نقدى بر نوشته کوروش (١)

مصطفى صابر

رفقا

من در نقد زير نه قصد دارم باور رفقاى مختلف به شورا و نقش آنها در توضيح و دفاع از آن را زير سوال ببرم و يا از کسى سند طلب کنم که در گذشته چه ميکرده است. من ميکوشم نوشته اخير کوروش مورخ ٢١ اوت ٢٠٠٣ را مورد نقد و برسى قرار دهم و خودم را هم صرفا به همين نوشته محدود خواهم کرد. بنظرم اينها بحث هاى پرشور و مهمى است که در حزب ما در آستانه يک انقلاب عظيم دارد صورت ميگيرد و از همين سر هم به آنها نگاه ميکنم. فقط عذر ميخواهم که نوشتن يکباره تمام نقدم به نوشته کوروش برايم مقدور نيست و مجبورم آنرا تکه تکه خدمتتان ارائه کنم. (حداقل اين حسن را دارد که نوشته طولانى را پيش رويتان نميگذارم.) با تشکر از کوروش که با وجود همه کارهايش خطوط اصلى نظراتش را مکتوب کرد.

١. «توصيه» يا قرار

ظاهرا بعد از اين قرار اخير حميد و على در مورد شورا، در ميان ما رفقايى پديدار شده اند که «تاکتيک شان را از ايدئولوژى شان» در مى آورند، رفقايى که معلوم نيست «بحث تاکتيک دارند يا يک قلم برنامه اى»، رفقايى که «حرفهاى چپ بيرون ازما» را در مورد عدم توجه حزب به شوراها را تکرار ميکنند، رفقايى که ميخواهند با چند «سوال تستى» جواب مسائل پيچيده اى را بگيرند، رفقايى که با اين قرارشان ميتوانند ما را در همين لحظه معين در مقابل راست تضعيف کنند، رفقايى که نه از حزب و قدرت سياسى منصور حکمت درک درستى را نشان ميدهند، نه از لنين و انقلاب اکتبر درست آموختند و نه ... (ليست فى الواقع طولانى است) .... و کوروش تک به تک همه اين ايرادات را با استناد به همان قرار پيشنهادى کوشيده است مستدل و مستند ثابت کند و عمق اشکالات رفقا را به آنها يادآور شود. (اشتباه نشود قصدم آژيتاسيون کردن عليه بحث کوروش نيست. به استدلالات او مى پردازم. فعلا قصدم اتفاقا خنثى کردن آژيتاسيون نوشته اوست تا بلکه سر اصل موضوع برويم.) خوب سوال ساده اين است: اين رفقاى ما که در اين قرار به چنين کجراه هولناکى پا گذاشتند يا ميتوانند بگذارند مساله شان چه بود؟ کووش خودش در ابتداى نقدش به قرار منصفانه ميگويد:

بنظر ميرسد صورت مسئله اين است که حميد معتقد است اين دوره بايد حزب بيشتر روى حکومت شورائى بکوبد و حزبى ها در افواه عمومى به شورائى ها شناخته شوند. من با اين مخالفتى ندارم،

اينجا کوروش صورت مساله را ديده است، (البته هنوز ميشود روى فرمولبندى صورت مساله حرف زد ولى براى نکته اى که من ميخواهم نشان دهم همينقدر هم مناسب است.) و جالبتر اينست که با آن «مخالفتى ندارد»! خوب چه شد که کوروش همين صورت مساله را نگرفت و از نظر خودش قرار مناسب نياورد؟ يا اگر فکر ميکرد براى اين صورت مساله اصولا قرارى لازم نيست، چرا بعنوان ليدر حزب و رئيس اجرايى حزب اعلام نکرد که او «توصيه» حميد را در فعاليت روزمره حزب مراعات خواهد کرد؟ حقيقتش اين است که کوروش نه فقط با آن توصيه مخالفت دارد، بلکه دقيقا براى اينکه آن توصيه را از ميدان بدر کند ارتش بزرگى از احکام تند و استدلالات متعدد (فعلا فرض کنيم همه درست باشند!) عليه قرار فراهم مياورد تا نشان بدهد صاحبان همان توصيه به چه جاهاى بدى که نميرسند. کورش هيچ سمپاتى به آن توصيه ندارد. بلافاصله بعد از همان جمله «مخالفتى ندارم»، کوروش اينطور ادامه ميدهد:

گو اينکه آنقدر که تداعى شدن ما با سوسياليسم و برابرى در برخوردارى از نعمات زندگى و آزادى و برابرى، مدرنيسم، رهائى زن، ضديت با مذهب را مهم ميدانم اين را (يعنى تداعى شدن با شورا را مهم) نميدانم. بحث در مورد اهميت شورا نيست. بحث در مورد اهميت تداعى شدن ما و اهميت آن در انتخاب ما در مقابل راست است. مشکل من اين است که قرار پيشنهادى اين توصيه را از متن خارج ميکند و تبديل به يک ارزيابى از تاريخ تاکنونى حزب و شيوه اعمال قدرت سياسى ميکند. ...در همين اولين قدم کوروش يک نکته مهم در برابر آن «توصيه» (و نه قرار! هنوز وارد نقد قرار نشده ايم.) دارد: تداعى شدن ما با شورا را به اندازه موارد ديگر که برشمرده مهم نميداند. چرا؟ چونکه تداعى شدن با شورا به اندازه موارد ديگر ما را در مقابل راست قابل انتخاب نمى کند. کوروش روشن نمى کند که چرا در مقابل راستى که هم عليه مذهب شکسته بسته بهر حال يک چيزهايى ميگويد، هم تحت فشار ما اينروزها ولو با زبان الکن از برابرى زن و مرد حرف ميزند و هم خود را بدرست نماينده نوعى مدرنيسم ميداند، اما زبانش ميسوزد اگر از شورا حرف بزند، چرا در مقابل اين راست، تداعى شدن ما با شورا ما را قابل انتخاب نمى کند؟ کوروش حتى ميگويد تداعى شدن ما با سوسياليسم شانس انتخاب ما را بالا مى برد، اما شورا نه. يا دستکم به همان اندازه نه! مشکل شورا چيست؟ مردمى که سوسياليسم ما و برخوردارى از نعمات مادى را انتخاب ميکنند چه مشکلى با شورا دارند؟ اين در حالى است که شورا و تداعى شدن ما با شورا با مسائل بسيار مهم اوضاع حاضر، يعنى نوع حکومت جايگزين جمهورى اسلامى و ظرف اعتراض و اعمال اراده توده ها گره خورده است. عاجلتر از اينها، شورا و حکومت شورايى آلترناتيو ما در مقابل يک شعار مهم راست پروغرب (و نه الزاما سلطنت طلبان) يعنى دمکراسى و جمهورى پارلمانى و حق دخالت مردم در سرنوشت خويش است. چرا شورا با اينهمه خواص کمتر از آن باقى اهميت دارد؟

دقت کنيد هنوز اصلا لزومى به وارد شدن به «دو قطبى شورا و حزب» نيست. خوشبختانه تا اينجا بحث بر سر قابل انتخاب کردن حزب است. اما در همين قدم اول تداعى شدن حزب با شورا و حکومت شورايى در مقابل تداعى شدن حزب با موارد ديگر ليست کوروش فرعى قلمداد ميشود. (بعد ها کوروش در طول نوشته اش دائم ميگويد ما در اين مورد حرف زده ايم و رابطه عميق و مايکرويى با جنبش شورايى داريم و حتى مخالفين خويش را متهم به «درک اکونوميستى» از رابطه حزب با جنبش ها و از جمله جنبش شورايى ميکند. اما گويا متوجه نيست که همه آن حرفهاى بعدى عليه تز او در ابتداى مطلب که تداعى شدن با شورا و حکومت شورايى ما را کمتر قابل انتخاب ميکند قرار ميگيرد!)

بهر رو پيش از آنکه قرارى مطرح باشد و پيش از آنکه آن قرار «توصيه را از متن خارج کند» کوروش با خود توصيه مخالف است و مخالفت جدى اى هم دارد. دلائل حمله بدون سمپاتى او به قرار (بدون سمپاتى به توصيه مستتر در قرار که قبلا گفته بود با آن «مخالفتى ندارم») از همين جا ناشى ميشود. من در قسمت بعد اين نوشته خواهم کوشيد که نشان دهم چطور کوروش در حمله اش به قرار گرچه نکات درستى را هم طرح ميکند، اما اتفاقا خود به استدلالات نادرست و نا منصفانه و متدولوژى غلطى متوسل ميشود. اما براى اين که بخش اول نوشته به سرانجامى برسد و چهارچوب کلى نقد من به نظرات کوروش روشن باشد، ميخواستم نشان دهم که اولا کوروش نه با قرار که با توصيه هم مخالف است، ثانيا بکوشم ادعا هايم را در مورد اينکه که چرا کوروش با آن توصيه مخالف است، بيان کنم.

٢. «شيوه اعمال قدرت سياسى»: مرکز اختلاف

جمله بعدى کوروش سر نخى در اين رابطه بدست ميدهد: او با قرار مخالف است چرا که «توصيه» را «تبديل به يک ارزيابى از تاريخ تاکنونى حزب و شيوه اعمال قدرت سياسى ميکند». «ارزيابى از تاريخ تاکنونى حزب» به نظر من موردى است که اگر جايى وارد ميشود بايد آنرا از قرار حذف کرد (اينجا آنجايى است که کوروش حساسيت درستى دارد) بدون اينکه به محتواى آن (يعنى همان توصيه) لطمه بخورد. ولى «شيوه اعمال قدرت سياسى» که در قرار مستتر است ديگر از اين جنس نيست. قابل اصلاح نيست. مورد مخالفت جدى تر کوروش است. بنظر من اختلاف همين جاست و من کوروش را در اين نوشته اش اينطور مى بينم:کوروش در سير تحولات ايران جايى براى اعمال قدرت شورايى پيش از سرنگونى نمى بيند. يا احتمال بسيار ضعيفى براى آن مى بيند. تصورش اين است که حزب به نيروى خود بايد برود و قدرت را بگيرد. چگونگى اش را نيز دارد سعى ميکند با الگوى کومه له و ساير احزاب توضيح دهد. دولت حزب کمونيست کارگرى که او ميگويد از اين تصور در مى آيد. کورش البته به اين حکم که «حزب با شورا يا بى شورا قدرت را ميگيرد» باور دارد اما سير محتمل اوضاع را تصرف قدرت توسط حزب با شورا يا بى شورا نمى بيند. آنرا به احتمال زيادتر بى شورا مى بيند. ممکن است سير واقعا اين باشد. (که البته حتى اگر اينطور هم باشد باز قرار دادن حزب و شورا مقابل هم غلط است) اما ممکن است که ارزيابى کوروش صحيح نباشد. ممکن است اتفاقا سير تحولات به يک انقلاب کلاسيک با شوراها و تحرک توده اى وسيع و حزب در راس آنها تحول يابد. به نظر من کوروش ارزيابى اش از سير تحولات را از بررسى کنکرت اوضاع درنمى آورد. (چون به اعتقاد من نمى توان چنان پيش بينى کرد! اينرا بايد مفصل بحث کرد.) کوروش ارزيابى اش را از احکام تئوريکى از پيشى در مى آورد. به اعتقاد من کوروش بحث حزب و قدرت سياسى و حزب و جامعه منصور منصور حکمت را يکطرفه و منجمد ميکند. حزب را مى بيند (و خوب است که مى بيند) ولى جامعه را درست و ابژکتيو نمى بيند. يا صحيحتر وقتى جامعه را مى بيند بيشتر آنرا از منظر احزاب سياسى ديگر نظير کومله مى بيند. فراموش ميکند جامعه اى که دارد مثال ميزند (دوره کومله) فاقد يک فاکتور مهم يعنى ما، يعنى حزب کمونيست کارگرى بود. فراموش ميکرد که همانوقت منصور حکمت چه خون دلى ميخورد تا آن کومله را به چيزى شبيه امروز ما تبديل کند و «پايه کارگرى و اجتماعى» و «کومله واقعى» را به او بشناساند. بحث حزب و قدرت و سياسى، بحثى که دارد بدرستى ما را براى تصرف قدرت در هر شرايطى (چه بى شورا و چه با شورا) آماده ميکند، بصورت شرايط بى شورا درک ميکند. لذا تصور ميکند اگر ما هم اکنون براى شوراها تلاش کنيم، از خط و چهارچوب بحث حزب و قدرت سياسى خارج شده ايم. از اينجاست که او در طرح و تبليغ شوراها خطر فرعى شدن حزب را مى بيند. به نظر من کوروش دوقطبى حزب و شورا را تئوريزه ميکند. اصولا با فرض وجود آن شروع ميکند. او که به درست بر نقش عنصر فعاله حزب در تحولات اجتماعى تاکيد ميگذارد وقتى به نقش همين عنصر فعاله در قبال شوراها ميرسد يکباره تسليم وقايع ميشود. يکبار «ابژکتيو» ميشود از آماده نبودن شرايط عينى و عدم امکان ايجاد شوراها سخن ميگويد و از يک فاکتور «سوبژکتيو» يعنى خود حزب، فراخوان و تبليغ و تلاش آن در زمينه ايجاد شوراها صرف نظر ميکند. يکباره در شورا رقيبى براى حزب مى بيند و حزب را تا حد شورا و رقيبش پايين ميکشد. فعاليت «جنس شورايى» را در برابر «جنس حزبى» مى بيند. شوراها را همانطور که خودشان از دل تحولات شکل ميگريند ميخواهد و اگر حزب در ايجاد آنها ابتکار را بدست بگيرد آنها را «نيابتى» قلمداد ميکند. گويا فعاليت «جنس حزبى» براى فعال شورايى حرام است. گويا فعال حزبى که فعاليت «جنس شورايى» انجام دهد در لحظه حاضر دنبال نخود سياه فرستاده شده است و شانس انتخاب ما را در مقابل راست تضعيف کرده است!

ميدانم همه اينها هنوز بايد اثبات کرد و با استناد به نوشته کوروش نشان داد. اما لااقل رفقا ميفهمند که در ذهن من چه ميگذرد و موضوع را از چه قرار مى بينم. در پايان ميخواهم بازهم تاکيد کنم که من به هيچ وجه فکر نمى کنم که کوروش به شوراها بى اعتنا است او همانقدر شورايى است که هر کدام ما. فکر ميکنم اگر همين فردا دوتا شوراى راديکال و انقلابى جايى تشکيل شد خود او اولين نفرى است که به آنها پيام بدهد و به آنها رهنمود بدهد که چه بکنيد. تازه تاکيدى که او بر حزب و نقش حزب ميگذارد را براى دوره حاضر مى پسندم. آنچه که نگرانم ميکند، اينست که از نقطه نظرى تاکتيکى و اتفاقا براى تسهيل تصرف قدرت از جانب حزب، حرفهاى او و جهت گيرى او ما را از يک نقطه قوت بزرگمان (تداعى شدن با شورا و حکومت شورايى، يا همان توصيه مربوطه!) دور ميکند. اين جهت گيرى اتفاقا ميتواند به تضعيف حزب بينجامد و ما را از ابزارهاى دخالتمان در اوضاع بسيار خطير ايران محروم کند. و ما را در مقابل راست اتفاقا کمتر قابل انتخاب کند!

از نظر تئوريک و برنامه اى من ايرادت جدى ترى به بحث کوروش دارم. بحث او در مورد «دولت حزب کمونيست کارگرى» اگر صرفا يک عبارت تبليغى و معادلى براى حکومت کارگرى و يا جمهورى سوسياليستى باشد من حرف چندانى ندارم. ولى اينطور نيست. به نظر من کوروش دارد بحث دولت در دوره هاى انقلابى را بنحو ناموجه اى کش ميدهد. بحثى را که در مورد «خصلت سياسى» دولت در دوره هاى انقلابى است را از پيش به شکل و چگونگى آن (که ميتواند بسيار متنوع باشد) تعميم ميدهد و دارد عملا يک فاز جديد (که در برنامه ما نيامده است) را براى انقلاب سوسياليستى تعريف ميکند. فازى که حزب کمونيست کارگرى دولت تشکيل ميدهد تا بعد دولت شورايى را بوجود بياورد! اينجاست که با بحث کوروش مشکل متدولوژيک هم پيدا ميکنم. ممکن است که ما عينا به همينجا برسيم و مجبور باشيم که اين کار را بکنيم که کوروش امروز مى گويد. اما قالب زدن از پيشى تاريخ و واقعيت با حکم تئوريکى که بطور ناموجه تعميم داده ايم صحيح نيست. کسى چه ميداند، شايد در انقلاب ايران از همان ابتدا دولت شورايى به رهبرى حزب کمونيست کارگرى تشکيل شود. يک چنين دولتى هم هنوز شامل ارزيابى داهيانه منصور حکمت از ماهيت سياسى و انقلابى دولت در دوره هاى انقلابى است. اما حقيقتا «دولت حزب کمونيست کارگرى» هم نيست!

رفقا بازهم عذر ميخواهم که مجبورم بحث را همينجا قطع کنم. با آرزوى شادکامى براى همه شما.

مصطفى صابر ٢٦ آگوست ٢٠٠٣