از انترناسيونال ۴۷،  جمعه  ۱۶  مرداد  ۱۳۸۳ -  ۶ اوت ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

"دستان بسته، دهان چسپ زده"!

سياوش دانشور

فردا شنبه در ايران در روز خبرنگار جمعي از روزنامه نگاران بمدت ٢٤ ساعت اعتصاب غذا ميکنند. در بيانيه شان اين روز را روز "سوگواري مطبوعات" نام گذاشتند. بهانه اين اعتراض و اجتماعات قبلي در "انجمن صنفي روزنامه نگاران" بستن دو روزنامه "جمهوريت" و "وقايع اتفاقيه" است. در تجمع قبلي با دستان بسته شرکت کردند. فردا اعتصاب غذا ميکنند. چند سال پيش در خارج دو خرداديها در برخي تظاهراتها قلم شکسته دست ميگرفتند و با زدن چسپ بر دهان در تظاهرات شرکت ميکردند! ظاهرا روشهاي سابق دوخرداديها در خارج کشور به روش امروز آنها در داخل تبديل شده است! اعتراض به توقيف و بستن اين دو روزنامه در ميان مردم توجهي را جلب نکرده است و آقاي فرج سرکوهي چرائي بي توجهي مردم را "فقدان مکانيزمهائي که دخالت مسالمت آميز و موئر مردم را امکان پذير ميکنند" عنوان کرده اند!

بستن هر روزنامه ولو دو خردادي و پاره تن حکومت، گرفتن هر کس ولو اصلاح طلب و قسم خورده به کيان اسلام، به دليل ابراز نظر، قطعا محکوم است و مايه خوشحالي کسي نيست و تنها به تنگ کردن حلقه اختناق خدمت ميکند. آزادي بيقيد و شرط بيان در تمام وجوه و اشکال آن پرچم کمونيسم کارگري از انقلاب ٥٧ بوده است. اما تاريخ را از وسط نوشتن و عزاداري براي مطبوعات ديگر عوامفريبي است. در ايران اختناق با بستن روزنامه هاي پاسدار ژورناليستها و بنگاههاي تجاري - مطبوعاتي پيرامون دو خرداد آغاز نشده است. با بستن صدها نشريه و هفته نامه و روزنامه مخالفين سياسي، با قلع و قمع و سرکوب خونين سازمانهاي کمونيست و آزاديخواه، با منحله اعلام کردن آنان، با "شورا پورا ماليده" و با يک قتل عام وسيع صورت گرفت. کساني که آنروزها فالانژيست بستن روزنامه ها بودند بعدا خودشان "ژورناليست و ولتر" شدند و مورد غضب در جنگ جناحي قرار گرفتند. نه حساسيت و اعتراض دانشجويان و مردم به بهانه بستن روزنامه سلام صرفا بخاطر بستن همين روزنامه بود و نه عدم حساسيت امروز آنان را "بي توجهي" به بستن و توقيف روزنامه هاي "جمهوريت و وقايع اتفاقيه" توضيح ميدهد. اعتراض ١٨ تير و بهانه بستن روزنامه سلام، که همين آقاي شمس الواعظين رئيس "انجمن صنفي روزنامه نگاران" و سحابي و خاتمي و ديگران تلاش کردند دانشجويان را ساکت کنند و هو شدند، هدفش فراتر از محمل اعتراض بود. اين عروج علني و توده اي جنبش سرنگوني بود. جنبشي که امروز به بستر اصلي سياست ايران تبديل شده است. در جائيکه زنان در خيابان چادر از سر بر ميکشند و مردم در تظاهراتها شعار مرگ بر جمهوري اسلامي ميدهند، روشن است که اعتراض آقايان با دستان بسته و اعلام عزاداري "توجهي" و حتي ترحمي را برنمي انگيزد. ژستهاي دمده آقاي سرکوهي مثل هميشه عقب ماندن نويسندگان شرق زده جنبش ملي اسلامي را از واقعيات سياسي ايران برملا ميکند. کار از اينها گذشته است و عده اي هنوز خواب "انقلاب مخملي" ميبينند! عزاداري پاسخ جنبش سياسي امروز در ايران نيست، سنت عقب مانده جنبشي است که في الحال حکومت ميکند. دوره فرياد در خيابان و مشتهاي گره کرده است. روش دستان بسته و چسپ بر دهان در ايندوره ها و انتظار جلب حمايت مردمي که براي نفي کل اين بساط در کمين اند بيجا است و در خوشيبنانه ترين حالت نشان سفاهت سياسي است. ٭