ستون اول انترناسيونال شماره ١٠٠

٢١ مرداد ١٣٨٤، ١٢ اوت ٢٠٠٥

حميد تقوايي

انقلاب: نه استراتژي، نه تاکتيک!

در نقد "خشونت گريزي" نارهبران

به بانکها حمله نکنيد! اموال عمومي را تخريب نکنيد! ماشينها را آتش نزنيد! خشونت نکنيد! متمدن باشيد! اينها از جمله توصيه ها و هشدارهائي بود که در کنار يورش نيروهاي نظامي سرکوبگر جمهوري اسلامي بر سر مردم بپاخاسته در شهرهاي کردستان فرود آمد. جمهوري اسلامي ميکوبيد و خيرخواهان خشونت گريز ما مردم را از خشونت برحذر ميداشتند. گرچه سرکوبگري حکومت را تماما و قاطعانه محکوم ميکردند اما در دفاع از خيزش مردم تبصره ها و قيد و شرطها يادشان نمي رفت. "اعتراض خوبست به شرط آنکه خشن نباشد". در نظر اول چنين به نظر ميرسد که براي نيروهاي اپوزيسيون خشونت گريز، که ديگر تنها به دو خرداديها منحصر نيست بلکه برخي از نيروهاي چپ سرنگوني طلب را هم در بر گرفته است، مخالفت با خشونت و توسل به قهر يک پرنسيب ايدئولوژيک ماوراه سياسي است. "خشونت و اعمال قهر از جانب هر که باشد غير متمدنانه و مردود است". به همين خاطر هم خشونت گريزان اصولگراي ما در بحبوحه خيزش مردم و جنگ و گريز آنان با نيروهاي سرکوبگر حکومت، فراموش نکردند که در عين اعتراض به حکومتيان، به مردم نيز عليه خشونت هشدار بدهند! درست همانطور که ممکن بود مسيح و يا گاندي و يا پاپ در قبال خيزش شهرهاي کردستان موضع بگيرند! بسيار اصولي و ايدئولوژيک وانساندوستانه! مثل يک داور منصف و بي طرف که فول هاي هر دو طرف را ياد آوري ميکند. جمهوري اسلامي مردم را از زمين وهوا به گلوله بسته است و مردم هم شيشه بانکها را با سنگ شکسته اند. خشونت از جانب هر که باشد محکوم است! البته تلاش کردند دلايل مخففه اي براي اقدامات مردم بيابند. گفتند چون مردم سازمان و رهبري ندارند به چنين اقدامات غير متمدنانه اي دست ميزنند، گفتند کار قوم پرستان است، و حتي گزارش خبري دادند که دست ايادي خود رژيم در کار است. اما با وجود همه اين تبصره ها، مخالفت اصولي آنها با خشونت مردم بر سر جاي خودش باقي ماند و سعي کردند مردم را روشن کنند که خشونت و سنگ پراني و تخريب "اموال عمومي" کار خوبي نيست! گفتند خود مردم عاصي تقصيري ندارند، اين بعهده رهبري آنهاست که جلوي اين اعمال خشونت را بگيرند!

درست ميگويند، مردم به سازمانده و رهبر نياز دارند، ولي اولين وظيفه رهبر انقلاب مردم افشاي اين نوع نارهبران "خشونت گريز" است. اين مسالمت جويي در عرصه کارزار عليه يکي از خونريزترين حکومتهاي عالم، هيچ ربطي به خلقيات مسالمت جويانه و انساندوستانه احزاب و شخصيتها ندارد بلکه امري تماما سياسي و عملا در خدمت نظام موجود است. دو خرداد نماينده تمام و کمال اين نوع "خشونت گريزي" بود. تز استحاله و تغييرات تدريجي و مسالمت آميز و نافرماني مدني اساس جنبش دو خرداد را ميساخت و لذا نظريه "خشونت مردود است، انقلاب خشونت است، پس انقلاب مردود است" با اين استراتژي عدم سرنگوني رژيم و حفظ نظام با ايجاد تغيييراتي در آن کاملا منطبق بود. نيروهاي اپوزيسيون سلطنت-جمهوريخواه نيز در اين مخالفت با انقلاب کاملا در کنار دو خرداد قرار ميگيرند.

بر دو خرداد و نيروهاي اپوزيسيون راست حرجي نيست اما از نيروهاي چپ سرنگوني طلب بايد پرسيد چرا به اين ارکستر ضديت با خشونت، که مخالفت با انقلاب و سرنگوني رژيم به شيوه انقلابي نتيجه گريز ناپذير آنست، پيوسته اند؟

در اين ترديدي نيست که مردم نبايد پيش از موقع و نا آماده دست به تعرض بزنند. اين هم در مورد خيزشهاي شهري و درگيري با نيروهاي رژيم صادق است و هم در مورد هر نوع ديگري از مبارزه نظير اعتصاب و تظاهرات و تجمعات اعتراضي و غيره. اما وقتي حمله به بانکها و اماکن دولتي بعنوان عملي غيرمتمدنانه و خشونت آميز و تخريب اموال عمومي مردود اعلام ميشود اين ديگر يک ارزيابي تاکتيکي نيست، ارزيابي مشخص يک حرکت تعرضي مردم نيست که بسته به توازن قوا ميتواند درست و يا غلط باشد، بلکه يک مخالفت استراتژيک و پايه اي با اعمال قهر از جانب مردم است. مطرح کردن يک افق و سناريو ديگري بجز انقلاب و خيزش انقلابي مردم است و تمام علت "مسالمت پناهي" و گاندي مسلکي اپوزيسيون راست و ملي مذهبي ها هم در واقع همين مخالفت با انقلاب است. همه اينها به موقع خودش، بعنوان بخشي از حکومت شاه و يا خميني، جزء سازماندهندگان سرکوب و شکنجه و کشتار و خشونت مستمر دولتي عليه مردم بوده اند و حالا که از بد حادثه به اپوزيسيون پرتاب شده اند به صرافت مسالمت جويي افتاده اند اما همچنان هدفشان حفظ کليت نظام از تعرض انقلابي مردم است. وقتي نيروهائي که خود را چپ و سرنگوني طلب ميدانند همراه و هم آواز با اين اردوي ضد انقلاب ميشوند، نيت و قصدشان هر چه باشد عملا به همان هدف حفظ نظام در مقابل تعرض انقلابي مردم خدمت ميکنند. از يکسو به جمهوري اسلامي اين پلاتفرم سياسي و تبليغي را ميدهند که سرکوبگري و جنايات خودش در برخورد به مبارزات مردم را تحت عنوان مقابله با خشونت مردم و حفظ نظم توجيه کند. بعنوان حافظ اموال عمومي و پاسدار نظم و امنيت در جامعه ظاهر شود و مردم مخل اين نظم و آرامش را بکوبد. مهم نيست نيت اپوزيسيون خشونت گريز چيست و يا تا چه حد با حکومت مرزبندي دارد. صد بار هم که سرکوبگري حکومت را محکوم کنيد کافيست خرده اي هم به تعرض مردم بگيريد و حمله به بانک و حسينيه و غيره را تخريب اموال عمومي بناميد تا هر امام جمعه اي به منبر برود که نيروهاي مسلح براي حفاظت اموال عمومي ناگزير به دخالت شدند و مواضع اپوزيسيوني چون شما را هم شاهد مثال بياورد!

از سوي ديگر به اين توهم دامن مي زنند که گويا ميتوان جمهوري اسلامي را بدون اعمال قهر سرنگون کرد. کنار گذاشتن انقلاب بعنوان راهي غيرمتمدنانه و مخرب و فرستادن مردم بدنبال نخود سياه نافرماني مدني نتيجه مستقيم اين نوع خشونت گريزي است. ميگويند مردم خشونت ميکنند چون رهبري و سازماندهي ندارند، و به اين ترتيب مبارزه سازمانيافته و هدفمند با شيوه هاي اعتراض مسالمت آميز، با نافرماني مدني معادل گرفته ميشود. و مبارزه قهر آميز بعنوان شيوه اي خشن، کور و سازمان نيافته و خود بخودي مردود اعلام ميشود. گوئي در انقلابي که رهبر و سازماندهي داشته باشد نه قرارست قيامي صورت بگيرد، و نه به پادگان و کلانتري و کميته اي حمله بشود و يا ايستگاه راديو و تلويزيون به تصرف مردم در آيد، جمهوي اسلامي هم قرار نيست به کسي شليک کند و ارتش و ساير نيروهاي مسلحش را به خيابانها بياورد: ظاهرا انقلاب سازمان يافته و رهبري شده با دسته گل رژيم را سرنگون خواهد کرد!

اين راه مردم نيست، سناريو دو خردادي، سناريوي رژيم چنج، سناريو انقلاب مخملي است! و کيست که نداند در عرصه سياست ايران دل بستن به چنين سناريوهائي افزودن به عمرحکومت اسلامي است و بس. مردم ايران، اين حقيقت را بخوبي ميدانند. ميدانند که سناريوهاي مسالمت جويانه تغيير حکومت راه بجائي نخواهد برد. به اين حقيقت به يمن هشت سال تجربه دو خرداد و پافشاري مدام کمونيسم کارگري به انقلاب در مقابل چنين سناريوهائي، پي برده اند. دست بالا پيدا کردن چپ در جنبش دانشجوئي و پيشرويهاي چشمگير جنبش کارگري و بالاخره خيزشهاي شهري با شعارهاي آزاديخواهانه چپ همه و همه نشاندهنده اينست که مردم از اين نوع نارهبران خشونت گريز بسيار جلوترند. در اين ترديدي نيست که جنبش سرنگوني بايد بسيار بيش از آنچه امروز هست سازمانيافته و همبسته و نقشه مند حرکت کند، اما اين انقلاب آزاديخواهانه و چپ و توده اي مردم است که بايد سازمان بيابد و نه نافرماني مدني و سناريوهاي تغيير از بالا. مردم را بايد براي تعرض بيشتر به حکومت سازمان داد، بايد مدام بر اين حقيقت تاکيد کرد که متمدنانه ترين، مطلوبترين، عملي ترين و کوتاه ترين راه براي خلاصي از شر جمهوري اسلامي انقلاب است. بايد تمام تلاشمان را به کار ببريم تا انقلاب با کمترين صدمات مالي و جاني صورت بپذيرد و دقيقا به همين دليل بايد براي تعرض به نيروها و نهادهاي سرکوبگر حکومت، براي قيام و باريکادبندي در خيابانها آماده شد. آيا اين سناريو ذهني و تخيلي است؟ کاملا بر عکس، تمام واقعيات سياسي در ايران به واقع بينانه بودن سناريو انقلاب تاکيد ميکند.

خيزشهاي شهري که نمونه اخيرش را در شهرهاي کردستان ديديم در واقع چيزي بجز تمرين قيام نيست. و حقانيت اين شورشها از همانجا ناشي ميشود که حقانيت و ضرورت قيام و اعمال قهر از جانب مردم نتيجه ميشود. مردم کاملا حق دارند در مقابل حکومتي که کشتار و جنايت امر هر روزه اوست، وبا کشتار و سرکوب و ارعاب خود را سر پا نگاهداشته، شورش کنند و دست به اعمال قهر بزنند. شورش مهاباد و سنندج و سقز، همچون شورشهاي قبلي در اهواز و فريدونکنار و يا ١٨ تير تهران، عکس العمل طبيعي و کاملا بر حق جامعه ايست که هر نوع راه ديگر اعتراض را بر او بسته اند. نه امکان تشکل و سازمانيابي توده اي و علني وجود دارد، نه تحزب آزاد است، نه انتخابات واقعي در کارست و نه در هيچ سطحي مردم ميتوانند در عزل و نصب مقامات دخالتي داشته باشند. از مطبوعات و رسانه آزاد هم خبري نيست. مردم متمدن ترين و صلحجو ترين ممالک دنيا را در چنين اختناق خفه کننده اي قرار بدهيد، قصاص و شلاق و سنگسار و انواع جنايات قانوني اسلامي را هم بر سرشان حاکم کنيد، و زندگي زير خط فقر را هم به آنان تحميل کنيد، مطمئن باشد اولين عکس العمل آنان طغيان و شورش خواهد بود. شورش در برابر چنين شرايطي عين تمدن و انسانيت است. و انقلاب و قيام تنها راه متمدنانه برکناري چنين حکومتي است.

با اين حال خيزش مردم در شهرها، نه در مورد اخير در کردستان و نه موارد قبلي، يک عکس العمل کور و بي هدف نبوده است. بانک سمبل غارت و چپاول و استثمار، سمبل زالو صفتي رژيم حاکم است و ازينرو مورد حمله مردم قرار ميگيرد. اماکن دولتي و مراکز پليسي و مقر ارگانهاي سرکوب نيز همين طور. حمله مردم به حسينيه تقابل مذاهب نيست، بلکه حمله به پايگاه تحميق و سرکوبگري حکومت اسلامي است.

جمهوري اسلامي بيش از ٢٥ سال است که يک خشونت تمام و کمال دولتي را بر مردم ايران حاکم کرده است. و شورشهاي شهري در مقابل جمهوري اسلامي مقاومت و تعرض مردم به خشونت سازمانيافته دولتي است که هر روزه به مردم اعمال ميشود. اين خيزشها بايد سازمان بيابند و رهبري شوند و دقيقا به همين دليل بايد مردم درک و ديد روشني از سير تحولات و راهي که بايد براي سرنگوني جمهوري اسلامي بپيمايند داشته باشند. اين راه انقلاب است، انقلاب سازمانيافته، چپ و رهائيبخشي که حزب ما مدتهاست پرچم آنرا برافراشته است. يک وظيفه ما مقابله با نيروهائي است که تحت لواي خشونت گريزي و دفاع از تمدن در برابر انقلاب مي ايستند. تا ديروز دو خرداد را در برابر خود داشتيم و امروز سرنگوني طلبان مسالمت جو را. اينان نيز آينده اي بهتر از دوم خرداد نخواهند داشت.٭