پس از عراق آيا نوبت ايران است؟
علي جوادي
پس از عراق آيا نوبت ايران است؟ اين سوالي است که مقامات آمريکا و همچنين رسانه هاي اصلي آمريکا اکنون پيرامون جوانب متفاوت آن به بحث و بررسي پرداخته اند. پاسخ هر چه باشد، به هر سياستي در حوزه سياست خارجي و ديپلماتيک دست يابند، بهرحال در هفته اخير بار ديگر مساله چگونگي مقابله با رژيم اسلامي و تعيين سياست جديد هيات حاکمه آمريکا و متحدينش و يا ادامه سياست کنوني در اين شرايط به يک مساله محوري در سياست بين المللي تبديل شده است.
واشنگتن پست به بررسي نحوه برخورد آمريکا به دولت اسلامي پرداخته است. از وجود خلاء در ديپلماسي خارجي آمريکا در قبال ايران صحبت ميشود. مينويسد برخي از استراتژيستهاي آمريکايي معتقدند که هيات حاکمه آمريکا فاقد يک استراتژي ثابت و پايدار در قبال رژيم ايران است. به تلاشهاي ويژه سناتور سم براونبک در کنگره آمريکا و از قطعنامه اي که در آن صحبت از "مجازات" دولت ايران شده است، اشاره ميشود. در پيش نويس اين قطعنامه گفته شده است چنانچه رژيم اسلامي همکاريهاي لازم را در زمينه سلاحهاي اتمي با آژانس بين المللي انجام ندهد، بايد از "کليه راههاي مناسب" براي جلوگيري از دستيابي رژيم اسلامي به سلاحهاي کشتار دسته جمعي استفاده کرد. زبان به کار رفته در اين قطعنامه مشابه زباني است که در قطعنامه پيش از جنگ عليه عراق بکار گرفته شده است که شامل اقدامات نظامي نيز ميشود. در اين قطعنامه همچنين از پروژه "آزاد سازي ايران" نام برده شده است که الگو برداري نعل به نعلي از قطعنامه سياست آمريکا در قبال عراق است. لايحه "آزاد سازي عراق" خواستار تغيير رژيم حکومتي بغداد شده بود و بودجه اي معادل ٩٠ ميليون دلار را براي کمک به اپوزيسيون عراق اختصاص ميداد.
از طرف ديگر گزارش کميته ١١ سپتامبر رژيم اسلامي را به همکاري در حملات ١١ سپتامبر متهم ميکند. در اين گزارش گفته شده است که حکومت اسلامي "چند ماه پيش از حملات به برج هاي مرکز تجارت جهاني، به حدود ١٠ نفر از هواپيما رباياني که در ماجراي ١١ سپتامبر نقش داشتند، اجازه عبور از خاک ايران و همچنين پيشنهاد همکاري با شبکه القاعده عليه منافع آمريکا را داده بود." از طرف ديگر آمريکا بار ديگر تلاش براي ارجاع پرونده رژيم اسلامي به شوراي امنيت سازمان ملل را شدت بخشيده است. در هفته گذشته معاون وزارت خارجه آمريکا و انگلستان در زمينه چگونگي ارسال پرونده هسته اي ايران به سازمان ملل به بحث و بررسي پرداختند. نشست آينده هيات مديره آژانس بين المللي انرژي اتمي قرار است دو ماه ديگر برگزار شود. يکي از مواد دستور اين نشست بررسي پرونده پروژه اتمي رژيم ايران است که آژانس بين المللي بر شفاف سازي آن اصرار دارد و گفته ميشود که اخيرا آثاري از اورانيوم غني شده در تاسيسات هسته اي ايران و چگونگي سطح فعاليت ايران بر دستگاههاي گريز از مرکز که براي غني سازي اورانيوم بکار ميرود، ديده شده است. آمريکا تلاش ميکند تا شوراي امنيت سازمان ملل لايحه اي مبني بر تحريم اقتصادي ايران به تصويب برساند. همچنين اعلام شده است که دولت اسرائيل طرحي را براي حمله نظامي و کوماندويي به تاسيسات هسته اي ايران در بوشهر و نطنز و اراک در صورت تحويل ميله هاي پلوتونيوم (سوخت انرژي هسته اي) از طرف روسيه به ايران، آماده کرده و در حال تمرين اين پروژه است.
استراتژي آمريکا: کدام استراتژي؟
مهار دوگانه، ديالوگ موسمي يا عمليات پيشگيرانه؟ مهار دوگانه روش سياسي دولت کلينتون در قبال جمهوري اسلامي بود. به اهداف اتخاذ شده خود دست نيافت. دولت بوش سياست تخاصم آميزتري را دنبال کرد، سياست "عمليات پيشگيرانه"، "محور شر". روشن شدن شکست دوم خرداد و غلبه جناح راست بر ارگانهاي مقننه و اکنون تلاش براي بدست گرفتن تمامي ارگانهاي اجرايي رژيم اسلامي توسط جناح راست زمينه هاي ديروز و امروز کنار گذاشتن سياست مهار دوگانه و اتخاذ سياست ديالوگ موسمي با رژيم اسلامي و برجسته شدن سياست "محور شر" و "عمليات پيشگيرانه" است. آمريکا در روز خودش هم دوم خردادي نبود. اما دوم خرداد بدنبال عاديسازي مناسبات رژيم اسلامي با غرب بود. اما همه به جز دوم خرداديهاي کودن ميدانستند که هر نوع عاديسازي منوط به تسويه حسابهاي جدي و بعضا خونين در هيات حاکمه ايران است و با توجه به موقعيت و اهداف جناحهاي رژيم اسلامي سياستي است غير ممکن. آمريکا همواره موضعي پراگماتيستي و مصلحت گرايانه در قبال رژيم اسلامي ايران و جناحهاي آن دنبال کرده است. جمهوري اسلامي حتي از نوع دوم خرداديش هم هيچگاه حکومت مطلوب و استراتژيک غرب نبود. دوم خرداد به ميزاني مورد "حمايت" مشروط قرار ميگرفت که زمينه هاي تضعيف و برچيدن خشتهاي رژيم اسلامي را ايجاد ميکرد. از نظر غرب دوم خرداد ميبايست کاتاليزور تحولاتي باشد که زمينه هاي زوال و يا تغيير رژيم اسلامي را فراهم کند.
اما آمريکا بطور اصولي بدنبال تجديد آرايش بورژوازي و طبقه حاکم بر ايران است. اين تجديد سازماندهي تا زمانيکه حکومت اسلامي از هر نوع آن بر ايران حاکم باشد ممکن نيست. اين سياست پايه اي و دراز مدتي است که آمريکا در قبال رژيم اسلامي دنبال ميکند. اما اتخاذ و پيگيري اين سياست پايه اي از جانب آمريکا البته به معني عدم انجام برخي مراودات ديپلماتيک و بده و بستانهاي سياسي و يا مذاکرات محرمانه مثلا در مورد سرنوشت مجاهدين در عراق و يا نيروهاي القاعده در ايران نيست.
به تصوير بالا بايد جنگ آمريکا عليه عراق و موقعيت رژيم اسلامي در عراق و منطقه خاورميانه را اضافه کرد. جنگ عليه عراق ماشين نظامي آمريکا را علاوه بر افغانستان در مجاورت مرزهاي غربي و جنوبي ايران قرار داد. عراق صحنه کشمکش خونين جدال چند گانه نيروهاي نظامي آمريکا، جريانات سياه اسلام سياسي، ناسيوناليسم ميليتانت عرب و خانخاني نظامي و قومي شد. تقابل اسلام سياسي و ميليتاريسم آمريکا عرصه ها و حوزه هاي جديد و شدت جديدي يافت. تلاش جمهوري اسلامي براي تقويت همه جانبه جريانات متعدد اسلامي بخشي از پروژه ايجاد عدم ثبات سياسي و سهم بري از موقعيت نابسامان ايجاد شده در عراق و مقابله با ماشين نظامي آمريکا و کند کردن حرکت احتمالي آتي آن بطرف ايران است. رژيم اسلامي با حمايت گسترده از اسلاميون ميکوشد تا تکرار سناريوي عراق در ايران را غير ممکن و غير مطلوب سازد.
آمريکا در خاورميانه به دنبال تغييرات استراتژيک است. سياست "دمکراسي و خاور ميانه بزرگ" بخشي از اين پروژه است. غرب در پس اين تحولات ميکوشد تا يک پله ديگر به هدف استراتژيکش نزديکتر شود. رژيمهاي مطلوب آمريکا رژيمهايي از نوع ترکيه، پاکستان و اسرائيل و رژيم شاه هستند. يک حکومت ناسيوناليستي، يک حکومت محافظه کار، يک حکومت کاملا دست راستي، يک حکومت ضد کمونيستي و ضد کارگري تا در عين حال که حامي استراتژيک آمريکاست قادر باشند جلوي عروج و حضور گسترده طبقه کارگر و نيروي سياسي آزاديخواه و برابري طلب را در تحولات آتي سد کنند. اين مولفه ها اساس سياست آمريکا و غرب را در قبال ايران تشکيل ميدهند.
آيا ميتوانند سناريوي عراق را تکرار کنند؟
تکرار سناريوي عراق در ايران بسادگي ممکن نيست. يک ماجراجويي خطرناک است. منطقه را منفجر خواهد کرد. ايران عراق و افغانستان نيست. مردم ايران هم از موقعيت مشابهي برخوردار نيستند. هم موقعيت رژيم اسلامي با موقعيت دولت صدام و طالبان متفاوت است و هم موقعيت سياسي و اجتماعي جامعه و هم ترکيب و موقعيت نيروهاي اپوزيسيون رژيم اسلامي. ايران کشوري پهناور است با جمعيتي ٧٠ ميليوني. موقعيت سياسي و اقتصادي اين رژيم در سطح مناسبات ديپلماتيک و جهاني متفاوت است، و از امکانات ويژه تر و قدرت تخريب بيشتري برخوردار است. اين مجموعه اتخاذ سياست رژيم چنج با اتکاء به عمليات نظامي گسترده و همه جانبه توسط هيات حاکمه آمريکا را نا محتمل ميکند. از طرف ديگر ميليتاريسم آمريکا بسادگي امکان تامين لجستيک و ايجاد تامين ملزومات نظامي درگيري گسترده در اين سطح را ندارد. اما سياست "رژيم چنج" الزاما به معناي حضور و درگيري گسترده نظامي ارتش آمريکا نيست. ميتواند به معناي ديپلماسي فعال تر در حمايت از اپوزيسيون دست راستي و ارتجاعي پرو غرب باشد.
بخشهايي از هيات حاکمه آمريکا ميکوشند تا محافل تصميم گيرنده و اليت سياسي آمريکا روي نيرو و توان اين اپوزيسيون نامنسجم و دست و پا چلفتي حساب باز کند و تقويتش و متحدشان کند. بودجه برايشان تخصيص دهند، متخصص در اختيارشان قرار دهند، و در کل بکوشند تا زير پر و بال اين اپوزيسيون را گرفته و شرايط تغيير رژيم اسلامي را فراهم کنند. اين بنظر سياست پايدارتري است که ميتواند محافل مختلف هيات حاکمه آمريکا در پنتاگون و وزارت خارجه و استراتژيستهاي مختلف را متحد کند. اين سياست از زمينه ها و اقبال بيشتري براي اتخاذ در ميان مدت برخوردار است، رژيم چنج اما از نوع ديگرش، شايد بدون تهاجم نظامي همه جانبه! معناي عملي اتخاذ اين سياست اين است که آمريکا بکوشد اين اپوزيسيون را در راس اعتراضات مردم قرار دهد. تحولات ايران را مجرايي براي به قدرت رسيدن اين اپوزيسيون تعريف کنند و زمينه هاي دگرگوني رژيم اسلامي را فراهم کنند، همانگونه که براي تغيير رژيم شاه کنفرانس گرفتند، مهندسي افکار عمومي کردند. نمونه اي از اين تلاش را در سال گذشته و پس از حرکت انقلابي مردم در حول و حوش ١٨ تير ديديم. کوشيدند تا در واشنگتن بخشهايي از سلطنت طلبان و اپوزيسيون راست پرو غرب اما از نوع جمهوري خواهش را متحد کنند. اما نتوانستند و شکست خوردند. بازي با اعتراضات موجود در جامعه ايران براي آمريکا تيغي دو لبه است.
در اين راستا و مقارن با پيشبرد اين سياست استراتژيک، تلاشهاي اتمي رژيم اسلامي بايد مهار و کنترل شود. از نقطه نظر غرب، رژيم اسلامي نبايد به سلاحهاي اتمي مجهز شود. از طرف ديگر رژيم اسلامي يک عامل بقاي خود در اين شرايط را دستيابي به سلاحهاي کشتار دسته جمعي ميداند، همان راهي را که کره شمالي پيمود. دستيابي به سلاحهاي اتمي معادله قدرت در خاورميانه و توازن قواي دول غربي و اسلام سياسي را کاملا بر هم ميزند. آمريکا از هم اکنون چراغ سبز خود را به نقشه هاي نظامي براي حمله به تاسيسات هسته اي ايران علي الخصوص در بوشهر را داده است. انجام آن موکول به ايجاد توافق بين المللي با فرانسه و آلمان و انگلستان است. اجلاس آتي هيات مديره آژانس بين المللي انرژي اتمي ميتواند تعيين کننده باشد. آمريکا ميکوشد تا با محکوم کردن رژيم اسلامي راه صدور قطعنامه جهت تحريم اقتصادي ايران را هموار و تسهيل کند. ماحصل اين اقدامات هر چه باشد تا همينجا فشار بر رژيم اسلامي تشديد شده است.
چه بايد کرد؟
در قبال اين اوضاع چه بايد کرد؟ رئوس يک سياست آزاديخواهانه و انساني در قبال اين اوضاع چيست؟ اين رژيم نماينده مردم نيست. عامل کشتار و قتل عام و سرکوب و فقر و فلاکتي است که بر مردم حاکم شده است. اما هرگونه اقدام نظامي و يا تهاجم نظامي منتج به قيچي شدن پروسه اعتراضات اجتماعي در ايران خواهد شد. اقدام نظامي مساوي قطع شدن اعتراضات کارگري و مساوي قيچي شدن اعتراضات اجتماعي است. دست رژيم اسلامي را در ميلياريزه کردن بيشتر فضاي جامعه باز خواهد کرد. باعث کند شدن کل اعتراضات اجتماعي عليه رژيم اسلامي خواهد شد. هرگونه ماجراجويي نظامي نه تنها صدمات جاني و انساني بسياري براي مردم زحمتکش بدنبال خواهد داشت بلکه بمثابه برگي در دست رژيم اسلامي و دستجات مافيايي اسلامي عمل خواهد کرد.
از طرف ديگر اتخاذ سياست تحريم اقتصادي، مستقل از درجه توانايي و يا ناتواني آمريکا براي اعمال آن، سياستي ضد انساني و ضد مردمي است. منتج به افزايش فقر و فلاکت گسترده تر در جامعه خواهد شد. خامنه ايها و رفسنجانيها و خاتمي ها در زمره کساني نخواهند بود که از سياست تحريم اقتصادي صدمه ببينند. همانطور که در عراق صدام حسين قرباني سياست تحريم اقتصادي نبود. ترديدي نيست که اين مردم زحمتکش خواهند بود که زندگيشان به مراتب سخت تر و دهشتناک تر خواهد شد. در پس سياست تحريم اقتصادي بندهاي کنترل رژيم بر جامعه سست تر نخواهد شد. هرگونه تغيير توازن قواي سياسي تنها محصول مبارزه اجتماعي و قدرتمند شدن مردم و جنبشهاي اجتماعي آزاديخواهانه است. برخلاف تبليغات ضد انساني اپوزيسيون دست راستي سلطنت طلب و امثالهم که فرياد "تانکيو بوش" و "بعد از عراق نوبت ايران است" را سر ميدادند، شيرازه جامعه از هم خواهد گسست. ايران عراق نيست، اما حمله نظامي آمريکا به ايران همان ثمرات ضد انساني را بدنبال خواهد داشت. اين جريانات با اين سياستهاي ضد اجتماعي تنها ضديت و بي ربطي آشکار خود را با هرگونه منفعت انساني نشان ميدهند.
پس در قبال اين اوضاع چه بايد کرد؟ با تلاشهاي رژيم اسلامي براي دستيابي به سلاحهاي اتمي چه بايد کرد؟ جمهوري اسلامي بايد سرنگون شود. اين پيش شرط حياتي دستيابي به آزادي و برابري و رفاه مردم است. بايد مبارزه عليه رژيم اسلامي را تشديد کرد. بايد بخشهاي مختلف اعتراضات اجتماعي را متحد کرد. بايد رهبران عملي اعتراضات اجتماعي هر چه متحد تر به جلو گام بردارند. بايد حزب کمونيست کارگري را در متن اعتراضات اجتماعي قرار داد. بايد پرچم آزاديخواهي و برابري طلبي و عدالت جويي جنبش کمونيسم کارگري را به "نه" مردم عليه رژيم اسلامي تبديل کرد. سرنگوني فوري و همه جانبه رژيم اسلامي تنها ضامن جلوگيري از دستيابي اين حيوانات اسلامي به سلاحهاي کشتار دسته جمعي است. اين تنها راه انساني پايان دادن به اين هلاکاست اسلامي است.