از انترناسيونال ۳۳ (ضميمه)،  جمعه  ۲۲  خرداد  ۱۳۸۳ -  ۱۱ ژوئن ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

کمونيسم منصور حکمت

محمود قزويني

راجع به منصور حکمت زياد ميتوان نوشت. ميتوان راجع به شخصيتش، انرژي بي حد و مرزش، انسانگرايي عميقش، تاثيراتش بر جنبش کارگري، تاثيراتش بر نگاه کارگر به خود به عنوان انساني از يک طبقه اجتماعي، تاثيراتش بر جنبش برابري حقوق زن، تاثيراتش بر حساسيت انسانها نسبت به حقوق کودک، تاثيراتش بر مبارزه با مذهب و... نوشت. به نظر من کمونيسم منصور حکمت در همه زمينه هاي مربوط به جامعه بشري، پيشروترين و راديکالترين پاسخ را داده است و تاثيرات عميق و پايداري گذاشته است.

اما من اينجا ميخواهم از تاثيرات دگرگون کننده افکار و جنبش منصور حکمت بر خودم به عنوان يک عنصر چپ، يک عنصر کمونيست، يک انساني که هميشه آرزوي برابري و آزادي انسانها را در سر داشته است، بنويسم.

من کمونيسمم را در سالهاي نوجواني ام مانند هزاران جوان و نوجوان از سنتي که در ايران و جهان موجود بود اخذ کردم. آرزويم براي رهايي از فقر و بي چيزي، آرزويم براي برابري انسانها، آرزويم براي رهايي از مذهب و حتي ضديتم با مذهب و ... که بصورت خام و "غريزي" در من شکل گرفته بود، ميبايست با آشنايي ام با سياست و با کمونيسم موجود خود را به نفع تئوريها و اهداف ملي و بورژوائي کنار بزنند. کمونيسم را براي آزادي و برابري و رهايي انسان از فقر و جهل انتخاب کرده بودم، اما به سرعت و ناخودآگاه کمونيسم موجود به من آموخت که براي رهايي از فقر و بي چيزي بايد براي صنعتي شدن و استقلال "کشورم" مبارزه کنم. کمونيسم براي من ايده نفي مليت و مذهب معني ميداد، اما کمونيسم موجود به من آموزش مليت پرستي و ميهن پرستي ميداد. قهرمانترين شخصيت آن کمونيسم، ميهن پرست ترين فرد تلقي ميشد.

نفي مالکيت در ذهن نوجوان من، جهاني هارمونيک را به تصوير ميکشيد که انسانها در دشتي بزرگ و پهن، آرام و آسوده و شاد و در همکاري با هم زندگي ميگذرانند. انسانهايي که در اثر نفي مالکيت، ديگر با هم نه نزاعي دارند و نه به هم حسد ميورزند. اما کمونيسم موجود به من آموخت که اين فقط توهم و رويا است، توهمي به اندازه عمر تاريخ بشري. اين روياي شيريني است اما فعلا بايد براي استقلال و پيشرفت ملي تلاش نمود.

کمونيسم موجود، کمونيسم ملي، کمونيسم بورژوايي به من قبولاند که تمامي آرزوهايم و تمامي آن جذابيتها در کمونيسم که من را به خود جلب نمود به عرصه فلسفه و آرزوها و توهمها تعلق دارد و در سياست و پراتيک بايد بدنبال چيزهاي ديگري باشم که قرابتي با اين آرزوها نداشتند. کمونيسم موجود حتي از ايده هاي آزاديخواهانه بورژوائي و جنبش هاي آزاديخواهانه برابري حقوق در جهان و از دستاوردهاي تاکنوني جامعه بورژوائي عقب تر بود.

آشنايي ام با کمونيسم منصور حکمت، نه تنها کمونيسم ابتدائي و خام، کمونيسم رهائيبخش بي نام ونشان و بي تاريخ نوجوانيم را به من بازگرداند، بلکه تمامي زواياي فکري من را تغيير داد. نگاهم را به انسان، به کودک، به آزادي زن، به فرهنگ و به صدها مسئله ريز و درشت در جهان عوض کرد. عقب ماندگي فرهنگي جهان سومي و آغشته به اسلام را آنچنان در من تکاند که انسانهاي پيشرو در غرب به نظر من عقب مانده ميايند. منصور حکمت به جاي شيوه رياضت کشي مرسوم جهان سومي در زندگي و مبارزه فرد، مبارزه اجتماعي را به همراه لذت بردن از زندگي در من نشاند.

منصور حکمت هميشه براي من با يک پديده نو و تازه و مدرن و خلاف جريان تداعي ميشود. لذتي که از خواندن آثار او در سال ٥٩ به من دست ميداد همچنان باقي است. احساسي که در هنگام مطالعه اثر او در نقد برنامه فداييان اقليت در بسوي سوسياليسم به من دست داد، همچنان در من زنده است. هر سطر اين اثر براي من چيز تازه و جديد و جالبي در بر داشت که در کمونيسم موجود، کمونيسم عقب مانده جهان سومي جايگاهي نداشت.

از منصور حکمت ميتوان زياد نوشت. اما اگر در يک کلام بخواهم تاثير او را در جهان امروز بنويسم، بايد بگويم او کمونيسم مارکس و لنين را دو باره زنده کرد و تکامل داد. آنهم در شرايطي به مراتب سختتر از زماني که مارکس و لنين براي کمونيسم تلاش ميکردند. به نظر من بزرگترين و ارزنده ترين اثر منصور حکمت حزب کمونيست کارگري ايران است. اين اثر با تيزبيني خاصي و در شرائط بسيار دشوار جهاني خلق شد.

منصور حکمت را ميتوان در تئوري هم خواند و به صورت يک مکتب آکادميک به آن نگاه کرد، اما آنچه او بدنبال آن بود تغيير جهان کنوني و پايان دادن به مشقات بشريت بود. تئوري براي او فقط همينقدر ارزش داشت که به اين امر خدمت کند. دو اثر بزرگ او دو حزب کمونيست کارگري ايران و عراق امروز دست اندر کار تحقق اين تئوري منصور حکمت يعني تغيير جهان هستند.

زنده باد منصور حکمت

زنده باد کمونيسم