حزب و حزبيت در خارج کشور
بخش اول: کمپينها و کار روتين
حميد تقوائي
در خارج کشور حزب ما دو نوع مختلف کار و فعاليت دارد. يکي کمپينها و عرصه هاي معين که بخصوص بعد از بحث حزب و جامعه در کنگره دوم در دستور کار ما قرار گرفت و ديگري کار و فعاليت روتين حزبي. نقطه قوت کار ما در خارج جنبه اول و نقطه ضعف ما جنبه دوم است. کار روتين حزبي در تشکيلات خارج کشور تقريبا همه جا ضعيف است و خوب انجام نميشود. وقتي ما حزب را در خارج کشور نگاه ميکنيم ميبينيم يک مجموعه اي از کمپينها بعلاوه مجموعه اي از رويدادها و زنجيره اي از مناسبتهاست: اول ماه مه، ٨ مارس، سالگرد درگذشت منصور حکمت، ١٨ تير و غيره، فعاليت به اين مناسبتها بعلاوه کمپينها و عرصه هائي نظير کمپين عليه سنگسار و فاطمه پيلا را فراموش نکن و عرصه پناهندگان و کودکان و غيره کار و فعاليت روزمره حزب ما در خارج را تشکيل ميدهد. قبل از اينکه به معضل کار روتين در خارج بپردازم لازم است از نقطه قوتمان، يعني فعاليت کمپيني آکسيوني در خارج، و اهميت و جايگاه آن توضيح مختصري بدهم.
کمپينها و مصافهاي ما در خارج کشور
فعاليت کمپيني در عرصه هاي مختلف مبارزه بخش مهمي از کار ماست. ما اين کمپينها را سازمان داده ايم و در همه اين کمپينها حزب ما فعاليت و رشد کرده است، در جامعه شناخته شده است و شخصيتهائي از حزب ما به شخصيتهاي سرشناس و مطرح کشور و جامعه اي که در آن فعاليت ميکنند تبديل شده اند. اين از ثمرات خط و جهت گيري حزب و جامعه است که بايد جامع تر و وسيعتر هم بشود. اما سئوال من اينست که همه کار ما بايد همين باشد؟ اين سطح فعاليتها را که در نظر ميگيريد مي بينيد نقش فرد برجسته است، شخصيتها جلو مي افتند و مطرح ميشوند، داشتن تماس با مديا و ارتباط اجتماعي با اکتيويستها و نهادها و مسئولين هر کشور نقش برجسته اي دارد و عمدتا کار بر دوش دو سه نفر کادر حزب که جلو افتاده اند به پيش ميرود. اينها همه از نتايج بحث حزب و جامعه و حزب و شخصيتهاست و نشاندهنده آنست که کمونيستها آدمهاي عبوثي نيستند که فقط به قيام و سرنگوني فکر ميکنند، بلکه همه مسائل سياسي و اجتماعي مساله آنهاست و هر روز دارند براي برطرف کردن آنها مي جنگند و مبارزه ميکنند. در عرصه هاي مختلفي درگيرند، به پيش ميروند، دستاورد دارند، و خواستها و اهدافي را تثبيت ميکنند و غيره.
حزب ما انسانهائي را از اعدام نجات داده است، هزاران نفر را از جهنم جمهوري اسلامي نجات داده ايم و کمکشان کرده ايم که در کشورهاي غربي پناهنده بشوند و بعنوان پناهنده هم زندگي انساني و برابر با ديگران داشته باشند. جلوي پيشروي اسلام سياسي را در غرب سد کرده ايم، نگذاشته ايم جمهوري اسلامي خودش را در غرب، در نزد دول و افکار عمومي کشورهاي غربي تثبيت کند. اينها همه از نتايج کارهاي ما در خارج است و بايد اينها را بعنوان پيروزيهاي بدست آمده ثبت کرد. اين نوع فعاليت که اساسا از نتايج بحث حزب و جامعه است کاملا ما را در نقطه مقابل کمونيسم سنتي نوع خط سه در ايران و حتي بايد بگويم سبک کار کل کمونيسم ماقبل ما قرار ميدهد. مثلا کار کنفدراسيون دانشجوئي در زمان شاه را در نظر بگيريد، سازمان بزرگ و عريض و طويلي بود منتهي صرفا ضد شاه بود. ديگر به مسائل کشوري که در آن فعال بود کاري نداشت و حتي در رابطه با مسائل مشخص مربوط به مردم و جامعه ايران بي نظر و بي موضع بود و وظيفه اي در برابر خود قرار نميداد. نه خود يک حرکت اجتماعي بود و نه به يک جنبش اجتماعي متکي بود. چپ اجتماعي و دخالتگر هم براي سرنگوني و تصرف قدرت سياسي مبارزه ميکند اما تمام هويتش اين نيست. اولا يک نقد همه جانبه و فراملي به دنياي موجود به سرمايه داري در همه ابعاد و جنبه هاي آن را نمايندگي ميکند و ثانيا در هر نبرد مشخص براي تغيير وضع موجود فعالانه حضور دارد. از مبارزه عليه بي حقوقي زنان تا مساله پناهندگان تا مقابله با ناسيوناليسم و نظم نوين و نسبيت فرهنگي و تا حقوق کودک و تا مقابله با مذهب و اسلام سياسي. اين جنبش ما و حزب ماست. ما ميخواهيم قدرت سياسي را در ايران تصرف کنيم اما امر ما و مبارزه ما محدود به يک کشور معين نيست. دقيقا به همين دليل فعاليت حزب ما در خارج کشور فعاليتي وسيع و همه جانبه و کاملا متفاوت از سنتهاي تاکنوني چپ است، نه تنها متفاوت با چپ سنتي ايران بلکه بجرات ميتوانم بگويم چپ در تمام دنيا. ما در مبارزه بر سر هر امر انساني اي به يک نيرو براي تحقق آن امر تبديل شده ايم. در سوئد در آلمان در دانمارک و در کانادا و ترکيه، عليه نظم نوين، عليه حجاب کودکان، عليه قوانين شريعه، عليه سر بلند کردن اسلام سياسي در غرب، و براي حقوق پناهندگان ايستاده ايم و جنگيده ايم و افکار عمومي و گرايشهاي چپ و آزاديخواهانه را در خود اين کشور ها تحت تاثير قرار داده ايم. اگر حزب ما نبود چپ دخالتگر و عميقا انساندوست و آرمانگرا، نه تنها در ايران بلکه در غرب و در کل دنيا نمايندگي نميشد. اگر ما نبوديم اغماض نسبت به قتلهاي ناموسي و حجاب کودکان در خانواده هاي مسلمان در سوئد و تصويب قوانين شريعه در کانادا و نسبيت فرهنگي در دانمارک و سنگسار و اعدام زنان در نيجريه و ديپورت کردن پناهندگان از ترکيه و هلند و بسياري کشورهاي ديگر، و جا باز کردن جمهوري اسلامي در غرب با اقداماتي نظير کنفرانس برلين و انعقاد قراردادهاي سياسي و اقتصادي بين رژيم و اروپاي واحد، اينها و ده ها تحول و اتفاق ارتجاعي و قهقرائي ديگر در سطح جهاني با سد و مانعي روبرو نميشد. ما يک حزب منشا اثر در اپوزيسيون هستيم و اين در تاريخ چپ بيسابقه است. هيچ حزب و جرياني از تروتسکيسم، جنبش چريکي آمريکاي لاتيني، ماتوئيسم، راه درخشان، و حتي بلشويسم در اپوزيسيون در اين سطح يک جريان و حزب منشا اثر نبوده است. هدفشان سرنگوني حکومت در يک کشور بوده است و از اين فراتر نرفته اند. حتي يک جنبش اجتماعي پيروز مثل جنبش عليه آپارتايد نلسون ماندلا جز آپارتايد در آفريقاي جنوبي امر ديگري نداشت. حتي براي سياهپوستان آمريکا حرفي نداشت. شما نميبينيد که در جاي ديگري بجز آفريقاي جنوبي اي. ان. سي. درگير مبارزه سياهپوستان شده باشد، چه برسد به فعاليت در رابطه مسائل ديگر. اين کمونيسم ماست که هر مساله اي را بخود مربوط مي بيند و در همه عرصه ها فعال و درگير است. براي چنين کمونيسمي تشکل و مبارزه چه از نظر مضمون و چه از نظر جغرافيا مرز نميشناسد. جهاني و بين المللي است و بهمين دليل هم تشکيلات حزب در خارج کشور براي حزب ما جايگاه ويژه اي دارد. نه تشکل تبعيديان است و نه يک سازمان پشت جبهه اي. بلکه مدلي از حزب در شرايط علني است، با همان ويژگيهاي تشکيلاتي که حزب در داخل کشور ميتواند و بايد در شرايط شکسته شدن اختناق داشته باشد.
بخش اساسي مبارزه ما در خارج از طريق کمپينها و نهادها و تشکلها و شخصيتهائي به پيش ميرود که در عرصه هاي مختلف سياسي اجتماعي اي نظير آنچه در بالا نام بردم فعالند. اين هانطور که در ابتدا اشاره کردم نتيجه مستقيم مبحث حزب و جامعه منصور حکمت است که در خارج کشور اين چنين حزب ما را در کانون مسائل سياسي و اجتماعي در کشورهاي مختلف قرار داده است. اما اجازه بدهيد حالا به موضوع اصلي يعني کار روتين حزبي، که نقطه صعف ما در خارج کشور است، بپردازم.
کار روتين حزبي
سئوال اصلي اينست که اين کمونيستهاي دخالتگر که در عرصه هاي متعددي فعالند و نهادها و تشکيلاتها و کمپينهاي متعددي را به پيش ميبرند خود چگونه متشکلند؟ سازمان مشترکشان يعني حزب، چطور رشد ميکند و چه مبارزه مشخصي را مستقل از اين کمپينها و عرصه ها به پيش ميبرد؟ به عبارت ديگر بحث بر سر حزب و فعاليت مستمر و روتين حزبي است. سئوال اينست که بعنوان يک عضو حزب چه ميکنيم؟ آيا امر و درد ديگري بجز مساله زنان و پناهندگان و اسلام سياسي و کودکان داريم و آيا ميشود حول اين امر عضو گرفت و سازمان داد و در جامعه نفوذ کرد؟ اگر قبول داريم که حزب آن سازماني است که همه اين کمونيستهاي دخالتگر که دنيا را روي سرشان گذاشته اند را بيکديگر وصل ميکند، متحد و هماهنگ و منسجمشان ميکند و افق و خط و سياست واحدي به آنها ميدهد، آنوقت بايد ببينيم مکانيسمها و شيوه هاي فعاليت مستقيم و رشد خود حزب چيست، و تاثيرات فعاليت کمپينهاي ما بر آن کدامست. مساله ما اينست که اولا مستقل از اين فعاليتهاي کمپيني، تشکيلات خارج کشور کار زيادي انجام نميدهد و ثانيا پيشرويهاي ما در عرصه هاي مختلف بسيار کمتر از حد قابل انتظار و قابل قبول به قدرت حزب، به رشد عضو گيري و در آمد مالي و کلا امکانسازي براي حزب ترجمه ميشود. اجازه بدهيد مثالي بزنم. اکر يک اکتيويست جنبش سنديکائي در جنبش کارگري که نامتشکل است مبارزه موفقي را فرض کنيد بر سر افزايش دستمزد به پيش ببرد، بلافاصله قدم بعديش تثبيت و چسباندن اين دستاورد از طريق تاسيس يک اتحاديه خواهد بود. اکتيويست فرضي ما با خودش ميگفت يکي از نتايج کمپين موفق بر سر افزايش دستمزد ميبايد ايجاد يک تشکل ماندگار باشد که کمپين بعدي را با قدرت و سرعت و نتايج بهتري به ثمر برسانيم. ولي ما که صدها قدم جلوتريم و حزبمان را داريم، از کمپينهاي موفقمان ثمري به حزب نميرسد. چرا؟ چون اصولا کار حزبي و سازماندهي حزبي تحت الشعاع فعاليت کمپيني ما قرار گرفته است. حزب آن تشکل پايدار و پايه اي ماست که قرارست از يکسو کمپينهاي ما بر دوش او سازمانداده شود و از سوي ديگر يک ثمره و نتيجه اين کمپينها رو آوري اعضاي جديد و کمکهاي مالي بيشتر به حزب و پخش گسترده تر نشريات حزبي و غيره باشد. و براي پيشرفت موفق اين رابطه از هر دو سو وجود يک ماشين حزبي قوي و منظم لازم است. ماشيني که امر و وظايف مشخص و هميشگي خودش را دارد و سازماندهي کمپينها و نهادها تنها يکي از اين وظايف است. عضو گيري، آموزش و ارتقاي عضو تا سطح کادر، جمع آوري کمکهاي مالي، پخش نشريات حزبي، نقد کمونيستي نظامهاي سرمايه داري موجود، معرفي حزب، گسترش ارتباط در ميان ايرانيان و اهالي کشورهاي ديگر، سازماندهي آکسيونها و کمپينها و تقويت حزب از اين طريق، اينها و دهها فعاليت هميشگي و روتين ديگر حزبي امر و کار تعطيل ناپذير حزب در هر شرايطي است. اين مجموعه وظايف که در ادبيات حزبي به آن کار روتين گفته ميشود در تشکيلاتها ما در خارج بسيار ضعيف انجام ميشود. شايد اينطور بشود گفت که در بحث حزب و جامعه، حزب کمرنگ شده است و جاي خود را داده است به "کمپين و جامعه" و "شخصيتها و جامعه". از نقطه نظر نفوذ معنوي و سياسي حزب نميگويم، منظورم جايگاه تشکيلاتي و رشد و تقويت سازماني حزب است.
فعالين و اکتيويستهاي جدي کمپينها و عرصه هاي خاص مبارزه آرزويشان داشتن يک تشکيلات پايدار و منسجم است و نقطه ضعفشان عدم وجود چنين تشکلي است. آرزويشان داشتن يک حزب است. حزب ندارند چون افق و سياست و هدف و آرمان حزبي ندارند، چون قدرت سياسي را نميخواهند، چون کمپين اند و حداکثر رفرمهاي معيني را ميخواهند. ما حزبي داريم که ميخواهد دنيا را زير و رو کند، حزبي داريم که به هر گوشه اين دنيا نقد دارد، از کاپيتاليسم تا نظم نوين جهاني و ميلتاريسم تا پارلمانتاريسم و دموکراسي پارلماني تا تاچريسم و سرمايه داري دولتي نوع روسي و غيره و غيره. حزب ما در نبردها و مصافهاي متعددي درگير است و يک بعد تصوير حزب را در هر کمپيني ميبينيد، و اين همانطور که توضيح دادم يک دستاورد ارزنده و نقطه قوت ماست، اما همه تصوير را هيچ جا نميبينيد. کار حزبي مستقيما همه حزب را به ميان جامعه ميبرد. و اين نوع کار بايد جاي بسيار بيشتري در تشکيلات ما در خارج داشته باشد. ما حزبي ميخواهيم که وقتي هيچ مساله و نبرد مشخصي هم در کار نباشد، نه سنگسار و شلاقي باشد و نه کنفرانس برليني و نه انتخابات و سالگرد ١٨ تير و غيره، اما با اين حال حزب و هر يک از ما بعنوان عضو حزب در بيست و چهار ساعت، بيست و چهار ساعت کار داشته باشيم که انجام بدهيم. آيا ميشود چنين حزبي داشت؟ ممکن است بگوئيم هيچ مساله و مصافي که در کار نباشد مبارزه اي هم نيست، ولي هيچ يک از اين مسائل هم که وجود نداشته باشد نظام سرمايه داري هنوز هست و بنابراين پايه اي ترين نقد و اعتراض ما به دنياي موجود هم سر جاي خودش هست. پس ميتوانيم حزبي داشته باشيم که کمپين مشخصي در دستور نداشته باشد و با اينهمه بيست و چهار ساعته کار داشته باشد. ميتوان ليستي از کارها را رديف کرد که ده ها هزار عضو هم که داشته باشيم باز نيرو کم بياوريم. همين الان حزب ما چندين نشريه منتشر ميکند که بايد تکثير و پخش شود، در هر کشور و شهري در خارج ده ها ميز کتاب و ميز جمع آوري کمک مالي بايد مستقر کند، هزار حرف در نقد نظم نوين و جنگ تروريستها دارد که بايد به فارسي و به زبان هر کشوري ترجمه و توزيع و تبليغ شود، صدها هزار ايراني در کشورهاي مختلف زندگي ميکنند که بايد طرف خطاب ما قرار بگيرند، با کارگران و نيروهاي چپ و پيشرو همين جوامع بايد ارتباط فعال برقرار کرد، بايد در سطح وسيعي عضو به حزب جلب کرد و آموزش داد، اين کارها تمامي ندارد. ده نفريم باندازه ده نفر اين کارا را انجام ميدهيم و ده هزار نفريم باندازه ده هزار نفر. بورژواوي است و مديا و وسائل ارتباط جمعي اش و کليسا و مذهب و پليس و همه جنايات و کثافتکاريهايش. نوشته دنياي بعد از ١١ سپتامبر منصور حکمت را برداريد و برويد به جنگ آنها. هر چه نيرو در اين نبرد پايه اي بگذاريد باز کم است.
مي بينيد که هنوز وارد هيچ مساله و رويداد و مراسم و آکسيون و کمپين خاصي هم نشده ايم و هزار جور کار و وظيفه مقابل خودمان داريم. اينها کارهائي است که به آن کار روتين گفته ميشود و در ادبيات قديمي تر حزب به آنها نه بعنوان وظايف بلکه بعنوان جزئي از هويت کمونيستها اشاره شده است. بحث اينست که اين وجه هويتي کار ما نبايد کمرنگ شود و يا تحت الشعاع وظايف کمپيني قرار بگيرد. کار روتين در تقابل با وظايف کمپيني ما نيست بلکه برعکس پيش شرط پيشبرد پيگير و همه جانبه آن وظايف نيز هست. به اين نکته بر ميگردم اما اجازه بدهيد ابتدا از زاويه ديگري، از ديد کسي که تازه عضو حزب شده است به مساله کار روتين و حزبيت نگاه کنيم. شايد همانطور که مارکس کل سرمايه داري را با کالا ميشناسد و ميشناساند، کل حزب را هم بشود با عضو توضيح داد.
ادامه دارد