از انترناسيونال ۱۴،  سه شنبه ۱۸  فروردين  ۱۳۸۳  -  ۶ آوريل ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

تعين اجتماعي بخشيدن به چپ

مصاحبه راديو انترناسيونال با حميد تقوائي

سياوش دانشور:

يک نگاه ساده به جنبش آزاديخواهانه بويژه در يکسال گذشته حاکي از پيشرفت و پيشروي آن در تقابل با جمهوري اسلامي و تغيير تناسب قوا به نفع جنبش آزادي و برابري در جامعه ايران است. اما کمبودهاي آن چه هستند و چه روشهاي کاري بايد از طرف رهبران وفعالين جنبشهاي اعتراضي اتخاذ شود تا جنبش آزاديخواهي را بجلو سوق بدهد؟ در اين زمينه با حميد تقوائي گفتگو ميکنيم.

حزب کمونيست کارگري در تبيين اوضاع ايران ميگويد انقلابي در جامعه دارد شکل ميگيرد و به يک جنبش انقلابي و آزاديخواهانه اشاره ميکند. من ميخواهم درباره همين جنبش و محدوديتهايش با شما صحبت کنم. يک نگاه بسيار کوتاه به اوضاع ايران نشان ميدهد در سطوح مختلف جنبش کارگري و زنان و جوانان و غيره در جامعه دارند عليه جمهوري اسلامي مبارزه ميکنند و به پيش ميروند. حزب کمونيست کارگري حضور مهمي در جامعه دارد و سياست چپ دارد در جامعه دست بالا پيدا ميکند. در يک نگاه کلي شما چه محدوديتهائي در اين جنبش ميبينيد؟

حميد تقوائي: محدوديت و ضعف اساسي که امروز جنبش انقلابي دارد از اينجا ناشي ميشود که مشخصا جنبش کارگري بعنوان هسته و کانون و ستون فقرات جنبش انقلابي هنوز نتوانسته در يک سطح اجتماعي عرض اندام کند. جنبش کارگري در ايران عمدتا بخاطر سابقه و تجربه و سنتهائي که دارد آنطور که بايد و شايد از يک تعين و هويت اجتماعي برخوردار نيست، خودش را معرفي نکرده است و نه تنها جامعه بلکه خود کارگران در يک سطح گسترده و سراسري اين جنبش را نميشناسند. رهبران عملي جنبش کارگري، کساني که در مبارزات روزمره، مثل مبارزه بر سر دستمزدهاي معوقه و يا خواستهاي مشخص ديگر، به پيش مي افتند، خودشان را به چهارديواري کارخانه و يا حداکثر رشته توليدي خود محدود ميکنند و حداکثر در همين سطح شناخته شده هستند و از آن فراتر نميروند. در نتيجه خود طبقه کارگر و جامعه بي خبر است از فعل و انفعالات، از موضع گيريها و از مسائلي که اين رهبران دارند با آن دست و پنجه نرم ميکنند. به نظر من جنبش کارگري، و علي العموم جنبشهاي اعتراضي، نميتواند بصورت بي شکل و نامتعين و با پيشروان و رهبران عملي مخفي و شناخته نشده در جامعه، سراسري و منسجم شود و به پيش برود. اين يک ضعف اساسي مشخصا جنبش کارگري و کلا جنبشهاي اعتراضي در ايران است.

سياوش دانشور: منظورتان از اين هويت اجتماعي داشتن، چهره داشتن و مخفي مبارزه نکردن چيست، چون وقتي به جنبش کارگري نگاه ميکنيم ميبينيم مبارزه کارگري علني صورت ميگيرد، زنان علني اعتراض ميکنند و يا جوانان. منظورتان چيست؟

حميد تقوائي: بله مبارزه بعنوان آکسيونهائي که اتفاق ميافتد مثل يک اعتصاب و يا تظاهرات و يا گردهماييها و يا تحصنها، اينها علني است، ولي در همين سطح آکسيون. يعني وقتي توده کارگران و يا جوانان و يا زنان در کارخانه و يا در دانشگاهها و خيابانها جمع ميشوند و دست به اعتراض ميزنند و خواستي را مطالبه ميکنند، جنبش خود را نشان ميدهد. اين مشاهده به اين معنا نيست که جنبش کارگري و يا جنبش اعتراضي فقط همين است. گرايش چپ در اين جنبشها فعال است. جنبش راديکال سوسياليستي و يا جنبش چپ، که کلا در جامعه با حزب ما تداعي ميشود، رهبران عملي و فعالين خودش را دارد، کساني هستند که مدام دارند صفوف کارگران و يا جوانان و زنان را به هم مي تنند و همبسته ميکنند، هر روز مشغول گردآوري قوا هستند، مشغول بسيج مردم هستند، مشغول آگاه کردن و متشکل کردن مردم هستند. در کارخانه باشد و يا در دانشگاهها و يا در محلات و يا بخشهاي مختلف جنبش زنان، اين فعالين پيوسته مشغول کار هستند. اما با اينهمه جنبش به اين معناي وسيع کلمه در جامعه ايران بي شکل و بي هويت است. يعني شما يا با يک بروز انفجاري يک اعتصاب و يا تظاهرات، و اين روزها ديگر شورشهاي شهري، روبرو هستيد و يا گويا همه چيز آرام و خاموش و بي حرکت است و اصلا جنبشي در کار نيست. اگر بخواهيد مساله روشن تر شود جنبش کارگري در ايران را با کشورهاي ديگر مثل کشورهاي اروپائي و يا کشورهاي آمريکاي لاتين مقايسه کنيد. جنبش کارگري در اين کشورها تشکلهاي خود و رهبران خودش را دارد و اين رهبران نه تنها در سطح کارخانه ها و کارگران بلکه در سطح جامعه شناخته شده هستند. اينها کساني هستند که اظهار نظر و موضعگيري ميکنند درباره مسائل سياسي، مسائل اجتماعي، و مسائل فرهنگي، حضور بهم ميرسانند در اتفاقات و تحولات اجتماعي؛ پيغام ميفرستند، اعلام همبستگي ميکنند، و کلا تبلور و باصطلاح چهره انساني جنبش و مبارزه اي هستند که در آن فعالند. در ايران ما اين جنبش و مبارزه را داريم، ولي بشکل مقطعي، آن موقعي که بروي آب ميآيد، سرش را بلند ميکند، دست به عملي و آکسيوني و تظاهرات و اعتصابي ميزند و بعد باز فرو ميخوابد و از انظار مخفي ميشود. پيوستگي و تداوم جنبش در نهادها و شخصيتهايش متجلي ميشود و در ايران اين تبلور انساني و تجسم و چهره انساني مبارزه را ما نداريم. اين يک ضعف اساسي است که تا بر آن فائق نيائيم نميشود از يک جنبش متحد و متشکل و منسجم صحبتي کرد. و تا آنجا که به شرايط امروزمربوط ميشود، جنبش انقلابي حداکثر در سطح شورشهاي پراکنده شهري باقي ميماند. بهمين دليل من فکر ميکنم حلقه اصلي اي که در اين شرايط بايد بدست گرفت دادن اين چهره اجتماعي به جنبش کارگري و جنبشهاي اعتراضي است.

سياوش دانشور: شما ميگوئيد که رهبران و پيشروان جنبشها چه جنبش کارگري و چه بخشهاي ديگر جامعه بايد در سطح علني امرشان را به پيش ببرند. ولي در جامعه ايران اختناق هست، جمهوري اسلامي حاکم است و شايد توازن قوا اين اجازه را نمي دهد. جواب شما چيست؟

حميد تقوائي: تاريخا و اجتماعا اختناق و ديکتاتوريهاي پي در پي ميشود گفت در يک قرن اخير بوده است که اين خصلت غير اجتماعي را به جنبش کارگري و جنبشهاي اعتراضي مردم داده است که تشکل و تعين نداشته باشند و شخصيتها و رهبران عملي اسمشان مطرح نشود. در تحليل نهائي اين اختناق هست که باعث اين وضع شده است. ولي اين اختناق دامن زده است به يک سنت و عوامل دروني، به يک روابط و مناسباتي در داخل خود جنبش کارگري و جنبشهاي اعتراضي در جامعه. امروز مشخصا وقتي نگاه ميکنيد مي بينيد اختناق تماما اين وضعيت را توضيح نميدهد. ببينيد، رهبران مبارزات در آن سطحي که فعاليت ميکنند براي رژيم شناخته شده هستند، و اينطور نيست که کاملا مخفيند، چون بالاخره مبارزه امري علني است و همانطور که شما هم اشاره کرديد، اعتصاب و تظاهرات و تحصن و بستن خيابانها اينها همه مبارزات علني است و رهبران و سازماندهندگاني دارد و جاسوسان و ماموران و پليس سياسي رژيم کاملا آنها را ميشناسند. قضيه بنابراين مخفي کاري نيست بلکه اينست که دقيقا چون اين رهبران فقط در محدوده کارخانه و محل فعاليت خودشان شناسائي ميشوند، براي جمهوري اسلامي خيلي راحت است که آنها را دستگير کند و از سر راه کنار بزند و کلا آنها را تحت انواع فشارها قرار بدهد. در حاليکه اگر در سطح وسيعتري شناخته شده بودند و در سطح وسيعتري ميان خود کارگران و در جامعه رهبران با نفوذ و محبوبي بودند آنوقت به مراتب تعقيب و دستگيري آنها براي رژيم سخت تر بود. ميخواهم بگويم در واقع اين سطح از علنيت ضامن ادامه کاري اين فعالين است و امنيت را بالا ميبرد و نه بر عکس. ما مي بينيم که بخصوص امروز که جامعه ايران در يک تب و تاب انفلابي به سر ميبرد و جمهوري اسلامي در موقعيت ضعيفي هست، اينکه رهبران عملي قدم به پيش نميگذارند اساسا بخاطر سنتهائي است که به آن اشاره کردم که در اثر اختناق چندين دهساله در ايران تبديل شده است به يک امر داخلي و راه و روش دروني جنبش کارگري و جنبش هاي مبارزاتي علي العموم. منظور من بهيچوجه اين نيست که کارگران با شعار و مواضعي حادتر و راديکالتر و با ضديت شديدتري بيش از آنچه توازن قوا اجازه ميدهد قدم بميدان بگذارند. بهيجوجه منظور اين نيست. موضوع اينست که در همين سطح مبارزات موجود و با همين خواستها و مطالبات موجود بايد مبارزات را سراسري و اجتماعي کرد. مثلا فرض کنيد در جنبش کارگري مساله دستمزد و پرداخت دستمزدهاي عقب افتاده و افزايش دستمزدها، اين جنبش، اين کمپين معين، اين مصاف معين بر سر دستمزد ميتوانست و امروز هم ميتواند که رهبران و فعالين شناخته شده خودش را داشته باشد. به نحوي که در همين سطح مطالبه بتوانند مبارزه را با يک چهره مشخصي در يک سطح اجتماعي و وسيعتر و متحدتري به پيش ببرند. يا خواستهاي معيني که زنان دارند يا دانشجويان و جوانان دارند. مثلا خواست آنها مبني بر اين که يک زندگي مدرن داشته باشند، خواست آنها مبني بر اينکه ديواري بين زن و مرد و دختر و پسر کشيده نشود. آپارتايد جنسي بر بيفتد. اينها خواستهايي است که مردم دارند اعلام ميکنند. جوانان ميخواهند و در همين سطح ميتوانند يک جنبش علني را دامن بزنند و چهره به آن بدهند و هويت به آن بدهند و حول همين خواست جمع شوند. مساله امنيت وقتي مطرح ميشود که در واقع ما دست بگذاريم روي مضمون و محتواي شعارها و مواضع. مضمون و محتواي شعارها و مواضع ميتواند در همين سطح فعلي با همين توازن قواي فعلي باقي بماند در عين حال اين جنبش بايد يک چهره علني و متعين پيدا کند حول همين خواستها.

ادامه دارد