لطفاً براى کميته مرکزى بفرستيد.

از: محمد آسنگران ٢٣ اوت ٢٠٠٣

نکاتى در مورد موضوع شورا و بحثهاى اخير د. س

رفقا! حتماً قبول داريد که ما از وسط بحث وارد ميشويم و با توجه به تاريخ نوشته ها کمى دير ميشود که نظرات خودمان را بيان کنيم. اما قرار قبلى پلنوم در اين رابطه که مباحث د. س براى کميته مرکزى هم فرستاده شود بايد قيد ميکرد که تاخيرى هم نبايد صورت بگيرد. دارم از حقوق صنفى دفاع ميکنم.

مقدمه:

آيا چيزهاى که تا کنون سياست حزب بوده همچنان سياست همه ما هم هست؟

در اين رابطه اجازه بدهيد که بگويم فرض بايد اين باشد. اما رفقا يک واقعيت را هم نبايد از ياد ببريم بعد از منصور حکمت هر کس تعبير خود را از سياستها بدست ميدهد. اينکه کل حزب يا منصور حکمت قبلاً سياستى را بيان کرده و تصويب شده است اين مصونيت را براى کسى ايجاد نميکند که همچنان آن تعابير را دارد که منصور حکمت داشت. يا حتى خود بيان کننده آن سياست در مقطع ديگرى داشته است. منظورمن ترديد و شکاکيت نيست.

اوضاع متحول سياسى افراد را به استنتاجات متفاوتى ميرساند. ربطى به نيت خير يا شر کسى ندارد. انسانهاى زنده فاکتورهاى سياسى روز را تحليل و راه پيشروى مورد نظرشان را ميگويند. بهتر است با متانت بيشترى وارد اين نوع مباحثات شد و هيچ کس نبايد فکر کند که منصور حکمت دوم است و بقيه يا مخالفين نظرش از متد منصور حکمت فاصله دارند يا بدتر از آن صداى خارج از حزبند و.....

بحث اينجا حق و حقوق نيست بحث به سادگى نحوه استدلال است.

بحث اين است که من در اين مقطع زمانى چه ميگويم نه اينکه من چه گفته ام. من ميتوانم نشان دهم که بسيارى از ما قبلاً چيزى ميگفتيم و اکنون چيز ديگرى، چه نفياً چه اثباتاً اينها مکتوبند ميتوان نشان داد. اين در مورد خود منصور حکمت و مارکس هم صادق است. تکامل و تغيير شامل همه است. ولى اين پروسه تغيير در مورد همه الزاماً تکاملى نيست، و نبوده است.

اين مسايل ابژکتيو هستند با بيان اينکه "قبلاً گفته ايم"، "سياست ما بوده است" "اختلاف بر سر موافق يا مخالف شورا نيست و ...." استدلال دقيق و محکمى نيستند. ما در اين مدت بعد از منصور حکمت به تجربه ديديم و شنيديم که سياستهاى رسمى و اعلام شده حزب با تعابير متفاوتى روبرو بوده است.

البته در اين پروسه هم چيزهاى تازه و پيشبرنده مطرح شده اند و هم سياستهاى نادرست قابل مشاهده بوده اند. بنا بر اين تعابير افراطى از اين نوع که "متد چپ سنتى است" "متد مخالف شورا و سازماندهى مردم است" "متد منصور حکمت نيست" "صداى خارج حزب است" و غيره دردى از کسى دوا نميکند. بحث را به بيراه ميبرد. اين نوع بحث منظورش اقناع نيست. راه گشا نيست متدى پلميکى است، که ميخواهد طرف را به سکوت يا عقب نشينى وادار کند.

ما بهتر است بپذيريم که همه کادرهاى حزب خود را رهروان منصور حکمت ميدانند. خود را مارکسيست ميدانند. و ميخواهند حزب با کمترين مشکل به پيش برود، و از اين زاويه وارد بحث ميشوند. انگ زدن و از بالا برخورد کردن فکر نميکنم که کسى را وادار کند از موضعش کوتاه بيايد. ما همه همديگر را ميشناسيم و پيشينه ناروشنى نداريم که بخواهيم با ابهام و دوپهلو به مخالف نظرمان چيزى را القا کنيم که غير واقعى است. و يا بر عکس خودمان را بيش از آنچه که بوديم و هستيم معرفى کنيم. بايد فرض اين باشد که اين آدمها در سطح رهبرى اين حزب هستند و هر کدام خودشان را صاحب آن ميدانند. کسى صاحب خانه و ديگرى مهمان نيست. طبيعى است که تفسير و تعبير شخصى دارند. رفقا من هيچ کس را محق نميدانم و به طريق اولى خودم را در موقعيتى نميدانم که کسى را نصيحت کنم. اما فضاى بحث مرا وادار به نوشتن موارد بالا کرد. اميدوارم که فضاى بحث هر چه بيشتر ارتقا يابد.

اما اصل بحث:

در مورد قرار

من فکر ميکنم که تعدادى از رفقاى منتقد اساساً به فرمولبنديهاى آن پرداخته و ماهيت قرار را بر آن اساس زير سوال برده اند. اين مجاز است اما سياست درستى را نميتوان اينطورى بيان و اثبات کرد، زيرا هر قرارى را ميتوان دستکارى کرد و فرمولبنديهاى دقيقترى را پيشنهاد کرد. مثل هر قرار ديگرى که با جهت و سياستى موافق بوده ايم اما فرمولبنديهاى متعددى براى بيان آن مطرح شده است. اين تازه نيست رسم کار ما بوده است. پيشنهاد من به اين دسته از رفقا اين است که قبلاً در مورد ماهيت قرار به نتيجه برسند بعداً ميتوان فرمولهاى ديگرى را پيشنهاد کرد.

اما رفقايى که با ماهيت قرار با هر فرمولبنديى مخالفت ميکنند از نوع ديگرى هستند. من سعى ميکنم به اختصار به هرکدام از استدلالهايى که فکر ميکنم نقش محورى در بحث دارند بپردازم.

در ضمن همينجا اينرا بگويم در سير بحث متوجه شدم که به صرف اينکه رفقايى که فکر ميکنند هم نظر هستند، به راحتى از کنار موارد آشکار نظرات نادرستشان رد شده اند. براى رسيدن به هدف مجال به تعابير غلط هم داده اند. اين روش غلطى است. به نظر من در اين نوع مباحث قرار نيست کسى مغلوب يا غالب باشد قرار اين است که به نتيجه درست برسيم. دقت در اين موارد اتحاد حزب را بيشتر ميکند. مخصوصاً از رفقاى که در جايگاه تشکيلاتى و سياسى بالايى قرار دارند اين انتظار بيشتر است.

حزب و شورا

اينکه حزب قدرت را ميگيرد و جواب تاکنونى ما اساساً اين بوده است جاى هيچ شک و شبهه اى نيست. به قول حميد با شورا يا بى شورا اين امر حزب است. جواب ما در اين را ستا به چپ سنتى بوده است. احزاب و جريانات راست در اين رابطه مشکلى نداشته اند. سنتشان اين بوده است. آنها تازه افراطى تر هم هستند باحزب يا بى حزب ميخواهند قدرت را بگيرند و اينرا حق خودشان ميدانند. تنها با اين پيش فرض وارد سياست ميشوند. مخالفتى هم اگر کرده اند تذکرشان به چپى بوده که هميشه سر در لاک خود داشته و براى حمله به آنها گفته اند که شما برويد کار ديگرى بر اساس ادعاهايتان بکند.

منصور حکمت به درست اين را تشخيص داد و بحث حزب و قدرت سياسى را مطرح کرد. در اين راستا براى کسانى که تجربه زنده کردستان و نقش احزاب را دارند اين بحث بخشاً تئوريزه کردن تجربياتشان بود. بدون شورا و سنديکا هم جامعه قطبى شد احزاب نقش ايفا کردند. و دورى و نزديکيشان به قدرت قابل ارزيابى بود و هست.

اجازه بدهيد کمى به تجربه آن موقع در سنندج اشاره کنم. ما بعد از سقوط رژيم با يک خلا قدرت و حاکميت روبرو شده بوديم. يادم هست يک روز با محمد على وزيرى در سنندج در مورد مشکلات مردم حرف ميزديم که چه کار کنيم مواردى از دزدى، مشکل اقتصادى، و ادارى مردم براى نمونه شکايتهاى که مردم داشتند مطرح شده بود نميدانستند که به کجا بايد مراجعه کنند. هنوز بنکه اى نبود. جمعيتهاى مختلف سياسى بودند که نميتوانستند به همه امور برسند. او پيشنهاد کرد که جايى داشته باشيم که مردم به آنجا مراجعه کنند بعداً نميدانم از کجا ايده بنکه مطرح شد. اوايل اساساً نگهبانى و مراجعات مردم را جواب ميداديم. بعداً رشد کرد و هماهنگيهايى صورت گرفت و عملاً به يک ارگان اداره شهر تبديل شد. همين بنکه ها هم به نسبت نفوذ احزاب سياسى در هر کدام از آنها سياستهاى متفاوتى را در پيش ميگرفتند.

يادم هست که ميگفتند فلان بنکه زير نفوذ چريک است يا پيکاريها در فلان بنکه حضور دارند و ... هر کس تلاش ميکرد که نفوذ خود را بيشتر کند. آن موقع من هنوز با هيج جريان سياسى نبودم يک محفل مارکسيست بوديم که نظرات بهمن عزتى برايمان بيشتر قانع کننده بود. محفلى بوديم لاقل در کامياران بيشتر از کومله و دمکرات نيرو داشتيم اما آنها بودند که جامعه را چپ و راست ميکردند. اين بنکه ها اساساً از کسانى تشکيل شده بود که يا فعال سياسى بودند، و يا علاقه اى به سياست داشتند. مردم اين بنکه ها را مثل مقر احزاب نگاه ميکردند. ميخواهم بگويم توده مردم متشکل نبودند. اين در حالى بود که اگر عقلمان قد ميداد ميتوانستيم متشکلشان کنيم. اگر ما ايده مثلاً شورا به معناى امروزيش را داشتيم ميتوانم تصور کنم که مردم را در ابعادى بسيار بيشتر سازمان ميداديم که ياد بگيرند چگونه حکومت کنند، و جهت بدهيم که کدام صف را تقويت کنند. بهر حال منظور از ياد آورى اين خاطره اين بود که بگويم حزب سياسى نقش محورى دارد. ولى اين توضيح خطاب به کسى است که اينرا نميفهمد يا تجربه نکرده است.

ما که تمام عمر مفيدمان تا کنون در راستاى اين تجارب بوده حزب مهم است يا شورا و تشکلهاى توده اى مخصوصاً بعد از بحث منصور حکمت در اين راستا ديگر تذکرش اضافى به نظر ميرسد.

کسى که همين تجربه کوتاه را بخواند ميگويد پس چرا اکنون بحث شورا برايت جايگاه کم رنگى مثل بقيه ندارد. اتفاقاً اين تجربه هم نشان داده است که در آن مقطع، جنبش لااقل در کردستان ميتوانست سر نوشت ديگرى داشته باشد اگر يک حزب روشن بين و مجهز مثل حزب کمونيست کارگرى بود. اگر ما با عقل امروز دست به کار ميشديم اگر قبلاً مردم را با اين راه و روش آشنا کرده بوديم، اگر به محض آماده شدن شرايط مردم را دخالت ميداديم. و هزارو يک اگر ديگر، ميتوانم با قطعيت بگويم که جنبش کمونيستى و چپ ميتوانست دهها برابر از امروز قويتر ميبود.

من نگران تکرار اين اگرها بر اساس همان تجربيات هستم. ميگوييد نه نگاه کنيد به استدلالهاى رفقاى مخالف که جايگاه جديى به دخالتگرى مردم آنطور که مد نظر من است نميدهند. مردمى که ميتوانستند کومله آن دوران را دهها برابر قدرتمند کنند و مردمى که ميتوانند با متشکل شدنشان ما را امروز بى دردسر تر به قدرت برسانند. همان دوران هم حزب دمکرات با همان شوراهاى نيابتيش مبتکرتر از کومله بود. نه در سنندج در بقيه کردستان از سنندج به بالا.

رفقايى هستند که خيالشان را راحت کرده اند و ميگويند در ايران بجز ما چه کس ديگرى ميتواند دست بکار تشکيل شورا باشد. جواب ساده است اگر ما پيشقدم نباشيم اولاً همان شوراهاى نيابتى به جاى شوراى واقعى به مردم تحميل ميشود. دوماً در اوج کم تجربگى و بى سازمانى در ٥٧ و ٥٨ کسانى شوراها را درست کردند و سياستهاى خودشان را جارى کردند.

آن دوران همان تشکلهاى نيمبند هم دست خط ٣ نبود بيشتر دست جريانات چريک و توده اى بود. اينکه اينها چه بلايى سرشان آمد داستان ديگرى است.

ما فعلاً داريم از يک شرايط مطلوب حرکت ميکنيم و حرف ميزنيم اول بايد اينرا مبنا قراردهيم که مطلوب ترين شرايط براى ما چيست بعد به آن برسيم که چه احتمالات ديگرى ممکن است. و تاکتيک ما چه بايد باشد. اما رفقاى مخالف اول فرض را بر احتمالات متعدد ميگذارند و مطلوب ترين شرايط را ناممکن اعلام ميکنند. با اين متد اگر حرکت کنيم برقرارى جمهورى سوسياليستى و .... هم همگى دچار مشکلات عديده اى ميشوند. فردا دور نيست که گفته شود در اين مرحله زود است يا ممکن نيست که سوسياليسم را عملى کرد بايد اول زمينه ها را ساخت بعد به آنجا برسيم. حتماً اگر اين هم گفته شود از سر بد نيتى کسى نيست. اين هم يک سياست است ولى جواب اين است که قبل از رسيدن به مانع، مانع را فرض نکنيم. قدرت ما و جواب درست ما به نقطه عطفهاى سياسى ميتواند بسيارى از موانعى که امروز محتمل به نظر ميرسد نامحتمل کند. در مخالفت با فراخون به تشکيل شوراها چنين استدلال ميشود:

اينکه شوراها باما هستند يا نه، اينکه اصلاً شوراها درست ميشوند يانه، اينکه مابعداً خودمان شورا درست ميکنيم، عجله نکنيد زود است براى تشکيل شورا، قبلاً گفته ايم لازم به تکرار نيست، قبلاً نادر گفته است و من گفته ام، شورا حزب را از مرکز توجه خارج ميکند و.....

نشان ميدهد کسى که اين طور استدلال ميکند دو دليل دارد يا فکر ميکند که شوراها را نبايد جدى گرفت، يا فکر ميکند که هرطور مابخواهيم شرايط آنطورى پيش ميرود.

من فکر ميکنم اين نوع استدلالها نادرست است. موارد بالا را من اينطور جواب ميدهم:

آيا شوراها باما هستند يا نه؟

معلوم نيست بايد تلاش کرد با ما باشند. ولى يک چيز قابل پيشبينى است کسى که دست به کار ايجاد يک تشکل ميشود تلاش ميکند که خشتها را آنطور که ميخواهد روى هم قرار دهد. اين هم مثل هر موضوع ديگرى به پراتيک انسانهاى زنده بستگى دارد. علاوه بر اين تعادل قوا بين نيروهاى موجود و کل فضاى سياسى و بسيارى فاکتورهاى ديگر دخيل خواهند بود. تضمينى نيست و کسى هم نميتواند تضمين کند. رفقا ما تجربه نه شورا بلکه حزب را داريم مگر همه کسانى که قبلاً با ما بودند نديديم که تغيير کردند و رفتند. هم در حزب کمونيست هم در حزب کمونيست کارگرى،

بنا بر اين آيا اين نوع استدلال کردن همان شرط چاقو نيست که حميد گفته است.

اصلاً شوراها درست ميشوند؟

با شناختى که من از جامعه ايران دارم جوابم مثبت است. با ما يا بى ما شورا درست ميشود. به قول منصور حکمت اگر اين حزب هم رسالتش را انجام ندهد کسانى در ايران اين حزب را درست ميکنند. چه برسد به شورا که شعار تنها ما نيست. مسئله اين است که ما پيشقراول بودن خودمان را در هر مقطع زمانى با افقى که داريم در جامعه جارى کنيم. اگر کسى فکر ميکند جامعه منتظر ميماند که ما چکار کنيم اشتباه ميکند در غياب ما آلترناتيوهاى ديگر يا جريانات حتى حاشيه اى تر تلاش خواهند کرد که ما را تضعيف کنند. جامعه ايران ميدان بکرى نيست که فقط ما در آنجا حضور داشته باشيم، هيچ جامعه اى اينطور نيست.

فعلاً فراخوان به تشکيل شوراها زود است!

اين حکم از دو زاويه متفاوت ميتواند موضوعيت داشته باشد. اول اينکه جايگاه جديى براى شوراها قايل نيست و از سر "راديکاليسمش" فکر ميکند بايد به حزب چسپيد. اين درک ساده و خطى است فکر نميکنم کسى را قانع کند.

اما فکر ميکنم اساساً رفقايى که حکم بالا را صادر کرده اند اشاره به اوضاع سياسى دارند. فعلاً زود است "شرايط انقلابى" فرا نرسيده است. هنوز "رژيم کنترلش را از دست نداده است". "حکومت قدرت سرکوب دارد" "شورا احتياج به تجمع مردم دارد". بنابر اين تعادل قوا اين اجازه را نميدهد. البته اين رفقا قبول ميکنند که فضاى سياسى تغيير کرده است اما به آن حد نرسيده که قانعشان کند تا فراخوان تشکيل شوراها را بدهند.

اين نوع استدلال کردن ميتواند قابل بحث باشد. هر کسى محق است که اوضاع سياسى را با توجه به فاکتورهاى موردنظرش، بررسى کرده و تحليل معينى از آن داشته باشد. تا جايى که من به ياد دارم در يکى دو ماه اخير به درست مقالاتى در هفتگى و ايسکرا با اين سر تيترها منتشر شدند: "جنگ آخر" "شروع نبرد آخر" و چيزهاى ديگر شبيه به اينها همه اين مقالات اشاره شان به اين بود که تغيير کيفيى اتفاق افتاده است. وقوع انقلاب قويتر و محتملتر شده است. جريانات راست ضعيفتر شدند و غيره. اگر قبول داريم که جنگ آخر مردم عليه رژيم شروع شده است. پس ما بايد با سازو کار قويتر و جديتر از قبل وارد ميدان بشويم. تاکتيکهاى تازه تر و جوابگو به اين مرحله مبارزه مطرح کنيم.

اتفاقاً بحث کنترل محلات بسيار پيش از اين هم در ميان ما مطرح بود اما بايد شرايطى ايجاد ميشد که اتخاذ آن به عنوان تاکتيک قابل انطباق باشد. و من فکر ميکنم که به جا مطرح شد هر چند که شک ندارم در اين شرايط هنوز محلات را نميتوان از کنترل رژيم در آورد. اگر کسى هم شک دارد اجازه بدهيم که اينرا هم تجربه کنيم. ما به درست به کارگران نفت فراخوان اعتصاب داديم اما در اين مورد هم فکر ميکنم اگر کسى شناخت ابتدايى از سوخت و ساز جنبش کارگرى داشته باشد ميداند که با يک فراخوان اعتصاب نمى شود و نشد. در هر دو مورد من فکر نميکنم که اشتباه کرديم. اين فراخوانها زمينه هايى را بوجود مى آورد ذهنيت مردم و فعالين را آماده ميکند که به محض امکان آنرا ايجاد کنند. علاوه بر اين کنترل محلات با هر تعبيرى مشکلتر از سازمان دادن شورا خواهد بود و قطعاً فازى بعد از آن اتفاق خواهد افتاد. اتفاقاً براى کنترل محلات بايد شرايطى پيش بيايد که رژيم قدرت اينرا نداشته باشد که وارد آن محلات بشود. اين در حالى است که براى تشکيل شوراها از مطالبات ابتدايى هم ميتوان شروع کرد و مردم را متشکل کرد. شايد گفته شود تشکيل شورا مستلزم تجمع مردم است. اما براى يک اعتصاب کارگرى هم اين لازم است.

براى کنترل محلات از اين حساستر است بايد بانيروهاى رژيم در گير شد و آنها را از محل فرارى داد. بنا بر اين چنين استدلالهايى ضعيف و نارسا ميباشد که فراخوان به شورا زود است.

ما بعداً شورا درست ميکنيم

بعداً شورا درست ميکنيم يعنى شما خيالتان راحت باشد که بعد از گرفتن قدرت يا هر آن که ما تشخيص داديم اقدام ميکنيم. خوب کسانى در همين حزب ميگويند نبايد فرصت را از دست داد. اين شعار را همانند شعارهاى ديگر يک قدم زودتر بايد طرح کرد. وقتى مبارزات مردم پا به مرحله تازه اى نهاده است اين احتمال هست که با سرعت پيشروى کند. در اين راستا نبايد مثل تدوين منشور آزاديهاى سياسى که قبل از جريانات ديگر ما مسئله مان بود اما بعد از آنها توانستيم آنرا منتشر کنيم. سير بحث در مورد شوراها دارد همين را نشان ميدهد. با اين مخالفتها يکى بعد از ديگرى داريم دستاوردهاى خودمان را خاکسترى ميکنيم.

قبلاً در مورد شورا گفته ايم و نوشته ايم لازم به تکرار نيست.

قبل از هر استدلالى اين حکم زيادى از بالا است و تذکر به جايى نيست. قبلاً خيليها گفه اند و نوشته اند و تعدادى از همانها دارند ميگويند که امروز وقتش است که اين تاکتيک را اتخاذ کنيم. خوب کسانى هم که قبلاً گفته اند و نوشته اند هم ميگويند "زود است به نفع حزب نيست" من فکر ميکنم که نه تنها زود نيست بلکه دير شده. اين به نفع حزب است.

حالا بهتر است که استدلالها را بشنويم نه اينکه در پز معلم و صاحب خانه به مهمان و شاگرد تذکر بدهيم. بهتر است از متد و خصوصيات منصور حکمت در اين رابطه هم استفاده کنيم. من به ياد ندارم که او با کوه ادبياتى که نوشته بود و همه ما شاهدش بوديم هيچ وقت اين پوزيسيون را به خودش نگرفت. علاوه بر اين بجا است که همه ما اگر قرار است طرف مقابلمان را به جايى ارجاع دهيم، به او و نوشته هاى او ارجاع دهيم زيرا مقبوليت عمومى در حزب دارد.

فراخوان به تشکيل شورا حزب را از مرکز توجه خارج ميکند

ظاهراً اين محکمترين استدلال و راديکاليسمى است که رفقاى مخالف بيان ميکنند. اولاً اينطور وانمود ميشود که کسانى نقش حزب را برجسته ميدانند و کسانى نقش شورا، و با اين استدلال خواسته يا ناخواسته دو قطبى حزب -شورا را به ميان ميکشند. من فکر ميکنم که اين استدلال غير واقعى و اختيارى است.

غير واقعى است زيرا من کسى را سراغ ندارم که جايگاه حزب را کم رنگ ببيند که رفقايى در مقام دفاع از آن بر آيند. اختيارى است زيرا حزب و شورا آلترناتيو هم نيستند. هر حزب سياسى براى سازمان تشکلهاى توده اى ظرفى را در نظر ميگيرد. و حزب کمونيست کارگرى شورا را تصويب کرده است. رفقا براى مستدل کردن بحث شان به مباحث منصور حکمت در رابطه با حزب و قدرت سياسى اتکا ميکنند.

براى آبديت خودمان هم شده امروز بار ديگر آن مباحث را مرور کنيم. آن مباحث اساساً در نقد کسانى مطرح شده که مخالف گرفتن قدرت به وسيله کمونيست ها و به طريق اولى به وسيله حزب هستند. در عين حال در نقد ديدگاهايى است که حزب و شورا را آلتر ناتيو هم ميدانند و ميگويند بدون شورا يا شوراهاى کارگرى نبايد دست به قدرت برد. در صورتى که بحث امروز بر سر اين است که آيا اين تاکتيک را امروز اتخاذ کنيم يانه. منصور حکمت در اين بحث جايگاه شوراها را کم رنگ نکرد. او اين احتمال را پيش بينى کرده است که ممکن است در جريان انقلاب يا هر تغيير ديگرى اگر شورا ها هم درست نشده باشد، از گرفتن قدرت نبايد ابا داشت. آيا اين به اين معنى است که ما مطلوبترين راه را انتخاب کنيم يا راه احتمالى که ممکن است پيش بيايد. بهتر است که رفقا به اين سوال جواب دهند آيا حزبى که قرار است قدرت را بگيرد اتکايش به سازمانهاى توده اى وسيع باشد بهتر است، و قدرت بيشترى دارد يا اينکه از وجود سازمانهاى توده اى بى بهره باشد. اين ديگر اظهرمن الشمس است.

کسى که امکانش را نداشته يا تحولات سياسى غافلگيرش کرده است و يا تلاش کرده و سازمانهاى توده اى را به هر دليل نتوانسته به وجود بياورد فرق ميکند با حالتى که رفقا آگاهانه نميخواهند به اين عرصه وارد شوند.

من اميدوارم و تلاش ميکنم مطلوبترين شرايط براى ما پيش بيايد. اما اگر نشد احتمالات را بايد در نظر گرفت و جواب لازم را به آنها داد. ولى از همين حالا يک احتمال در ميان حالات متفاوتى که ممکن است پيش آيد مبناى سياست گذارى نبايد باشد.

موفق باشيد.

محمد آسنگران ٢٣ اوت ٢٠٠٣