از انترناسيونال ۵۱،  جمعه  ۱۳  شهريور  ۱۳۸۳ -  ۳ سپتامبر ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

رازهاي يک عکس!

در حاشيه نامه اي به کنگره ٥

مصطفي صابر

عده اي از رفقاي جوان ما در داخل کشور بعد از شنيدن و خواندن مباحث اخير درون حزب براي اعلام موضع خود دست به ابتکار جالبي زده اند. آنها براي اينکه مخالفت خود را با انشعابيون حزب نشان دهند نه فقط پيام بالا بندي را به کنگره پنج ارسال کرده اند، بلکه به خيابان رفتند و براي حزب تبليغ کردند و عکس آنرا براي مجيد پستنچي (دبير کميته خارج سازمان جوانان کمونيست) فرستاده اند. نامه خود رفقا گويا است:

"رفقاي رهبري ح ک ک و اعضا و کادرهاي ح ک ک! چند روزي است که در جريان جنگ مستقيم شما بر عليه سنتي آشنا جهت مقابله با انقلاب ما، قرار گرفتيم. از رفيق رابطمان (رفيق مجيد) خواستيم علاوه بر زحمتي که نيمه شبها تا صبح کشيد و با سختي فراوان به پاي ما نشست و از طريق ياهو صدا داد تا ما بحثهاي شفاهي را هم گوش کنيم و اسناد مکتوب را هم خوانديم خلاصه در جريان کامل اوضاع قرار گرفتيم (اينرا با شما در ميان بگذارد که) با رفقاي خود نشستي برگزار کرديم روي تمام مسايل حرف زديم. يک وجه مشترک ديديم. وجهي نبود بجز خط راستي که ميخواهد اميد ما را مبني بر سوسياليسم ببرد و ما را روانه خانه هايمان کند. لذا نشسته و تصميم گرفتيم با اين عکسها که ارسال کرديم راي خود را به کنگره داده و خطاب به آن بگوييم ما حي و حاضر شما را در بدترين جو ممکنه نمايندگي ميکنيم. معنايش را خوب ميدانيد يعني چه و در اسناد زنده ما (عکسهايمان) به بروشني معلوم است. و ميخواهيم شما هم ما را نمايندگي کرده و خواست ما که همان برقراري سوسياليسم بدون قيد و شرط است را به کنگره برده و به راست بگوييد ما حزب کمونيست کارگري هستيم و يک حزب راستين و باز با تاريخي به قدمت نياز بشر به آزادي. (بگوييد) هر جا ستم باشد تنها آلترناتيو آن برقراري سوسياليسم است و بقول منصور حکمت "يا سوسياليسم و يا بدبختي".

متن کامل نامه رفقاي جوانمان را که تيتر زده "چشم ها را خوب باز کنيد!" و احيانا همراه با يکي دو عکس منتشر خواهيم کرد. ولي اينجا ميخواهم بگويم که نامه رفقاي جوان ما براي من چشم باز کننده بود!

اميدوارم کسي اين کلمات را اغراق و دراماتيزه کردن موضوع بخاطر اينکه جوابي به منشعبين اخير داده باشم به حساب نياورد. موضوع فراتر از اين جور مصالح مقطعي و حتي بايد گفت محدود است. نکته مهمتري در اين نامه و در نامه هاي مشابهي که از رفقايمان در داخل کشور دريافت کرده ايم (براي مثال به جوانان کمونيست ١٥٧ رجوع کنيد) وجود دارد. نکته مهمتري که به نظر من راز تحولات چند سال اخير ايران است. و آن اينست که جامعه دارد منظما به چپ ميچرخد. هر ابتکار و تحرک راست در جامعه سرانجام عقب رانده ميشود و از ميان گرد و خاک ناشي از جدال و دعوا سرانجام اين چپ جامعه است که قوي تر بيرون مي آيد.

براي مثال کل نمايش دوم خرداد را در نظر بگيريد. يادتان بياوريد که در آن اوائل آمدن دوم خرداد چطور خاتمي شده بود "گاندي ايران" و چطور از سي ان ان گرفته تا تقريبا همه اپوزيسيون جمهوري اسلامي (در اوائل کار حتي بخش هاي وسيعي از سلطنت طلبان) به عباي حرير سيد دخيل بسته بودند. يکي دو سال بعد صحنه کاملا عوض شد. بخصوص بعد از کنفرانس برلين، ديگر اين چپ و مشخصا حزب کمونيست کارگري بود که هر روز بيشتر در جامعه مطرح ميشد و کل افسانه اصلاح جمهوري اسلامي بر چيده شد. خدا ميداند که در آن دوره چقدر به ما حزب کمونيست کارگري دشنام دادند و دروغ هاي شاخدار عليه ما ساز کردند. اما کارساز نبود.

نمونه ديگر که تلاش کردند و کل دول بورژوايي غرب پشت سر آن آمدند ولي باز به قوي تر شدن چپ منجر شد، دادن جايزه صلح نوبل به خانم عبادي بود. اينبار کري کري خواني راست در جامعه حول "بانوي ايراني برنده جايزه صلح نوبل" دو هفته هم دوام نياورد و خانم عبادي زودتر از آنکه فکر ميکرد سر کار وکالت خود برگشتند. يکبار ديگر راست کوشيد تحرک و ابتکاري به خرج دهد، اما چپ قويتر شده بود!

هر واقعه مهم اين چند ساله را که نگاه کنيد همين قانونمندي بر آن حاکم است. جامعه دمبدم چپ تر شده و بقول منصور حکمت چپ خود را بزرگ کرده و ارج گذاشته است. حتي وقتي منصور حکمت مرد، کمونيسم کارگري و حزبش به مراتب بيش از پيش در سطح جامعه مطرح شد. و حالا با کمال تعجب داريم مي بينيم با وجود ضربه اي که يک انشعاب راست به حزب ما زده است، باز اين چپ جامعه است که دارد سر بلند تر و قبراق تر سر بر مي آورد.

براي مثال انشعابيون به انواع تبليغات نازل متوسل ميشوند. مثلا براي آنکه توي دل ديگران را خالي کنند يک اسم را به چهار پنج بسته بندي (يکبار کميته مرکزي، يک بار کميته کردستان، يک بار کادر تشکيلات آلمان و يک بار سازمان جوانان و...) ارائه ميدهند. اما اين کارها فقط مردم را عصباني ميکند. بخصوص آنهايي را که کمي راجع به حرفها و مواضع راست انشعابيون اطلاع داشته باشند. جالب است که رفقاي جوان ما حرف و نامه را کافي ندانسته و به خيابان آمده اند و خود را به مخاطره انداخته اند تا با "سند زنده" از حزبشان و انقلاب و سوسياليسم شان دفاع کنند! تا براي کسي در عزم و اراده شان شکي باقي نماند. و اين يک استثناء نيست. اين قاعده اوضاع ايران است. تره خرد نکردن براي راست و رفتن به سمت چپ يک تمايل بسيار قوي در ايران است. کسي که چشم اش را باز نکند و اين واقعيت را نبيند، راز تحولات ايران را درنيافته است. چنين کسي يا در برابر اين تحولات قرار ميگيرد و به ارتجاع تمام عيار کشيده ميشود، و يا از آن عقب ميماند و حاشيه اي و فراموش خواهد شد.

سوسياليسم، کمونيسم و چپ در ايران اکنون يک جنبش اجتماعي عظيم است که تحولات ايران آنرا طلب ميکند. حزب کمونيست کارگري ايران در محور و مرکز اين جنبش عظيم است. اکنون اين حزب و رفتار و حرکات و موضعگيري و سرنوشتش با حيات جامعه رابطه متقابلي برقرار کرده است. کنگره پنجم کنگره اعلام استواري و استحکام حزب به جامعه است. اعلام اين واقعيت که ما آماده ايم، آماده تر از قبل، تا هزاران و هزاران نفر مانند رفقاي جوان فوق الذکر را نمايندگي کنيم! اين واقعيت که ما با تمام قوا براي نابودي جمهوري اسلامي و پيروزي انسانيت و کمونيسم ميجنگيم و مصميم که پيروز شويم. کنگره پنج حزبي را به قلب جامعه انقلابي ايران شليک خواهد کرد که از همه لحاظ آماده تر و يکدست تر و منسجم تر است و لذا قدرت بسيج انقلابي عظيمي بدست خواهد آورد. و آنگاه کنگره پنج به سهم خود سرآغاز به چپ چرخيدن بيشتر جامعه خواهد بود!