ثرياى عزيز

لازم ديدم در توضيح برخوردم به نوشته اول تو درباره شوراها توضيحاتى بدهم. قاعدتا بايد زودتر اين کار را ميکردم اما چون ميخواستم بعنوان بخشى از يک نوشته جامع تر اين نکات را بنويسم انجام کار قدرى طول کشيد. بالاخره هم ترجيح دادم اين نامه را مستقلا بنويسم!

نوشته دوم تو در مورد شوراها بحث مشخص و مستدلى بود. کاش آنرا اول مينوشتى ( و قبلى را هم هيچوقت نمينوشتى)! روشن است که با مضمون بحثت موافق نيستم اما نوشته معقول و مربوطيست که ميشود با آن وارد پلميک شد و رد يا قبولش کرد. البته در اينجا قصد من اين نيست. (برخى از انتقادات تو نظير چرا در اين دوره تبليغ شورائى بودن حکومت در تصوير نظام جمهورى سوسياليستى مهم ميشود در نوشته دوم من جواب گرفته است. تا آنجا هم که انتقاد به فرمولبنديها بر ميگردد متن قرار عوض خواهد شد و بحث لزومى پيدا نميکند). اين نامه را براى توضيح برخوردم به نوشته اولت مينويسم.

آنچه من نوشتم بخاطر رنجش و نازک دلى نبود. قصد متلک گويى به تو را هم نداشتم. نقد من به صدور احکامى عليه قرار - آنهم نه خود قرار بلکه عليه متدولوژى و ديدگاه پشت آن - بود بى آنکه يک کلمه استدلال شود. من اين شيوه را غلط و مضر بحال هر بحث و برخورد نظرى ميدانم و برخورد من به نوشته تو به همين دليل بود. اينکه ميخواستى تنها اعلام موضع کنى و اين را هم در نوشته ات گفته اى فرقى در مساله نميدهد. تصور کن اگر هر يک از ما ميخواست در پاسخ به ديگرى بدون استدلال و بحث چنين احکامى صادر کند چه وضعيتى پيش ميآمد. سنگ روى سنگ بند نميشد. حساسيت و ناراحتى من به اين دليل بود و نه رنجش شخصى. روشن است هر کس حق دارد هر نقدى به هر کسى بکند و دليلى هم ارائه ندهد. اما بحث بر سر حق بيان نيست بر سر چگونگى استفاده از اين حق است.

در مورد لحن و نحوه برخورد من که آنرا "پرخاش و متلک" ناميده اى قصد من اين نبوده است. من واقعا نميدانستم در پاسخ به نوشته اى که استدلالى در آن نيست و صرفا يک اعلاميه عليه ديدگاه پشت قرار است چه بنويسم. باچنين نوشته اى نميشود وارد بحث شد و آنرا نقد و يا رد و يا قبول کرد. بهمين خاطر از آن بعنوان "حمله" نام بردم و سئوال واقعيم اين بود ( و هنوز هست چون در نوشته دومت هم استدلال چندانى در جهت "مواضع" نامه اولت نديدم) که مگر در يک قرار چند خطى چه نوشته ام که تو را به صدور چنين احکامى واداشته است. قصد من اين بود که با چند اصطلاح و جمله کوتاه و تيز تصويرى از اين نامستدل بودن و نامتناسب بودن نقد با مضمون قرار بدهم. با اين حال همين که نوشته من اين تلقى را بدست داده که پرخاش ميکنم نشاندهنده آنست که ميشد جملات و اصطلاحات مناسب ترى را بکار برد. (شايد منهم بهتر بود به جاى نامه اول اين دومى را مينوشتم!) در هر حال اميدوارم نوشته من باعث رنجش خاطر تو نشده باشد. گرچه تلفنى در مورد اين مساله مفصلا صحبت کرده بوديم اما لازم ديدم کتبا هم اين نکات را با تو و با رفقاى ديگرى که در جريان مباحثات هستند در ميان بگذارم.

قربانت

حميد تقوائى

٤ سپتامبر ٢٠٠٣