رفراندوم، سپر ضد انقلاب
علي جوادي
صف آرائي اردوي انقلاب و ضد انقلاب براي تغيير شرايط سياسي و متحول ايران هر روز شفافتر ميشود. در صف انقلاب، پيشروي آزاديخواهي و برابري طلبي و راديکاليسم و آرمانهاي انساني خود را در هر تظاهرات و تحرک جدي مردم، در اعتراضات مردم از ايذه و بم تا دماوند و مريوان، در تظاهرات معلمان و کارگران و اعتراض زنان و جوانان، و در هر گامي که مردم و جنبش انقلابي براي سرنگوني رژيم اسلامي به جلو برميدارند، قابل مشاهد است. در صف ضد انقلاب نيز معجون رفراندوم اين روزها ارزش خاص و بيشتري پيدا کرده است. گويي رفراندوم دارويي است براي درمان زخمهاي شکست خوردگان سياست در ايران، و زرورقي است براي پوشاندن سياستهاي ضد انقلابي.
هر کسي که تا ديروز در کنار و حامي رژيم اسلامي بوده و امروز عليرغم ميل و تمايل باطني اش از خدمت عزل شده است، اتوماتيک وار جايگاهش را در صف مدافعين رفراندوم پيدا ميکند. بخشهايي از سلطنت طلبان و رژيم سابقيها و مدافعان ساواک نيز به اين طيف تعلق دارند. به قول آقاي باقرزاده "از محسن سازگارا و محمد ملکي و حشمت الله طبرزدي و عباس امير انتظام گرفته تا رضا پهلوي، و از انجمنهاي دانشجويي وابسته به دفتر تحکيم وحدت يا مستقل از آن گرفته تا جبهه ملي و اکثريت قريب به اتفاق سازمانهاي سياسي مختلف چپ و راست و سرتاسري و قومي و ملي، طرح رفراندوم را پيش کشيده اند." در اين دکان همه چيز پيدا ميشود! براي تکميل ليست آقاي باقرزاده بايد نام برخي ديگر از بازندگان سياست در ايران از جمله خانم مريم رجوي و مجاهدين خلق را اضافه کرد.
تنوع اشکال رفراندوم نيز به ميزان نيروهاي شکست خورده سياست در ايران متعدد است: رفراندوم براي اصلاح قانون اساسي و محدود کردن اختيارات ولي فقيه، رفراندوم براي برگزاري "انتخابات آزاد"، رفراندوم براي تغيير رژيم اسلامي (بدست خود رژيم اسلامي)، رفراندوم براي تغيير رژيم اسلامي زير نظر سازمان ملل، و غيره. و چرا که نه؟ اگر شکست ارتجاع حاکم در مصاف با مردمي و جامعه اي که در حال چرخش به چپ است بر پيشانيش نوشته شده است، اگر شمارش معکوس عمر رژيم اسلامي آغاز شده است، آنگاه مگر نيروهاي رانده شده از ارتجاع اسلامي و يا هراسان از انقلاب راهي جز صف کشيدن در مقابل انقلاب مردم دارند؟
واقعيت اين است که رفراندوم راهي براي خلاصي از شر رژيم اسلامي و مصائب جامعه نيست. بلکه پروژه اي براي کنترل و مهار مردمي است که براي شکل دادن به آينده و سهم خواهي از زندگي چاره اي جز انقلاب ندارند. رفراندوم ابزاري براي آنهاست که ميخواهند بدون دخالت مردم، از بالاي سر مردم و با بند و بست با ارتجاع جهاني تغييراتي را در جامعه به نفع بخشهاي ديگر طبقه حاکمه بوجود آورند. ايکاش ميشد با يک "رفراندوم" ساده تکليف رژيم اسلامي را يکسره کرد، برابري بي قيد و شرط زن و مرد را اعلام کرد، آپارتايد جنسي را لغو کرد، دست مذهب را از زندگي مردم کوتاه کرد، سران رژيم را بجرم جنايت عليه مردم پاي ميز محاکمه گذاشت، بساط اعدام و شکنجه و زندان را به يکبار برچيد، تمام احزاب سياسي را آزاد اعلام کرد، حق اعتصاب و تشکل و تظاهرات را مانند حق تنفس حق طبيعي آحاد جامعه قلمداد کرد، کار مزدي را دون شان انسان اعلام کرد، استثمار انسان از انسان را غير قانوني کرد و اعلام کرد که از اين پس آزادي و برابري و رفاه اصول تخطي ناپذير قانون اساسي در ايران خواهد بود. اما کدام کودن سياسي است که نداند رژيم اسلامي بسادگي تسليم حکم مردم نخواهد شد، در مقابل "راي" مردم اسلحه هايش را زمين نخواهد گذاشت، بساط سنگسار و اعدام و شکنجه را تعطيل نخواهد کرد. نظامي که بر پايه خشونت و قهر و سرکوب متکي است و براي امرار معاشش زندگي و حيات جامعه را به گروگان گرفته است، را فقط ميشود با انقلاب مردم به ستوه آمده سرنگون کرد. در جامعه اي که هر حق و فرياد آزاديخواهي با گلوله و زندان پاسخ ميگيرد، آيا چنين نظامي بدون آنکه مردم متوسل به انقلاب شوند و اراده واحد خود را براي آزادي و رهايي به نمايش بگذارند از سر راه رهايي و خلاصي انسان کنار خواهد رفت؟ زمانيکه مطالبه پرداخت دستمزدهاي معوقه کارگر با رگبار گلوله هلکوپتر از آسمان روبرو ميشود، آيا ميتوان تصور کرد که اين نظام با رفراندوم از سر راه اراده اکثريت جامعه کنار خواهد رفت؟ حرکت انقلابي مردم در جامعه و همچنين خصوصيت رژيم جنايتکار اسلامي، بحث رفرانداوم را به پوچ ترين و نامربوط ترين واژه در صحنه سياست ايران و نزد مردم بدل کرده است. انقلاب امري عملا اجتناب ناپذير است. خواست مردمي است که به هيچ چيز کمتر از آزادي و رهايي رضايت نخواهند داد.