سخني با معلمان
مظفر محمدي
پس از تشکيل کانون معلمان سنندج در بهار ٥٧، يعني حدود يک سال قبل از انقلاب بهمن، وقتي مرا به اداره اطلاعات (ساواک) خواستند، اولين سوالشان اين بود که چقدر حقوق ميگيريد؟ گفتم نوروز آنقدر پول رسيد که شمردنش آسان نبود. دو ماه حقوق يکجا و کلي مزايا و عيدي و غيره پول کلاني شده بود. گفتند، حالا که شما معلمان اين همه پول ميگيريد ديگر چه ميخواهيد و اين کانون و حرف از مبارزه و حق و حقوق چيست؟ گفتم، اولا همين پول استثنايي آخر سال به گرد پاي تورم سرسام آور نميرسد، ثانيا، بجز غم نان، خيلي چيزهاي ديگر هم هست که کمتر از نان اهميت ندارند. مثل آزادي و ... منظور از يادآوري اين خاطره اين است که باهم حرفي بزنيم. نکاتي را يادآور شويم و سوالاتي را پاسخ بدهيم.
در مقايسه با آن دوره که گفتم، اگر امروز از هر معلمي بپرسند که مساله چيست؟ فقط يک جواب دارد: "جان به لبمان رسيده است". ميدانم، حرف از شرايط زندگي معلمان تکراري و حتي آزار دهنده است. اما چاره اي ديگر جز گفتن و تکرار آن که جزيي از تلاش براي تغيير آن است نيست. شرايط کار و زندگي معلمان قابل تحمل نيست. "معلم صد هزار و نماينده يک ميليون" يک واقعيت غير قابل انکار است و اين تبعيض غير قابل تحمل است. حالا بيا و به اين زندگي فلاکتبار، فشار پليسي و حراست و تفتيش عقايد و متون درسي اسلامي و شرعي و حجاب اجباري زنان معلم و دختران دانش آموز و غيره را اضافه کن که فضاي مدارس را تنگ، غير انساني و غير قابل تحمل کرده است. اين فشارهاي مضاعف و طاقت فرسا جان را به لب معلمان رسانده است. کار دوم و سوم و خود را به هر دري زدن هم ديگر کارساز نيست.
آيا معلمان از چنان موقعيت اجتماعي و نيروي لازم برخوردارند که خواستهايشان را به کرسي بنشانند؟ آيا همه معلمان در مورد موقعيت اجتماعي و ظرفيت مبارزاتيشان متفق القولند؟
معلمان از موقعيت اجتماعي و شخصيتي بسيار خوبي در جامعه برخوردارند. اين قشر محبوب به هيچ کسي بدهکاري ندارند و صميمانه و دلسوزانه نسلها را آموزش و پرورش ميدهند. ميليونها دانش آموز از متحدين معلمانند، معلمان ميليونها انسان سمپات، دوست و متحد خود در ميان خانواده دانش آموزان را دارند. معلمان سمپاتي و دوستي وسيع اجتماعي را پشت سر دارند. اين را تک تک معلمان و بخصوص رهبران و فعالين مبارزه معلمان بايد بدانند. برسميت شناختن اين توازن قواي اجتماعي از جانب معلمان و تشکلها و نمايندگانشان يک شرط اساسي براي برداشتن گامهاي محکم و بدون تزلزل و قاطعيت آنها در پيگيري خواستهاي عادلانه و فوريشان است.
متاسفانه تاکنون نه نيروي خود معلمان به تمامي به ميدان آمده و نه سمپاتي وسيع اجتماعي پشت خواستهاي عادلانه و انساني معلمان بسيج شده است. ميشود گفت که نيروي اکتيو در مبارزات کنوني، يکصدم کل نيروي اجتماعي معلمان نيست. معلمان ميتوانند و بايد با استفاده از اين نيروي عظيم اجتماعي که دارند، رژيم را سر جايش بنشانند. بايد کاري کرد که آنها با عجز و لابه در پيشگاه نيروي عظيم و اجتماعي معلمان سر فرود آورند و به خاطر بلايي که تاکنون سر معلمان و خانواده هايشان آورده اند، طلب و تمناي بخشش کنند.
از کجا بايد شروع کرد؟
قبل از هر چيز بايد صفوف خود معلمان، تشکلها و نمايندگان شان را منسجم و يکپارچه و هماهنگ کرد. ناآمادگي، پراکندگي و ناهماهنگي هاي کنوني در ميان نمايندگان معلمان انعکاس خود را در نشست ٢٧ فروردين تهران با مزدوران رژيم نشان داد. در نشستهاي ديگر در سطح استانها هم ما شاهدش هستيم. اين ناآمادگي و پراکندگي را در تحصن هاي معلمان در مدارس هم ميبينيم. در نشست تهران تعدادي از نمايندگان معلمان تحت فشار مسؤلان آموزش و پرورش و اطلاعات رژيم و تهديد و وعده و عيدهاي فريبکارانه شان، به الغاي تعهدات و توافقات قبلي خود که در نشست يزد داشته اند تن ميدهند و توافق ديگري را امضا ميکنند. مزدوران رژيم روي اين وضعيت متفرق و ناآمادگي و پراکندگي نيروي معلمان سرمايه گذاري ميکنند. اين معضل بايد سريعا حل و اين حربه از دست دشمن گرفته شود.
اولا معلمان نبايد فکر کنند که نمايندگاني انتخاب کرده و خود به خانه برميگردند. همه معلمان بايد با چشمان باز و روزمره روند مبارزه را پيگيري کنند و در مقابل هر تعرض رژيم يا بيتفاوتيش و يا فشار بر نمايندگان معلمان آماده عکس العمل مناسب باشند. از طرف ديگر نمايندگان معلمان بايد مدام توده وسيع معلمان را در جريان مذاکرات و پيشرفت يا رکود کارها قرار دهند. بايد مزخرفات و تهديدهاي مدير کل ها و مسولان دولتي و اطلاعاتي را به هر وسيله ممکن از جمله در اطلاعيه هاي خبري به اطلاع عموم معلمان برسانند. بايد فشارهاي وزارت آموزش و پرورش و اطلاعات و تهديدهايشان را افشا کرد. بايد با قدرت و يکپارچه و مصمم وارد مذاکره با مسئولان مربوطه شد. بايد با صراحت جواب هارت و پورتهايشان را داد. بايد به اينها گفت که مسئول عواقب جناياتشان در حق ميليونها معلم و خانواده هايشان هستند!
اشکال و شيوه هاي مبارزه متنوع است
براي يک مبارزه فراگير و سراسري، بايد در اشکال و شيوه هاي آن انعطاف و تنوع را همواره مد نظر داشت. براي مثال تحصن سراسري در مدارس حدي دارد و دو سه روز بعد خود معلمان و دانش آموزان را هم خسته ميکند. در مدت تحصن چه بايد کرد سوالي است که بايد جوابش را داد. چه فعاليتهاي جانبي مثل ورزش، هنر، موسيقي، سخنراني و سمينارها و غيره جاي درس و کلاس را ميگيرد؟ بايد اين روشها مرتب عوض بشوند.
اعتصاب سراسري و تعطيل کردن مدارس موثرترين روش مبارزاتي است. اجتماعات بزرگ معلمان و دانش آموزان با برنامه هاي از پيش تعيين شده، تجمع در جلو ادارات آموزش و پرورش، پخش اطلاعيه هاي روشنگرانه خطاب به جامعه و مردم و بويژه خانواده دانش آموزان و به خود دانش آموزان، مجامع عمومي معلمان در سطح شهر و يا تقسيم مدارس به بخشهاي مختلف براي آسان شدن گردهماييهاي معلمان، گردهمايي مشترک معلمان و دانش آموزان، دعوت والدين دانش آموزان به گردهمايي در مدارس و جلب حمايتشان و ... و دهها روش و شيوه کار ميتواند مورد استفاده قرار گيرد و بر اساس آمادگي و توازن قوا آن را تغيير داد، اين آمادگي و توازن قوا به ما ميگويد در يک شيوه مبارزه تا کجا پيش برويم و کجا عقب بنشينيم و شيوه مناسب ديگر را برگزينيم.
مذاکره نيز يک تاکتيک و شيوه مبارزه براي طرفين دعوا است. براي مثال نمايندگان تشکلهاي معلمان ميبايست قبل از پذيرش دعوت وزارت آموزش و پرورش و اطلاعات و سازمان مديريت و برنامه ريزي به تهران به تبادل نظر باهم مينشستند که آيا رفتن به اين نشست لازم است يا نه. آيا آمادگي شرکت در چنين نشستي را دارند؟ آشکار است که با آن ناآمادگي که معلوم بود وجود دارد، ميشد تن به اين نشست نداد، از آن طفره رفت و در عوض به تقويت صفوف خود و بسيج و آماده کردن معلمان براي اعتصاب يکهفته اي که همه منتظرش بودند، پرداخت. ما بايد به نشستي ميرفتيم که اولا براي مذاکره بر سر کل خواستهايمان باشد، دوما آمادگي لازم را براي فشار بر دشمن داشته باشيم و اگر زورمان هم نرسيد، بدون توافق برميخاستيم و تصميم در مورد عکس العمل به اين نشست را به بعد موکول ميکرديم. آنها نميتوانستند به زور ما را به امضاي چيزي به نام توافق نسبي مجبور کنند.
پاسخهاي ناچيز رژيم به خواستهاي اساسي معلمان قابل قبول نيست
رژيم تاکنون در مقابل خواستهاي معلمان به عقب نشينيهايي وادار شده است. اما اين پاسخ ناچيزي به خواستهاي معلمان است. بايد حقوق ماهانه معلمان به حداقل ٥ برابر افزايش يابد، بايد طرح ارتقاي شغلي بدون قيد و شرط شامل همه معلمان اعم از ابتدايي و شاغل و بازنشسته شود، بايد حق مسکن معلمان داده شود، خانه هاي مسکوني مدرن و مناسب و به اندازه کافي و با قيمت ارزان براي معلمان ساخته شده و در اختيارشان قرار گيرد. بايد به تفتيش عقايد در مدارس پايان داده شود. دستگاه جاسوسي حراست در مدارس برچيده شده و دروس مذهبي و مراسم مذهبي و شرعي از کتابهاي درسي و مدارس حذف گردند. مذهب بايد از آموزش و پرورش جدا گردد. آزادي بيان محترم شمرده شود و حق اعتصاب و تشکل معلمان برسميت شناخته شود.
اينها حداقل خواستهايي است که بايد فورا برآورده شوند. نيروي کمي و کيفي معلمان و حمايت دانش آموزان و خانواده هايشان و سمپاتي اجتماعي به معلمان زحمتکش و شريف براي تحقق اين خواستها کفايت ميکند. بايد اين نيرو را به ميدان آورد.
دوستان!
توافق بر سر تعليق تصميمات همايش يزد که تا مرداد ماه معلمان را منتظر نگه ميدارد و به خانه ميفرستد، به معناي از دست رفتن فرصتهاي کنوني است. اين مشکل بايد به شيوه هاي ديگر جبران شود. ما تا پايان سال تحصيلي کمتر از ٢ ماه فرصت داريم. بايد در اين مدت فشارمان را بگذاريم. نبايد به ستمگران و کساني که ميليونها انسان را به مرگ تدريجي محکوم کرده اند، فرصت نفس تازه کردن داد.
پايان سال تحصيلي و تعطيل مدارس هم نبايد مانع ادامه مبارزه پيگير معلمان شود. عليرغم تعطيلي تابستان هنوز شانس جلب حمايت عملي دانش آموزان از معلمان هست. در مدت تعطيلات هم امکان برگزاري اجتماعات بزرگ و يا تحصن در ادارات آموزش و پرورش هست. علاوه بر آن فرصتي است که معلمان صفوف خودشان را جمع و جور کنند. ميشود ناهماهنگي و عدم يکپارچگي کنوني را برطرف کرد، مجامع عمومي بزرگ برپا کرد، ميتوان کنفرانس ها و سمينارهاي بزرگ براي تبادل نظر و تصميم گيري و متحد کردن صفوف معلمان، گرفت. ميتوان و بايد شرايط کار ملعمان، تصاوير زندگي فلاکتبارشان را جلو روي جامعه گذاشت. محتواي غيرعلمي و ارتجاعي دروسي را که به معلمان و دانش آموزان تحميل کرده اند بايد افشا گرد. "نشريه قلم" معلم را دوباره راه اندازي کرد و حتي اخبار معلمان را به صورت خبرنامه و اطلاعيه و غيره منتشر کرد و وسيعا پخش نمود، اين کار ديگر مجوز نميخواهد.
محکوم کردن ما به زندگي فلاکتبار جرم و جنايت است. مجرمين بايد تسليم شوند و جواب بدهند، اين کمترين توقع و فوري ترين خواست معلمان است.