رفيق حميد با سلام لطفا اين نوشته را طبق روال معمول به دست رفقاى د. س. برسان. اما قبل از آن اگر ملاحظه اى دارى لطفا خبرم کن با ارادت کاظم

از کاظم نيکخواه

در باره شورا

بحث در مورد شورا در دفتر سياسى مدتى است که داغ شده است و اين را بايد به فال نيک گرفت. اما تا اينجا معلوم است که اختلافات جدى است و همانگونه که انتظار ميرفت اين بحث به استراتژى کسب قدرت کشيده شده است. اينکه اين بحثها و اختلافات در فضايى سياسى و حزبى به پيش ميرود و خللى جدى در عملکرد حزب ايجاد نکرده است، دلايل زيادى دارد اما بيش از هر چيز نشانه پختگى حزب و استحکام پيوندهاى حزبى است. بهررو اگر هوشيارانه برخورد کنيم از اين بحثها و اختلافات نيز ميتوان در جهت استحکام و تعميق و رشد حزب استفاده کرد و سنتهاى خوبى را پايه گذارى نمود.

بهررو من خودرا متعلق به گرايشى در اين مباحثات ميدانم که معتقد است بايد شعار شورا را طرح کرد و فعالانه آنرا تبليغ کرد و براى تشکيل آن فراخوان داد. من شخصا در اين دوره هاى اخير هميشه اين خلا را احساس کرده ام. بنظر من تبليغ شورا و حکومت شورايى و توضيح و ترويج آن يکى از محورهاى کار ما در رابطه با پروسه کسب قدرت سياسى است. به سادگى به اين دليل که شورا پايه جمهورى سوسياليستى است. من بهيچ وجه معتقد نيستم که کارى که ما در اين زمينه کرده ايم کافى بوده است و کار بيشترى لازم نيست. اين عجيب است که رفقايى ايرادشان به مدافعان قرار شورا اينست که ميخواهند اين شعار را در حد شعار آزادى و برابرى محورى کنند. اولا شورا براى کمونيستها هميشه و از زمان تجربه کمون محورى بوده است. تجربه کمون و استناجات مارکس و انگلس و لنين از اين تجربه آنرا محورى کرده است. در برنامه دنياى بهتر شورا جايگاه محورى دارد. منصور حکمت وقتى ميخواهد تفاوت اساسى و کيفى دموکراسى بورژوايى با آزادى مورد نظر کمونيستها را توضيح دهد شورا را در برابر پارلمان قرار ميدهد. آنقدر که شورا براى کمونيستها هويتى است آزادى و برابرى هويتى نيست. و بقول مصطفى تا آنجا که به خود شعار آزادى برابرى برميگردد مبتکر اوليه آن بورژوازى فرانسه است. ميدانم که شعار "آزادى برابرى حکومت کارگرى" با حزب کمونيست کارگرى چفت شده است و به صورت آرم اين حزب در آمده. اما اين تغييرى در اين واقعيت نميدهد که شورا و حکومت شورايى با کمونيسم و مارکس تداعى ميشود و به اين مفهوم محورى و هويتى است. اگر رابطه شورا را با شعار آزادى وبرابرى بخواهيم بيان کنيم بايد بگوييم شورا و حکومت شورايى شکل مشخصى از معناى آزادى و برابرى است. دموکراسى مستقيم يعنى شورا. آنتى تز دولت پارلمانى بورژوايى، دولت شورايى سوسياليستى است. شکل ديگرى تاکنون تجربه نشده است که بتواند با دولت به مفهوم سوسياليستى آن که قرار است در حال زوال باشد و غيره، منطبق شود. ظاهرا اين مقدمات مورد توافق همه رفقاست. (من همينجا در پرانتز اشاره کنم که طرفدار اين هستم که در وهله اول همين توافق را بچسبيم. و اين قسمت قرار به صورت مثلا قرارى جداگانه تصويب و تاييد شود و تبليغ شورا را فعالانه بجريان بيندازيم و آنرا موکول به نتيجه رسيدن اين بحثها نکنيم.) اما وقتى وارد کنه اين اعلام توافق ميشويم متوجه ميشويم که ايده هايى کاملا متناقض با اين بحث در نوشته هاى برخى رفقا طرح ميشود که از اين طرفدارى از شورا چيز زيادى باقى نميگذارد:

حزب و شورا

گفته ميشود که طرح شعار شورا حزب را تضعيف ميکند. فوکوس را از روى حزب برميدارد. صادقانه بگويم من با حزبى که با طرح شعار شورا تضعيف ميشود هيچ احساس نزديکى اى ندارم و حاضر نيستم يک روز در کنار آن کار کنم. اما آن حزب حزب کمونيست کارگرى نيست. برعکس بنظر من هرگام پيشروى جنبش شورايى و گسترش ايده شورا قطعا اين حزب را فورا و مستقيما تقويت ميکند و بجلو ميراند. رفيقى که معتقد است طرح شعار شورا حزب را تضعيف ميکند قاعدتا بايد معتقد باشد که تبليغ شورا هم حزب را بهمان نسبت تضعيف ميکند و بايد مخالف تبليغ شورا باشد. طرح يک شعار همانطور که همه ميدانند يک شيوه مشخص تبليغ يک ايده است. نوشتن شعار زنده باد شورا در زير يک اطلاعيه تفاوت اساسى اى با نوشتن يک مقاله در نشريه رسمى حزب با تيتر زنده باد شورا ندارد. کسى که با اولى مخالف است با دومى هم نبايد موافق باشد و بر عکس اگر شما با تبليغ شورا موافقيد چرا با طرح شعار شورا مخالفيد؟ رفيق رحمان بدرست ميگويد "شورا بعنوان ابزار مبارزاتى و سازمانى توده اى جزو مفروضات حزب و جنبش ماست." اما ادامه ميدهد "مطرح کردن شعار زنده باد شوراها در اين مقطع اين تاکيد برتصرف قدرت توسط حزب را کمرنگ ميکند و فورا اين مباحث را بدنبال خود مى آورد که "خودرا اصلاح کرده اند" آن تاکيد قبلى بر تصرف قدرت توسط حزب را ندارند"

بنطر من استنباط نادرستى از بحث حزب و قدرت سياسى در اينجا و در برخى نوشته هاى ديگر دارد خود را نشان ميدهد. آنهم اينکه گويا استراتژى حزب کمونيست کارگرى در هرشرايطى کسب قدرت راسا و بدون دخالت تشکلهاى مردم است. گويا حزب کمونيست کارگرى با تشکلات توده اى و بسيج توده اى خارج از چارچوب حزب کارى ندارد و آنها را به ديگران واگذار کرده است و ميخواهد خود بدون تشکلهاى توده اى قدرت را بگيرد. بهمين دليل اگر امروز اين حزب شعار شورا را مطرح کند سياست خود را عوض کرده است. اين استنباط بنظر من يعنى رها کردن کارگران و مردم و تشکلهاى مردم بدست جريانات بورژوايى. گفتن اينکه اگر شورا را طرح کنيم حزب را تضعيف کرده ايم دقيقا به همين معناست. بنظرمن اين يک استنباط ساده انگارانه از پروسه کسب قدرت سياسى است که با هيچ تجربه تاريخى اى همخوانى ندارد. گويا حزب بزرگ ميشود و بزرگ ميشود و ميليونها نفر را در خود جاى ميدهد و براى قدرت خيز بر ميدارد و قدرت را ميگيرد. هيچ انقلاب و تغيير قدرتى در جهان به اين شکل صورت نگرفته است و بنظر من نخواهد گرفت. در يک کلام حزبى ميتواند در يک تند پيچ تاريخى که هنوز تشکلهاى توده اى نظير شوراها و غيره شکل نگرفته اند يا قدرت کافى ندارند، قدرت را از جانب توده ها و با حمايت آنها بگيرد که بيشترين تلاش را براى تقويت و رشد و قدرت گيرى کارگران و توده هاى مردم و شوراهاى مردمى از خود نشان داده باشد. "حزب و قدرت سياسى" استراتژى حزب کمونيست کارگرى براى کسب قدرت در هر شرايط و هر مقطع زمانى نيست. پاسخى به يک شرايط محتمل و درعين حال غير مطلوب است. شرايطى که اين حزب هنوز موفق به بسيج و متشکل کردن توده هاى کارگران و زنان و جوانان در شوراهايشان نشده است و در عين حال جابجا کردن قدرت در دستور روز جامعه قرار گرفته است. اين شرايطى است که از شش هفت سال پيش که اين بحث مطرح شد تا کنون قابل مشاهده بوده است و محتمل بنظر ميرسد. و بهمين دليل حزب کمونيست کارگرى ميبايست به اين سوال پاسخ ميداد که اگر امروز وفردا و شش ماه ديگر پروسه سرنگونى جمهورى اسلامى عملا و فورا به جريان افتاد آيا حزب براى دست بردن به قدرت منتظر متشکل کردن کارگران و توده هاى مردم مى نشيند يا راسا به سوى قدرت خيز برميدارد. و پاسخ منصور حکمت اين بود که با توجه به شرايط امروز، حزب بايد فعالانه خودرا براى شق دوم آماده کند. اين درعين حال پاسخ ما به کل جريانات بورژوايى بود که اين حزب مصمم است قدرت را بگيرد و سوسياليسم را پايه ريزى کند. روشن است که اين بهيچ وجه به معناى کنار گذاشتن کل مواضع و بحثهاى تاکنونى در مورد انقلاب و قيام و کسب قدرت نبود. اين به معناى کنار گذاشتن انقلاب توده اى و بسيج و سازمان دادن توده هاى کارگران، زنان، جوانان و دانشجويان در تشکلهاى توده اى و انقلابى شان و از جمله و مهمتر از همه شوراها نبود و نيست. قاعدتا يعنى طبق تمام همان "مفروضات مشترک اين حزب" ما بايد حالت نرمال کسب قدرت توسط طبقه کارگر تحت رهبرى حزب کمونيست کارگرى را ترجيح دهيم. بايد طرفدار اين باشيم و براى اين تلاش کنيم که طبقه کارگر و توده هاى مردم به شيوه کلاسيک انقلاب کمونيستى، تحت رهبرى حزب قدرت را بگيرند. بايد طرفدار اين باشيم و فعالانه تلاش کنيم که در اولين قدم، انقلاب کارگران و مردم کار جمهورى اسلامى و کل حاکميت طبقه سرمايه دار را تمام کند و طبقه کارگر در همان لحظه اول از طريق شوراهايش به قدرت برسد و جمهورى سوسياليستى را اعلام کند. راه تقويت حزب و استحکام پايه هاى جنبش کمونيسم کارگرى اينست. در اين صورت است که حزب ميتواند در صورت به جريان افتادن انقلاب و پروسه سرنگونى قبل از آمادگى و تشکل مناسب کارگران و مردم، راسا براى گرفتن قدرت گام بردارد و مطمئن باشد که از حمايتى وسيع برخوردار خواهد بود. اين نادرست است که تمام استراتژى حزب را کسب قدرت حزب بدون شوراها و تشکلهاى توده اى تعريف کنيم. به حدى که حتى قدرت گيرى شورا ها را به زيان استراتژى حزب بدانيم. چنين استراتژى و چنين حزبى از همين اکنون محکوم به شکست است.

شرايط آماده نيست

رفقايى که دو قطبى حزب يا شورا را مطرح ميکنند با گفتن اين که "من در اين دوره معين با طرح شعار شورا مخالفم" دچار تناقض گويى ميشوند. اگر شعار شورا حزب را تضعيف ميکند و فوکوس را از روى حزب برميدارد، پس ديگر نه فقط "در اين دوره معين" بلکه در هر دوره معينى بايد با آن مخالف بود. اين کدام شرايط است که ميشود شعار شورا را مطرح کرد و در عين حال بقول رفقا فوکوس از روى حزب برداشته نشود و همان مشکلى که رفقا مطرح ميکنند پيش نيايد؟ آيا در هرشرايط معين ديگرى همين کم شدن فوکوس و امثال اين دلايل جلوى راه شورا قرار داده نخواهد شد؟

بهرحال سوال مشخص من از اين رفقا اينست که آن شرايط معين چه مختصاتى دارد؟ چه اتفاقى بايد بيفتد که ما بتوانيم شعار شورا را طرح کنيم؟ پاسخ را بايد با تعريف مختصات دوره مناسب طرح شعار داد نه احساسى که پس از يک افت يا خيز در مبارزه پيش مى آيد. اين کاملا امکان پذير است که دوره دوره انقلابى باشد اما مردم در حال يک عقب نشينى موضعى باشند و غيره. بالاخره از نظر تحليلى و يا فاز سياسى چه اتفاقى بايد بيفتد که بگوييم شرايط براى تشکيل شورا يا طرح شعار شورا آماده است؟ استناد به ديکتاتورى و اختناق جمهورى اسلامى بطور کلى، دليل کافى اى براى اين بحث نيست. اگر ما امروز وسط تظاهراتهاى بيست خرداد بسرميبرديم که دهها هزار زن و مرد و پير وجوان وسط خيابان بودند آيا هنوز هم ميشد گفت مردم آماده نيستند يا ديکتاتورى و اختناق مانع تشکيل شوراست؟ چه کسى آن موقع ميتوانست بگويد که اين تظاهراتها به سرنگونى انقلابى جمهورى اسلامى منجر نميشود؟ و اگر احتمال منجر شدن آن به انقلاب و سرنگونى جمهورى اسلامى بود آلترناتيو عملى کمونيستها براى آن اوضاع چه بود؟ مردم را به چه دعوت ميکرديم؟ آيا ميشود گفت مردم برويد جمهورى اسلامى را سرنگون کنيد قيام کنيد پادگانها را بگيريد شير هاى نفت را ببنديد، کارخانه ها و محلات را در کنترل خود بگيريد اما شورا درست نکنيد زيرا اختناق هنوز مانع تشکيل شوراست؟! ميشود يا نميشود را تحليل ما از شرايط تعيين ميکند. اگر کسانى ميگويند بايد شعار شورا را طرح کرد به فاز و اوضاع سياسى و اجتماعى اى که جامعه ايران در آن بسر ميبرد و تحليلهايى که اين حزب چند سال است در اين زمينه ارائه داده است استناد ميکنند. فازى که بحران حاکميت به اوج خود رسيده، بورژوازى پاسخى به اوضاع ندارد، مساله قدرت سياسى در جامعه مدتهاست باز شده و مردم براى تعيين تکليف با حکومت وارد ميدان شده اند. اينجا ديگر نميشود هم طرفدار شورا بود و هم گفت شرايط آماده نيست. شورا ابزار مبارزه است. ابزار کسب قدرت است و ابزار اعمال حاکميت کارگران و مردم است. اگر درست وسط دعوا بر سر قدرت شورا هنوز قابل طرح نيست هيچوقت ديگر هم قابل طرح نيست. شورا اگر بدرد دعواى امروز نخورد بدرد هيچوقت نميخورد و اگر امروز طرفدار شورا نباشيد هيچوقت نيستيد. کسى که در شرايط سياسى اى که مساله قدرت سياسى حاد شده و براى تمام جامعه طرح گرديده ميگويد طرح شورا زود است در واقع دارد مخالفت خودرا با تشکيل شورا بيان ميکند و قاعدتا بايد پاسخ ديگرى به مساله قدرت سياسى داشته باشد که با شورا و حکومت شورايى متفاوت است.

شورا بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى تا آنجا که به اين قسمت بحث بر ميگردد بحث کوروش تناقض فوق را ندارد. او صراحتا بدنبال "دولت حزب کمونيست کارگرى" است ميگويد کسب قدرت توسط حزب به معناى تشکيل دولت حزب کمونيست کارگرى است. و در نتيجه در اين مرحله يعنى قبل از سرنگونى جمهورى اسلامى شرايط به هر شکلى هم در بيايد طرح شعار شورا درست نيست. اين بحث با بحث رفقايى که ميگويند هنوز شرايط براى طرح شعار شورا آماده نيست تا حدى متفاوت است. کوروش مشکلى با مساله شورا ندارد. آنرا تماما در اين دوره از حيات حزب و جامعه کنار گذاشته است. البته نبايد اين را ناديده گرفت که کوروش مخالف تبليغ شورا نيست. ظاهرا اين تبليغ قرار است براى دوره بعد از کسب قدرت توسط حزب به کمک حزب بيايد و کارگران و مردم را قانع کند که شوراهايشان را بر اساس همان سياستى که حزب ميخواهد و درست ميداند درست کنند. ايراد قسمت اول اين بحث همان است که در قسمت قبل در رابطه حزب و قدرت سياسى توضيح دادم. حزبى ميتواند راسا براى کسب قدرت خيز بردارد و در عين حال حمايت توده ها را هم داشته باشد که تمام تلاشش را براى قدرت گيرى مستقيم کارگران و مردم کرده باشد. کوروش دور اين مساله را تماما خط کشيده است.

دومين نکته اى که در اين بحث اشکال اساسى دارد دولت حزبى است. اين اساسا با برنامه و متد کمونيستى خوانانى ندارد. ميدانم که کوروش به بحث "دولت در دوره هاى انقلابى" استناد ميکند. اما دولت سوسياليستى در دوره هاى انقلابى را دولت حزب کمونيست کارگرى نميخوانند. همان دولت سوسياليستى در دوره انقلابى است. استناد به تز کسب قدرت توسط حزب و استنتاج دوره اى که "دولت حزب کمونيست کارگرى" تشکيل ميشود، در عين حال راه را براى مرحله اى کردن انقلاب باز ميکند. تز کوروش ساده است. چون حزب قدرت را کسب ميکند پس دولت، دولت حزب کمونيست کارگرى است. با استناد به همين استدلال ميتوان بسادگى گفت چون تا مقطعى بهرحال هنوز مناسبات اقتصادى سرمايه دارى پابرجاست پس انقلاب ابتدا بورژوا دموکراتيک است. اين يکى دوره اش حتما از دوماهى که کوروش مطرح کرده بيشتر طول ميکشد.

بنظر من اگر تز "حزب و قدرت سياسى" پاسخى قاطع و روشن و موفق به بورژوازى از جانب حزب ما بود که هميشه کمونيستها را به بهانه عدم پيوند با توده ها و تشکلهاى توده اى و غيره زير فشار قرار ميدهد، و اين تز در واقع يک در افزوده منصور حکمت به تئورى مارکسيستى است، برعکس کش دادن بى مورد اين بحث تا سطح "دولت حزب کمونيست کارگرى" راه را براى زير ضرب قرار گرفتن تمام راديکاليسم و کمونيسم و آزادى خواهى اين جريان باز ميکند. دولت حزبى و ايدئولوژيک نه فقط با تئورى مارکسيسم بلکه با هيچ معيار دموکراتيک و آزاديخواهانه اى قابل دفاع نيست.

ما يعنى جريان کمونيسم کارگرى شرايط اقتصادى ويژه اين دوره را که هنوز مناسبات سرمايه دارى تماما ريشه کن نشده، هيچوقت فازى از سرمايه دارى نخوانده ايم. سرمايه دارى در حال زوال سوسياليسم است. دولت ناظر بر آن هم سوسياليستى است و بايد باشد. واضح است که خيلى از فونکسيونهايش هنوز نرمال و روتين نشده اند. حتما نقش حزب در آن برجسته است. اما هنوز جمهورى سوسياليستى است و جمهورى سوسياليستى خوانده ميشود. اين فقط يک نام گذارى نيست. اصول و بنيادهاى چنين دولتى رسما و براساس مانيفست و برنامه حزب اعلام ميشود. مختصات شرايط ويژه اى که اقدامات اضطرارى را ضرورى ميسازد توضيح داده ميشود و مولفه هاى برگشت يا تغيير ريل دولت به يک دولت متعارف را رسما و بطور دقيق جلوى چشم همه ميگذارند. بعبارت ديگر بايد معلوم باشد اين دولت چرا به اقدامات اضطرارى متوسل ميشود، چه چيز بايد تغيير کند تا شرايط غير اضطرارى اعلام شود، و طى چه پروسه اى اين بازگشت به حالت عادى انجام ميشود، تا جلوى ديکتاتورى بر طبقه کارگر و مردم گرفته شود. اسم جمهورى سوسياليستى را در يک مرحله "دولت حزب کمونيست کارگرى" گذاشتن تبعات زيانبارى دارد. تمام بحثهاى اين جريان عليه مرحله اى کردن انقلاب را نقش بر آب ميکند. بعد از اينهمه سال که ما گفته ايم ما سوسياليسم و جمهورى سوسياليستى را از همان روز اول به قدرت رسيدن اعلام ميکنم. يک مرتبه معلوم ميشود که تازه قرار است طى يک دوره دولت حزب کمونيست کارگرى تشکيل شود که قوانين و اصولش معلوم نيست چيست و از کجا مى آيد. چرا مردم و کارگران بايد از ما براى تشکيل چنين دولتى حمايت کنند؟ حتما گفته ميشود اين حزب مشروعيت و محبوبيت و نفوذ توده ايش را با مبارزاتش در مورد حقوق کارگرى و مدنى و غيره بدست مى آورد و بخشا آورده است و بر اساس اين اعتماد عمومى است که ميتواند حمايت مردم براى تشکيل دولت حزبى را بدست آورد. بنظر من از همان روز اولى که ما علنا دولت حزب کمونيست کارگرى را تبليغ کنيم بخش زيادى از آن اعتماد موجود دود ميشود و به هوا ميرود.

لازم ميدانم يک نکته هم در مورد تجربه کومه له و بنکه هاى زحمتکشان بگويم و بقيه بحث را که مربوط به خود استراتژى کسب قدرت است به بعد موکول کنم. رفقاى مختلفى بنکه هاى زحمتکشان در کردستان را نشانه اين ميگيرند که ميشود شورا نباشد و توده ها را بسيج کرد. حتما ميشود. اما تجربه کومه له نمونه خوبى براى اثبات اين بحث نيست. با استناد به آن تجربه اولا ميشود ثابت کرد ميشود بدون حزب هم توده ها را بسيج کرد. چون در آن دوره نه فقط شورا بلکه حزبى هم وجود نداشت. ثانيا اگر بحث بر سر کسب قدرت قبل از تشکيل شوراهاست، نميشود تجربه اى را مثال زد که نه فقط قدرتى کسب نشده بلکه همانقدر قدرتى هم که کومله در شهر و روستا ها داشت توسط حکومت باز پس گرفته شده است. نميشود موردى را که در کسب قدرت موفقيتى نداشته ايم براى شرايط سرنگونى و کسب قدرت مثال بزنيم. اتفاقا يک نقطه ضعف کومه له در آن دوره اين بود که از تجربه بنکه ها براى ايجاد شوراهاى واقعى مردم استفاده نکرد. ميشد سنتى را پايه گذارى کرد که حتى بعد از اشغال کردستان توسط جمهورى اسلامى، موى دماغ رژيم شود و کمونيسم و کومه له را بيش از پيش تقويت کند. بهر حال بنکه ها تا آنجا که من اطلاع دارم و بعضا شاهد آن بوده ام نه سازمان حزبى بودند نه شورا. تشکلى نطفه اى بودند که در عين حال هم به شورا شباهت داشتند و هم به سازمان توده اى حزبى. از آن تجربه بايد براى آينده استفاده کرد اما من جايگاه آنرا براى اثبات عدم لزوم تشکيل شوراها قبل از سرنگونى حکومت، درک نميکنم. ٩ سپتامبر ٢٠٠٣