از انترناسيونال ۱۷،  جمعه ۲۸  فروردين  ۱۳۸۳  -  ۱۶ آوريل ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

در حاشيه رويدادها

سياوش دانشور

siavash_d@yahoo.com

Tel. +46 70 765 63 62

نمايندگان خدا

جرج بوش در کنفرانس مطبوعاتي اخيرش گفت: "خدا آمريکا را براي ترويج دمکراسي و آزادي انتخاب کرده است"! قبل از بوش، خميني و شاه سابق ايران و بن لادن و پرويز مشرف و امثالهم نيز خود را نماينده خدا و سايه خدا ناميده اند. راستي چرا همه نمايندگان خدا، وحشي، قاتل، تروريست، سرمايه دار، يا نژادپرست اند؟ چرا کارشان فقط کشتن مردم، سرپا نگهداشتن اختناق، به فقر و فلاکت کشاندن جامعه، و ترويج خشونت و خرافه است؟ تازه اينها نمايندگان خدا هستند، واي بحال کسي که گير خود خدا بيفتد! طبقه کارگر و مردمي که براي رهائي از سلطه اين آدمکشان و نظامشان تلاش ميکنند، بايد براي پائين کشيدن "خدا" و "نمايندگانش" هر دو تلاش کنند. اينها در خدمت دفاع از امتيازات سياسي و اقتصادي طبقه حاکم اند. ايندو نماينده حفظ وضع موجودند. دمکراسي نظم نويني براي عقب راندن بشريت، خدا و دستگاه مذهب، عصاره ارتجاع قرون وسطي، را در خدمت سرمايه و سود بيش از پيش بکار گرفته است. انقلاب عليه وضع موجود، بناچار بايد اين نظام مملو از جنايت و تبعيض را همراه با کل افکار و باورهاي ارتجاعي اش بزير بکشد.

بوش در اين کنفرانس تلاش کرد موازنه اي را نگهدارد. بايد هم قلدري و سياست ميليتاريستي آمريکا مبني بر تداوم "جنگ عليه تروريسم" را اعلام ميکرد و هم فشارهاي داخلي ناشي از اوضاع عراق، موضوع يازده سپتامبر، و کمپينهاي رقابت انتخاباتي را جوابگو ميبود. اما تناقضات سياست آمريکا و گسترش ترديدها در ميان موئتلفينش نميتوانست پوشيده بماند. آمريکا وارد قماري شده است که بازي به هر سو بچرخد بازنده آنست. نه فقط از "رهبري آمريکا" بر جهان ديگر کسي حرف نميزند، بلکه نفس بيرون آمدن از باتلاق عراق به مشکل بزرگي تبديل شده است. شکست سياسي آمريکا در عراق قبلا مسجل شده بود. کابوسي که امروز در کرويدورهاي وزارت خارجه از آن صحبت ميشود، امکان بالقوه ايجاد شرايطي در عراق است که به شکست نظامي آمريکا منجر شود.

تروريسم و ميليتاريسم همزمان از مردم عادي قرباني ميگيرد. شکست سياستهاي آمريکا تاکنون به قدرت نيروهاي ارتجاع سياسي در عراق و منطقه افزوده است و مردم را در منگنه خود قرار داده است. شکست دورنماي آمريکا بايد به پيروزي بشريت آزاديخواه ترجمه شود. امروز که حقانيت فريادهاي ميليوني مردم در خيابانها و ميدانهاي جهان عليه جنگ آمريکا در عراق ثابت شده است، اين جنبش بايد بطور گسترده عليه قطبهاي تروريسم دولتي و اسلام سياسي و در دفاع از آزادي و برابري مردم عراق بميدان بيايد.

کارتهاي سوخته

اخيرا سر و کله ابراهيم يزدي در رسانه هاي حکومت پيدا شده است. خبرگزاري ايلنا از او بجز دبير کل نهضت آزادي بعنوان "وزير امور خارجه دولت موقت" ياد کرده است. اين همان رژيم اسلامي است که دوستان نزديک تر از يزدي را بيرون انداختند و بعضا منتظر دادگاهشان کردند. توده ايها هم ناگهان به هيجان آمدند و تيتر زدند که براي اولين بار نظرات "اپوزيسيون داخل کشور" انتشار يافت! فلاکت حکومت و طرفدارانش را با هيچ لغتي نميتوان بيان کرد. از راست حکومتي تا رئيس جمهور بيست سناري دو خرداد، از يزدي و اپوزيسيون مجاز تا محافل پوسيده اپوزيسيون طرفدار رژيم، حال و روز زاري دارند. اين جنبش شکست خوردگان است. از نظر مردم همه شان، هر ترکيبي از اين جنبش، در دوره اي امتحان پس داده اند و يک کار بيشتر نکرده اند؛ جمهوري اسلامي را با تمام جنايت و جهالتش سرپا نگهداشته اند. خميني، بهشتي، باهنر، خامنه اي، رفسنجاني، بازرگان، يزدي، سحابي، بني صدر، قطب زاد، نبوي، حجاريان، خاتمي، سروش، خلخالي، اردبيلي، گنجي، و صدها قاتل و مرتجع ديگر، با اتکا به سرکوب و کشتار، دسته جمعي بانيان و کارگزاران اين رژيم بودند. توده اي هاي آخوند مسلک هم، که هنوز از خماري شکست اصلاحات و جانفشاني هاي اخير خاتمي در نيامدند و هر شب کابوس انقلاب ميبينند، يزدي را بعنوان "اپوزيسيون داخل کشور" در مقابل مردم ميگذارند. اينها همه شان سوخته اند. با هم آمدند و دارند با هم ميروند. پايان جمهوري اسلامي پايان اين ماليخولياي سياسي هم خواهد بود.

بخاطر رئيس جمهور بعدي

خاتمي دو لايحه اش را پس گرفت. گفت که اينکار را براي اختيارات رئيس جمهور بعدي کرده است! اين البته بيان آخوندي عقب نشيني و قبول شکست است. خاتمي، "گورباچف و گاندي ايران" دو خرداد و بي بي سي، به وردست خامنه اي و جناح راست تبديل شده است. نه سرنوشت اين لايحه ها، نه دو خرداد و نه خود خاتمي، مدتهاست که مورد توجه کسي نيست. توضيح اين اقدام خاتمي نه نياز به شيادي آخوندي دارد و نه به سما رفتن توده ايها و جمهوريخوهان. خاتمي ديد هوا پس است، کار مجلس تمام شده، وزرا هم که دارند جيم ميشوند، لشکر تار و مار شده، براي دولت فکسني و هيچکاره اش امر و نهي هم ميکنند، خودش مودبانه رفت و پس گرفت.

از نقطه نظر منافع و مبارزه مردم، نه انديشه متحجر دو خرداد و نه لايحه هاي خاتمي، موضوعيتي نداشت و ندارد. کاري که خاتمي و دو خرداد توانستند بکنند اينبود که هفت سال براي اين عمارت خونين وقت خريدند. جنبش انقلابي طبقه کارگر و مردم آزاديخواه فرصت ديگري به جمهوري اسلامي و رئيس جمهور بعدي اش نخواهد داد.