از انترناسيونال ۳۳ (ضميمه)،  جمعه  ۲۲  خرداد  ۱۳۸۳ -  ۱۱ ژوئن ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

زنده باد منصور حکمت

نسرين رمضانعلي

نوشتن در باره منصور حکمت، نقش و جايگاهش به عنوان متفکر بزرگ مارکسيسم معاصر در مطلبي کوتاه دشوار است.

اصرار و پافشاري آرمانگرايانه منصور حکمت به امر رهايي انسان و اين حقيقت که برپايي يک دنياي بهتر و انساني نه تنها ممکن بلکه يک ضرورت روزمره زندگي انسانهاست و بايد به همت پراتيک آگاهانه و دخالتگر انسان متحقق شود ويژه گي برجسته سيستم نظري و سياسي او بود.

معني عملي دادن به ايده رهايي انسان و اين تعبير او که: "اساس سوسياليسم انسان است"، ابعادي عميق و عملي به امر رهايي انسان امروز داد.

اعتقاد به نقش انسان در رقم زدن راه رهايي اش از شر مناسبات وارونه نظام سرمايه داري و سيستم کارمزدي، يک عمر تلاش بي وقفه در روشنگري و نقد بي رحمانه اين مناسبات، ارائه تحليل ها، نظريه ها و تئوري هاي روشن براي راه اندازي و سازماندهي امر انقلاب اجتماعي طبقه کارگر، مرزبندي روشن با انواع و اقسام سوسياليسم هاي بورژوايي و خلقي دوران معاصر، ضديتش با مذهب در کل و اسلام و اسلام سياسي و تلاش براي گوشزد کردن خطراتي که اين جانوران از گور برخاسته براي کل بشريت فراهم کرده اند، بيشتر از هر روز صحت و حقانيت و درستي درک و تحليل هاي وي را به اثبات رساند.

اصرار مدام او بر نه فقط مرزبندي روشن با اين دار و دسته هاي تروريست بلکه قرار گرفتن کمونيستها و به خصوص حزب کمونيست کارگري ايران در صدر اين مبارزه و سازماندهي اين امر توسط اين حزب يک نياز بشريت به خصوص در منطقه خاورميانه و ايران براي رهايي از نکبت اسلام سياسي و رژيم جمهوري اسلامي بود. منصور حکمت اين امر را سر آغاز يک جنبش عظيم ضد مذهب در کل منطقه و جهان ارزيابي ميکرد.

او ميگفت که سرنگوني جمهوري اسلامي و برقراري جمهوري سوسياليستي فقط سرآغاز و سرفصل امر رهايي نه فقط مردم ايران بلکه کل مردم منطقه از شر اسلام سياسي و تروريسم دولتي غرب خواهد بود. منصور حکمت فقط نظريه پرداز و مارکسيست و کمونيست برجسته جهان معاصر نبود. او در عين حال که متفکر و تئوريسين برجسته جنبش کمونيزم کارگري بود، يک رهبر عملي و يک پراتيسين واقع گرا و عيني در تمام دوران پربار حيات سياسي اش بود. از نظر او تئوري که نتواند تغييري همين امروز در زندگي و بهتر شدن زندگي بشر بوجود بياورد، تئوري که ربطي به پراتيک جامعه انساني براي کم کردن مشقات و دردها و محروميت هاي ناشي از اين نظام وارونه نداشته باشد، نه تنها ارزشي ندارد بلکه مضر و مخرب نيز هست.

رابطه تئوري و پراتيک در دستگاه فکري و متدولوژي منصور حکمت رابطه اي ديالکتيکي و داراي يک ديناميسم منطقي بوده و هيچکدام بدون وجود و دخالت ديگري مطرح نمي شود.

در تمام طول زندگي پربارش، در تمامي آثارش و مهمتر از همه در پراتيکش اين دو مقوله در کنار هم و در يک ارتباط زنده و پويا قرار داشتند که از ذهن خلاق و قدرت تفکر و تحليل وي نشات ميگرفت.

کمونيسم بي ربط به امر رهايي بشر و بي ربط به پراتيک اجتماعي انسان براي منصور حکمت ارزشي نداشت. باشکستن تابوهاي "نميشود!" و "نبايد کرد!"هاي چپ سنتي و خلقي، مبحث حزب و قدرت سياسي، حزب و جامعه و تسخير قدرت توسط حزب را طرح و تا آخرين روزهاي حياتش بر آن تاکيد گذاشته. منصور حکمت حزبي ساخت که چشم به قدرت سياسي و بدست گرفتن آن دارد تا تحول ريشه اي در جهان وارونه سرمايه داري را متحقق کند.

قدرت سياسي و چشم طمع داشتن کمونيستهاي کارگري به اين "ميوه ممنوعه" و اينکه کمونيستها بايد قدرت سياسي را در دست بگيرند و دولتشان را تشکيل بدهند، سردرگمي و بي افقي و پوچي نظريه هاي کل چپ سنتي و خلقي را اثبات و افق هاي تازه اي را گشوده است.

اين آخرين دستاورد سياسي، نظري و عملي او بود.