از انترناسيونال ۵۲،  جمعه  ۲۰  شهريور  ۱۳۸۳ -  ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

سندي تازه براي آرشيوي کهنه

(در باره بيانيه ٢١ عضو کميته مرکزي)

محسن ابراهيمي

بيانيه جدايي

بيانيه ٢١ عضو کميته مرکزي حزب کمونيست کارگري، مستقل از و عليرغم تعارفات زايدش، بيانيه جدايي است. اين بيانيه، مبناي اصلي کنار هم قرار گرفتن ٢١ عضو کميته مرکزي در لحظه جدايي است. اين بيانيه، نه گفتن به ماست که جهت گيريهاي سياسي مورد نظر رفيق کورش در پلنوم ١٦ را مغاير با مباني فکري و سياسي حزب کمونيست کارگري دانستيم و نقدش کرديم. به اين معنا، اين بيانيه نه گفتن به جهت گيريهاي پايه اي سياسي حزب کمونيست کارگري است.

اين بيانيه، در مورد اختلافات سياسي که در پلنوم ١٦ آغاز ميشود سکوت ميکند. سکوتي کامل، زيرکانه و حسابگرانه. اما سکوت سرشار از ناگفته هاست مخصوصا اگر اين سکوت بر سر اختلافات سياسي باشد. ناگفته هايي که يکبار در همان پلنوم ١٦ بر زبان آمد و در اسناد بعدي روي کاغذ نوشته شد و طوفاني بر پا کرد که تا امروز ادامه دارد. آثار اين اختلافات بايد کاملا دفن شوند و اين خاصيت دوگانه دارد: هم ميخواهد ٢١ نفر را تا اطلاع ثانوي دور هم نگه دارد. و هم توجه اعضا و فعالين و علاقمندان به حزب را از اختلافات واقعي سياسي دور کند. دقيقا به همين دليل اين بيانيه نميتواند به عنوان مبناي اتحاد، مدتي طولاني دوام بياورد.

ميتوان روي کاغذ و موقتا سر چيزهايي سکوت کرد. اما سکوت در جامعه اي ساکن دوام مياورد. جامعه اي که راه ميرود سکوت هر جمعي را دير يا زود ميشکند. آنهم جامعه اي مثل ايران که بسرعت راه ميرود. بيرون از بيانيه ٢١ نفر، جامعه واقعي تحولات سياسي را همچنان از سر ميگذراند. و خيلي هم با سرعت از سرميگذراند. جنبشهاي واقعي در تحرکند و خيلي هم با شتاب در تحرکند. انسانهاي واقعي نيازمند جهت گيري سياسي هستند و در جامعه پرتحرکي مثل ايران امروز بيش از هر زمان ديگر نيازمند جهت گيري سياسي هستند. و درست به همين دليل، همين ٢١ عضو کميته مرکزي بسرعت در مقابل همان سئوالاتي قرار ميگيرند که فقط سرنخهاي پاسخ به آن سئوالات در پلنوم ١٦، دو خط کنوني را در مقابل هم قرار داده است. آن موقع ديگر نميتوان تنها با گفتن اينکه "آن نظرات مربوط به گذشته است" و "من هم با آن نظرات اختلاف داشتم" دور هم ماند. مگر اينکه اين بار اين ٢١ رفيق رسما پشت آن نظرات بروند، و آن نظرات را - اين بار بدون مانع حميد تقوايي و هم نظرانش - به پلاتفرم سياسي تبديل کنند و راهشان را به "طرق ديگر" ادامه دهند. و ما از اين "طرق ديگر" خاطره خوبي نداريم.

قطار حزب در ايستگاه پلنوم ١٦

چرا به اينجا رسيده ايم؟ بيانيه ٢١ نفر به اين سئوال دو جواب دارد. يک جواب مفصل. يک جواب بسيار گذرا. و اتفاقا جواب گذرا مربوط به موضوع پايه اي است: اختلاف بر سر استراتژي حزب.

جواب مفصل:

"سير حرکت حزب کمونيست کارگري را ميتوان به حرکت يک قطار در شيب تند يک کوه مقايسه کرد. سنت حکمتيستي در اين حزب ميکوشد حزب را به جلو سوق دهد و آنرا به قله برساند. در مقابل، چپ فرقه اي و سنتي با اتکا به نيروي عادت و ديدن دنيا از دريچه تنگ مقولات و مفاهيم چپ سنتي حاشيه اي و غير دخالتگر تمام ترمزها را کشيده است و تمايل دارد که قطار را در همان ميدان آشنا و اطمينان بخش سنتهاي گذشته نگاه دارد. حزب کمونيست کارگري يک گذشته و يک آينده دارد. جدال دائمي در اين حزب جدال ميان اين گذشته و اين آِينده بوده و هست."

بيانيه ادامه ميدهد که از دست رفتن منصور حکمت، حکمتيسم، "لکوموتيو و لکوموتيوران قطار حزب را از دست ميدهد." "چپ سنتي" که "متعلق به گذشته حزب" است "احساس گشايش" ميکند. توازن قوا در حزب به نفع اين چپ عوض ميشود و نهايتا مقاومت اين چپ سنتي حزب را دچار بحران کنوني ميکند.

جواب گذرا:

"اختلاف پايه اي ما با سنت مقابل در اساس اختلاف بر سر استراتژي حزب است." در کل بيانيه به اين وجه اختلاف که "پايه اي" هم هست فقط يک پاراگراف کوچک اختصاص داده شده است. اگر اختلاف پايه اي ما بر سر استراتژي حزب است چرا بيانيه اي که قرار است مبناي پلاتفرم سياسي رفقايي باشد که ميخواهند در قالب ديگر راهشان را ادامه دهند از بغل اين اختلاف "پايه اي" اينقدر چکي رد ميشود؟ دليلش روشن است. هر چقدر پاسخ به اين سئوال کش داده شود همانقدر جا براي کش دادن بازي با موجودي به نام "چپ سنتي" تنگ ميشود.

در جواب مفصل، بيانيه موجودي ساخته است به نام "چپ سنتي" و دوست دارد به نمايندگي از "آينده حزب" با اين موجود که گويا متعلق به "گذشته حزب" است دوئل کند. نميتوان با موجودي ساختگي دوئل کرد و دست آخر پيروز هم شد. چکي رد شدن از پاسخ به اختلاف پايه اي بر سر استراتژي هم دقيقا به خاطر مشغول ماندن و مشغول نگه داشتن حزب در اين دوئل با موجودي ساختگي است.

برگرديم به پاسخ مفصل بيانيه: همان شيب تند و قله و قطار و ترمز و ...

لازم است در مورد اين "قطار" و اين "قله" و اين "شيب تند" و اين "ترمز" کشيدنهاي "چپ سنتي"، اين "احساس گشايش" و اين "گذشته و آينده حزب" دقيقتر شويم که کلمات کليدي جواب مفصل به سئوال چرا به اينجا رسيده ايم هستند.

کاملا با بيانيه موافقم که آن لحظه اي که قطار حزب در شيب تندي لکوموتيو رانش را از دست ميدهد، احساس گشايشي بوجود ميايد. احساس گشايش براي چه خطي؟ احساس گشايش براي خطي که اگرچه در بيرون از حزب هميشه فعال بوده است اما در حزب جايي نداشته است: خط راست. اين "چپ سنتي" از گذشته حزب نبود که آينده حزب را زير سئوال ميبرد. اين خط راست، سنتهاي سياسي راست از گذشته و امروز جامعه است که آينده حزب را در مقابل علامت سئوال قرار ميدهد. پاسخهاي سنتي راست به سئوالهاي پايه اي سياسي است که در درون اظهار وجود ميکند. و البته سنت چپ در حزب، دوره اين احساس گشايش را کوتاه ميکند.

دو سال پيش است. جامعه ايران به سرعت حرکت ميکند. جنش سرنگوني نيرو ميگيرد. چپ قوي تر ميشود. قطار حزب به شيب تند تحولات سياسي ميرسد. و درست در همين لحظات، با کمال تاسف و درد، لکوموتيو ران تواناي حزب ديگر در ميان ما نيست. قطار حزب به ايستگاه پلنوم ١٦ ميرسد. تاکتيکها و استراتژيهايي که متعلق به سنت راست است از يکطرف و سنت چپ کمونيستي از طرف ديگر در اين ايستگاه که اتفاقا در شيب تند تحولات سياسي قرار دارد در مقابل هم قرار ميگيرند. راست، که در فقدان لکوموتيو ران اصلي حزب، احساس گشايش کرده است ترمزهاي اين قطار را در اين شيب تند ميکشد. براي مسافرين اين قطار از ريل تازه اي حرف ميزند. فروپاشي نيم بند جمهوري اسلامي را بعد از سرنگوني مينامد. از امکان شرکت در دولت موقتي با ترکيب دوم خرداديهايي مثل حجاريان صحبت ميکند. از شروطي که ميتواند راه ما را به چنين دولتي باز کند صحبت ميکند. از اينکه نبايد با اعلام اجراي فوري برنامه کمونيستي مردم را رم داد سخن ميگويد. ميخواهد قطار حزب را وارد ريل تازه اي کند. و البته با سد "چپ سنتي"، يعني همان سنت چپ کمونيستي حزب مواجه ميشود. و چه خوب که اين "چپ سنتي" در مقابل اين سنت راست قد علم ميکند و ميخواهد قطار حزب را در همان سنت حزب کمونيست کارگري نگه دارد. در گذشته اي نگاه دارد که کل آينده ما به عنوان حزب کمونيست کارگري رويش بنا شده است. اگر اين چنين نميشد، ما امروز به جاي آن "قله" در ته دره اي سياسي، همسايه تازه وارد اکثريت و بقاياي دوم خرداد ميشديم. ميبيند که اختلاف بر سر گذشته و آينده حزب است. اما نه آنچنان که بيانيه ٢١ تعبير ميکند. بلکه گذشته کنگره دوم، گذشته کنگره سوم، گذشته کنگره چهارم در مقابل آينده اي قرار ميگيرد که به همه چيز شبيه است جز به مصوبات و جهت گيريهاي اين کنگره ها. چه خوب شد که "گذشته" حزب در مقابل "آينده" اش ايستاد. و الا آينده تيره اي حزب را در کامش ميکشيد.

به اين ترتيب، سناريوي "چپ سنتي" در مقابل حکمتيسم زيادي قلابي است. سناريويي است که ساخته شده است تا خواننده را مشغول کند. آنقدر مشغول کند که کسي متوجه نشود که بيانيه ٢١ نفر وقتي به آن "اختلاف پايه اي" ما، يعني "اختلاف بر سر استراتژي حزب" ميرسد پا روي گاز ميگذارد و با شتاب رد ميشود. اين سناريو ساخته شده است تا به آن اختلاف پايه اي نپردازد چون هر جمله بيشتر در مورد آن اختلافات پايه سياسي، ديوار اين سناريوي ساختگي "گذشته و آينده" را بيشتر فرو ميريزد.

ما به کنگره نمي آييم!

حميد تقوايي و همفکرانش اعلام کرده اند که کنگره اعضا ضروري است تا به عنوان عاليترين مرجع حزب در مورد اختلافات سياسي حزب که دو سال است در جريان است تعيين تکليف کند. بيانيه ٢١ نفر اعلام ميکند ما در اين کنگره شرکت نميکنيم. چرا؟ چون اين کنگره "مراسم تشييع جنازه حزب کمونيست کارگري، مراسم به خاک سپاري افسانه (افسانه؟!) منصور حکمت است. مبارزه براي بي حيثيت کردن کمونيسم است." اصلا اين کنگره يک "سناريوي سياه" است.

بعدا به شگرد تبليغاتي ٢١ عضو کميته مرکزي برميگردم. اينجا فقط اين سئوال طرح ميشود که چرا و چگونه نمايندگان اعضاي يک حزب سياسي، آنهم حزب کمونيست کارگري جمع ميشوند و جنازه حزبشان را تشييع ميکنند؟ چه بر سر اين اعضا آمده است که ٢١ عضو کميته مرکزي، اين تصوير عاشورايي را از خلقيات و رفتار سياسي شان ميدهند؟ چرا اين اعضا نميتوانند پلاتفرم دو خطي که امروز در مقابل هم قرار گرفته اند را بشنوند، در موردش اظهار نظر کنند، و دست آخر از ميان آن پلاتفرمها يکي را انتخاب کنند؟ رهبري حزب را بر اساس همان پلاتفرمها انتخاب کنند؟ چرا اين اعضا و کادرها که براي مبارزه به خاطر جامعه کمونيستي عضو و کادر اين حزب شده اند به کنگره ميايند تا کمونيسم را بي حيثيت کنند؟ چرا اعضا و کادرهايي که حزبشان را صميمانه دوست داشته اند و دوست دارند، حزبشان بخشي از زندگيشان شده است به کنگره ميايند تا همان حزبشان را "دفن اجتماعي سياسي" کنند؟

حکمت اين تصوير دراماتيک امام حسيني از کنگره حزب چيست؟ چرا تصور ميکنند ما اعضا و کادرهاي حزب که مدتهاست نه تنها دبستان بلکه حتي راهنمايي را تمام کرده ايم به اين تصاوير هراس انگيز باور کنيم؟ موضوع بسيار ساده است: ٢١ عضو کميته مرکزي حساب کتاب بلدند. چرتکه انتخاباتيشان خوب کار ميکند. حس تناسب دارند. احساس کرده اند عضو و کادر اين حزب کالاي "ما حزب ميسازيم" را به عنوان پلاتفرم سياسي از کسي قبول نميکنند. و اگر به کنگره بيايند بايد پلاتفرم سياسي بنويسند. و اگر پلاتفرم سياسيشان را بر اساس تزهاي پلنوم ١٦ بنويسند و به کنگره بياورند و به راي بگذارند ميبازند. و تمام اين داستان غم انگيز "تشييع جنازه حزب" در کربلايي به نام کنگره براي اجتناب از چنين واقعيتي ساخته شده است. اين واقعيت اگر براي ٢١ عضو کميته مرکزي "سناريوي سياه" است؛ براي اعضا و کادرهايي که خط سياسي حزبشان بر اشخاص مقدم است يک سناريوي سياسي است، يک شاخص ابتدايي هر حزب سياسي مدرن است.

"ما" و پلنوم ١٨

در بيانه ٢١ نفر جمله اي وجود دارد که حقيقتا با مهارت کم سابقه اي تنظيم شده است. اما در تنظيم اين جمله فقط يک واقعيت ساده فراموش شده است که موضوع آن جمله، جلسه اي از کميته مرکزي است که در کنار ٢١ نفر امضا کننده بيانيه، ٢٥ نفر ديگر اعضا کميته مرکزي هم حضور داشتند و هنوز هم عضو کميته مرکزي هستند.

آن جمله چيست؟ بيانيه ميگويد: "در پلنوم ١٨ ما عميقترين و تندترين نقد را به نتيجه راي گيري پلنوم کرديم". همين؟ کدام راي گيري؟ کدام نتيجه؟ کدام نقد؟ چه اتفاقي در پلنوم ١٨ رخ داده بود که سزاوار اين "عميقترين و تندترين نقد" بوده است؟ خالقين اين اتفاق به کدام خط متعلق هستند؟ سر اينها نبايد حرف زد. بيانيه اي که با ژست "فضاي حزب را امن ميکنيم" پيش ميايد بايد در مورد مبتکرين ناامن کردن فضاي حزب سکوت کند. بايد از اين اتفاق با يک جمله مبهم که فقط "ما" يش مبهم نيست بگذرد. مخصوصا که اين "ما" در مقابل "آنها" که بيانيه را امضا نکرده اند نوشته شده است. براي فرد بي اطلاع قاعدتا اين "آنها" بوده اند که کاري انجام داده اند که موضوع "عميقترين و تندترين نقد" اين ٢١ نفر "ما" بوده است. و اين "آنها" هستند که احتمالا حتي نقدي هم نکرده اند. گفتم اين جمله با مهارت تنظيم شده است. اما براي اطلاع خواننده بي اطلاع لازم است اين اتفاق را حد اقل در چند سطر معرفي کرد.

در پلنوم ١٨ چه اتفاقي افتاد؟ آن نتيجه راي گيري چه بود و چه ارتباطي به اين "ما" دارد؟ خيلي ساده با راي بلوکي - محفلي، شهلا دانشفر و مينا احدي از دفتر سياسي بيرون افتادند. قاعدتا به خاطر نقش مهم هم شهلا و هم مينا در حزب و بيرون از حزب، اين موضوع مورد توجه پلنوم قرار گرفت. اين مهم بود چون تا آن موقع با اينکه هيچ تعدادي از کميته مرکزي رسما و علنا فراکسيوني اعلام نکرده بودند اما با راي بلوکي - محفلي تعدادي را کنار گذاشتند. اين سنت "بازي با راي" مورد نقد حميد تقوايي قرار گرفت. اکثريت قريب به اتفاق حاضرين حتي "ما" ٢١ نفر هم در اين نقد شريک شدند. روشن است که اين محفل اشباح نبود که بازي با راي را سازمان داده بود. اين اعضايي از کميته مرکزي بودند که با راي بازي کرده بودند. اين هم روشن است که کسي دوست ندارد هم نظر صاحب صلاحيت سياسي اش را از عضويت در دفتر سياسي کنار بگذارد. معلوم بود بلوک اعلام نشده مخالفين سياسي اين دو رفيق به جاي منفعت حزب، بازي با راي را انتخاب کرده اند. ميبينيد که عليرغم تصويري که اين جمله کوتاه ماهرانه ميدهد، روش رفقايي از ميان همين "ما" که گويا در پلنوم ١٨، "عميقترين و تندترين نقد" را به نتيجه راي گيري کرده اند مورد نقد بوده است. مبيينيد که اختصاص يک جمله کوتاه و مبهم به اين اتفاقي که موضوع "عميقترين و تندترين نقد" بوده است، فقط براي تغيير جاي "ما" و "آنها" براي خوانندگان نامطلع تنظيم شده است.

قلبها را بايد جريحه دار کرد تا مغزها از کار بيافتند!

يک رکن تبليغاتي اين دوره خط کورش مدرسي انگشت گذاشتن بر روي يکي از مهمترين وجوه عاطفي کادرها و اعضاي حزب است. ميدانند حزب کمونيست کارگري براي اعضا و کادرها عزيز است. ميدانند اعضا و کادرها با تمام وجود اين حزب را به عنوان ابزاري براي رهبري انقلاب کمونيستي عميقا دوست دارند. به جزئي از زندگيشان تبديل شده است. پس بايد لولويي به نام فروپاشي حزب درست کنند و در مقابل اعضا و کادرها به چرخش در بياورند و با تمام توان حميد تقوايي و هم نظرانش را مجرم برهم ريختن چنين حزبي اعلام کنند. جاي تعجب نيست که رفقاي هم خط کورش به هر سمتي ميچرخند، در مورد هر موضوعي مينويسند، هر تصميمي ميگيرند، با هر تصميمي مخالفت ميکنند، از هر دري حرف ميزنند دست آخر از "فروپاشي حزب" سر در مياورند: اگر پلاتفرم ما در پلنوم ٢١ راي نياورد راهمان را جدا ميکنيم چون حزب فروميپاشد! به کنگره ٥ نمي آييم چون مراسم تشييع جنازه حزب است! دادن اسناد به اعضا و کادرها بد است چون نسخه فروپاشي حزب است! درخواست حميد تقوايي براي دخالت کادرها ماجراجويي است چون حزب را فروميپاشاند!

به نوشته ها و سمينارها و بيانه ٢١ نفر دقت کنيد. جابجا، لحظه به لحظه، يک در ميان اين عبارات را خواهيد ديد: شورش کادرها، فروپاشي حزب، ماجراجويي، فروپاشي حزب، شورش چپ سنتي، فروپاشي حزب، بي حيثيت کردن رهبري حزب، فروپاشي حزب، تصفيه سياسي، فروپاشي حزب، انقلاب ايدئولوژيک، فروپاشي حزب، انقلاب فرهنگي، فروپاشي حزب، چپ مريخي، فروپاشي حزب، سناريوي سياه، فروپاشي حزب، تشييع جنازه حزب، فروپاشي حزب، دفن اجتماعي - سياسي حزب، فروپاشي حزب ... و البته يک در ميان اسم حميد تقوايي هم بايد آورده شود تا با ديدن "فروپاشي حزب" حميد تقوايي تداعي شود و با ديدن اسم حميد تقوايي فروپاشي حزب تداعي شود.

اين جملات را بايد آنقدر گفت و آنقدر تکرار کرد و آنقد شنيد که عاطفه ها تحريک شوند، قلبها جريحه دار شوند، روحها تسخير شوند، نفرتها آزاد شوند، انزجارها جان بگيرند و بالاخره عقلها منجمد شوند و سياستها فراموش شوند و آنگاه همه شرايط آماده شود که ٢١ ناجي بيانه صادر کنند که که اي مردم "نيروهاي مخرب حزب آزاد شده اند و بايد دوباره زير کنترل در آيند."! (باور کنيد اين جمله عينا از بيانه ٢١ نفر نقل شده است) که اي کادرها و اعضا ما مياييم و "فضاي حزب را امن ميکنيم."

و چقدر مشمئز کننده است که تمام اين جنگ رواني فقط و فقط به اين خاطر است که توجه حزب از يک حقيقت بسيار ساده منحرف شود: که در حزب کمونيست کارگري اختلافات جدي سياسي وجود دارد. که در حزب کمونيست کارگري نظرات و جهت گيريهاي سياسي راست در مقابل سد حميد تقوايي و همنظرانش مواجه شده اند. که کادرهاي حزب کمونيست کارگري بعد از عمري مبارزه نخواسته اند و نميخواهند به خدمه دست چندم احزاب راست تبديل شوند.

و باز هم چقدر رقت انگيز است که ٢١ ناجي متوجه نيستند که مترسکها فقط کلاغها را ميترساند. کادرهاي حزب کلاغ نيستند. آدمهاي صاحب تشخيص اند. نظر دارند. حق اظهار نظر دارند. اين آدمهاي صاحب تشخيص را با مترسک "فروپاشي حزب"، با مترسک "شورش چپ سنتي" نميتوان و نبايد به سکوت واداشت.

دنياي تيره جرج ارول!

اين تشابه قابل تاملي است که همه کساني که با سياستهاي راست از احزاب چپ جدا ميشوند قبل از هر چيز اين چپ را استالينيست، پل پوتيست، اهل انقلاب فرهنگي، عاملان انقلاب ايدئولوژيک، مشتاقان کلاه بوقي، حاميان انزجار نامه نويسي و سرکوبگر معرفي ميکنند. و لابد ميدانند کل تاريخ جنگ سرد سرشار از اين نوع تهاجم تبليغاتي عليه کمونيسم بوده است. لشکري از سياستمداران و ادبا و نويسندگان و شعرا و "افشاگران" کمونيسم از درون، انبوهي از ادبيات ضد کمونيستي در اين مورد خلق کرده اند. ميدانند اين تبليغات زمان طولاني فضاي سياسي جهان را پرکرده بود و تا چند سال بعد از فروپاشي شوروي همچنان براي "بي آبرو" کردن کمونيسم برو بيايي داشت.

سمينارهاي اين رفقا پر از چنين ادبياتي است. همين امروز رفيق رحمان حسين زاده در سمينارش در اين مورد سنگ تمام گذاشت. و البته قبلا رفيق کورش با پرتاب روشهاي استالينيستي و پل پوتيستي به رفيقي که ساليان دراز و ظاهرا با همين روشها در راس ماشين حزب بوده است اين راه را هموار کرده بود. و همه ميدانند "گناه" اين رفيق تنها يک چيز بود: از يک کادر شاکي محترمانه خواسته بود به روابط و صحبتهاي خصوصي اشخاص وارد نشود و شکايتش را رسما به مراجع رسمي حزب ارائه کند. نه کورش مدرسي و نه هيچکدام از ما در هيچ موقعيت حزب مجاز نيستيم با زندگي و شخصيت سياسي انسانها اينچنين بازي کنيم. اين شخصيت شکني همراه با تصوير سرکوبگر دادن از روابط و روشهاي دروني حزب کمونيست کارگري هيچ چيز نيست جز يک حرکت سازمان يافته تبليغي براي عقب راندن چپ در حزب.

بيانيه ٢١ نفر اين شخصيت شکني و اين تصويرسازي جنگ سردي را به سطح رسمي ارتقا داده است.

رمان ١٩٨٤ را خوانده ايد؟ اگر نخوانده ايد حتما سري به اين کتاب بزنيد. اين رمان شاهکار جرج ارول، نويسنده اي که در صدر اين نوع "افشاگري" از کمونيستها قرار دارد است. اين کتاب همچين شاهکاري در ميان ادبيات ضد کمونيستي از اين نوع است. يکي از منابع مهمي است که دنياي انساني اي را که کمونيستها برايش مبارزه ميکنند با چيره دستي تمام تيره و تار نشان داده است. يکي از منابع مهمي است که نسلهايي را به کمونيسم و ايده هاي کمونيستي بدبين کرده است.

خواننده بيخبر از مناسبات دروني حزب کمونيست کارگري، با گوش دادن به سمينارهاي کورش و هفکرانش، با خواندن بيانيه ٢١ نفر دقيقا به همان دنياي ١٩٨٤ ميرسد که گويا مدتهاست در درون حزب کمونيست کارگري تجربه ميشود: دنياي تفتيش عقايد، دنياي انزجار نامه نويسي، دنياي پرسشنامه ايدئولوژيک، دنياي تخريب شخصيت، دنيايي که در آن سر آدمها کلاه بوقي ميگذارند، دنياي سرکوب و ...

٢١ عضو کميته مرکزي مطمئن باشند که وقتي بيانيه شان علني شود، آرشيوداران ماليخولياي بازمانده از جنگ سرد آنرا قاب طلا خواهند گرفت و به عنوان اخيرترين سند "افشاگرانه"، در قفسه گرد گرفته اسناد دوران جنگ سرد عليه کمونيسها جاي خواهند داد. ٢١ عضو کميته مرکزي که خوب ميدانند مدرن و آزاد بودن مناسبات سياسي دروني حزب کمونيست کارگري يکي از مشخصه هاي برجسته اين حزب است هنوز از دادن اين بيانيه وجدان سياسيشان آزرده نشده است؟

اين تبليغات عاريه اي است

اين تبليغات بيانيه، تبليغات قبلي در سمينارها و نوشته ها در مورد شخصيتها را به نتيجه نهاييش ميرساند. لازم است براي دادن تصويري همه جانبه تر اشاره اي به آن تبليغات شخصيت شکنانه بشود.

در جوامع بورژوايي هميشه اقشار عقب مانده اي وجود دارند که تحت تاثير اخلاقيات عقب مانده سنتي هستند. و احزاب راست، مخصوصا در دوره انتخابات روي اين اقشار حساب ويژه اي باز ميکنند. آمريکا نمونه بارزه چنين جامعه اي است و حزب جمهوريخواه نمونه برجسته چنين حزبي است. شاخص اين اقشار و احزابي که قلب اين اقشار را هدف قرار ميدهد اخلاقيات عقب مانده است. اين اقشار معمولا از لحاظ فرهنگي مسخ شده هستند و به همين دليل موضوع فاسدترين تبليغات سياسي قرار ميگيرند.

مقاطع پيش از انتخابات، اين جنگ رواني بر سر شخصيتها - دقت کنيد جنگ رواني بر سر شخصيتها و نه بحث سياسي بر سر سياستها - اوج ميگيرد. بي اراده، مردد، ماجراجو، بي اخلاق، دو رو، رياکار، توطئه گر، جعل کن، دروغگو و ... اينها کمترين القابي است که در آرشيو انتخاباتي حزب جمهوريخواه به وفور پيدا ميشود. و در کنار اين القاب، جنگ سوابق راه ميافتد. مدالهاي افتخار بر سينه ها برق ميزند. سوابق به ميان کشيده ميشود. تاريخ افتخارات به سي ان ان راه باز ميکند. و در بلبشوي مدالها و سوابق و تاريخها سر چيزهايي البته بي کلاه ميماند: پلاتفرمها و سياستها. و اصلا تمام هدف از اول همين است. دنياي مدالها و سوابق و تاريخها دنياي مه آلود است. دنياي جلوگيري از انتخاب سياسي بر اساس تشخيص سياسي است. برعکس، دنياي پلاتفرمها و سياستها، دنياي انتخاب سياسي است.

اين روش تبليغاتي با کمال تعجب پيش چشمان ما پياده ميشود. سمينارها و نوشته هاي رفقاي هم خط کورش سرشار از اين شيوه است. باز هم رفيق رحمان حسين زاده در سمينار امروزش در اين مورد سنگ تمام گذاشت.

به نوشته ها و سمينارهاي اين خط مجددا سر بزنيد. علاوه بر برخ کشيدن سوابق، تصويرسازي اخلاقي از طرف مقابل، خط تبليغاتي غالب است. و البته و به دلايل قابل فهمي، فعلا هدف اصلي اين تبليغات - و البته نه تنها هدف - رفيق حميد تقوايي است. اغلب آن الفاظي که در بالا اشاره کردم، صريح و ضمني و البته با دست و دلبازي حيرت انگيزي به سمت حميد تقوايي پرت شده است و ميشود. اين يک جنگ تبليغاتي آگاهانه و سازمانيافته است که دو رکن دارد. شخصيت سازي براي شخصيت شکني. اول بايد القاب عاريه اي از کمپين تبليغاتي احزاب بورژوا را به حميد تقوايي چسباند تا بعد بتوان شخصيت حميد تقوايي را شکست. اول بايد شخصيت حميد تقوايي را شکست تا بعدا ليدري حميد تقوايي را نامعتبر اعلام کرد.

اما خوشبختانه حزب کمونيست کارگري جامعه آمريکا نيست. اعضا و کادرهاي حزب هم اقشار عقب مانده اين جامعه نيستند. حميد تقوايي هم کانديد انتخاباتي حزب دموکرات نيست. شما هم البته اعضا حزب جمهوريخواه نيستيد. به همين دليل رفقاي عزيز، بهتر است از شگردهاي تبليغاتي حزب جمهوريخواه دست بکشيد. نظرات حميد تقوايي و هم نظرانش را هر چقدر دوست داريد نقد کنيد. اين خوب است. اين سياسي است. اين انساني است. اين به نفع حزب است.

معماي پلنوم ٢١

"کسي حق ندارد مشروعيت و صلاحيت ارگانهاي آن (حزب) و بويژه کميته مرکزي را نفي کند."

"هيچ ارگاني نميتواند آن (کميته مرکزي) را دور بزند و يا فاقد اعتبار معرفي کند." "ما به شايستگي و صلاحيت کميته مرکزي در اين انتخاب باور داريم. تصميم کميته مرکزي، از هر طرف که باشد، براي ما محترم و مشروع است."

اينها عين جملات بيانه ٢١ نفر است. و البته جمله زير هم عين جمله اي از بيانيه است:

"اگر پلنوم به اين پلاتفرم (يعني پلاتفرم ٢١ نفر) راي ندهد، ... ناچارا راه ما از هم جدا ميشود."

معناي واقعي اين تناقض چيست؟ يعني اين که ما ٢١ نفر در صورتي از تصميمات پلنوم تبعيت ميکنيم که به پلاتفرم ما راي دهد. و اگر به پلاتفرم ما راي ندهد از آن تبعيت نميکنيم. يعني از ديگران ميخواهيم پلنوم را دور نزنند و اما خودمان در صورت مغايرت تصميم پلنوم با خواست ما از روي تصميماتش ميپريم. يعني در حرف ميگوييم "تصميم کميته مرکزي از هر طرف که باشد براي ما محترم و مشروع است"، اما در عمل اگر اين تصميم مغاير با خواست طرف ما باشد به آن عمل نميکنيم.

معلوم نيست چگونه ميتوان هم به "شايستگي و صلاحيت کميته مرکزي در انتخاب" قسم خورد و هم اگر اين انتخاب، مغاير با انتخاب مورد نظر ٢١ نفر باشد آنر زير پا گذاشت؟ چگونه ميتوان هم تصميم کميته مرکزي را از هر طرف که باشد "محترم و مشروع" دانست و هم اگر اين تصميم مغاير با پلاتفرم ٢١ نفر باشد از آن تبعيت نکرد؟

شوخي نکنيد رفقاي عزيز. معاني "شايستگي" و "صلاحيت" و "محترم" و "مشروع" در يک حزب سياسي با معاني اين کلمات در خوش و بش هاي رياکارانه و کدخدامنشانه روستايي و حجره هاي بازار خيلي متفاوت است. شما که در بيانيه تان ميگوييد "مقامات و نهادهاي آن (حزب) در قبال پلاتفرمها مصوب مسئول هستند" قاعدتا بايد اين تفاوت را خوب درک کنيد. در حجره هاي بازار با اين کلمات جنس به همديگر قالب ميکنند. در مناسبات کدخدامنشانه روستايي با اين کلمات سر هم کلاه ميگذارند. در يک حزب سياسي اگر کميته مرکزي شايسته و صالح است، اگر تصميماتش محترم و مشروع است يعني بايد از آن تبعيت کرد. يعني نبايد از پيش تصميم محترم و مشروع اين کميته مرکزي شايسته و صالح را در صورت مغايرت با خواست شما نامشروع و نامحترم و غيرقابل تبعيت اعلام کرد. و شما دقيقا همين کار را کرده ايد. شما گفته ايد اگر کميته مرکزي به پلاتفرم ما راي ندهد - و البته اين يعني اکثريت کميته مرکزي با پلاتفرم ما مخالفت کند - ما راهمان را جدا ميکنيم. يعني ما از راي و تصميم اکثريت تبعيت نميکنيم.

يک نکته حاشيه اي اما مهم: بارها و بارها گفته ايد و رفيق رحمان حسين زاده در سمينارش صريحا اين را گفت که منصور حکمت هم در اختلافات دروني حزب کمونيست، پلنوم را در مقابل يک انتخاب قرار داد. اين قياس هيچ جايي ندارد. کار خودتان را با اقدام منصور حکمت مقايسه نکنيد. ميدانيد چرا؟ حداقل چند جلد از کتابهاي منصور حکمت مستقيم و غير مستقيم در توضيح و تبيين اختلافات سياسي اش با خط مقابل است. منصور حکمت در مورد هر کدام از عرصه ها و جنبه هاي نظري، استراتژيک، تاکتيکي و سازماني اختلافاتش با خط مقابل صدها صفحه نوشت و وقتي اعضا و کادرهاي حزب را در مقابل انتخاب قرار داد معلوم بود اين اعضا و کادرها چه چيزي را قرار است انتخاب کنند. شما ميخواهيد بر اساس يک جنگ رواني سازمانيافته بر سر دوروييها و دروغها و زيگزاگ زدنها و حرف عوض کردنها، کادرها انتخاب کنند!

"اپورتونيسم مستتر"، شجاعتهاي قابل تحسين!

بيانيه ميگويد: "در پلنوم ١٧ در مقابل چرخش حميد تقوايي ما تنها از شجاعت او تمجيد کرديم و اپورتونيسم مستتر در متد او را نقد نکرديم." خيلي اشتباه کرديد. کساني که اپورتونيسم چه مستتر و چه عيان را نقد نميکنند خودشان اپورتونيست عيان هستند.

بيانيه نميگويد اين چرخش چه بوده و اين "اپورتونيسم مستتر" چيست. و نميگويد اگر در پلنوم ١٧ متوجه اين "اپورتونيسم مستتر" شده بودند چرا آنرا نقد نکردند؟ کدام منافع، کدام حسابگريها باعث شد کوتاه بيايند؟ و نه تنها کوتاه بيايند بلکه با علم به "اپورتونيسم مستتر" از شجاعت ايشان تمجيد هم بکنند! معلوم نيست چرا بايد در يک حزب سياسي، شجاعت يک اپورتونيست را تمجيد کرد و با اپورتونيسم اين شجاع مماشات کرد؟! و اگر کسي چنين رفتاري بکند خودش اپورتونيست نيست؟

در خاتمه

در بيانيه ٢١ عضو کميته مرکزي، يعني بيانيه جدايي از حزب کمونيست کارگري، ذره اي از احساس مسئوليت در قبال حزب و سرنوشت سياسي حزب وجود ندارد. اين بيانيه براي اجتناب از درگير شدن در مباحث سياسي اي که از پلنوم ١٦ حزب را در برگرفته است تنظيم شده است. اين بيانيه براي دور کردن اذهان کادرهاي حزب از مباحث سياسي، با بي مسئوليتي تمام عيار يک دنياي جرج ارولي از مناسبات دورن حزب به نمايش گذاشته است. اين بيانيه، نا آگاهانه پا در دنياي تبليغي احزابي گذاشته است که کارشان "بي آبرو" کردن احزاب کمونيستي و کمونيسم است. اين بيانيه، اعلام رسمي بي اعتباري تصميمات بالاترين ارگانهاي حزب کمونيست کارگري، يعني کميته مرکزي و کنگره است. اين بيانيه، بيانيه تهديد براي تمکين است. اين بيانيه، عواطف را تحريک ميکند، عقلها را دست کم ميگيرد. اين بيانيه، شخصيتها را ميشکند، سياستها را پنهان ميکند. اين بيانيه، حزبيت را در حرف تحسين ميکند، حزبيت را در عمل نقض ميکند. اين بيانيه، ارگانهاي حزبي را مشروع اعلام ميکند، تصميمات اين ارگانها را نامشروع ميداند. اين بيانيه، نا آگاهانه و عليرغم ميل امضا کنندگانش، سندي را در اختيار کثيفترين دشمنان کمونيسم ميگذارد که عليه کمونيسم بکار بگيرند. اين بيانيه، برخلاف نيت امضا کنندگانش، سندي تازه اي براي تبلغات ضد کمونيستي بر جاي ميگذارد.

اين بيانيه، سندي تازه براي آرشيوي کهنه است!

١٥ اگوست ٢٠٠٤