از انترناسيونال ۱۰،  سه شنبه ۴  فروردين  ۱۳۸۳  -  ۲۳ مارس ۲۰۰۴
-------------------------------------------------------------------------------

 

در حاشيه انتشار خاطرات خانم فرح ديبا

سياوش مدرسي

ژان ژاک روسو متفکر برجسته انقلاب کبير فرانسه در طول زندگيش اجازه انتشار کتاب اعترافاتش را نداد، اين کتاب در حقيقت شرح خاطرات روسو است و سندي بسيار جذاب در اثبات اين تز سياسي - اجتماعي او است که انسان مولود شرايط اجتماعيش است و هيچ تقدير و اراده اي سرنوشت او را از پيش رقم نمي زند. او اعترافات را با اين جملات آغاز مي کند: "من در نوشتن اين کتاب قصد دارام قيافه حقيقي انسان را آنطور که هست نشان بدهم و اين انسان واقعي خودم هستم."

بعد از گذشت يک قرن و نيم از دوران روسو هنوز با خاطره نويسي هايي از نوع قرون وسطي در ايران روبرو هستيم، بدون اغراق کمتر کتاب خاطراتي را ميتوان پيدا کرد که به سندي در جهت اثبات اهداف سياسي روز نويسندگان آن تبديل نشده باشد. خاطره نويسها گذشته شان را بعنوان سندي در جهت اثبات فعاليتهاي روزشان مي نويسند، خاطرات و حقايق تا آنجا بيان مي شوند که خيري براي فعاليت امروز داشته باشد. دوروغ، ريا، قلب حقايق، ضايع کردن و يا تعاريف غلو آميز از شخصيت ها و رنگ افسانه اي زدن به رويدادها جوهر سبک نگارش اين نوع خاطره نويسي ها است. به خاطرات توده ايها نگاه کنيد، از انور خامه اي گرفته تا بابک امير خسروي، به خاطره نگاري رفسنجاني، منتظري و بني صدر نگاهي بياندازيد، خاطره پردازي انواع تيمسارها، درجه داران و افراد فاميل محمد رضا پهلوي را سياحت کنيد. چه چيزي دستگيرتان مي شود؟ هميشه حق با آنها بوده است، خودشان قهرمان بلامنازع رويدادها و طرف محق کشمکشهاي سياسي بوده اند. تنها هدف تمام کوه اين خاطره پردازي ها توجه دادن به بر حق بودن آنها در ديروز، امروز و لابد آينده است.

يکي از آخرين سلسله خاطرات منتشر شده از بقاياي خاندان پهلوي، انتشار خاطرات همسر محمد رضا شاه، خانم فرح پهلوي در سن ٦٥ سالگي است. ايشان براي معرفي کتاب خاطراتش مصاحبه اي با مارک ايرونيک خبرنگار روزنامه تايمز لندن کرده اند و افاضاتي صادر کرده اند که دود از کله هر انسان شريفي بلند مي کند.

خبرنگار از نقش ارتش شاه در کشتار ميدان ژاله در شهريور سال ١٣٥٦ سوال مي کنند. خانم فرح ميفرمايند: "تيراندازي از سوي نظاميان نبوده بلکه انقلابيوني که لباس نظامي بر تن کرده بودند تيراندازي کردند." به گفته ايشان "خوني که در عکس ها نشان داده شد خون گوسفند بود و رسانه هاي گروهي هم که تحت نفوذ مخالفان حکومت بودند به اين ماجرا دامن زدند." البته هيچ توضيح نمي دهند که انقلابيون آن گله گوسفند را در آن روز دهشت بار از کدام آغل به ميدان ژاله آورده بودند. ايشان باز هم دست بدامان تزهاي دوران حکومت ديکتاتوري همسرش مي شود که اتحاد نامقدس سرخ و سياه اين بلا را بر سر دودمان پهلوي آورد.

اين قضاوت کسي است که هيچ ارتباطي با زندگي مردم آن کشور نداشته و امروز هم ندارد، اين قضاوت ايشان در مورد رويدادهايي است که قربانيان آن همان مردمي بودند که بجرم مخالفت با ديکتاتوري در هر دو نظام شاهي و اسلامي سلاخي شدند و به خاک و خون کشيده شدند. خانم فرح پهلوي ممکن است حافظه شان را از دست داده باشند اما حافظه مردم را نبايد دستکم بگيرند، راستي پاسخ اين درجه از وقاحت چيست؟ ايشان بقول روسو پيش از هرچيز مولود شرايطي هستند که در آن زندگي کرده و ميکنند اما با ضريب بالايي از سفاهات و وقاحت.