از انترناسيونال ۱۰،  سه شنبه ۴  فروردين  ۱۳۸۳  -  ۲۳ مارس ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

حزب و جامعه در ايران

بحثي در مورد ابراز وجود اجتماعي رهبران عملي

بخش سوم: علنيت، شخصيتها، کمپينها و تشکلها

حميد تقوائي

جنبش کارگري وشخصيتها

آنچه در مورد سياسي و سراسري کردن مبارزات کارگري در بخش قبل گفته شد به شيوه مبارزه مخفي و محفلي ممکن و قابل تحقق نيست. مبارزه کارگري امريست علني. مخفي کاري را حکومتهاي ديکتاتوري و پليس سياسي به کمونيستها و کلا جنبش چپ تحميل کرده اند و امروز اين پيشروي و "دستاورد" بورژوازي به يک خصلت و سبک کار در ميان فعالين چپ و رهبران عملي جنبش کارگري و کلا جنبشهاي اعتراضي در جامعه تبديل شده است. بسياري فکر ميکنند مبارزه انقلابي و کمونيستي اصولا امري مخفي است و بايد مخفي بماند. يکي از جنبه هاي مهم نقد منصور حکمت به نيروهاي چپ سنتي در بحث "حزب و جامعه" و حزب و شخصيتها همين خصلت مخفي کاري ذاتي آنها بود، چپي که بقول منصور حکمت به فعاليت بطئي زير زميني و غير اجتماعي در شرايط يخبندان ديکتاتوري عادت کرده و اين نوع کار جزئي از وجودش شده است، بطوريکه بعد از آب شدن يخها هم ديگر قادر نيست به سبک ديگري فعاليت کند. بحث منصور حکمت اساسا در مورد نيروهاي چپ سنتي بود اما همين بحث، به نظر من حتي به درجات بيشتري، در مورد جنبش کارگري و سبک کار محدود و بسته رهبران عملي و فعالين چپ در اين جنبش نيز صادق است. ده ها سال ديکتاتوري و اختناق باعث شده جنبش کارگري نتواند عرض اندام اجتماعي کند و شخصيتهاي سرشناس خودش را داشته باشد. به نحوي که امروز ديگر حتي ايده آل و هدف و خواست ابراز وجود علني و اجتماعي در ميان فعالين چپ و رهبران عملي جنبش کارگري فراموش و مطرود شده و جاي خود را به يک نوع سبک کار بسته و درخود داده است.

منصور حکمت در بهمن ماه ١٣٦١ در سرمقاله بسوي سوسياليسم شماره ٥ چاپ مقالات بدون امضا در ادبيات چپ سنتي را نقد کرد و نشان داد که چطور اين نوع "مخفي کاري" به بي هويتي و غير اجتماعي ماندن و عدم قوام گيري و تثبيت سنتها و گرايشهاي فکري شناخته شده و متعين در جنبش چپ دامن ميزند. اين بحث پيشرو و تحول بخشي بود که بعدها منصور حکمت تحت عنوان حزب و شخصيتها آنرا بسط داد و بعنوان يکي از مباني عملي جنبش کمونيسم کارگري تثبيت کرد.

امروز در جنبش کارگري ما با فعاليت بدون امضا طرفيم. اينجا هم اين نوع سبک کار محدودنگرانه و بي هويت از تثبيت و قوام گرفتن پيشرويها و دستاوردها جلوگيري ميکند و اجازه نميدهد جنبش کارگري يک چهره متعين و شناخته شده اجتماعي داشته باشد.

بحث فقط بر سر مخفي کاري نيست. مساله سبک کار درخود و بسته و محفلي ايست که شرايط ديکتاتوري و اختناق به جنبش کارگري تحميل کرده است. اين نوع محدود ماندن به کار درخود محفلي بي هويتي و بي چهرگي، انزواي اجتماعي، و سياليت و عدم تثبيت سنتها و دستاوردهاي جنبش کارگري و انقلابي را با خود بهمراه مي آورد، و درد اصلي اينست.

جنبش کارگري اتميزه و بي شکل نيست. محافل و آژيتاتورها و رهبران عملي خود را دارد که مدام در ميان کارگران در حال فعاليت اند و در واقع اعتصابات و اعتراضات کارگري محصول فعاليت آنهاست. اين هم بحثي بود که منصور حکمت اولين بار آنرا مطرح کرد. او در پاسخ به نظرات سنتي که جنبش کارگري را بي رهبر و بيشکل و خودبخودي ميدانست، به روي رهبران عملي و محافل کارگري انگشت گذاشت. اين شکل مشخصي است که جنبش کارگري در ايران تحت فشار ده ها سال ديکتاتوري و اختناق بخودش گرفته است. اما امروز جنبش کارگري ميتواند و بايد از اين سطح مبارزه و تشکل فراتر برود. اين شيوه کار محفلي و بي هويت قادر به متحد و سراسري و سياسي کردن جنبش کارگري نيست.

کليد مساله ابراز وجود اجتماعي رهبران عملي جنبش کارگري است. بحث حزب و جامعه و حزب و شخصيتهاي منصور حکمت بايد به جنبش کارگري و ديگر جنبشهاي راديکال اعتراضي در جامعه ايران بسط پيدا کند. آيا اين امر ممکن است؟ آيا اختناق به ابراز وجود علني رهبران عملي و فعالين چپ در جنبش کارگري و ديگر جنبشهاي اعتراضي اجازه ميدهد؟

علنيت و مساله اختناق و سرکوب

همانطور که اشاره شد سبک کار بسته و درخود محصول وجود ده ها سال ديکتاتوري و اختناق در ايران است. اما امروز خود اين شيوه کار، محدود ماندن به محافل و سبک کار محفلي و مخفي به مانعي بر سر راه ارتقا و پيشروي جنبش کارگري تبديل شده است. اين شيوه کار خود انعکاس و از نتايج مخرب وجود ديکتاتوري در جامعه و عليه جنبش کارگري است که بايد با آن مقابله کرد. اما مشکل فقط سلطه پليسي و توازن قوا نيست بلکه ديدگاهي است که اصولا به کار بي هويت و محفلي قانع است و فراتر رفتن از آن را امر و وظيفه و ايده آل خود نميداند. در انقلاب ٥٧ همين سنت، در کنار و بعنوان جزء مکمل سازمانهاي چپ پوپوليست آنزمان، مانعي بر سر راه ابراز وجود اجتماعي رهبران عملي جنبش کارگري بود. در فاصله بعد از قيام بهمن ٥٧ تا ٣٠ خرداد ٦٠ که آغاز سرکوب و يورش وسيع جمهوري اسلامي به انقلابيون بود عملا به لطف انقلاب و مبارزات راديکال کارگران ومردم که همچنان بعد از روي کار آمدن جمهوري اسلامي ادامه داشت، ديکتاتوري و سلط پليسي عملا نفي شده بود و آزاديهاي نسبتا وسيع و بيسابقه اي در سطح جامعه وجود داشت. با اين وجود جنبش کارگري از لاک خودش بيرون نيامد و رهبران عملي و چپ جنبش کارگري، که در سطح کارخانه ها و در راس شبکه سنتي محافل خود بسيار فعال بودند و صدها اعتراض و اعتصاب و تحصن را در آن دوره سازماندهي و رهبري کردند، پا بميدان مبارزه اجتماعي و سياسي نگذاشتند، و به چهره هاي شناخته شده در سطح جامعه تبديل نشدند. مشکل در آن دوره توازن قوا نبود، نداشتن افق و انتظار و توقع ظاهر شدن در سطح جامعه نه تنها بعنوان رهبران جنبش کارگري بلکه بعنوان نماينده خواستهاي انقلابي مردم و اعتراضات و مبارزات انقلابي آنان بود. امروز هم مشکل همين است. امروز البته آن آزاديهاي دو فاکتوي سالهاي ٥٨ و ٥٩ وجود ندارد اما آن سنتهاي عقب مانده بر سر جاي خود هستند و همچنان به شکل يک مانع داخلي و درون جنبشي عمل ميکنند. در بسياري موارد محدود ماندن به سبک کار مخفي و درخود برخلاف آنچه ادعا ميشود امنيت را بالا نميبرد، بلکه بر عکس فعالين را بيشتر ضربه پذير ميکند. بسياري از رهبران عملي در سطح کارخانه و محيط فعاليت خود براي پليس شاخته شده هستند. مخفي و بي نام و چهره ماندن آنها در يک سطح وسيع و اجتماعي تنها آنها را بيشتر ضربه پذير ميکند. پليس فعالين بي نام و بي چهره را راحت تر ميتواند دستگير کند و يا تحت فشار بگذارد. اينجا ديگر سبک کار علني و شناخته شدن در يک سطح وسيع در جامعه نه تنها فعالين و رهبران عملي را بخطر نخواهد انداخت بلکه برعکس به امنيت و بقا و ادامه کاري آنها کمک خواهد کرد.

راه حل عملي چيست و چطور ميشود در توازن قواي فعلي سبک کار درخود و بسته را شکست و در سطح جامعه ابراز وجود کرد؟ به نظر من توازن قوا قاعدتا بايد خود را در مضمون و درجه شدت و حدت ضد رژيمي شعارها و مطالبات تاثير خود را نشان بدهد و نه در نفس ابراز وجود علني رهبران عملي مبارزات.

من ميپرسم آيا در همين سطح فعلي توازن قوا اعلام حمايت علني و با اسم و رسم کارگران از مبارزات کارگران در کشورهاي ديگر ممکن نيست؟ آيا نميشد تعدادي از کارگران ايران، فرض کنيد ٥٠ نفر و يا صد نفر از کارگران پتروشيمي، در يک تومار با امضا و اسم و رسم از اعتصاب کارگران آتش نشاني در لندن و يا کارگران وسائل نقليه عمومي در پاريس حمايت کنند؟ و يا از آنها براي خواستهاي برحق خودشان مثل پرداخت دستمزدهاي عقب افتاده و يا مقابله با اخراج حمايت بخواهند؟ آيا نميشود فعالين و رهبران عملي يک مبارزه جاري کارگري، نظير مبارزات اخير کارگران پتروشيمي، با امضاي خود گزارشي از سير پيشرفت مبارزات و احيانا مذاکرات و توافقات و عدم توافقاتشان با مقامات را منتشر کنند و از مردم حمايت بخواهند؟ منظور من يک گزارش تند و تيز نيست، بلکه تصويري است از سير مبارزه و مطالبات و خواستهايش از زبان فعالين و رهبران آن. اينها همه ممکن است اگر چنين ايده و تصوير و توقعي از جنبش کارگري داشته باشيم. بحث بيش از آن که بر سر درجه مخفي گري و علنيت باشد بر سر دو شيوه کار مختلف است. شيوه باز و اجتماعي و مدرن مبارزه در مقابل شيوه سنتي محدود و درخود و بي چهره و بي امضا.

گرايش چپ در برابر گرايش "کارگر کارگري"

گرايشي که به "کارگر کارگري" معروف است تئوريز کننده و اشاعه دهنده اين سبک کار بسته و درخود در جنبش کارگري است. اين گرايش به حزب و حزبيت معتقد نيست، کارگران را از مبارزه سياسي و تصرف قدرت دور نگهميدارد و در واقع بدنبال سياستمداران طبقات ديگر ميکشاند و لذا سبک کار باز و ابراز وجود اجتماعي فعالين و رهبران عملي جنبش کارگري اصولا جايگاه و ضرورتي در اين دستگاه فکري پيدا نميکند. وقتي طبقه به صنف تقليل داده شود، جنبش هم لزومي ندارد که از سطح کارخانه و فابريک فراتر برود. فعالين حزب ما، گرايش چپ و راديکال سوسياليست در طبقه کارگر تنها با نقد و طرد اين ديدگاه ميتوانند راه را براي ابراز وجود اجتماعي جنبش کارگري باز کنند. در جنبش ما چه در سطح حزب و چه کل طبقه شخصيتهاي سر شناس نقشي اساسي و تعيين کنده ايفا ميکنند. بدون چنين شخصيتهائي دستاوردها و پيشرويهاي جنبش کارگري تثبيت نخواهد شد و پايدار نخواهد ماند. شخصيتها و فعالين و رهبران شناخته شده تجسم و تبلور انساني تجربيات و دستاورهاي جنبش کارگري هستند. جنبش بي چهره، بي شکل و بي سنت است، ادامه کار نيست و دستاورهايش را نميتواند حفظ کند و به نسلهاي بعد منتقل کند.

امروز طبقه کارگر ايران از يکسو حزب قدرتمند خود را دارد و از سوي ديگر گرايش کمونيستي و چپ، آنچه در ادبيات حزب گرايش راديکال سوسياليست ناميده شده، گرايش قوي اي در جنبش کارگري است. اين گرايش بايد لاک سبک کار محفلي و بسته را که ميتوان گفت به يک شيوه کار خودبخودي در ميان رهبران عملي جنبش کارگري تبديل شده، در هم بشکند، و در سطح جامعه ابراز وجود کند و خود را بشناساند. طبعا در مورادي که رهبران عملي و فعالين چپ با حزب رابطه داشته باشند اين رابطه در توازن قواي موجود مطلقا بايد مخفي بماند. بحث بر سر ابراز وجود علني و اجتماعي اين فعالين بعنوان رهبران مبارزات کارگري است.

نکته ديگر اينکه جنبش کارگري بستر اصلي حضور چپ در جامعه است اما ابراز وجود اجتماعي فعالين چپ بهيچوجه به جنبش کارگري محدود نميماند. فعالين چپ در جنبش دانشجويان، زنان، معلمان و ساير اقشار معترض جامعه نيز بايد پا بجلو بگذارند و عرض اندام کنند. در اين جنبشها نيز چپ عادت کرده است که به سخنگويان و رهبران ونمايندگان گرايشهاي ديگر تمکين کند و سرويس بدهد و خود بي چهره و بي هويت باقي بماند. جريانات ديگر اپوزيسيون، در جنبش زنان و در جنبش دانشجويان چهره هاي سرشناس خود را دارند اما فعالين چپ در اين جنبشها، عليرغم کثرت و فعاليت وسيعشان ناشناخته مانده اند. بي شک شرايط پليسي در بوجود آمدن اين وضعيت نقش داشته است. اما در اينجا هم اختناق و سرکوب توضيح دهنده همه مساله نيست. در اينجا هم آنچه دست و پاگير است سنت کار بسته و درخود و محفلي است که بايد کنار زده شود.

شخصيتها، تشکلها و کمپينها

ابراز وجود اجتماعي شخصيتها و رهبران عملي در جنبش کارگري و در جنبشهاي اعتراضي ديگر راه ايجاد تشکلهاي توده اي را نيز هموار ميکند. تشکلها علني را نميشود مخفيانه سازمان داد. تشکلهاي توده اي علني هستند و تدارک و سازماندهي آنها نيز تنها ميتواند علني باشد. رهبران شناخته شده بايد جلو بيفتند و ابتکار عمل را در دست بگيرند. شوراها و مجامع عمومي در کارخانه ها، انجمنها و کميته ها و انواع نهادهاي ديگر در ميان زنان و جوانان و بخشهاي مختلف جامعه ميتوانند بوجود بيايند مشروط بر اينکه پايه گذاران و هياتهاي موسس شناخته شده اي داشته باشند. نبايد و نميتوان انتظار داشت اين تشکلها از پائين خودشان بجوشند. وجود فعالين و رهبران عملي که امرشان ايجاد چنين تشکلهائي باشد پيش شرط تشکيل آنهاست.

در مورد کمپينهاي مبارزاتي مختلف نيز همين امرصادق است. حول مسائل مزمني نظير عقب افتادن پرداخت دستمزدها که تقابل با آن مبازه پيگير و نسبتا دراز مدتي را طلب ميکند سازماندادن کمپين، يک شيوه متناسب و موثر پيشبرد مبارزه است. نمونه هائي مثل لغو حکم اعدام افسانه نوروزي و کبري رحمانپور، موارد ديگري از کمپينهائي است که ميتوان بر سر مسائل عمومي و اجتماعي سازمان داد. تاکنون حزب ما در خارج کشور کمپينهاي متعددي را در عرصه هاي مختلف سازمان داده است. اين کمپينها ميتوانند در داخل کشور و بوسيله شخصيتها و رهبران عملي جنبش کارگري و جنبشهاي اعتراصي ديگر نيز به پيش برده شوند. مسلما در داخل کشور اين کمپينها آزادي عمل خارج را نخواهند داشت اما با اينهمه بويژه بر سر مسائل اجتماعي که حقانيت و مقبوليت عمومي در سطح جامعه دارند، نظير اعتراض به کشتار کارگران خاتون آباد و تعقيب عاملين آن، پرداخت دستمزدهاي عقب افتاده، اعتراض به جانباختن دو کارگر در ايران خودرو، و يا مخالفت با سنگسار و يا شلاق و قصاص، پيشبرد چنين کمپينهائي کاملا ممکن و عملي است.

ابراز وجود اجتماعي رهبران عملي و چپ يعني مجموعه اي از شخصيتهاي شناخته شده نهادها و تشکلها و کمپين هاي مبارزاتي در يک مقياس وسيع اجتماعي. اگر فعالين و رهبران عملي چپ سبک کار بسته و درخودي که به آن خو کرده اند را درهم بشکنند و افق و انتظار و توقع بالاتري از خود داشته باشند، آنوقت اختناق و ديکتاتوري مانع قابل رفعي خواهد بود. اختناق و ديکتاتوري بهمان اندازه که در رواج دادن سبک کار محدود و درخود محفلي نقش داشته است، امروز وجود خود را مديون چنين نوع فعاليتي است. روي آوردن به سبک کار علني و اجتماعي خود گام تعيين کننده اي در جهت تصعيف ديکتاتوري و اختناق خواهد بود.

شخصيت و هويت علني و اجتماعي بخشيدن به رهبران عملي و فعالين چپ در جنبش کارگري و در جنبشهاي اعتراضي ديگر آن حلقه اصلي ايست که امروز بايد حزب ما براي سازماندهي و رهبري انقلاب در عرصه محلي و مستقيم نبرد بدست بگيرد. نفس وجود حزب و حضور و فعاليتش بعنوان رهبر و نماينده و سخنگوي انقلاب، حضور و ابراز وجود وسيع اجتماعي چپ در جامعه را هم امکانپذير و هم ضروري ميکند. حزب ما ميتواند و بايد پيشتاز اين حرکت و سازمانده و قوه محرکه آن باشد. اين بحث، که در واقع بجز امتداد و معناي مشخص عملي بخشيدن به بحث حزب و جامعه منصور حکمت در شرايط مشخص امروز ايران و جنبش کارگري نيست، جنبه ها و گوشه و زواياي متعدد ديگري دارد که اميدوارم در فرصتهاي ديگر به آن بپردازم.