بيانيه ٢١ نفر

بيانيه برون رفت از حزب کمونيست کارگرى

آذر ماجدى 

بيانيه گروه ٢١ نفره، بيانيه اعلام موجوديت و انشعاب اين گروه از حزب کمونيست کارگرى است و بهمين عنوان هم بايد با آن برخورد کرد. اين بيانيه مصرف داخل حزبى ندارد، براى خارج حزب نوشته شده است. بايد رفتن از حزب را انقلابى جلوه داد، پس بايد ماندن در حزب را عين فرقه گرايى، ضد انقلابى و ضد کمونيستى خواند. بايد به رسم و روال مرسوم بر سر حزبى کوبيد که داريم ترکش ميکنيم. رفتگان و ترک کنندگان انقلابى باشند و باقيماندگان فرقه اى و مهجور. بايد بر سر مال بکوبند تا حرکتشان عين انقلابيگرى و قهرمانانه جلوه کند. قبلا ديده ايم، قبلا تجربه کرده ايم، گروه ديگرى را هم مشايعت کرديم. و عليرغم اينکه آنها گل و لجن بسمت ما پرتاپ کردند ما براى آنها آرزوى موفقيت کرديم. «شورشگران آوريل» آن زمان رفتند و همانطور که منصور حکمت پيش بينى ميکرد هزيمت نصيب شان شد. باصطلاح «حکمتيست» هاى امروز ما هم خواهند رفت و ما اميدواريم که روزى در انقلاب در کنار هم ظاهر شويم. دنيا بزرگ است براى همه ما جا دارد. جاى يکديگر را تنگ نکرده ايم. راستش بعد از بيانيه اين گروه ٢١ نفره يکبار ديگر ايمان آوردم که «خداحافظ رفيق» يک کلاسيک کمونيستى است. سطر به سطر آن انگار که امروز نوشته شده است و در پاسخ به اين گروه.بيانيه ٢١ نفره مصرف خارجى دارد. پرتاپ کردن الفاظ «تصفيه ايدئولوژيک»، «انقلاب ايدئولوژيک»، «انقلاب فرهنگى»، پرتاپ کردن اين الفاظ ضدکمونيستى به طرف بخشى از رهبرى حزب کمونيست کارگرى، به ادامه دهندگان حزب کمونيست کارگرى، به باقى ماندگان، به کسانى که پرچم حزب کمونيست کارگرى را برافراشته نگاه داشته اند و برافراشته نگاه خواهند داشت، مصرف خارجى دارد. در بازار ضدکمونيستى بيرون از حزب خريدار دارد. اين پلاتفرم سياسى آنها است. اين الفاظ بدنبال استالينيست، پولوپوتيست و تواب کننده ميايد. از يک دست و يک نوعند. ضدکمونيستى اند، جنگ سردى اند. با اين پلاتفرم در بازار ضدکمونيستى بيرون از آنها به گرمى استقبال خواهد شد. کسانى که قبلا ما را پولپوتيست و استالينيست خطاب ميکردند، از جمله حزب دمکرات و راه کارگر، کسانى که پيش از اين ما را فرقه و سکت خطاب ميکردند، کسانى که پيش از اين ميگفتند که ليدر ما حکم قائد ما را دارد، اين دوستان را به گرمى در آغوش خواهند گرفت. اين بيانيه مصرف خارجى دارد.

حتى وقتى روش هاى خود را به ما نسبت ميدهند نيز براى مصرف خارجى است. وگرنه ما که در درون حزب ميدانيم که چه کسى فضا سازى، تحريف، انزجار نامه نويسى و ترور شخصيت کرده است. بالاخره يا گيرنده اين تصاوير بوده ايم و يا دادنده آن. از خودمان که شک نداريم. در روز روشن در دالان ها تصوير سازى و شيطان سازى شده است. همه مان ديده ايم. ما که قربانى و موضوع اين ترور شخصيت و فضا سازى و شيطان سازى بوده ايم که ميدانيم چه کسانى به اين روشها متوسل شده اند. در واقع امر اين روشها متناسب با سياستهايى است که اتخاذ شده است. سياست هاى راست بناگزير چنين روش هايى را نيز با خود دارد. تعجبى ندارد. و وارونه زدن و و روشهاى مذموم خود را به طرف مقابل نسبت دادن نيز درست متناسب با اين سياست هاست. و اين کار نيز در اين بيانيه مصرف برون حزبى دارد.

پلاتفرم سياسى.

در اين بيانيه اعلام موجوديت حتى يک پاراگراف درباره اهداف و برنامه سياسى اين گروه وجود ندارد. بيانيه اعلام موجوديت است ولى تماما حمله به باقى ماندگان در حزب کمونيست کارگرى است، تماما حملات ضد کمونيستى به آنهاست. با زبانى که اين روزها در حزب بسيار «مد» شده است، «سلبى» است. تمام اين مجادله حاد و تند در حزب کمونيست کارگرى حول نظرات راستى که توسط کورش مدرسى ابراز شده، آغاز گشت. از قبل از پلنوم ١٥، از زمان بيمارى منصور حکمت، از زمانى که منصور حکمت نتوانست در زندگى حزب نقش فعالى بازى کند، رفيق کورش آغاز به تدوين سياست و تاکتيک براى حزب کرد و از همان زمان سياست هاى راستى را در مقابل حزب قرار داده است. ولى به يمن مبارزه بخشى از رهبرى اين حزب اين سياست ها هيچگاه به سياست هاى رسمى حزب بدل نشد، عليرغم اينکه حاملين آنها بمدت يکسال ليدر حزب بود. اين سياست ها اگر توسط حزب اتخاذ ميشد، الان مدتها بود که حزب کمونيست کارگرى از هم پاشيده شده بود، چند شقه شده بود. قبل از اينکه جمهورى اسلامى فروبپاشد تا تاکتيک مجلس موسسان، رفراندوم، دولت ائتلافى و موقت حجاريان يا سلطنت طلبان شکل بگيرد، حزب کمونيست کارگرى فرو مى پاشيد. اختلاف سياسى، اختلاف بر سر افق و اختلاف بر سر مبانى هويتى حزب کمونيست کارگرى موضوع اين جدال حاد و تند در حزب است. ولى اين بيانيه اعلام موجوديت حتى اشاره اى به آنها نميکند. پاسخى به آنها نميدهد. اين بيانيه، باين معنا، کاملا غيرسياسى است. از هر موضعگيرى و اعلام اصول سياسى خالى است.

ميگويند يک انتخاب سياسى در مقابل همه قرار دارد. ميگويند بايد انتخاب کرد. اين انتخاب سياسى چيست؟ چگونه ميتوان به اين بيانيه و اين گروه پيوست؟ بايد به اين حملات ضدکمونيستى، به اين بى اعتبار کردن کمونيسم پيوست، راه ديگرى نيست. انتخاب سياسى ديگرى اين بيانيه در مقابل شما نميگذارد. هيچ چيز اثباتى، هيچ هدفى، هيچ پلاتفرم سياسى اى در آن وجود ندارد. بايد به لجن مال کردن کمونيسم پيوست.

فرقه در تقابل با حزب سياسى. ادعا ميشود که آنها که ميخواهند بروند خواهان حزب سياسى اند، آنها که باقى ميمانند فرقه ايدئولوژيک و سکت اند. اين هم ادعايى است. توضيح سياسى و تئوريک شان چيست؟ چرا باقى ماندگان شده اند سکت و فرقه ايدئولوژيک؟ باين خاطر که در يک حزب مارکسيستى و کمونيستى آمده اند و يک سرى نظرات راست را نقد کرده اند نظرات راستى بر سر افق و آينده و احتمال پياده کردن سوسياليسم، انقلاب دو مرحله اى، استراتژى کسب قدرت، تاکتيک هاى سياسى در پروسه کسب قدرت، در مورد آرايش حزبى، و روش ها و شيوه مبارزه کمونيستى و مسائلى از اين دست. و بر سر اينها يک جدال مهم نظرى و سياسى براه افتاده است. آنها که تماما به نقد سياسى و نقد سياست ها روى آورده اند فرقه ايدئولوژيک و سکت شده اند. آنها که هيچ پاسخ سياسى نداده اند، بجاى دفاع از سياست هاى معين به سابقه ها ارجاع داده اند، بجاى دفاع سياسى، حمله عاطفى و هيستريک کرده اند، بجاى نقد سياست ها و مباحث طرف مقابل به شخصيت آنها حمله کرده اند و شيطان سازى کرده اند، حزب سياسى اند، حکمتيست اند. اين هم مزاحى است. دوستان! کسى اين ادعاها را از شما نميخرد. اينها فقط مصرفش در بازار ضد کمونيستى خارج از حزب است.دوستان عزيز «حکمتيست» ما ميگويند بحث و جدل نظرى و سياسى بر سر امکان يا عدم امکان سوسياليسم در جامعه ايران، ماهيت انقلابى که در ايران در شرف وقوع است، استراتژى کسب قدرت حزب کمونيست کارگرى، دست بردن به تاکتيک هاى طبقات ديگر، در يک کلام بر سر افق و استراتژى کمونيستى و مارکسيستى در يک حزب کمونيستى و مارکسيستى فرقه گرايى است، مائوئيسم است، انقلاب ايدئولوژيک است. بحث نظرى را ايدئولوژيک ناميده اند تا بتوانند منتقدان را فرقه ايدئولوژيک بخوانند. اگر از رفيق عضو رهبرى حزب، از ليدر سابق و اميدوار به به پست ليدرى پرسيده شود در مورد اين مسائل چه نظرى دارد و چگونه فکر ميکند، ميگويند داريد تفتيش عقايد ميکنيد، پرسشنامه ايدئولوژيک پخش کرده ايد. حزبى که بر مبناى مارکسيسم ساخته شده است. حزبى که قرار است بر ستون فقرات کادرهاى مارکسيستش بجلو برود و پياده کردن سوسياليسم را تضمين کند، در چنين حزبى حتى نميشود از عضو رهبرى پرسيد راجع به امکان پذيرى سوسياليسم چه فکر ميکند. اين انقلاب ايدئولوژيک و تفتيش عقايد و استالينيسم ناميده ميشود. و جالب اينجاست که اينها خود را حکمتيست هم مينامند. اگر از اين «حکمتيست» هاى عزيز بپرسيد درباره «مارکسيسم و جهان امروز»، «مبانى و چشم اندازهاى حزب کمونيست کارگرى»، «تفاوت هاى ما»، و تازگى ها حتى «يک دنياى بهتر» چه فکر ميکنند، به تفتيش عقايد و انقلاب ايدئولوژيک متهم ميشويد. اگر از رفيق عزيز «حکمتيست» مان که اعلام ميکند نصف کسانى را که او سوسياليست کرده است الان دارند پرسشنامه جلويش ميگذارند، پرسيد، رفيق عزيز شما چگونه اين جماعت را سوسياليست و مارکسيست کرديد، بدون اينکه انقلاب ايدئولوژيک کنيد، چه پاسخ ميدهد؟ از دستاوردهاى اين «حکمتيست» هاى جديدالتاسيس اينست که مبارزه نظرى، مبارزه فکرى، مبارزه سياسى را مبارزه ايدئولوژيک، و تفتيش عقايد مينامند. در جنبش و حزبى که مبارزه نظرى، فکرى و سياسى در آن جايگاه بسيار رفيعى داشته است، در حزب و جنبشى که ليدر آن، منصور حکمت، همواره بر استحکام مارکسيستى، آموزش مارکسيستى، بر مارکسيست کردن کادرها، بر ستون فقرات مارکسيستى و بر مبارزه نظرى و فکرى و سياسى تاکيد بسيارى داشت، اين يک پديده نوظهور و بديع است. و از آن بديع تر و مضحک تر حکمتيست خواندن خود است. در اين دنياى وارونه و عجايب هر چيزى ممکن است.

کنگره کلاه بوقى.گفته ميشود که در اين کنگره قرار است به سبک انقلاب فرهنگى مائوئيستى کلاه بوقى بر سر عده اى گذاشته شود. گفته ميشود که اين کنگره مراسم تشيع جنازه و بخاک سپارى کمونيسم کارگرى است. اينها ادعاهايى است که خود اين رفقا بايد دليلش را توضيح بدهند. من که هرچه فکر کردم نتوانستم بفهمم که چرا کنگره حزب کمونيست کارگرى، بالاترين مرجع تصميم گيرى حزب، مراسم تشيع جنازه و بخاک سپارى حزب کمونيست کارگرى است. چرا بايد اعضا و کادرهاى حزب بيايند در کنگره اى حزب را بخاک بسپارند؟ ديوانه شده اند؟ عقل خود را از دست داده اند؟ اين چه اظهارات پوچى است؟ حتى خودتان را هم قانع نميکند. نگران نتايج کنگره هستيد، چون ميدانيد که در اقليت هستيد، چون ميدانيد که اکثريت حزب نظرات شما را قبول ندارند و روشهايتان را محکوم ميکند. از نتايج آراء ميترسيد. هميشه ترسيده ايد. تمام سازشهايى را هم که در اين بيانيه به آن اشاره ميکنيد و جزء افتخاراتتان ميشماريد، بخاطر راى بوده است. قبل از کنگره ٤ در هراس از دست دادن راى در انتخابات کميته مرکزى، کورش مدرسى اعلام کرد که کانديد هيچ پستى در تشکيلات نخواهد شد و ميرود و نظراتش را مينويسد. هنوز فصل اول نظراتش به رشته تحرير درنيامده، کانديد رئيس دفترسياسى شد، و طرح استيضاح ليدر را برشته تحرير درآورد. بخاطر نجات راى تان در کنگره ٤ عقب کشيديد تا وقتى آبها از آسياب افتاد، بدنبال لابيسم و کار در دالانها که در آن استاديد براى پست ليدرى خيز برداريد. نامه مشترک را هم بهمين منظور قاپيديد، از ترس راى در پلنوم ٢٠. الان هم از کنگره ٥ ميترسيد باين خاطر که بخاطر علنى شدن مباحث سياسى اين دو ساله ديگر لابيسم و محفليسم برد خود را از دست داده است. از راى ميترسيد، باين خاطر آنرا مراسم تشيع جنازه کمونيسم کارگرى ناميده ايد. اين بزرگ بينى جالب توجه اى است. «اگر من در کنگره راى نياورم اين مساوى تشيع جنازه و بخاک سپارى حزب کمونيست کارگرى است.» ولى «مراسم بخاک سپارى افسانه منصور حکمت» که در اين بيانيه به آن اشاره شده واقعا زشت است. رفقايى که خود را حکمتيست هم ميناميد! واقعا شرم آور است. راجع به منصور حکمت چنين صحبت ميکنيد؟ عباراتى را که سايت هاى ضد حزب و ضد منصور حکمت درباره آن قلمفرسايى ميکنند را بعاريه ميگيريد. اين ديگر سقوط کامل است. اين سقوط قرار است تا کجا ادامه يابد؟و اما کلاه بوقى. کلاهتان را قاضى کنيد. بحث هاى هر دو طرف روى يک سايت قرار داده شده است. رفقا از دو طرف سمينار گذاشته اند، تازه رفقا کورش و رحمان هم هر وقت اراده کرده اند توى صف زده اند و چند برابر رفقاى مقابل سمينار گذاشته اند. در يک مبارزه سياسى باز و علنى چرا يک طرف مدعى اينست که بر سرش کلاه بوقى گذاشته شده است؟ چرا يک طرف معتقد است که دارند از او افشاء گرى ميکنند؟ چرا يک طرف مدعى است که کتاب بحران خليج اش را چاپ کرده اند؟ بحث هاى خود شما، بقلم خود شما، به زبان خود شما روى سايت است، چرا من کلاه بوقى سرم نرفته است و سر شما گذاشته شده است؟ چرا من افشاء نشده ام و شما شده ايد؟ چرا اين بحث ها بحران خليچ شماست و ما بحران خليچ چاپ کن؟ اين موقعيت بالاتر در مباحث چرا سهم ما شده است و موقعيت قربانى سهم شما؟ وقتى هاى و هوى و هياهو ميکنيد، به اين فکر کرده ايد که اين سير استدلال (اگر بشود آنرا استدلال ناميد) بضرر خود شماست. من تنها نکته اى که ميتوانم در مورد اين اظهارات بگويم، اينست که لابد در نظرات شما يک کلاه بوقى هست که وقتى عيان ميشود بر سر شما کلاه بوقى گذاشته ميشود، لابد قابل افشاء گرى هست که صرف علنى کردن آن حکم افشاءگرى از شما را دارد، لابد از جنس بحران خليج هست، که دادن آنها به کادرهاى حزب شما را در بحران خليج مى اندازد. ممکن است براى کسانى که دوستتان دارند، و عاطفى در کنارتان قرار گرفته اند، اين مظلوم نمايى راى جمع کند، ولى در مبارزه باز سياسى در حزب و جامعه و در ميان کادرهاى مارکسيست و کمونيست اين حزب اين اظهارات تاسف آور است.

قبل از کنگره ٤ و بعد از کنگره ٤.

يکى از تم هايى که در صحبت ها و نوشته ها و در اين بيانه کروه ٢١ نفره عنوان شده است مقايسه فعاليت هاى حزب قبل و بعد از کنگره و دوران ليدرى کورش مدرسى و حميد تقوايى است. اعلام ميشود: در دوره اول حزب فعال و موفق بوده، در دوره دوم پاسيو و شکست خورده. اولا، اين ارزيابى درست نيست. ايرادات و کم و کاستى هاى بسيارى به دوره قبل از کنگره وارد است. اگر ما ٥٠ درصد ديد تيز و بيرحم منصور حکمت را داشتيم اين ايرادها را هم ميديديم. نوارهاى پلنوم ١٤ روى سايت هست گوش دهيد. کارمان بعد از کنگره ٤ هم پاسيو و ناموفق نبوده است. يک نمونه مهم آن راه اندازى تلويزيون است که اکنون در ايران سر و صداى بسيارى کرده است و جامعه را کاملا قطبى کرده است. نامه هايى که على جوادى و خود من از ايران دريافت ميکنيم کاملا تاثير عميق و تعيين کننده تلويزيون را در ايران نشان ميدهد. تزهاى سياسى رفيق حميد تقوايى که تشکيلات و جنبش ما را در داخل بر ريل ديگرى قرار داد، نقش خود رفيق حميد در تشکيلات حزب در خارج که در هر سمينار و کنفرانس و مجمع حزبى که شرکت کرد، افق و هم دلى و شور بى سابقه اى ايجاد کرد و تشکيلات را به بحرکت درآورد، کمپين هاى موفق مان بخصوص در مقابله با اسلام سياسى، همگى نشانه ها و نمونه هايى از موفقيت اين دوره حزب است، که اگر با چوب لاى چرح مواجه نشده بود ابعاد اآن بسيار چشمگيرتر و وسيع تر نيز ميشد. ولى حتى در آن تصوير اغراق شده هم اين دوستان ترجيح ميدهند که نقش رفقاى مقابل را در موفقيت هاى آن دوره فراموش کنند، ١٨ تير، ١٦ آذر وجريان عبادى-اسلو که لحظات مهم و تعيين کننده اى در حيات حزب بودند را دوستان طور ديگرى مينويسند و ارائه ميدهند. از قرار «راوى سنى است.» نقش رفقا اصغر کريمى، حميد تقوايى، على جوادى، مينا احدى و خود من قرار است از تاريخ پاک شود. در بسيارى از اين لحظات مهم رفيق کورش غايب بود. (به سمينار رفيق اصغر کريمى رجوع کنيد تصوير کامل ترى ميگيريد.)

يک نکته پايانى. يکى از نکات خنده دار و جالب اين بيانيه که واقعا باعث مزاح ميشود، مائوئيست خواندن طرف مقابل و حکمتيست خواندن خود است. در سمينارهاى کادرها در يوتبورى و کپنهاگ که من براى صحبت با رفقا رفته بودم، متوجه شدم که اين رفقا بطرز جالب و تردستانه اى توجيه و توضيح اين حکم بامزه را در صحبت هاى منصور حکمت در پلنوم ١٤ يافته اند. نقد تند و تيزى که منصور حکمت در آن پلنوم از رهبرى سياسى - اجرايى وقت کرد را رفقا اينگونه تعبير کرده اند که ما چپ سنتى هستيم و آنها حکمتيست. واقعا خنده دار است. در آن زمان منصور حکمت ليدر حزب بود و هيات دبيران شامل اصغر کريمى، آذر ماجدى، کورش مدرسى، آذر مدرسى، رحمان حسين زاده، على جوادى، مريم نمازى و فاتح بهرامى بود. (اميدوارم اسم کسى را از قلم نيانداخته باشم.) اين نقد تيز و تند منصور حکمت دامن همه ما را ميگرفت، خطاب به همه ما بود. چطور شد که اين رفقا تصميم گرفتند اين نقد را متوجه اصغر و من و على جوادى و ساير رفقا کنند؟ ما بشويم چپ سنتى و اين رفقا حکتيست؟ يک موضوع واقعا خنده دار اينست که حميد تقوايى را مائوئيست خطاب ميکنند. رفيق حميد تقوايى بعنوان پرچم دار مبارزه عليه مائوئيسم و پوپوليسم در تاريخ ايران و در تاريح کمونيسم اسمش ثبت شده است. منصور حکمت هم اين را بارها بطور رسمى و غيررسمى اعلام کرده است. حالا آيا حميد تقوايى خواب نما شده است که پس از نزديک به ٣٠ سال مبارزه يکدفعه مائوئيست شود؟ دوستان جديتان نميگيرند! جدى باشيد. رفقا مزاح نکنيد! اين مبارزه و جدال جدى است. جدى به مسائل پاسخ دهيد. و يکبار ديکر صميمانه ازتان ميخواهم که منصور حکمت را راحت بگذاريد. در حق او چنين نکنيد. «افسانه منصور حکمت»، تصوير راست و اعتصاب شکن از او دادن و حالا باين شکل ناپسند و زشت خود را حکمتيست خطاب کردن، واقعا بى انصافى در حق اوست. او را راحت بگذاريد. صرف رجوع و استناد به بحث هاى رسمى او بروشنى نشان ميدهد که چقدر اين ادعا ها پرت است. وارد بحث هاى غيررسمى هم که غيراصولى است بشويم.

١٩ اوت ٢٠٠٤