اصغر کريمى

١٣ سپتامبر ٢٠٠٣

با تاخير درمورد بحث شورا

بحثها و نکات زيادى درمورد قرار و فراتر از قرار مطرح شده که فرصت پرداختن به همه آنها را ندارم. عليرغم اينکه بدليل فراتر رفتن بحث از چهارچوب شورا، بنظر ميرسد بحث حول شورا ديگر کهنه باشد با اينحال من اساس نوشته ام به همان چهارچوب شورا و قرار و مباحث تاکنونى مربوط ميشود.

١- شورا يکى از ارکان هويتى ما و سنت شورائى يک وجه متمايز کننده جريان ما است. شورا يک رکن هويت سياسى و ايدئولوژيک ما است. ارکان هويتى همه مهم اند و هيچکدام قابل صرفنظر کردن نيستند، با ارکان هويتى، اگر هويتى است هميشه بايد با آن تداعى شد، و هميشه بايد سعى کرد جامعه ما را با آنها تداعى کند. اعلام اين مساله که تداعى شدن با شورا در شرايط کنونى به اندازه تداعى شدن با شعار آزادى و برابرى يا وجه ضدمذهبى ما مهم نيست عملا به معنى اين است که شورا آن جايگاه هويتى را ندارد. صرفنظر از هرمنظورى که کورش داشته باشد، اين مقايسه در عمل به معنى حاشيه اى کردن شورا در فکر و در پراتيک ما است. براى جنبشى که شورا يک رکن هويتى آن است اين مقايسه مضر است. همينطور که فى المثل گفتن "مبارزه با مذهب به اندازه مبارزه با بيحقوقى زن اهميت ندارد" يا "تداعى شدن با مبارزه با مذهب به اندازه تداعى شدن با مبارزه عليه بيحقوقى زن مهم نيست" فقط کاربردش کمرنگ کردن وجه ضدمذهبى ما خواهد بود. نتيجه عملى آن اين خواهد بود که عليه مذهب کار مهمى صورت نگيرد و عملا از دستور يک کار فعال کنار گذاشته شود و اگر اين به تفکر يک حزب تبديل شد چنين حزبى فاتحه يک مبارزه جانانه با مذهب را خوانده است. مقايسه اى که کورش بين شورا و وجه ضدمذهبى يا ضدنابرابرى زن و ... ميکند کاربرد عملى اش خارج شدن شورا از ارکان پايه اى ما است. کورش نگفته است شورا کم اهميت تر از وجوه ضدمذهبى و دفاع ما از برابرى است، امقايسه اش ميزان تداعى شدن با اينها است، اما اين تفاوتى در اصل مساله نميکند.

٢- بحث رفقاى مخالف قرار بجز رفيق اسد گلچينى، ربطى به توازن قوا ندارد، استدلالهاى آنها بسيار فراتر از اين مساله است. استدلالى که ميگويد مخالفان حزب با اين قرار خواهند گفت "عاقل شده اند، بحث حزب و قدرت سياسى را يواشکى کنار گذاشته اند و خود را اصلاح کرده اند"، صراحتا به معنى اين است که اگر فردا هم شرايط براى ايجاد شورا فراهم شد نبايد فراخوانى به تشکيل آن داد. اين استدلال دست صاحب آنرا براى فراخوان ايجاد شورا ميبندد. اين استدلال کسى نيست که بحثش مربوط به توازن قوا است. اين استدلال تا گرفتن قدرت کامل دولتى توسط حزب کاربرد پيدا ميکند. ميدانم کسى در رهبرى حزب با شورا مشکل استراتژيک ندارد، سيستم حاکميت شورائى از دستور کسى کنار گذاشته نشده است. در اينصورت اين استدلال به هيچ دليلى موجه نيست. بحث "شوراى نيابتى" هم که در ابتدا توسط برخى رفقا مطرح شد به همين منوال موجه نبود. ٣- بعضى رفقا عنوان ميکنند که اکنون شرايط براى طرح فراخوان شورا فراهم نيست اما همزمان چنين استدلال ميکنند که فراخوان ايجاد شورا بحث کسب قدرت سياسى توسط حزب را کمرنگ ميکند و به نقطه قوت حزب لطمه ميزند. معتقدند فراخوان ايجاد شورا در شرايط کنونى دوئيتى را ايجاد ميکند و آنرا در تقابل با کسب قدرت سياسى توسط حزب توضيح ميدهند. رفقا بايد توجه داشته باشند که سرنگونى جمهورى اسلامى الزاما به معنى کسب قدرت سياسى توسط حزب نيست. تصور نميکنم حتى يک نفر لااقل در دفتر سياسى حزب معتقد باشد که سرنگونى جمهورى اسلامى حتما و الزاما مترادف است با کسب قدرت سياسى توسط حزب. ممکن است مترادف باشد ممکن است نباشد، ممکن است حزب در چهار شهر قدرت داشته باشد در چهار شهر نداشته باشد، ممکن است حزب شريک ضعيف تر يا قوى تر در قدرت باشد، و در چنين حالاتى کشمکش حول قدرت سياسى ادامه خواهد يافت. همه اين حالات ممکن است. و به قول نادر امکان اين هم هست که حتى انقلاب پس از سرنگونى جمهورى اسلامى اتفاق بيفتد و پس از سرنگونى، جامعه مدام از راست به چپ بچرخد. (فاکتورهاى دوره اخير البته اين امکان را بنظر من ضعيف تر کرده است و سرنگونى جمهورى اسلامى با انقلاب به محتمل ترين حالت تبديل شده است). طبيعى است که حزب خود را براى تسخير کامل قدرت سياسى به موازات سرنگونى جمهورى اسلامى آماده کند اما احتمالاتى که اشاره کردم همه واقعى اند، در اينصورت استدلال رفقا به معنى اين است که حتى پس از سرنگونى جمهورى اسلامى هم از شورا و فراخوان آن خبرى نخواهد بود، در شرايطى که شوراها از همه جا سربلند ميکنند. اما حتى اگر قبل از سرنگونى جمهورى اسلامى هيچ شورائى تشکيل نشود، ترديد نبايد کرد که با سرنگونى آن در هر کوى و برزنى شورا درست ميشود و همانطور که گفتم ممکن است حزب هنوز قدرت سياسى را کسب نکرده باشد. يا رفقا تمام اين احتمالات را غير واقعى ميدانند و يا پذيرفته اند که حتى در اين صورت هم حزب در مقابل شوراهائى که تشکيل ميشود شانه بالا مياندازد و يا آنها را دور ميزند. من اين احتمالات را واقعى ميدانم و معتقدم محتمل ترين حالت اين است که حزب به کمک تشکل هاى توده اى و از جمله شوراها قدرت سياسى به معنى حکومت را بگيرد. اين محتمل ترين سير اوضاع در کردستان و در ايران است. ايرادى که با آن اشاره ميکنم مشخصا در نوشته هاى کورش و مجيد که بنظر من منسجم ترين نوشته هاى مخالف قرار است به چشم ميخورد. بخشى از نوشته رفقا را نقل ميکنم تا اين ايراد را نشان دهم.

کورش: ((حزب بايد بتواند بى شورا اهرم قدرت، اهرم تغيير تناسب قوا و اهرم تغيير معادلات قدرت باشد. سوال اين است که اين کار چگونه عملى است؟ کسى ميتواند تصويرى، احتمالى يا ممکن، از اين کار را بدست بدهد؟ ابزارها کدام اند؟ حزب بى شورا يا تشکل توده اى، به معنى متعارف آن، چگونه اعمال قدرت ميکند يا قدرت را ميگيرد؟ من منظما به اعمال قدرت و تغيير تناسب قوا اشاره ميکنم به اين دليل که در وهله اول حزب با مسئله قدرت "بى شورا" روبرو ميشود، دوره اى که تناسب قوا هنوز ايجاد تشکل هاى توده اى را ممکن نکرده است، مثل شرايط امروز. در مرحله بعدى يعنى تصرف قدرت، به احتمال بيشتر تشکل هاى توده اى (زير نفوذ يا بيرون نفوذ حزب) وجود خواهند داشت)) کورش بين مفهوم قدرت سياسى به معنى قدرتمند شدن و نيرو جابجا کردن و قدرت سياسى به مفهوم کسب قدرت سياسى و قدرت دولتى بدرست تمايز قائل ميشود و لااقل در مرحله کسب قدرت سياسى تشکل هاى توده اى را محتمل ميداند. اما ايرادى جدى اين بحث اين است که بين الان و کسب قدرت حالات ديگرى را تصور نميکند. منهم فکر ميکنم در لحظه حاضر امکان درست کردن شورا نيست. اما فکر ميکنم با تغيير توازن قوا بتدريج زمينه براى آن فراهم ميشود و قطعا يک فاکتور براى ايجاد اين شرايط خود ما هستيم. منظورم شرايط تصرف قدرت نيست. ممکن است زمان تسخير قدرت هنوز نرسيده باشد و مثلا چندماهى تا آن لحظه يا دوره فاصله داشته باشيم و شورا هم ايجاد شده باشد. بين الان و کسب قدرت فقط دو "وهله" نداريم وهله هاى مختلفى داريم. که در جائى ميان اين وهله ها ايجاد شورا ممکن و عملى ميشود. يکى از اين وهله ها زمان سرنگونى جمهورى اسلامى است که شوراها اگر هم تا آن لحظه ايجاد نشده باشند مثل نقل و نبات همه جا سبز خواهند شد و همانطور که بالاتر توضيح دادم الزاما به معنى کسب قدرت دولتى توسط حزب نيست. کورش در چنين حالتى با اين بيان که ميگويد در مرحله دوم يعنى مرحله تصرف قدرت به احتمال بيشتر تشکل هاى توده اى وجود خواهند داشت چه ميگويد. آيا حتى دوره بعد از سرنگونى هم تشکلهاى توده اى احتمال دارد تشکيل شده باشند!

مجيد اين مفاهيم را حتى متمايز هم نميکند و طرح شعار شورا را تا زمان کسب قدرت سياسى توسط حزب خطا ميداند و معتقد است با طرح آن حزب برندگى فعلى اش را از دست ميدهد ((علاوه بر اينها، ما با صداى بلند رو به جامعه اعلام کرده ايم که حزب کمونيست کارگرى ايران مصمم است قدرت را در ايران بدست گيرد. و به همين خاطر حزب و کادرهاى آن مورد حملات و اتهامات زيادى واقع شده و تا کنون قاطعانه و با اعتماد به نفس همه را سر جايشان نشانده ايم. اعلام اينکه ما براى کسب قدرت تلاش مى کنيم، حزب مى خواهد قدرت را به دست گيرد، يکى از نقاط قوت ماست. اين عزم و اراده قاطع حزب ايميجى را از ما بدست داده که روحيه دهنده است، بسيج کننده است و نيرو بدور حزب جمع مى کند و يکى از فاکتورهاى جدى گرفتن ماست. قاطعيت ما در برابر دشمنان مردم، صداى اعتراض چپ سنتى و راست جامعه را عليه ما قاطى کرده، و ثمره تا کنونى آن شکل گرفتن تصوير و ذهنيت مثبتى از حزب در ميان مردم بوده است. حال با محورى کردن شعار شوراها در اين شرايط، از اين موقعيت گريزى زده ايم، کارى که فعلا بايد حزب به پيش ببرد به ارگان و تشکلى ديگر رجوع داده ايم، در نتيجه از آن ذهنيت موجود و بدست آمده دور مى شويم. تصوير از حزب مدعى کسب قدرت را به حزبى که بالاخره به روشهايى «دمکراتيک»، روش غير از اتکا به عزم و اراده و نيروى خود روى آورده و دارد خود را اصلاح مى کند، تغيير مى دهيم. يقين دارم رفقاى پيشنهاد دهنده قرار از سر تلاش براى جلو رفتن بيشتر حزب و سازماندهى توده هاى وسيع مردم اين قرار را داده اند. اما در اوضاع امروز ايران و موقعيتى که حزب در آن هست، اين نتيجه از آن قرار حاصل نمى گردد. تغيير اين تصوير اجتماعى ايجاد شده از حزب زيانبار است، زدن به يکى از نقاط قدرت حزب است و نا آمادگى حزب را براى کسب قدرت در دنياى واقعى تداعى مى کند. اين جواب و اين برخورد حزب به خود از سر ضعف و کم توقعى است، اين خلوص و عدالت خواهى حزب از زاويه بى اعتمادى و دست کم گرفتن خود است و ترديد در اين حقيقت است که راه خوشبختى مردم و تضمين عدالت اجتماعى در گرو پيوستن به حزب کمونيست کارگرى ايران است. من فکر مى کنم مدتى است که با آن قاطعيت و غلظت گذشته نمى گوييم که حزب مى خواهد قدرت را در ايران تصرف کند در حاليکه جلوتر آمده ايم و با نگاهى گذرا به نشريات حزب و مصاحبه ها متوجه اين نکته ميشويم. با تصويب اين قرار امکان باز شدن بيشتر زمينه براى اين مشکل هست. باز هم تکرار مى کنم نوع برخورد حزب به خود مهم است، اگر حزب خود را جدى بگيرد مردم جديش خواهند گرفت و اولين تاثير بروز هر سستى و کمبودى در اين مورد کم توجهى به عضو گيرى، به کادرها و موازين حزبى است)) خط تاکيدها از من است.

مجيد البته از کل نوشته اش بر نميايد که با طرح شعار شورا در مقطعى که زمينه آن ايجاد شده باشد مخالف است اما اين بيانگر يک تناقض آشکار در نوشته مجيد است.

بهررو رفقا تصوير بسيار ساده اى از دوران بين الان تا کسب قدرت دارند. شايد دقيقتر است گفته شود که در اين نوشته ها تصوير ساده اى بيان کرده اند والا تا آنجا که ميدانم رفقا احتمالات مختلف و پيچيده تر در روند سرنگونى و کسب قدرت سياسى توسط حزب را برسميت ميشناسند. تصور من اين است که هيچکدام از رفقاى مخالف قرار حقيقتا با فراخوان شورا در شرايطى که توازن قوا فراهم ميشود مخالف نيستند و اينرا حتى در نوشته خود آنها کم و بيش ميتوان ديد با اينهمه فرمولبنديهاى شداد و غلاظى عليه اين حکم داده اند. من اينرا تا زمانيکه توضيحات بيشترى از جانب رفقا داده شود به حساب عدم دقت در بکارگيرى اين مفاهيم و تناقضات آنها ميگذارم.

٤- تجربه کردستان و انقلاب ٥٧

اگر حزب ما در سال ٥٧ قدرت امروز را داشت چندماه قبل از سرنگونى جمهورى اسلامى شوراها را ايجاد ميکرد. استناد برخى رفقا به تجربه سال ٥٧ بنابراين به کل فاکتور حزب و اينکه حزب خود يک فاکتور ايجاد شرايط به نفع شورا است را ناديده ميگيرد. درمورد کردستان هم همينطور. حميد به نکته بسيار درستى در بى توجهى کومه له آنروز به تشکل هاى توده اى و حاکميت مردم کرده است.

٥- مساله کنترل محلات کورش در اين زمينه نکات باارزشى طرح کرده است و من با بخشى از آنها موافقم. ازجمله اينکه ممکن است در مقطعى با کمک شبکه هاى حزبى و بچه هاى محل بتوان در محلات توازن قوا را به ضرر رژيم تغيير داد بدون اينکه هنوز شورائى ايجاد شده باشد. کمااينکه در طول ساعات و حتى روزها و هفته هاى تظاهراتها مردم فضا را در بعضى محلات به زيان رژيم تغيير ميدهند، حضور ماموران رژيم را محدود ميکنند، دخالت ماموران سرکوب و امر به معروف و غيره را در زندگى خود کم ميکنند، آزادى عمل بيشترى براى خود ايجاد ميکنند و غيره. درحاليکه براى نوع ديگرى از پيشروى مثلا تشکيل شورا و تشکيل مجمع عمومى ممکن است زمينه فراهم نشده باشد. براى ايجاد شورا بايد اين تغيير توازن قوا ثبات بيشترى داشته باشد. تظاهرات را ميتوان يکروز کرد و بعد رفت به خانه اما شورا را نميتوان راه انداخت و دوروز بعد تعطيلش کرد. در واقع مردم اينکار را نميکنند، روانشناسى مردم اين اجازه را به آنها نميدهد. زمانى مردم دست به ايجاد يک تشکل ميزنند که احساس کنند رژيم ديگر به موقعيت سابق برنميگردد، که فردا در موقعيتى نخواهد بود که آنرا بهم بريزد. براى تظاهرات بعنوان مثال اين حکم صادق نيست. شبکه هاى مخفى جوانان و مردم معترض همديگر را خبر ميکنند، روز و محل تظاهرات را تعيين ميکنند، دست به تظاهرات ميزنند و با توجه به توازن قوا براى ادامه آن تصميم ميگيرند. فضاى اعتراضى گاهى چنان بالا ميگيرد که براى مدتى بعنوان مثال آخوند جرات آفتابى شدن در محل را پيدا نميکند. اکنون مدتها است آخوندها جرات ظاهر شدن در برخى اماکن عمومى از جمله بسيارى از رستوران ها را ندارند چون مردم دستشان مياندازند، متلک بارانشان ميکنند و انگشت ... ميکنند. اين نوعى فضا را بر رژيم و عواملش تنگ کردن است. بدون اينکه احتياجى به وجود تشکل پايدارى از مردم نياز داشته باشد. حتما رفقا بياد دارند که کنترل بسيارى از محلات در طول شبهائى که تظاهرات ميشد بدرجاتى در دست مردم بود. شبکه هاى مبارزاتى متعددى در ميان جوانان و مخالفين رژيم ميتواند چنين شرايطى را ايجاد کند. من با انتقادات تعدادى از رفقاى قرار به نوشته کورش تا آنجا که به اين نکته برميگردد موافق نيستم اما در بحث کورش در اينجا هم ايراداتى هست. کورش از کنترل محلات توسط شبکه هاى حزبى و يا بچه هاى محل صحبت ميکند. من فکر ميکنم اين تغيير توازن قوا که من ترجيح ميدهم به آن تنگ کردن فضا بر رژيم و ماموران رژيم بگويم با کنترل محل تفاوت زيادى دارد. تنگ کردن فضا بيشتر سلبى است. اما کنترل بار اثباتى زيادى دارد. طبعا در کنترل هم درجات مختلفى وجود دارد از کنترل توزيع نفت و مواد خوراکى و ترافيک بعنوان مثال ميتوان صحبت کرد تا کنترل فضاى آموزشى در مدارس. از کنترل انتظامات در محل ميتوان صحبت کرد که به معنى عدم حضور ماموران رژيم است تا انواع و اقسام کنترل هاى ديگر. همه اينها جنس شورائى دارد. در حاليکه فضا را بر رژيم تنگ کردن جنس شبکه حزبى و شبکه جوانان و بچه هاى محل را ميتواند داشته باشد. کورش بين اين دو نوع اعمال قدرت و فشار به رژيم بحثش مخدوش ميشود. يک ايراد ديگر بحث کورش در اين زمينه برخورد ايستا به همان کنترلى است که خود او ميگويد. سوال اين است که آيا با شروع کنترل محلات، حتى اگر کنترل آنطور که کورش ميفهمد از جنس شورائى نباشد، زمينه ايجاد شورا فراهم نميشود بدون اينکه الزاما رژيم ساقط شده باشد يا زمان کسب قدرت توسط حزب فرارسيده باشد؟

٦- در کارگر کمونيست شعارى است تحت عنوان کارگران ايران متشکل شويد. در اين شعار بنا به بحثى که در آخرين جلسه دفتر سياسى صورت گرفت قرار شد کلمه ايران بدلايلى که به اين نوشته مربوط نيست حذف شود. اما هيچکس بر جوهر اصلى شعار که فراخوانى به کارگران ايران براى متشکل شدن است ايرادى نداشت. فرض همه رفقا اين بود که بايد کارگران را همين الان به متشکل شدن فراخواند، شعارى براى اين مساله داشت و تلاش کرد کارگران را به اشکال مختلف متشکل کرد. سوال من از رفقائى که بحث "عاقل شده اند و کوتاه آمده اند و ..." را طرح ميکنند و يا رفقائى که دوئيت را پيش ميکشند اين است که چگونه اين فراخوان را ميپذيرند اما با فراخوان ايجاد شورا مخالفند؟ آيا نگران "عاقل شده اند" و غيره نيستند؟ نگران اين نيستند که بحث کسب قدرت توسط حزب کمرنگ شود؟ من اين تناقض را نميفهمم.

٧- تشکل هاى غيرحزبى

براى من مهم بود که کورش درمورد سازمانها و کمپين ها و نهادهاى غيرحزبى که توسط کادرهاى حزب و عمدتا با کمک حزب و فعالين حزب سازماندهى ميشود چه فکر ميکند؟ آيا مثلا آنطور که نادر در بحث حزب و جامعه، و در پراتيک خود قبل و بعد از اين بحث، مشوق اينگونه نهادها بود و آنها را براى تقويت جنبش ما ضرورى ميدانست کورش هم بر اينها تاکيد لازم را دارد. از کورش سوال کردم و نگرانى ام برطرف شد. با اينحال اين تاکيد و توضيح را ضرورى ميدانم که حزب يعنى حزب کارگرى ايران، يعنى نشريات جانبى حزب يعنى سازمان آزادى زن و فدراسيون و اول کودکان و نشريه پرسش و کمپين عليه سنگسار و دهها نهاد ديگر و موقعى که از حزب و قدرت سياسى صحبت ميشود حزب به معنى عام کلمه است. اميدوارم اختلاف نظرى در اين زمينه وجود نداشته باشد.

٨- درمورد "حکومت حزب کمونيست کارگرى" راستش براى من عجيب است که بعضى رفقا کماکان بر آن پافشارى ميکنند. از نوشته دوم کورش، بر خلاف نوشته اولش، چنين بنظر ميرسد که کورش منظور خيلى خاص و تئوريکى از اين مساله نداشته است، البته اگر من درست برداشت کرده باشم، اما رفقاى ديگرى تلاش ميکنند براى آن تئورى درست کنند. چندنفر از رفقا نقد خود را به اين مساله نوشته اند و من لزومى به تکرار آنها نميبينم. فقط يک نکته را ميخواهم اضافه کنم. ما سالها است عبارت ديکتاتورى پرولتاريا را لااقل در متون تبليغى مان مورد استفاده قرار نميدهيم. نه اينکه مضمونش را نقد کرده ايم، اما با شيطان سازى که از کمونيسم بعمل آمده است و با توجه به تجربه بلوک شرق و تصويرى که از کمونيسم در افکار عمومى داده شده، و وجود انواع و اقسام ديکتاتورى ها و حکومت هاى استبدادى، بخردانه نيست که حکومت کارگرى را با ديکتاتورى پرولتاريا توضيح دهيم. همچنان که بورژوازى حاکميت خود را که در واقع ديکتاتورى بورژوازى است با همين لفظ طرح و تبليغ نميکند. آنرا حکومت همه مردم جا ميزند تا براى آن مشروعيت بتراشد. اگر از نظر ما در حکومت کارگرى دامنه آزاديهاى سياسى براى همه مردم هزار بار بيشتر از آزاديهاى حتى کشورهاى دمکراتيک فعلى است چرا با بکارگيرى عبارت ديکتاتورى پرولتاريا در تبليغات بايد آنرا در اذهان عمومى خدشه دار کرد و حکومت هاى ديکتاتورى را تداعى کرد. ميرويم حکومت مان را از هزار نقطه قوت ديگرش، از جمله با آزاديهاى وسيعش تبليغ ميکنيم. درمورد حکومت حزب نيز اين استدلال بطريق اولى صادق است. اپوزيسيون راست ناسيوناليست رفراندم را پيش کشيده است تا براى خود و روش به حکومت رسيدنش مشروعيت درست کند و ادعا کند که اين مردمند که حکومت آتى را تعيين خواهند کرد، در حاليکه همانطور که در قطعنامه "حق مردم در تعيين حکومت آتى" (اگر اسمش را دقيق نوشته باشم) به صراحت گفته ايم و در آن ترديد نداريم که راست از طريق بند و بست از بالا و کودتا و ... ميتواند سر کار بيايد. طرح مساله حکومت حزب کمونيست کارگرى به معنى باختن دست به رقيب است. بهررو با توجه به توضيحات انتقادى تعدادى از رفقا از بحث بيشتر در اين زمينه صرفنظر ميکنم.

همانطور که گفتم بجز بحث اسد بقيه رفقا، کم و بيش بحث شان به توازن قوا مربوط نبود و به همين دليل خيلى از رفقا اصلا به اين موضوع نپرداختند. بحث به جاهاى ديگر رفت چون رفقاى مخالف قرار آنرا به جاهاى ديگر بردند.

آنچه دوست دارم در اين نوشته تاکيد کنم اين نکته است که بنظر من بحث بيش از حد نياز و بيش از ميزان واقعى اختلاف کشيده شده است. من بعنوان مثال نوشته رفقا مجيد و کورش را که به آن اشاره کردم دو بار با دقت مطالعه کردم. هرچند با بسيارى از نقطه نظرات رفقا مخالفم، اما تصوير سياه و سفيدى از بحث آنها ندارم. تصور من اين است که عليرغم برخى استدلالات در نوشته هاى رفقاى مخالف قرار که حتى بعضا خواننده را به اين نتيجه ميرساند که نويسنده تا زمان کسب کامل قدرت سياسى توسط حزب با طرح شعار ايجاد شورا مخالف است اما همزمان در همان نوشته ها نکات ديگرى است که نشان ميدهد اختلاف اساسا در زمينه توازن قوا براى ايجاد شورا در شرايط کنونى است. اينها تناقضات نوشته هاى رفقا است.

و بالاخره درمورد خود قرار شعار زنده باد شوراها شوراهاى مشخصى را به ذهن متبادر ميکند و اين ايراد اين شعار است در حاليکه شعار زنده باد شورا اين ضعف را ندارد. شعار پيش بسوى شوراها نيز از آنجا که در حال حاضر زمينه تشکيل آن نيست زودرس است. فعال ما از دوکلمه پيش بسوى در شروع شعار الزاما به منظور دقيق شعار پى نميبرد و ذهن او را مخدوش ميکند. من موافق شعار و يا قرارى هستم که ما را خيلى فعال تر از الان با سنت شورا تداعى کند، حجم تبليغات ما نيز خيلى بيشتر از اينها تمايز ما با جريانات ديگر را ترسيم کند، فعالين ما و جنبش ما را براى ايجاد آنها، هرلحظه زمينه فراهم شد، آماده کند و غيره. مساله اما اين است که فضاى بحث در حال حاضر مناسب هيچ نوع راى گيرى در اين زمينه نيست. فضا قطبى تر از اين است، و بيجهت تا اين درجه قطبى است، که بتوان قرارى را به بحث و راى گذاشت. پيشنهاد من به رفقا حميد و على اين است که از ارائه قرارى ديگر در اين زمينه در حال حاضر خوددارى کنند.

بعدالتحرير:

اين مطلب را سه روز قبل نوشته ام. فرصتى ميخواستم يکبار ديگر آنرا مرور کنم. درحين مرور آن قرار جديد رفقا حميد و على رسيد. درمورد قرار رفقا صرفنظر از اصلاحات خوبى که در توضيح آن بعمل آمده همانطور که نوشته ام شخصا فضا را در حال حاضر براى وارد شدن به يک بحث خلاق و سازنده در اين مورد مناسب نميبينم و کماکان توصيه ام به رفقا اين است که طرح اين قرار را به تاخير بيندازند.

سه شنبه ١٦ سپتامبر