيني را نبيند تئوريهايش هم به راست ميچرخد. مثل يک حفره سياه که همه چيز را بداخل خود مي بلعد اگر موقعيت عيني و اجتماعي خودمان را نبينيم و به آن متکي نشويم و با آن به پيش نرويم، تئوريهايمان را هم با خودمان به ته چاه ميبريم. همه چيز حزب از دست ميرود. عقيده و تئوري بر جنبش عيني مقدم نيست، در دنياي واقعي اين رابطه برعکس است. اين را مدتها پيش منصور حکمت گفت. اين تز پايه اي کمونيسم کارگري است. جامعه اي که چپ را ميخواهد و به کمونيسم احتياج دارد چپ خودش را ميسازد. ما حزب يک جنبش عظيم چپ هستيم. حزب انقلاب سوسياليستي هستيم و کسي که اين پايه عيني را نبيند و از آن دور شود کم کم برنامه ها و تئوريها و سياستهاي انقلابيش را هم کنار ميگذارد. يا اينکه آرمانهايش را قاب ميکند و سر تاقچه ميگذارد و در عمل تيشه به ريشه حزب انقلابي ميزند. رفقا اين تعارف نيست اين يک واقعيت است: بدون حزب ما جنبش سرنگوني عليه رژيم اسلامي به اينجا نميرسيد و در آينده هم بدون حزب انقلابي در ايران در کار نخواهد بود. بدون حزب ما جمهوري اسلامي تا به اين حد تضعيف نميشد، و اسلام سياسي در سراسر جهان ميتازيد بي آنکه با هيچ مقاومتي روبرو شود. ما داريم در ايران و در دنيا سوسياليسم و انقلاب را نمايندگي ميکنيم. اين ويژگي ماست.

ميگوئيد خب، بحثهاي داخليمان چه ميشود؟ من ميپرسم داخلي؟ کدام داخل؟ آيا ديواري بين حزب ما و جامعه هست؟ ما بحث خودماني داشتيم؟ بر سر تفاوت سليقه مان در نوع غذا و لباس بحثمان شد؟ کدام بحث داخلي؟ آن جنبشهائي که اين ويژگيهاي ما را نداشتند آمدند تا اين ويژگيها را نفي کنند. و اين تلاش در صفوف ما منعکس شد. در صفوف ما حرفهائي زدند که براي جنبش ما کاملا غريب و تازه بود اما در جامعه و در جنبش راست حرف تازه اي نبود. ما در جامعه مشغول جنگيدن در برابر نظراتي بوديم که ميگفت انقلابي در کار نيست، سوسياليسم عملي نيست و تئوريها و برنامه ها و اهداف ديگري را در مقابل جامعه قرار داده بود. بيش از دو دهه با اين نظرات جنگيديم و آنها را به عقب رانديم و ناگهان ديديم که از داخل سنگر خودمان همان نغمه ها شنيده ميشود. بحث اصلا داخلي نبود. بحثي از اين سياسي تر و اجتماعي تر و بيروني تر مدتهاست که در حزب نداشته ايم. مي خواستند هرسمان کنند. ميخواستند ما را به شکل حزب متعارف در بياورند. ميخواستند ويژگيهايمان را بزنند. ميخواستند از راههاي متعارف بقدرت برسيم. به جاي اتکا به راديکاليسم ميخواستند به افکار عمومي ساخته و پرداخته راست جهاني و ايراني متکي بشوند. ميخواستند پاپيون بزنيم و متمدن بشويم و ويژگي هايمان را يک بيک کنار بگذاريم. انقلاب و قيام غير متمدنانه است؟ رفقا، وحوش، جانوران سياسي در پارلمانها هستند، در دولتها هستند. متمدنين، آن دنياي متمدني که منصور حکمت ميگويد در خيابانها است. ما نماينده اين جهان متمدنيم. به بالا نگاه کردند و ظاهرا متمدنين را آن بالا پيدا کردند. گفتند بايد متعارف بشويد. گفتيم انقلاب گفتند کدام انقلاب؟ انقلابي در کار نيست، اين فروپاشي است. گفتيم سوسياليسم گفتند حرفش را نزنيد، مردم رم ميکنند، نيروهايمان پراکنده ميشوند. گفتيم کنگره گفتند مراسم تدفين است در آن شرکت نميکنيم. اين يکي را درست گفتند يک نظر را ميخواستيم دفن کنيم. يک نظر و سياست را و اين را تشخيص دادند و به کنگره نيامدند. اين کنگره تشکيل ميشود تا بگويد ما حزب انقلاب سوسياليستي هستيم. (کف زدن حضار).

رفقا ما درگير ساختن اين انقلاب هستيم. ما در نقطه شروع نايستاده بوديم که يکي بگويد راه الف را بايد رفت و يکي بگويد راه ب را. ما بيست و پنجسال است، از انقلاب ٥٧ راه خودمان را انتخاب کرده ايم و اين راه بعد از منصور حکمت ادامه پيدا کرد. ما کنگره چهارم و پلنوم بيستم را داشتيم و راه منصور حکمت را ادامه داديم و به پيش رفتيم. به ما ميگفتند اين راه بجائي نميرسد. اين راه ظاهرا زيادي ايدئولوژيک بود، زيادي آرماني بود، و پا در هوا و غير واقع بينانه بود. کاري که ما بايد بکنيم، کاري که اين کنگره بايد بکند، بايد بر خط و سياست راديکال و ماکسيماليستي هميشگي ما تاکيد کند. هيچ سياست و موضع جديدي را لازم نيست تصويب کنيم. لازمست بگوئيم به خط تا امروزمان ادامه ميدهيم، مسائل امروز را بر بناي اينخط حل و فصل ميکنيم و موانع را از سر راهمان برميداريم و نشان ميدهيم که در دل همين شرايط امروز چطور بايد انقلاب سوسياليستي را ساخت و چطور بايد پيروز شد. اين کاريست که کنگره بايد انجام بدهد. مرسوم است که براي کنگره ها اسم بگذاريم. من ميگويم اين کنگره، کنگره انقلاب سوسياليستي است. کنگره انقلاب و کنگره سوسياليسم است. نه بعنوان ايده آل و آرماني که بعدا بايد متحقق بشود بلکه بعنوان کار و فعاليتي که همين امروز همه ما درگيرش هستيم و بايد بسيار وسيعتر، بسيار فعالتر و بسيار همه جانبه تر با آن درگير شويم. اين کنگره رو بجامعه براي همه کساني که از اينترنت دارند ما را ميبينند و يا بعدا فيلمهاي کنگره را مي بينند و يا به اسناد گنکره رجوع ميکنند، بايد روشن کند که چطور بايد انقلاب را ساخت، به کجا بايد برويم و چطور بايد برويم. قطعنامه ها و اسنادش را داريم و در اين گنکره بحث و بررسي ميکنيم و به تصويب ميرسانيم.

رفقا ما حزبي هستيم که امروز ميليونها چشم به آن خيره شده است، ما ديگر فقط کنفرانس برليني نيستيم لقب ما در ايران کانال جديدي هم هست. و اين يک لقب چپ است. کانال جديدي يعني راديکال، يعني شفاف و روشن، يعني کسي که حرف دل مردم را ميزند و آرمانهاي مردم را نمايندگي ميکند. اين حزب نميتواند ديگر در مقياس محافل و گروه ها و فرقه ها و حتي احزاب متعارف فکر و عمل کند. اين حزب يا در اين ميدان و در مقابل چشم ميليونها نفر نشان ميدهد که چطور بايد انقلاب را سازمان داد و به پيروزي رساند و يا هيچ چيزي از گذشته اش نميماند. بقول منصور حکمت بر نميگرديد به سر جاي امروزتان. يا در همين راهي که تا امروز آمده ايم با جديت و فعاليت و قاطعيت بيشتر به پيش ميرويم و يا تمام ميشويم. به کمونيست شکست خورده امان نميدهند. کمونيست شکست خورده حزب ليبرالها نيست که برود در دانشگاهها درس بدهد تا دوباره به پارلمان دعوتش کنند. کمونيسم شکست خورده را جارو ميکنند. ولي آيا ميتوانند ما را شکست بدهند؟ اين تماما بسته به کار و فعاليت ماست. آن جهان متمدني که منصور حکمت به آن رجوع ميکند ميگويد کمونيسم کارگري در صحنه است. در صحنه سياست ايران نگاه کنيد ميبينيد که ما حزب اکثريت قاطع جامعه، حزب کارگران و جوانان و زنان هستيم. ما حزب نود درصد مردم جامعه هستيم، آن جامعه، نيازها و ضروريات آن جامعه، اجازه نميدهد کمونيسم کارگري را حذف کنند. بقول منصور حکمت اگر ما هم نباشيم چپ جامعه و جنبش کمونيسم کارگري حزب خودش را ميسازد و حولش متشکل ميشود. حزب ما حزب ضرورت و نياز زمانه ماست و تا وقتي اين ضرورت و نياز هست وظيفه ما پاسخ به اين نياز است. اين انتظار از ما ميرود، اين خلا را بايد پر کنيم. دنيا بدون ما بسيار سياه تر و کثيف تر و تاريک تر ميبود. اين نور و اين روشني بايد ادامه پيدا کند، ما بايد جايگاه و نقش خودمان را بشناسيم و محکم و استوار اين نقش و مکان را حفظ کنيم.

رفقا ما يک حزب فوق العاده ايم و اين کنگره يک کنگره فوق العاده است. و کساني که اين ويژگيها را نديدند و نخواستند، در اين کنگره شرکت نکردند. ما در اين کنگره يکبار ديگر دور هم جمع شده ايم تا تاکيد کنيم بر خط و سياستي که داشتيم و بر مبارزه اي که پيش ميبرديم. اين مبارزه بداخل سنگرهايمان کشيده شد و ما با تمام قوا ايستاديم و جنگيديم. همانطور که همه ما و در جامعه وقتي به چنين نظراتي بر ميخورديم مي ايستاديم و مي جنگيديم. مبارزه خوشايندي نبود، يک تراژدي بود و سخت بود. رفقاي همسنگرت بودند رفقائي بودند که سالها در کنار هم مبارزه مشترکي را به پيش ميبرديم. تراژدي فقط انشعاب و جدائي اين رفقا نيست. اين بخشي ازمساله است. تراژدي وقتي است که ميبنيد رفقاي قديميتان حرفي را ميزنند که تا ديروز از سنگر مقابل ميزدند. مسلما آگاهانه و عامدانه چنين نميکنند ولي بطور عيني و واقعي و در بطن جامعه در تقابل ميان چپ و راست در کنار راست قرار ميگيرند. کسي که تا ديروز در کنار ما ايستاده بود و همين نوع سياستها و نظرات و عقايدي که امروز پرچمش را بلند کرده نقد ميکرد امروز در مقابل ما قرار گرفته است. تراژدي ايجاست. چرا اينطور ميشود؟ چرا احزاب کمونيست انشعاب ميدهند؟ چرا در احزاب راست کمتر شاهد چنين انشعابهائي هستيم؟ دليل روشن است. چون حزب بورژوا يک حزب متعارف است، حزب عقايد عمومي است، حزب سنتها و فرهنِگ مسلط است. تمام مذهب و ناسيوناليسم و فرهنگ سياسي و اجتماعي و اقتصادي طبقاتي حزب بورژوا را نگاهميدارد و هر فرقه اش و هر فراکسيونش و هر بخشش بالاخره دارد در چارچوب فرهتگ و ارزشهاي مسلط کار ميکند و ساز طبقه حاکمه را ميزند. اما حرفهاي ما کمونيستها را از جاي ديگري نميشنويد. در فيلمها و رمانها اين حرفها و عقايد را نميبينيد. در بي بي سي و سي ان ان نميبينيد. در روزنامه ها نميبينيد. مادرها با حرفهاي ما براي بچه هايشان لالائي نميگويند، در کودکستانها حرفهاي ما را سرود نميکنند، در مدارس حرفهاي ما را درس نميدهند و اگر ما مدام و با صداي بلند عقايدمان را بيان نکنيم و بر آن پا نفشريم فرهنگ مسلط هجوم مياورد. اگر ويژگيهاي خودمان را نبينيم اگر اين گوهر را در دست نداشته باشيم و بر ماکسيماليسم و راديکاليسم و سوسياليسم استوار نمانيم به ما هجوم مي آورند و در سنگر خودمان ميکوبندمان. اين اولين انشعاب در حزب ما نبود، اميدوارم آخرينش باشد ولي اگر هم نباشد تعجب نکنيد. دعواي دروني در کار نيست. اينطور نيست که ما با هم نميسازيم، فرهنگ مسلط سياسي و اجتماعي و اقتصادي جامعه با ما نميسازد. ويژگي ما را بر نميتابد و مقاطعي هست که ميبينيد در صفوف خودتان در مقابل شما ايستاده است. بايد ايستاد و جنگيد و کنارش زد. اگر حزب راديکال و خلاف جريان و افراطي و غير متعارف نباشيم ديگر چيزي برايمان نمانده است. اين ويژگيها را از دست بدهيم نود در صد مردم ايران اميدشان را از دست ميدهند. کارگران و زنان وجوانان در ايران اميد به رهائي را از دست ميدهند. و نه فقط در ايران بلکه سکولارهاي کانادا و تورنتو هم نوميد ميشوند، آخوند را وارد زندگي زناني ميکند که ما تا امروز اجازه نداده ايم دادگاه شريعه بر زندگيشان چنگ بيندازد، اکر اين ويژگيها را ازدست بدهيم به سر کودکان خانواده هاي مسلمان در اسکانديناوي چادر ميکنند. اين ويژگيها را از دست بدهيم اميدي به سوسياليسم و اميدي به آزادي نميماند. انشعاب ميدهيم متاسفانه. براي آنکه تمام دستگاه سياست سازي و حزب متعارف سازي دنيا عليه ماست. اين جزئي از مبارزه ما، بخشي از مبارزه ما با کل جنبش راست در دنياست. تاسف اينجاست، تراژدي اينجاست که اين مبارزه به داخل سنگرهاي خودمان کشيده شده است. براي جلوگيري از تکرار چنين تراژدي اي بايد راديکاليسم و ماکسيماليسم و سوسياليسم را در دست بگيريم و مثل تخم چشممان از آن مواظبت کنيم. من در مورد شخصيت تک تک رفقائي که رفته اند قضاوتي نميکنم و حرفي نميزنم. هيچوقت اين کار را نکرده ام. همه آنها رفقاي شريف و راديکالي هستند، انسان بالاخره اشتباه ميکند، تند پيچها را تشخيص نميدهد و هزار و يک عامل باعث ميشود انسان انتخاب سياسي اشتباهي بکند. من اميدوارم خيلي از اين رفقا برگردند و در کنگره بعدي صندليهاي خالي را پر کنند. جنگي که من کردم جنگ با جبهه مقابل بود وقتي که ديدم از سنگر خودمان سر در آورده است. و اين نبرد جزئي از مبارزه و نبرد هميشگي ما کمونيستهاست. ما دعواي داخلي با کسي نداشتيم و نداريم. اين يک مبارزه احتماعي و سياسي و طبقاتي است. ما يکبار ديگر از اين نبرد پيروز بيرون آمديم و اين کنگره تشکيل شده است تا اين پيروزي را اعلام کند. اگر در اين نبرد شکست ميخورديم در جبهه عليه شريعه در جبهه اول ماه مه سقز و در جبهه حزب و جامعه در ايران و در جبهه عليه اسلام سياسي و در جبهه عليه جمهوري اسلامي شکست ميخورديم. شک نداشته باشيد. قدرت ما ديژگي ماست قدرت ما اينست که فوق العاده ايم.

رفقا يکبار ديکر حضور شما را در کنگره فوق العاده حوب کمونيست کارگري ايران خوشامد ميگويم.