در باره بحث هاى مربوط به قرار شورا

تصحيح دو تصوير

رفقا

همه داريم ميبينيم که بحث مربوط به قرار پيشنهادى به مسائل ديگرى کشيده شده است. توضيح و تفسيرى که رفقا بسيارى از بحث حزب و قدرت سياسى بدست ميدهند بنظر من ايراد جدى دارد و بايد به آنها پرداخت و من هم به سهم خودم مفصلتر به اين بحث ها، سابقه آنها و ايراداتى که به نوشته من گرفته شده خواهم پرداخت. اما يک مشکل هست. من هنوز رسما نميدانم اين قرار مشخص، با توجه به اشاره اى که رفيق حميد در جلسه دس کرد، براى راى گيرى روى ميز دفتر سياسى هست يا نه. بودن يا نبودن اين قرار حتما در اولويتى که به آن ميدهيم و نحوه دخالت ما در بحث تاثير ميگذارد. آيا داريم در مورد اين قرار حرف ميزنيم يا در مورد مسائلى نظير حزب و قدرت سياسى و استراتژى حزب. در مورد قرار من منتظر روشن شدن رسمى اين مسله از طرف رفيق حميد خواهم ماند. اما اين نوشته در مورد خود بحث نيست. در باره تصاويرى است که در کنار اين بحث دارد مطرح ميشود.

مستقل از دستور و موضوع مورد بحث بايد به دو نکته که از طرف رفقا على جوادى و مصطفى صابر مطرح شده اشاره کنم. اين نکات از نظر من حاشيه اى هستند و به مضمون بحث يا قرار مربوط نيستند. اما براى ثبت هم که شده بايد اين نکات را تصحيح کنم.

رفيق على جوادى در جوابيه اى در دفاع از قرار پيشنهادى نوشته روشى را به من، بعنوان شخص، نسبت داده و تصويرى ميسازد که کاملا غير واقعى است. على من را متهم ميکند که قبل از طرح و بحث دو مورد مقولات يا مسائل آنر علنا مطرح کرده ام. مينويسد: "تاريخچه اين بحث در شرايط اخير چيست؟ در حول و حوش سال نو کورش مطلبى در هفتگى داشت که در آن از حکومت حزب کمونيست کارگرى نام برده بود. اين مفهوم را حميد در يادداشتى کوتاه نقد کرد که کورش متاسفانه به آن پاسخى نداد." بعدا ادامه ميدهد که من "در هفتگى، ارگان رسمى حزب، چنين مقوله تئوريکى را بدون هيچ سابقه اى در حزب" مطرح کرده ام و البته "قبلا در مورد طرح مبحث "مجلس موسسان" و "دولت موقت" هم چنين روشى از جانب کورش اتخاذ شده بود. ظاهرا کورش ميپندارد که ميشود چنين مباحثى را ميتوان بدون يک جدل فکرى مهم وارد تفکر رسمى و برنامه اى حزب کرد." ميگويد کورش بحث هايش را ميخواهد به حزب بيندازد.

اولا درست است که من در قالب معينى از "دولت حزب کمونيست کارگرى" نام برده ام. از نظر من اين عبارت همان معنائى که جمله "اگر ما به قدرت برسيم" را دارد. رفيق حميد تذکرى داد و شخصا آنرا آنقدر مضمونى و جدى ندانستم. قبلا شفاهى با حميد هم بحثى در مورد آن کرده بوديم. تا ديروز که از حميد پرسيدم جريان ياداشت چيست وجود چنين ياداشتى يادم نمانده بود. در هر حال من پاسخى به ياداشت حميد ندادم. اما خود حميد هم مسئله را دنبال نکرد و مهمتر اينکه على جوادى، که مبناى "تاريخ قضيه" برايش اين شده هم نه خواستار توضيحى شد، نه خواستار تصحيصى شد و نه نسبت به آن هشدارى داد. فرض را بايد اين گذاشت که مسئله همان اهميت را داشت که اعضاى دس، و از جمله خود على به آن دادند. اگر در همان مقطع عدم توضيح من آنقدر مهم بوده که شيوه کار من را ترسيم ميکند و مضمونا هم بحث اينقدر مهم است که تاريخچه و مبناى جدال فعلى است، آنوقت بايد قاعدتا على جوادى يک بار هم که شده ذکرى از آن بميان مياورد.

ثانيا بحث مربوط به دولت موقت و مجلس موسسان هم از اين اختيارى تر و نا مربوط تر است. آيا على متوجه نيست که برعکس ادعاى او من اين بحث را نه بيرونى بلکه در محضر عالى ترين ارگان حزب يعنى پلنوم مطرح کردم. همه شنيدند و همه بحث کردند. اين بحث ها در کدام ارگان رسمى حزب آمده است؟ تفاوت آن با همين بحث هائى که امروز ميکنيم و در اختيار ک م و مشاورين قرار ميگيرد چيست؟

اين تصوير سازى هاى دلبخواه شيوه هاى تبليغاتى را تداعى ميکند که سنت ما نبوده و نبايد باشد.

در مورد مصطفى مسئله فردى نيست. تصوير سازى عمومى تر از حزب است. مصطفى ميگويد: "به اعتقاد من کوروش وقتى جامعه را مى بيند بيشتر آنرا از منظر احزاب سياسى ديگر نظير کومله مى بيند" و ياد آورى ميکند که "همانوقت منصور حکمت چه خون دلى ميخورد تا آن کومله را به چيزى شبيه امروز ما تبديل کند". گويا کومه له اى بوده و منصور حکمتى که "خون دل خورده" تا آنرا را متوجه نکات امروز مصطفى کند. من اينجا وارد بحث در مورد مقولاتى نظير "منظر احزاب سياسى ديگر" و "کومه له" نميشوم. اينها مفاهيم سياسى و تاريخى مهمى هستند که در جاى ديگر حتما بايد به آنها پرداخت. بحث من در مورد القاى يک تصوير "کومه له اى" از يک طرف بحث است. آنهم "کومه له" اى که نادر چقدر از دست آن خون دل خورده. مراجعه کردن به تجربه ما، تجربه جنبش ما (نه "کومه له") در کردستان يک چيز است کومه له اى کردن بخشى از حزب چيز ديگرى. من نميدانم مصطفى در آن دوره در "کومه له" يا حزب و در آن بحث هائى که نادر در آنها خون دل ميخورد کجا بود و چه ميگفت و چه ميکرد اما من و همه کسانى که در آن تاريخ سهيم بودند، و امروز طرف بحث شما هستند، اسناد اظهار نظرها و نقشى که بازى کردند مکتوب است و جزو تاريخ اين حزب است. کسانى هستند که در همين رابطه بسهم خود "خون دل خوردند"، دعوا کردند و چيزهاى بسيار با ارزشى را جا گذاشتند و چيزهاى بسيار با ارزش ترى را به اين حزب و کمونيسم کارگرى دادند. تصوير حزب کمونيست کارگرى بدون اينها، بدون تجربه اينها، واقعى نيست.ٰ القاى فضاى "کومه له اى" در حزب کمونيست کارگرى و انداختن اين "حلقه گل" به گردن ما و ايستادن در کنار "خون دل خوردن هاى" منصور حکمت و عکس انداختن با آن هم واقعى نيست. اين تاريخ مهومى است.

رفقا

گفتم که اين نکات هيچ ربط مستقيم يا غير مستقيمى به مضمون بحث ها ندارد. اما بايد تصحيح ميشدند.

کورش مدرسى

٢ سپتامبر ٢٠٠٣