تعين اجتماعي بخشيدن به چپ
مصاحبه راديو انترناسيونال با حميد تقوائي
بخش دوم
سياوش دانشور: در بخش اول صحبتمان شما اشاره کرديد که مساله اختناق بي چهره بودن جنبش امروز را در ايران توضيح نميدهد و بايد چهره علني داشته باشد در سطح همان توازن قوا و با همان مطالبات که هست اما بشکل علني و اجتماعي. اگر اختناق مزاحم نيست چه سنتهاي سياسي و اجتماعي ديگري در درون خود همين جنبشها تا حال مانع اين کار شده است؟
حميد تقوايي: تا آنجايي که به جنبش چپ و گرايش چپ در خود جنبش کارگري برميگردد، مخفي کاري جزيي از هويت و سبک کار هميشگي اش شده است. اين استنتاج هست، اين تلقي هست که مبارزه کمونيستي در جامعه، مبارزه از موضع چپ، بايد مخفي باشد و گويا همزاد اين مبارزه مخفي بودن است. همانطور که گفتم اين نتيجه گيري به هيچوجه واقعيت را منعکس نميکند و اينطور نبوده است. در تاريخ جنبش چپ هيچوقت اينطور نبوده است. در ايران مشخص ما اين مساله را داريم بخاطر اينکه يک اختناق چندين دهساله وجود داشته که بخصوص هدف و آماج حمله اش جنبش چپ بوده و کمونيستها بوده اند. اين باعث شده است که اين تصور و اين تلقي بوجود بيايد که مخفي کاري و نداشتن چهره اجتماعي جزء تعريف مبارزه ماست. اينرا نه تنها ما در سبک کار گروهها و احزاب بلکه در شيوه کار فعالين چپ جنبش کارگري و جنبشهاي ديگر در جامعه مي بينيم که بسنده ميکنند بر همان محافلي که دور و بر خودشان دارند و روابط طبيعي که دارند. اينها را حفظ ميکنند و از آن فراتر نميخواهند بروند و اصلا در برنامه کارشان اين چشم انداز را ندارند. ميخواهم بگويم که مساله فقط اختناق نيست مساله اين هست که خود اين فعالين چنين افق و چشم اندازي از کارشان ندارند. براي اينکه نکته کاملا روشن شود من شما را توجه ميدهم به تجربه انقلاب ٥٧. کساني که همسن من و شايد شما هستند امروز اين را کاملا بياد دارند که در دوره اي، دوره بعد از قيام بهمن تا ٣٠ خرداد ٦٠ يعني بيش از دو سال آن جامعه عملا يک جامعه بازي بود. جامعه اي بود که هنوز جمهوري اسلامي قدرتش را پيدا نکرده بود که سرکوب بکند و انقلاب در سطوح مختلف ادامه داشت. جامعه متعرض بود، راديکال بود و در آن دوره جنبش کارگري تجارب خيلي خوبي داشت مثل تجربه تشکيل شوراهاي متحده گيلان، و شوراهاي منطقه اي در تهران. در خيلي جاها کارگران توليد را در دست گرفتند و کارخانه ها را اداره کردند و غيرو. ولي در تمام اين مدت حتي يک اسم و يا تشکلي که بتواند باقي بماند عروج نکرد و اين جنبش نتوانست يک چهره معين به خودش بگيرد. شما اگر حتي از کساني مثل من و يا مثل خيلي از کسان ديگري که آنروزها را بياد دارند و فعال آن انقلاب بوده اند بپرسيد نميتوانند حتي يک اسم از جنبش کارگري و کلا جنبش راديکال در آن دوره بگويند. در آن دوره که اختناق تقريبا صفر بود و عملا جامعه ايران يکي از آزادترين جوامع موجود بود حتي در آن دوره هم ما شاهد عروج اجتماعي و علني جنبش نبوديم. اين بنظرم بخوبي نشان ميدهد که چطور سنتها و روشها و افقهاي فعالين است که مانع عرض اندام علني و اجتماعي آنها ميشود چرا که در آن دو ساله اي که اين آزاديها کاملا وجود داشت، حزبي مثل حزب کمونيست کارگري ايران در آن دوره وجود نداشت که عليه اين سنتها بلند شود و آنها را کنار بزند و در نتيجه همچنان اين جنبش کارگري و جنبش راديکال سوسياليستي کلا در کل جامعه بي چهره و بي هويت ماند. امروز هم داستان بر سر همين است. در دوره اي، حدود پانزده سال قبل منصور حکمت در مقاله اي که در مورد جنبش کارگري نوشت گفت: جنبش کارگري متفرق نيست، جنبش کارگري تشکلهاي خودش را دارد، محافل کارگري و آژيتاتورها را دارد، رهبران عملي خودش را دارد. اين در مقابل و نقد آن نظري بود که فکر ميکرد جنبش کارگري متفرق است به اين معني که به آحاد و افراد و به اتمها تقسيم ميشود. در نقد اين نظر، منصور حکمت گفت چنين نيست، محافل کارگري را داريم و آژيتاتورها و رهبران عملي را داريم. امروز هم هسته هاي کارگري را داريم و در راس اين هسته ها فعالين جنبش کارگري، آژيتاتورها و رهبران عملي هستند. منتها مساله اين است که اين رهبران عملي، اين محافل و اين آژيتاتورها از اين سطح فراتر نميروند، در همين سطح محدود و محفلي مي مانند و تشکل وسيعتر، حضور اجتماعي وسيعتر، و حتي فراتر رفتن از کارخانه و رشته توليدي خودشان و برخورد به مسائل عمومي تر و اجتماعي تر، اينها را در دستور کار خودشان ندارند. حزب ما الان ميخواهد مبتکر و پيشرو يک جنبش و حرکتي براي تغيير اين وضعيت باشد. ميخواهد سنتهاي دست و پاگيري که در جنبش کارگري وجود دارد را نقد کند و به آن چهره و تعين اجتماعي بدهد.
سياوش دانشور: اين بحث شما ممکن است اين استنباط را بدست بدهد، که رايج هم هست چه در درون جنبش چپ و چه در رسانه ها وقتي راجع به ايران صحبت ميکنند، که مبارزات کارگران را صنفي ميدانند و يا مبارزات دانشجويان را سياسي ميدانند. آيا از بحث شما يکنوع تقسيم بندي به اين شکل ميشود نتيجه گرفت؟
حميد تقوايي: اين هم يک نکته ديگري است که از آن سنتها مي آيد و ما به آن قائل نيستيم و آنرا نقد ميکنيم. ببينيد وقتي اينها به جنبش کارگري نگاه ميکنند ميگويند که جنبش کارگري اقتصادي است به اين دليل که کارگر براي مطالبات خودش مبارزه ميکند. چيزي طبيعي تر از اين نيست که طبقه کارگر مطالبات خودش را در دستور بگذارد، اين شرط بقا و زندگي هر روزه اش است. در همه دنيا اين را مي بينيم. ولي در ايران با اين قاطعيت نميشود گفت اين مبارزه ايست صنفي يا صرفا اقتصادي. در شرايط اختناق اينکه يک مبارزه کارگري چه خواستهايي را مطرح ميکند و چه ميگويد و چه شعارهايي را ميدهد و علنا چه مطالباتي را در دستور ميگذارد، اين قبل از آنکه گرايشات درون طبقه کارگر و خصلت مبارزات کارگري را نمايندگي کند، توازن قوا بين جنبش و رژيم را نمايندگي ميکند. در هر کشور اروپايي و يا در آمريکا، وقتي که مي بينيد که کارگران براي افزايش دستمزد مبارزه ميکنند واقعا خواست آنها محدود به همين است. اتحاديه دارند شروع به مذاکره ميکنند، مذاکره به نتيجه نميرسد اعتصاب ميکنند، تظاهرات ميکنند و بالاخره به توافق ميرسند و بعد ميروند سر کارشان. نه دولت را به مصاف ميطلبند و نه با دولت طرف ميشوند. مبارزه مشخصي ميکنند و به نتيجه ميرسند و يا نميرسند. اين يک مبارزه صنفي اقتصادي مشخص است. در ايران شما مي بينيد کارگران براي پرداخت دستمزدهاي عقب افتاده بلند ميشوند ولي گرايش و خواست و تمايل سياسي کارگران به اين محدود نيست. آنها اولا سر همان خواست فورا با دولت روبرو ميشوند، فوري با ارگانهاي سرکوب دولت روبرو ميشوند و بسرعت مبارزه شان آنها را رو در روي دولت قرار ميدهد و به اين اعتبار کاملا سياسي ميشود. و در ثاني در همان اعتصاب يا تحصن اگر شما برويد از کارگران بپرسيد و به شما اعتماد کنند که شما پليس نيستيد فوري به شما خواهند گفت که کل اين نظام را قبول ندارند، از اين رژيم متنفرند و حتي به شما خواهند گفت که تا وقتي اين رژيم هست ما فرق چنداني در زندگيمان داده نميشود، اين رژيم، رژيمي نيست که به ما افزايش دستمزد بدهد، دستمزدهاي عقب افتاده مان را بدهد، يا شرايط رفاهي برايمان بوجود بياورد. اينرا همه ميدانند، با اين حال چرا دارند مبارزه ميکنند، چرا شعارشان اين است؟ اولا توازن قوا به آنها اجازه نميدهد که عميقتر و راديکالتر از اين شعار بدهند و در ثاني خود اين مبارزه را مبارزه اي ميدانند در جهت تضعيف حکومت بر عليه جمهوري اسلامي. يکنوع در واقع جنگ پارتيزاني را به پيش ميبرند، يکنوع جنگ ايذايي با حکومت ميکنند، ولي ميدانند که با حکومت ميجنگند. طرفشان فقط سرمايه دار نيست ميدانند که با يک سرمايه دار طرف نيستند با يک ماشين دولتي طرف هستند. اما براي کارگر مفروض اعتصابي مثلا در انگليس، ايتاليا و فرانسه قضيه اين نيست. آنها عليه سرمايه دار و کارفرما بلند ميشوند شرايطي را ميخواهند يا ميگيرند يا نميگيرند و بالاخره به کار و زندگيشان ادامه ميدهند. در ايران ما با واقعيت ديگري روبرو هستيم. به همين خاطر بنظر من نميشود حتي به مبارزات کارگري چون خواستهاي اقتصادي مطرح ميکنند به اين راحتي گفت مبارزه صنفي يا اقتصادي. من ميتوانم بگويم اين مبارزات در محتوا و جوهر خودش مبارزه اي سياسي است در نحوه بيان و ابراز خودش اقتصادي و صنفي است و در اين دومي بيش از هر چيز توازن قوا تاثير دارد.
سياوش دانشور: در مورد همين توازن قوا که صحبتش را ميکنيد لطفا يک مثال بزنيد.
حميد تقوايي: من فکر ميکنم که ميتواند مبارزات کارگري حول خواستهاي امروزش به هم پيوسته شود. و نه تنها مبارزات کارگري، بلکه همچنين مبارزات کارگري با بخشهاي ديگر جامعه هم ميتواند همبسته شود. کارگران ميتوانند به مبارزات و اعتراضات يکديگر و ديگر مبارزات اعتراضي پيامهاي حمايت و همبستگي بدهند، از معلمان که در حال اعتراض هستند حمايت کنند، علنا، با نامه سرگشاده دادن به روزنامه ها و در اينترنت، اعلام کردن در جامعه با اسم و رسم و غيره. کارگران فلان کارخانه و فلان بخش توليدي، ٢٠٠ يا ٣٠٠ کارگر در يک طومار، از مبارزه برحق معلمان حمايت ميکنند و عکس آن. دانشجويان، معلمان از مبارزات کارگري و از مطالباتي که مطرح ميکند اعلام حمايت کنند. ما يک گوشه اي از اين را در ١٦ آذر امسال ديديم که دانشجويان در کنار شعار آزادي برابري، شعار حمايت از اعتصاب کارگران پتروشيمي را بلند کردند، يا در ٨ مارس امسال در سنندج ديديم که در گردهمايي وسيعي که داشتند در قعطنامه شان از مبارزات کارگران، معلمان و اقشار ديگر جامعه صريحا حمايت شده است. اين بايد گسترش پيدا کند. اين سنت بايد جا بيفتد. بنظر من بايد مبارزات يکنوع گسترش افقي پيدا کند. يعني در همين سطح خواستها با همين عمق از لحاظ مضموني ولي وسيع و گسترده. اينرا تناسب قوا کاملا اجازه ميدهد، کاملا ممکن است و بايد فقط اين سنت را، اين چشم انداز و اين افق را داشت تا عملي شود. بنظر من در تمام سطوح جامعه، با تمام امکاناتي که بخصوص امروز کامپيوتر و اينترنت در اختيار ما ميگذارد، بايد کارگران و بخشهاي ديگر مختلف جامعه از مبارزات همديگر حمايت کنند. علني، با امضا، با پيام، با صدور قعطنامه با صدور طومار و غيرو. حتي در سطح بين المللي کارگران ميتوانند از مبارزات راديکال و حق طلبانه در جاهاي ديگر دنيا حمايت کنند و حمايت بخواهند، ميتوانند براي سازمان و نهادهاي جهاني کارگري نامه بنويسند و خواستار حمايت بشوند، ميتوانند براي نهادهاي بين اللملي مترقي و انساندوست نامه بنويسند و خواستار حمايت بشوند. ميخواهم بگويم اين عرض اندام فقط در چهارچوب جامعه ايران محدود نمي ماند و ميتواند حتي جهاني هم باشد.
سياوش دانشور: اگر بخواهيد يک جمعبندي کوتاه از بحث امشب تان ارائه دهيد و نکاتي را تاکيد کنيد، چه ميگوئيد؟
حميد تقوايي: بطور خلاصه بحث من اين استکه جنبش راديکال و چپ، جنبش راديکال سوسياليستي در طبقه کارگر بويژه و علي العموم در کل جامعه بايد عرض اندام اجتماعي کند. براي اين امر بايد رهبران شناخته شده داشته باشد. کمپينهايي را در دستور بگذارد بطور علني، و تشکلهايي را بوجود بياورد. اينها اجزايي هستند که به جنبش راديکال در آن جامعه چهره ميدهد، حمايت برايش جلب ميکند و حتي از نظر امنيتي ادامه کارش ميکند. اين قبل از هر چيز بنظر من دست فعالين حزب را ميبوسد که پرچم اين جنبش را بلند کنند و بکوشند که همه جا مبارزات را به جلو سوق دهند، در جهت متحد کردنشان، همبسته و همراه کردنشان، و در جهت چهره و هويت علني دادن به آنها. ما اين را در دستور کار حزب گذاشته ايم و من اميدوارم که بسرعت بتوانيم کاملا يک چهره متفاوتي به جنبش کارگري و به جنبش انقلابي علي العموم در جامعه ايران بدهيم.
سياوش دانشور: حميد تقوايي در بحث امشب لازم بود که پيرامون تشکل هم با شما صحبت کنيم متاسفانه فرصت نيست در برنامه ديگري در اين زمينه بحث را دنبال خواهيم کرد. بسيار ممنون هستم که مهمان برنامه امشب راديو انترناسيونال بوديد.