برعکس نهند نام زنگي کافور
نظري بر اطلاعيه اعلام موجوديت حزب منشعبين
حميد تقوائي
جمعي از رفقاي مستعفي از حزب کمونيست کارگري ايران در اطلاعيه اي تشکيل حزبي تحت نام "حزب کمونيست کارگري - حکمتيست" را اعلام کرده اند. بخش اعظم اطلاعيه تکرار اهداف و سياستهاي حزب کمونيست کارگري است و در نگاه اول خواننده آشنا با حزب ما درک نميکند که چرا اين رفقا از ما جدا شده و حزب ديگري تشکيل داده اند. اما با کمي دقت، با ديدن جمله اي در اطلاعيه که در واقع سر نخ همه اختلافات سياسي موجود در حزب ما را بدست ميدهد، متوجه ميشويد که تفاوت اين حزب جديد با حزب منصور حکمت در چيست. اطلاعيه ميگويد "حزب کمونيست کارگري - حکمتيست ايجاد يک حزب سياسي مدرن، اجتماعي و توده اي کمونيستي در ايران و تصرف قدرت سياسي را بعنوان شرط سازمان دادن انقلاب اجتماعي طبقه کارگر هدف قرار ميدهد". بعبارت ديگر رفقا هدفشان سازماندهي انقلاب اجتماعي طبقه کارگر است اما بعد از تصرف قدرت! يعني فعلا و در مبارزه عليه جمهوري اسلامي رفقا قصد سازماندهي انقلاب سوسياليستي را ندارند، بلکه ميخواهند بعدا، بعد از تصرف قدرت سياسي، انقلاب اجتماعي طبقه کارگر را سازمان بدهند. در برابر اين تز مشعشع "انقلاب سوسياليستي بعدا" که يک جزء اصلي و هميشگي کمونيسم منصور حکمت نقد و افشاي آن بوده است، دو سوال مطرح ميشود: اولا در حال حاضر و در مقابل جمهوري اسلامي ميخواهيد چگونه بقدرت برسيد؟ پروسه تصرف قدرت سياسي بدون انقلاب سوسياليستي چيست؟ و ثانيا چطور ميخواهيد بعد از تصرف قدرت انقلاب سازمان بدهيد؟ انقلاب عليه کي؟ عليه دولت خودتان؟!
مضمون اختلافات سياسي در رهبري حزب ما حول همين نوع مسائل پايه اي بوده است. مساله استراتژي حزب براي تصرف قدرت، حزب و انقلاب، حزب و جامعه و حزب و قدرت سياسي، و مسائل پايه اي ديگري در اين زمينه. حزب ما هميشه خواهان سوسياليسم فوري و بلاواسطه و رهبري و سازماندهي تحولات انقلابي موجود و حاضر براي رسيدن به اين هدف بوده است. در برنامه و در تمام ادبيات ما هدف ما سرنگوني جمهوري اسلامي و برقراري فوري جمهوري سوسياليستي اعلام شده است. ما ميخواهيم در همين تحولات موجود، در همين انقلابي که دارد جلوي چشمان ما در ايران شکل ميگيرد، طبقه کارگر و بخش وسيعي از مردم را که خواهان سرنگوني جمهوري اسلامي هستند بميدان بياوريم و آزادي و برابري و حکومت کارگري را برقرار کنيم. براي ما انقلاب عليه جمهوري اسلامي سوسياليستي است، ما با رهبري و سازماندهي جنبش سرنگوني آنرا به يک انقلاب سوسياليستي تبديل ميکنيم و برقراري سوسياليسم و جمهوري سوسياليستي هدف فوري و بلاواسطه ما در اين انقلاب است. براي حزب ما شرط تصرف قدرت سازماندهي انقلاب سوسياليستي است و نه برعکس.
آنچه در يک جمله در اطلاعيه اين رفقا آمده فشرده خط و نظري است که طي دوسال گذشته و بويژه دو ماه اخير از جانب جناح چپ حزب مورد نقد قرار گرفته است. رفقا در واقع حزب ما را ترک کردند چون از پاسخ دادن به اين نقد ناتوان بودند. اسناد مباحثات دروني حزب هم اکنون روي سايت حزب و انترناسيونال و روزنه در اختيار همگان است. اين اسناد بروشني نشان ميدهد که مواضع مطرح شده از جانب رفيق کورش مدرسي يک ديدگاه راست و کاملا مغاير با سياستهاي حزب ما را نمايندگي ميکند. برخي از اين مواضع و تزها که صريحا بوسيله کورش مدرسي مطرح شده چنين است:
- تحولاتي که امروز در ايران در حال جريان است يک انقلاب نيست، بلکه تحولاتي است که به فروپاشي جمهوري اسلامي منجر ميشود و حداکثر ميتوان آنرا يک انقلاب دموکراتيک ناميد. در انقلاب دموکراتيک بنا به تعريف کمونيستها بقدرت نميرسند.
- بعد از فروپاشي جمهوري اسلامي بايد با نيروهائي که قدرت به دامان آنها ميافتد و با ساير نيروهاي اپوزيسيون در يک دولت موقت ائتلافي شرکت کرد.
- حتي اگر حزب ما به تنهائي بقدرت برسد نبايد سوسياليسم را اعلام کنيم. سوسياليسم مردم را رم ميدهد و نيروهاي پشت سر ما را که براي خواستهاي دموکراتيک جمع شده اند پراکنده ميکند.
- قيام يک خشونت تحميلي است. راه متمدنانه دولت موقت + مجلس موسسان + رفراندوم است.
و ...
اين نظرات به روشني با همه مباني نظري و برنامه اي ما، با برنامه "يک دنياي بهتر" و کليه سياستهاي تاکنوني حزب و با جوهر و اساس ديدگاه نظري و سياسي منصور حکمت در تناقض آشکار است، اين کمونيسم کارگري نيست، کمونيسم غير کارگري و ديدگاه عميقا راستي است که تمام کمونيسم کارگري در نقد و رد آن شکل گرفته و رشد کرده است.
اينها محور اختلافات سياسي در درون حزب در دو سال گذشته بوده است. درگذشت منصور حکمت اين فرصت را براي ارائه اين بينش و تزهاي راست توسط رفيق کورش مدرسي فراهم کرد. جناح چپ حزب قاطعانه در مقابل اين سياست ايستاد و اجازه نداد اين سياست ها که با جوهر کمونيستي و راديکاليسم حزب کمونيست کارگري در تناقض آشکار بود، به سياست حزب تبديل شود. با اينهمه بخشي از اعضاي کميته مرکزي در مقابل اين بينش سکوت و مماشات کرد و بتدريج به بلوکي در مقابل جناح چپ حزب تبديل شد و نهايتا راه جدائي در پيش گرفت.
من اميدوار بودم نظراتي که بوسيله رفيق کورش مدرسي در حزب ابراز شد و رفقاي ديگر مستعفي صريحا از آن حمايت نميکردند، به خط حزب جديد تبديل نشود. ظاهرا اين اميد عبثي بوده است. اطلاعيه اعلام موجوديت اين حزب سنگ اول را کج گذاشته است. اميدوار باشيم تا ثريا نرود ديوار کج.