به حزب کمونيست کارگري بپيونديد!
سياوش مدرسي
جمهوري اسلامي بايد برود! اين باور ٩٩٪ درصد مردم گرفتار آمده در چنبره رژيم اسلامي است! جمهوري اسلامي را بايد از سر راه زيستن، کار کردن، خنديدن، شاد بودن و انساني زيستن قريب به ٧٠ ميليون انسان جارو کرد! اين نياز يک جامعه زنداني در شرايطي قرون وسطايي است!
مردم جمهوري اسلامي نمي خواهند! مردم ميخواهند در امنيت زندگي کنند، آزاد باشند، و در جامعه اي تنفس کنند که در آن زن انسان درجه دوم و حقير محسوب نمي شود؛ کارگر، بدون مزد، بدون نان، و بدون حق تشکل و مسکن رها نمي شود، کودک وسيله سود جويي مشتي انگل نيست، جوانان آن شاد و رها و آزاد و برخوردار از تمام نعمات زندگي هستند. مردم جامعه اي ميخواهند که در آن آزادي بيان، انديشه و تشکل بر سردرش نوشته شده باشد، مردم از چنگ اندازي مذهب به شخصي ترين روابطشان، به آموزش و پرورش، به فرهنگ، و به تعقل و انديشه شان بيزارند. مردم از آونگ کردن "مجرمين" بر دکل هاي جرثقيل، از شلاق زدن جوانان، از حمله به جشنها و شادي هاي شخصيشان متنفراند. مردم جانشان از دست اين رژيم به لبشان رسيده است!
اما هنوز جانيان اسلامي پا برگرده مردم مي کوبند، ميچاپند، عربده ميکشند و ميتوانند اعتراضات مردم را سرکوب ميکنند! اينها که مشتي اقليت ناچيز، مشتي دزد و لمپن حاشيه اي جامعه بيشتر نيستند، اينها که پايه اي ندارند چرا هنوز برسرکاراند؟ پاسخ در اولين گام روشن است، ماشين دولتي را هنوز در اختيار دارند. ارگانهاي قانون گذاري، ارگانهاي مجريه، قوه قضائيه و دادگستري هنوز در اختيار آنها است و نيروهاي نظامي و شبه نظامي هنوز با فرمان آنها چپ و راست ميشوند. اين تنها نقطه قدرت آنهاست، اين تنها تکيه گاه آنها است، اين تنها علت وجوديشان است.
مسئله کنترل ماشين دولتي امروز در ايران، چه براي سران جمهوري اسلامي، چه براي مردم و چه در بين اپوزيسيون راست و چپ عمده ترين مسئله است. در واقع سوال مرکزي در بين نيروهاي راست جامعه اين است که: با يا بدون جمهوري اسلامي چه بر سر ماشين دولتي و سرکوب رژيم خواهد آمد؟ آيا جامعه را "هرج ومرج" فراخواهد گرفت؟ آيا با صدمه خوردن ماشين دولتي کنترل جامعه و مردم ممکن خواهد بود؟ طرفداران سلطنت و آلترناتيوهاي پروغربي خواهان اين هستند که ماشين دولتي دست نخورده بخودشان منتقل شود. آنها ميخواهند ماشين سرکوب دولتي دست بدست شود. از نظر آنها مردم تا آنجا در اين پروسه دخالت کنند که يک "تغيير رژيم" آرام اتفاق بيفتد، سياست امر مردم نشود، زيادي در آن دخالت نکنند، توقعات مردم کنترل شود. کرور کرور دکتر و تحصيل کرده، افسر بازنشسته ارتش شاهنشاهي، پروفسور و شازده و فيلسوف اسلامي به صف شده اند تا خوش و خرم ماشين دولتي را تحويل بگيرند. آنها به اين ماشين سرکوب براي ادامه حکومت خودشان نيازمنداند، ميخواهند شعار "ارتش برادر ماست" را باز سر دهند و اين بار خودشان از ارتش و نيروهاي مسلح سان ببينند.
مطالبات سياسيشان هم از اين حد فراتر نمي رود، بهمين دليل خواهان حکومتي تماماً سکولار نيستند، خواهان الغاي فوري و بدون قيد و شرط دخالت مذهب در جامعه نيستند، خواهان لغو فوري و بدون قيد و شرط آپارتايد جنسي نيستند، خواهان لغو فوري اعدام و حبس ابد نيستند. در يک کلام مطالبات راديکال مردم را زيادي راديکال ميدانند و دائماً مردم را از "هرج و مرج" و انقلاب بوحشت مي اندازند. وحشت تحول از پائين خورد و خواب اينها را بهم زده، شعار "نافرماني مدني" و "رفراندوم" اينها قرار است پروسه آرام انتقال قدرت از جمهوري اسلامي به يک رژيم دست راستي را تضمين کند. آنها "انقلاب مخملي" ميخواهند بدون آنکه توان، ظرفيت و حتي جرات اجراي آن را هم داشته باشند. از انقلابش بيزارند و فقط مخمل آن را دوست دارند.
اما اينها خوب ميدانند که با هر کمترين تحولي در فشار از پائين کنترل جنبش را از کف خواهند داد، آنها ترديدي در قدرت سلبي مردم ندارند، ميدانند که مطالبات مردم با برنامه هاي فکسني آنها هيچ خوانايي ندارد، ميدانند که مردم محو تماميت نظام اسلامي و ماشين دولتي و سرکوب آن را ميخواهند. اين حقيقت را خوب ميدانند، از آن وحشت دارند به اين دليل ساده که عليه منافع خودشان هم هست.
اگر عملکرد دوخردادي ها و ملي مذهبي ها در گذشته و پس ماندهايشان در امروز را نگاه کنيم، اگر پرونده شازده رضا پهلوي و يک دوجين سازمان ريز و درشت جمهوري خواه و اکثريتي و توده اي را ورق بزنيم، چيزي جز آرام باشيد! شلوغ نکنيد! در ظرفيت قانون مخالفت کنيد! پيدا نمي کنيد. با فوکل مخالفت با "خشونت"، مردم را به پذيرش شنيع ترين و کثيف ترين و بي محاباترين خشونت هاي دولتي دعوت ميکنند! بنام مخالفت با تفتيش عقايد آزادي عقايد مردم را بنفع رژيم قيچي ميکنند! بنام آزادي بشر به عريانترين تعرضات اسلامي به هست و نيست مردم جواز عبور ميدهند! حجاب اجباري براي دختر بچه ها را دفاع از آزادي زنان در انتخاب پوشش جار ميزنند و نسبيت فرهنگي را چاشني فلسفي همگاميشان با قوانين گنديده جمهوري اسلامي ميکنند.
اما جمهوري اسلامي يک سيستم و نظام قانونمند نيست، رژيم اسلامي دولتهاي ديکتاتوري رماني و اندونزي نيست، رژيم اوباش مسلح است که هر باند و آخوند آن دولتي کوچک در اختيار دارد، نيروي مسلح خودش را دارد، قداره کش و پامنبري و لپمنهاي خودش در اختيار دارد، هرکدامشان يک ملا عمر و مقتدي صدر و حاجي خميني هستند، هر آخوند و روضه خواني يک مرجع تقليد است و مشتي نان خور و لات را يدک ميکشد، اينها بافت اصلي حکومت اسلامي را تشکيل ميدهند و به سادگي هم تن به "انقلاب مخلمي!" هيچ مدعي تاج و تخت و روزنامه نگار لطيفي نمي دهند. جمهوري اسلامي با زور حکومت ميکند، با زور هم برکنار ميشود، اين حقيقت عرياني است که خودشان هر روز در کرنا ميکنند!
حزب کمونيست کارگري و نيروي چپ و راديکال جامعه، حس و ادراک مردم و تمايلشان در بزيرکشيدن کليت نظام جمهوري اسلامي و در هم شکستن ماشين دولتي و سرکوب آن را نمايندگي مي کند. دولت جمهوري اسلامي و تمامي قوانين حقوقي، مدني و اجتماعي آن بايد سرنگون شود، ماشين سرکوب جمهوري اسلامي بايد در هم کوبيده شود و جاي خود را به رژيمي سکولار، آزاد و برابر با اراده آزاد مردم بدهد.
اکثريت مردم جامعه هيچ توهمي به حکومت اسلامي ندارند، و هيچ منفعتي در حفظ هيچ بند و تبصره قوانين سياه جمهوري اسلامي ندارند. ما خواهان بزير کشيدن جمهوري اسلامي با کمترين تلفات جاني هستيم، ما خواهان انحلال قواي سرکوبگر نظامي و محو ماشين قضائي و قانون گذاري آن هستيم، اين نظام بايد تماماً معدوم شود و اين تنها با کسب قدرت سياسي و برقراري يک جمهوري سوسياليستي ممکن است. بايد ماشين سرکوب رژيم را درهم شکست، اين نياز جامعه است، اين تنها راه رهايي از شر نکبت جمهوري اسلامي است. به حزب کمونيست کارگري ايران بپيونديد!