از انترناسيونال ۴۱،  سه شنبه  ۲۳  تير  ۱۳۸۳ -  ۱۳ ژوئيه ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

آزادي و برابري

شاخصي براي ارزيابي نيروهاي اپوزيسيون

علي جوادي

کمونيسم کارگري جنبشي براي برقراري جامعه اي آزاد، برابر، انساني و مرفه است. اين اردوگاه نماينده تغيير وضع موجود به نفع توده مردم محروم و تحت ستم در جامعه است. اما تصوير و ايده آل همه نيروهاي اپوزيسيون از آينده سياسي ايران يکسان نيست، و اينهم طبيعي است. تاريخ کليه جوامع تاکنوني تاريخ مبارزه طبقاتي است. جامعه ايران هم از اين قاعده اجتماعي مستثني نيست. ايران جامعه اي طبقاتي و سرمايه داري است و جنبشهاي متفاوت اجتماعي در صفوف اپوزيسيون داراي ايده آلها و خواستهاي يکسان و مشابهي نيستند. تقابل و کشمکش دو اردوگاه کار و سرمايه، جنبشهايي که بر مبناي اين تقابل طبقاتي شکل ميگيرند و احزاب سياسي اي که در بستر اين جنبشها ايجاد ميشوند، در پايه اي ترين سطح يک کشمکش طبقاتي است که مبناي تمامي کشمکشهاي اقتصادي، سياسي و حقوقي و فرهنگي و فکري متنوع در جامعه معاصر است. هر صفبندي اجتماعي مهر اين تقابل طبقاتي را بر چهره دارد. با اينهمه در هر دوران از تحولات اجتماعي شاخصهايي بعنوان خواست توده هاي مردم براي تعالي و پيشرفت انسانها در صف مقدم مطالبات جامعه برجسته ميشوند. اکنون پس از سالها اعتراض و کشمکش ميان نيروهاي اجتماعي شعار و مطالبه "آزادي و برابري" در صدر اعتراضات توده هاي مردم سرنگوني طلب قرار گرفته است. آزادي و برابري شعاري است که در کنار شعار سرنگوني رژيم اسلامي در اعتراضات مردم در هر گوشه و کناري فرياد زده ميشود.

شاخصي براي ارزيابي، شاخصي براي انتخاب

اگر "آزادي و برابري" شعاري محوري در صدر اعتراضات مردم است، اگر اين خواست در اعتراضات توده هاي مردم فرياد زده ميشود، بنابراين ميتوان نتيجه گرفت که جامعه در پس تحولات خود مطالبه "آزادي و برابري" را بعنوان شاخصي براي ارزيابي همگاني بدست داده است. شاخصي براي ارزيابي از نيروهاي سياسي اپوزيسيون رژيم اسلامي، شاخصي براي انتخاب ميان نيروهاي اجتماعي. با اين شاخص ميتوان بطور ابژکتيو و عيني به ارزيابي و بررسي نيروهاي متفاوت اپوزيسيون پرداخت. با اين شاخص ميتوان صف دوستان و دشمنان مردم را تعيين و ارزيابي کرد. برجسته شدن اين شاخص در صف مطالبات مردم نشانگر عمق و راديکاليسم حاکم بر اعتراضات توده هاي مردم در مقابله با رژيم اسلامي است. زماني سرنگوني طلب بودن مبناي ارزيابي مردم از نيروهاي سياسي اپوزيسيون بود. مردم به اين اعتبار صف دوم خرداديها، صف اصلاح طلبان حکومتي را از نيروهاي مدافع سرنگوني رژيم متمايز ميکردند. سرنگوني طلبي اگر چه شاخصي لازم اما کامل و جامع نبود، چرا که طيف نيروهاي سرنگوني طلب خود به دو اردوگاه عظيم چپ و راست تقسيم ميشوند. اين دو اردوگاه هم در روش سرنگوني جمهوري اسلامي و هم در آنچه که براي جامعه بعد از جمهوري اسلامي ميخواهند از هم متمايز ميشوند. در اينجا به بررسي اين نيروها و ملاکهاي آنها درباره آينده جامعه اشاره ميکنم.

آلترناتيوهاي اصلي در جدال بر سر آينده ايران

رژيم اسلامي در سراشيبي سقوط است. در يک بن بست همه جانبه اقتصادي، سياسي و فرهنگي قرار گرفته است. همه علائم و شواهد حاکي از آن است که جامعه ايران در آستانه يک تغيير و تحول بنيادي، در آستانه يک انقلاب اجتماعي قرار گرفته است. همه نيروهاي سياسي اعم از چپ و راست از وقوع يک انفجار اجتماعي صحبت ميکنند. مردم ايران عزم کرده اند که رژيم راسرنگون کنند. رژيم اسلامي با جامعه اي جوان و پر جوش روبروست که خود را نه با گذشته بلکه با آينده و با آنچه که ميتواند باشد مقايسه ميکند. اين مردم خواهان تغييرات بنيادي هستند. دوم خرداد و پروژه اصلاح رژيم اسلامي شکست خورده و نيروهاي مدافع آن به کناري زده شده اند. نيروهاي رنگارنگ اين طيف اعم از فرقه هاي مختلف توده اي و اکثريتي و جبهه ملي و نهضت آزادي، هيچکدام از بازيگران فرداي سياست در ايران نيستند. پرونده سياسي شان عملا بسته شده است. پرداختن به اين نيروها آنطور که ژورناليستهاي غرب به آنها ميپردازند، چيزي بيش از اتلاف وقت و انرژي نيست. واقعيت اين است که ايران پس از جمهوري اسلامي آلترناتيو شرق زده، متکي بر فرهنگ غرب ستيزي، مدرنيت ستيزي، و نيمه اسلامي - نيمه ملي نخواهد داشت. دوم خرداد و اصلاح طلبان حکومتي با جمهوري اسلامي از صحنه سياسي ايران حدف خواهند شد. آنچه باقي مي ماند دو اردوگاه چپ و راست است. در تحولات سياسي آتي ايران دو اردوگاه يعني ناسيوناليسم محافظه کار و دست راستي از يک طرف و از طرف ديگر کمونيسم کارگري مدعي قدرت سياسي نيروهاي اصلي در تعيين تحولات بنيادي جامعه خواهند بود. کشمکش چپ و راست بر سر آينده و سرنوشت مردم جدالي سرنوشت ساز و تاريخي است که اکنون در مقابل جامعه قرار گرفته است.

راست و برابري اقتصادي انسانها

برابري واقعي انسانها جايي در مفاهيم جنبشهاي بورژوايي معاصر در برخورد به جامعه و آحادش ندارند. برابري انسانها اصولا مقوله اي در ادبيات سياسي اين جنبشها نيست. بر عکس وجود طبقات متخاصم اجتماعي، وجود کارگر و سرمايه دار، وجود نيروهاي استثمارگر و استثمار شونده، دارا و فقير اصل پايه اي و فرض هميشگي اين نيروهاست. نفس وجود طبقات اجتماعي خود به معناي تبعيض و تمايز و برتري طبقاتي و اصل اساسي و هويتي اين نيروهاست. اوج تمکين اين نيروهاي دست راستي به ايده برابري پذيرش برابري حقوقي انسانها در جامعه در برابر مجموعه قوانين بورژوازي است. اين برابري حقوقي و صوري است. واقعي و اجتماعي نيست. بنابراين برابري طلبي بهيچوجه خصلت و صفت مميزه اين جنبش و نيروهاي رنگارنگ آن نيست. برعکس!

از ديدگاه اين نيروها حق انسانها به ميزان حجم پول و ثروتشان گره ميخورد، يعني انسانها در بهره برداري از امکانات جامعه تا آنجا "برابر" هستند که حجم و ميزان پولشان اجازه دهد. از امکانات بهداشتي تا حدي برخوردارند اگر بتوانند بيمه پزشکي خريداري کنند. ميتوانند از تحصيل در سطوح عالي برخوردار شوند، اگر امکانات ماليشان اجازه دهد. ميتوانند تفريح و آسايش داشته باشند، اگر پولش را داشته باشند. ميتوانند از زندگي مناسب، مسکن مناسب، و تغذيه مناسب برخوردار باشند، چنانچه توان ماليشان اجازه دهد. در يک کلام قادر به زندگي مناسبند، اگر صاحب سرمايه هستند. اگر استثمارگرند، اگر عضوي از طبقات دارا و متمول جامعه هستند.

مبلغين و ايدئولوگهاي بورژوازي اينطور تبليغ ميکنند که آنچه طبقات دارا و سرمايه دار در اختيار دارند، آنچه مصرف ميکنند، آنگونه که زندگي ميکنند، تماما محصول کار و توان و استعداد فردي و جمعي شان است. اين بزرگترين دروغ تاريخ است. اساس نظام سرمايه داري مبتني بر استثمار توليد کنندگان مستقيم استوار است. اقليت کوچکي که وسائل توليد معاش و زندگي مردم را در کنترل و انحصار خود دارد، آن را فقط براي توليد سود و نه رفع نيازمنديهاي انسان بحرکت در مي آورند. در اين پروسه سرمايه دار نيروي کارگر را به خدمت ميگيرد و محصولات جديد توليد ميکند. اين کالا در بازار فروخته ميشود و پول حاصله بعنوان سرمايه در کنترل سرمايه دار قرار ميگيرد. اين نابرابري در موقعيت اقتصادي انسانها اساس نابرابري سياسي و حقوقي و مادي در جامعه است. در جريان انباشت سرمايه سهم کارگر و زحمتکش از کل ثروت جامعه، سقوط ميکند و شکاف ميان دارا و ندار عميق تر ميشود. برابري بدون خلاصي از اين نابرابري اقتصادي در جامعه ممکن نيست.

در اين ديدگاه جريان راست، آنان که محرومند لياقتشان بيش از اين نبوده است. بهره مند شدن يکسان و برابر آحاد جامعه از امکانات رفاهي و بهداشتي و آموزشي و ... بر حسب نيازمندي هايشان امري مضر به حال جامعه است. اينکه هر کس به اعتبار انسان بودن و چشم گشودن به جامعه انساني بايد بتواند بطور يکسان از کليه امکانات و مواهب زندگي و محصولات تلاش جمعي برخوردار شود، کفر کبيره است. باعث "رخوت" و "از ميان رفتن انگيزه تلاش و کار" است. البته معلوم نيست چگونه زمانيکه آحاد طبقه بورژوا از امکانات رفاهي و اجتماعي زندگي مرفه که بر اثر استثمار طبقه کارگر از آن برخوردار شده است، دچار "رخوت" و "تنبلي" و "از دست دادن انگيزه" و تقلاهاي روزمره خود نميشوند؟

راست و برابري سياسي انسانها

بر خلاف ادعاهاي سخنگويان و مبلغين سرمايه داري و راست جامعه تنها درصد قليلي از انسانهايي که در زير حاکميت سرمايه زندگي ميکنند از نوعي حقوق مدني و سياسي تعريف شده برخوردارند. سهم اکثريت عظيم مردم جهان، بي حقوقي سياسي و نابرابري سياسي است. بعلاوه تجربيات متفاوت در خود اين جوامع نشان ميدهد که حتي اين اندک حقوق سياسي نيز رابطه تنگاتنگي با ثبات اقتصادي سرمايه داشته و به ميزان سود آوري سرمايه گره خورده است. هر جا که سود سرمايه دچار نقصان و افت شده است اين حداقل حقوق سياسي مردم نيز مورد تعرض قرار گرفته است. در اين چهارچوب حتي آنجائيکه حداقلي از حقوق سياسي برسميت شناخته ميشود، ميزان بهره برداري از اين امکانات به قدرت اقتصادي و امکانات مالي گره خورده است. آحاد جامعه اگر هم در حقوق سياسي برابر باشند در برخورداري از آن کاملا نابرابرند. آزادي بي قيد و شرط عقيده و بيان و اجتماعات و تظاهرات و تحزب و تشکل اگر ممنوع نباشد، تماما به قدرت اقتصادي در بهره برداري از اين حقوق گره خورده است.

در اين جنبش دست راستي و در اين ديدگاه حتي ارزش و شان افراد جامعه يکسان و برابر نيست. امتيازات گوناگون، برتري و تبعيض طبقاتي خود را به صور مختلف، چه آشکار و چه پنهان، در تمامي شئونات اجتماعي و فرهنگي نشان ميدهد. تحقير و توهين و فرودستي سهم مردم زحمتکش است. نگاني به ادبيات سياسي اين جريانات بيانگر صحت اين ادعا است. ريشه نابرابري سياسي جامعه، اقتصادي است. وجود سرمايه داري و تلاش براي حفظ مناسبات سرمايه داري در نقطه مقابل تلاش براي ايجاد گسترده ترين آزاديها و برابريهاي سياسي قرار دارد.

راست و برابري زن و مرد

نابرابري زن و مرد يک عرصه سياسي مهم تفکر اين نيروهاست. بورژوازي غرب خواهان حفظ آپارتايد جنسي و ستم وحشيانه بر زنان در اشکال اسلامي آن نيست. خواهان تغييراتي حقوقي در وضعيت کنوني زنان در جامعه است. از طرف ديگر خواهان رهايي و آزادي زن از تمام قيد و بندها و نابرابريهاي موجود نيز نيست. اصولا در کشورهايي که از لحاظ اقتصادي عقب افتاده تر هستند، جوامعي که نفوذ مذهب بر شئونات اجتماعي و فرهنگي و سياسي جامعه عميقتر است، در جوامعي که سنتهاي مردسالاري همچنان در جامعه جاري هستند، بي حقوقي و تبعيض بر عليه زنان نيز در اشکال زمخت تر و پيچيده تر جلوه گر ميشود. اساس بقا و تداوم اين نابرابري و ستمکشي زن در جوامع کنوني بر مبناي نيازمنديهاي اقتصادي سرمايه استوار است. سرمايه داري نيازمند شکاف و تفرقه در صفوف کارگران است. بي جهت نيست که حتي در پيشرفته ترين جوامع سرمايه داري متوسط دستمزد زنان معادل ٧٠٪ متوسط دستمزد مردان است.

اين نيروها به همان درجه که رهايي و آزادي زن به نابودي شرايط اقتصادي اين نابرابري گره بخورد، در مقابل آن خواهند ايستاد و به مقابله با آن بر خواهند خاست. در اين راستا به "مذهب" و "سنت" و هر نوع خرافه و جهلي متوسل خواهند شد. بي دليل نيست که خواست برابري طلبانه جنبش زنان را بعضا "زياده روي" و بعضا "بي بند و باري" و بعضا مخالف "فرهنگ مردم" قلمداد ميکنند.

دوستان مردم کيانند؟

ايران به کدام سو ميرود؟ کدام آلترناتيو سرنوشت مردم را رقم خواهد زد؟ امروز مطالبه "آزادي و برابري" يک شاخص اصلي انتخاب ميان نيروهاي سياسي اپوزيسيون ايران است. ملاکي براي انتخاب بزرگي است که در مقابل مردم و جامعه قرار گرفته است. جامعه در پس تحرکات خود ملاکي براي تعيين دوستان و دشمنان انقلاب و رهايي بدست داده است. کدام سرنوشت؟ کدام آينده؟ کدام انتخاب؟ آزادي و برابري شاخصي پايه اي براي انتخاب نهايي فراهم کرده است. بايد اين شاخص را همگاني کرد. بايد نيرويي که هدفش تحقق امر آزادي و برابري و رفاه مردم است در راس تحولات انقلابي مردم قرار گيرد. انتخاب آلترناتيو کمونيسم کارگري ديگر ضرورت و نياز حياتي جامعه براي پايان دادن به دوران سياه جمهوري اسلامي است.

پيشرفتهاي سياسي جامعه واقعيتي را روشن کرده است، آنان که در مقابل صف آزاديخواهي و برابري طلبي قرار دارند، دوستان مردم نيستند.