از انترناسيونال ۴۵،  سه شنبه  ۶  مرداد  ۱۳۸۳ -  ۲۷ ژوئيه ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

حمله به "لاقيدي به قانون"،

هراس از رشد جنبش آزاديخواهي

(در حاشيه رجز خواني توني بلر عليه آزاديخواهي دهه ٦٠)

سهيلا شريفي

اخيرا توني بلر نخست وزير انگلستان در يکي از سخنرانيهايش در مجلس، علت افزايش ارتکاب جرم و جنايت در جامعه را آزاديهاي رفتاري و فکري دانست که در دهه ١٩٦٠ ميلادي در کشورهاي غربي رواج پيدا کرد. او گفت که ليبراليسم و سنت شکنيهاي دهه شصت نسلي از مردم را بار آورد که نسبت به قانون بي قيد بودند و احترامي به مقام و اتوريته نمي گذاشتند، و اين بي قانوني از آن دهه به بعد در ميان مردم بجا مانده و امروز نتيجه آن آمار بالاي ارتکاب به جرائم است. هرچند اين اظهارات از جانب ِيک آدم دست راستي مانند توني بلر که فکر مي کند بايد قانوني بالاي سر مردم باشد و گرنه مردم همديگر را لت و پار مي کنند اصلا عجيب نيست، اما اين چند جمله حاوي نکات قابل تاملي است که جا دارد به آنها پرداخته شود.

دهه شصت تاريخا بعنوان دهه رشد جنبشهاي عظيم اعتراضي و آزاديخواهانه مردم شناخته شده است. دهه جنبش ضد جنگ ويتنام، دهه بيتلها و مبارزات صلح طلبانه کسي مانند جان لنون، دهه جنبشهاي طرفدار حقوق زنان و طرفدار حقوق بشر، دهه اتحاديه هاي کارگري و تلاش براي بهبود شرايط اقتصادي، دهه مبارزه با مجازات اعدام و دهه راديکاليزه کردن آموزش و پرورش و برسميت شناختن حقوق کودکان، دهه انقلاب جنسي و جنبش سنت شکني هيپيها، دهه بعقب رانده شدن مذهب، دهه انقلاب در موزيک و انواع و اقسام پيشرفتها و دستاوردهاي مفيد ديگر.

و توني بلر راست مي گويد، به همان اندازه که اين جنبشها رشد مي کرد و رو به جلو مي رفت، قوانين عقب مانده و دست راستي سرمايه داري بيشتر و بيشتر زير سوال مي رفت و اين به اعتقاد من بزرگترين دستاورد اين دهه بود. زير سوال بردن "قوانين و اتوريته ها"، نسلي از انسانهاي آزاد را پرورش مي دهد که حاضر نيستند به هر آنچه جلويشان مي گذارند رضايت دهند و بجاي آن براي دنيائي بهتر مبازه مي کنند. در مقايسه با دهه هاي ديگر قرن بيستم، بجز انقلاب اکتبر و تا اواسط دهه بيست، مبارزات دهه شصت، مستقل از محدويت ها و ايرادات آن از زاويه و نگاه جنبش سوسياليستي، تاريخ درخشاني در ساختن دنيائي انساني تر دارد و بازماندگان آن حق دارند بخود و فعاليتهايشان افتخار کنند.

در اواخر دهه هفتاد اوايل دهه هشتاد و با بقدرت رسيدن جناحهاي دست راستي بورژوازي در اروپا و آمريکا (ريگان و تاچر) حمله به دستاوردهاي مردم و کارگران و زنان شروع شد. اعتصاب معدنچيان در هم شکسته شد، اتحاديه ها ضعيف شدند، به حقوق سالمندان و مادران تنها حمله شد و مسئوليت دولت در قبال جامعه بيشتر تضعيف شد، و بيکاري و فقر و نابساماني بار ديگر گسترش پيدا کرد. سياست فردگرائي و جنگل رقابت فردي و بازار بر جامعه سايه افکند. به مردم گفته شد به همسايه شان فکر نکنند و کلاه خود را بچسپند. سنتهاي عقب مانده و ديسيپلين هاي دست و پا گير دوباره راه خود را به مراکز کار و مدارس پيدا کرد.

اتفاقا کاملا برعکس ادعاي بيشرمانه توني بلر، نه آزادي و بي بند و باري دهه شصت بلکه اتميزه شدن مردم، بيکاري، فقر، نا امني شغلي، کم شدن رفاهيات جامعه، تعطيل شدن مهد کودکها و کلوبهاي جوانان و کم شدن امکانات تفريح و بازي بود که موجب افزايش خشونت و جنايت در جامعه شد. هوش بالائي لازم نيست که انسان بتواند ربط اين اتفاقات را با هم ببيند. اگر جوانان سرگرميهاي سالم داشته باشند، اگر آموزش و پرورش مناسب وجود داشته باشد، اگر اميدي براي آينده باشد، اگر جامعه بعنوان يک سيستم جمعي و مشترک براي پرورش خلاقيت جوانان بکوشد و احساس همدلي و کمک به همنوع در ميان مردم وجود داشته باشد، آمار جرم و جنايات هم کم ميشود و جامعه سالمتر و انساني تر خواهد بود. اينرا تاريخ نشان داده است. خود توني بلر هم بياد دارد که در زمان جواني او (دهه هاي ٦٠ و ٧٠) مردم در خانه هايشان را نمي بستند چون کسي نيازي به دزدي نداشت.

اگر قتل روي مي دهد، بخاطر اين نيست که مردم از قانون نمي ترسند و احترامي براي نظم و مقررات قائل نيستند، بلکه بخاطر اين است که جان و حرمت انسان بي ارزش شده است، قانون جنگل بر جامعه انساني حاکم شده است و هرکس زور و قدرت و پول دارد مي تواند بر ضعيف تر ها اجحاف کند و آنها را مورد اذيت و آزار قرار دهد. در جامعه اي که دولتش در عراق صدها هزار انسان بي گناه را به خاک و خون مي کشد، در جامعه اي که دولتمردانش خود بزرگترين جنايتکارانند و دستشان به خون مردم بي گناه آلوده است، در جامعه اي که نخست وزيرش از کتک زدن کودکان دفاع مي کند و ميگويد خودش هم بچه هايش را ميزند که آنها را تربيت کند، ميشود انتظار داشت که فرد سرخورده و ديوانه اي پيدا شود، قمه اي بردارد و بچه هاي دبستاني را لت و پار کند.

مشکل توني بلر افزايش آمار جنايات نيست، براي او زياد مهم نيست چند نفر در سال به قتل مي رسند و چند خانه سرقت مي شوند. آنچه او را عصباني مي کند و مجبورش مي کند بر عليه دهه شصت و آزادي و آزاد انديشي نسل جوان آن دهه حرف بزند، بقاياي اين آزاد انديشي است. او از کساني دلخور است که در اعتراض به سياستهاي جنگ طلبانه اش به خيابان مي آيند، کساني که در مقابل سياست ضد پناهندگي او مي ايستند، کساني که خواهان ممنوعيت کتک زدن کودکان هستند و کساني که مي خواهند فکر کنند و آگاهانه در سرنوشتشان دخالت داشته باشند. او به زنان و جواناني اعتراض دارد که هنوز از دستاوردهاي انساني دهه شصت دفاع مي کنند و حاضر نيستند بگذارند آنها را به آساني از دستشان در بياورند.

او افزايش جرائم را به نتايج اين دهه منتسب ميکند تا در برابر اعتراض آزايخواهان امروز و گسترش موج تنفر از خود در جامعه انگستان سدي ببندد. اين حمله او در درجه اول نشان از اين دارد که عليرغم دو دهه سياه اقتدار راست و نظم نوين، انسانيت همچنان زنده است و قدرت کساني مانند توني بلر را تهديد مي کند.