٢٠ اوت ٢٠٠٣

از: ثريا شهابى

به: جلسه دفتر سياسى و رفقاى گيرنده بحث شوراها!

ملاحظات بر قرار مربوط به شوراها

رفقا با کمال تاسف من نمى توانم در جلسه دفتر سياسى شرکت کنم.

ملاحظاتم بر قرار مربوط به تبليغ شوراها و برخى از استدلالهاى در دفاع و در نقد آن را برايتان مى نويسم. در خاتمه به نوشته رفيق امير در مورد اعلام موضعى که من در نامه قبلى کرده بودم، اشاره خواهم کرد.

مقدمتا و طبيعتا، من با هر تصميمى که دفتر سياسى بگيرد در مورد افزايش حجم تبليغات ما در مورد شکل دادن به قدرت مردم از پائين و فراهم کردن زمينه هاى عينى و ذهنى تشکيل شوراها، موافقم.

اما در مورد قرار و شعارهاى پيشنهادى:

قرار مى گويد:

«با اوجگيرى جنبش سرنگونى عليه رژيم اسلامى سازماندهى توده اى مردم به يک امر روز و عاجل تبديل شده است»اين فرض براى من جاى ترديد دارد. آيا سازماندهى توده اى مردم به امرى روز و عاجل تبديل شده است؟ مى دانم که جنبش سرنگونى ديگر واسطه ها و پرده ها را کنار زده است و راسا با نام خودش و «مرگ بر رژيم» ابراز وجود مى کند. اما از اين هنوز نمى توان نتيجه گرفت که وقت تشکيل شوارها و ساير تشکل هاى اعمال اراده مردم در بالاترين سطح اش، شده است. در اين بند صحبت از ضرورت تبليغ نوع حکومت ما و صحبت بر سر تبليغ شوراها، مثل تبليغ کنترل محلات نيست. صحبت بر سر فوريت و عاجل بودن تشکيل شوراها، بعنوان پايه هاى حکومت مان است. بنظر من آنچه که اوجگيرى جنبش سرنگونى آن را عاجل و فورى مى کند، به صحنه کشاندن مردم و در صحنه نگاه داشتن آنها، قرار گرفتن حزب در راس و رهبرى اعتراضات مردم، و براه انداختن کمپينى براى مطرح کردن حزب است. اين هنوز با تشکيل شوراها فاصله زيادى دارد. و ما هنوز در شروع اين کار هستيم.

بند دوم:بند دوم بنظر من رابطه اى منسجم و منطقى با بند اول ندارد. اگر سازماندهى توده اى مردم امر روز و عاجل ما شده است. در اين صورت ما بايد براى آن کارى بکنيم. آنوقت کار ما ديگر از تبليغ و طرح دو شعار، فراتر مى رود. بدنيال اين حکم بايد ساختن چيزى مثلا طرح تشکيل شوارهاى محل، کارخانه، يا مدرسه و .... يا حضور تشکيلاتى حزب بصورت محافل، کانون ها و يا مثلا ساختن انجمن هاى هوادار حزب و ... و در داخل را بررسى کرد. بدنبال اين حکم، مى بايست منطقا چيزى در اين چهارچوب را به تصويب رساند. مگر اينکه معتقد باشيم که شوراها خودبخود و در دل انقلاب ايران تشکيل خواهد شد. بعضى از رفقا در دفاع از قرار، اين تبين را داده اند که شوراها اگر ما فراخوانش را ندهيم خودبخود تشکيل خواهد شد. من با اين تبين مخالفم و پائين تر در مورد اينکه آيا شوراها خودبخود تشکيل ميشوند يا نه، نظرم را خواهم گفت٭. به بند هاى قرار برگرديم.

در بند دوم قرار مى گويد:«٢- ضرورى است که از هم اکنون تصوير و افق روشنى از نظام آلترناتيو حکومتى ما يعنى جمهورى سوسياليستى به جامعه داده شود.

ازينرو: تبليغ شوراها هم بمثابه تشکل مبارزاتى توده مردم و هم بعنوان ارکان جمهورى سوسياليستى و تلاش براى تشکيل اين ارگانها در محور سياست سازماندهى توده اى ما قرار ميگيرد. بدين منظور مشخصا بايد شعار "زنده باد شوراها" و "پيش بسوى تشکيل شوراها" را طرح و تبليغ کرد. »من با حکم بند دوم (ضرورت دادن تصوير و افق از نظام مان) موافقم. اما نتيجه اى که قرار از اين حکم درست مى گيرد، بنظر من حامل نوعى «تقليل گرايى» از نوع حکومت ما و افق سوسياليستى است. بنظر من هم شرايط امروز، اوج گيرى جنبش سرنگونى، ابراز وجود شفاف و مستقل جنبش سرنگونى و بر اين متن نزديک شدن حزب ما به قدرت سياسى، ايجاب مى کند که بيش از پيش «تصوير و افق روشنى از نظام آلترناتيو حکومتى ما يعنى جمهورى سوسياليستى به جامعه داده شود.»اما چرا تصوير نظام حکومتى ما، جمهورى سوسياليستى، سوسياليسم و کمونيسم به شوراها تقليل پيدا مى کند؟ ملاحظه من اين است که چرا از اين حکم درست نتيجه گرفته ميشود. که: «از اين رو: تبليغ شوراها هم بمثابه تشکل مبارزاتى توده مردم و هم بعنوان ارکان جمهورى سوسياليستى و تلاش براى تشکيل اين ارگانها در محور سياست سازماندهى توده اى ما قرار ميگيرد. بدين منظور مشخصا بايد شعار "زنده باد شوراها" و "پيش بسوى تشکيل شوراها" را طرح و تبليغ کرد. »

بنظرم نتيجه گيرى منظقى و کامل از حکم درست قرار در بند دوم، اين است که:از اين رو: تبليغ جمهورى سوسياليستى بعنوان تنها نظامى که «دخالت توده وسيع مردم را در دولت و در تصويب و اجراى قوانين و سياستها تضمين ميکند» در محور سياست تبليغى ما قرار مى گيرد.

مى دانيم که اعمال حاکميت مردم، بعنوان هم قانونگذار و هم مجرى، که هروقت اراده کنند مى توانند تصميم بگيرند و تصميم هاى قبلى را لغو کنند، مسئولين را جابجا کنند و ... يعنى جوهر وجودى شوراها، پايه دمکراسى تعميم يافته و حکومت سوسياليستى است. (به صفحه ٣٨ برنامه، بند حکومت شورايى رجوع کنيد). اما هر چقدر مهم و پايه اى، اين تنها يکى از ارکان حاکميت سوسياليستى است.

محدود و منحصر کردن «تصوير و افق روشنى از نظام آلترناتيو حکومتى ما يعنى جمهورى سوسياليستى» به تبليغ شوراها و شعار هاى «زنده باد شوراها» و «پيش بسوى تشکيل شوراها» بنظرم بقيه ارکان حکومت سوسياليستى را بنوعى ثانوى مى کند. اين نتيجه گيرى انحلال ارتش، لغو بوروکرارسى مافوق مردم، برقرارى و تامين عدالت قضايى براى همه، حقوق و آزدى هاى فردى و مدنى، برابرى و رفع تبعيض، برابرى زن و مرد، و ... بقيه ساختار و ارگان هاى قدرت سياسى را (که در برنامه آمده است) را ثانوى مى کند. اگر بحث بر سر دادن تصوير و ايميج از حکومت ما است؟ چرا در مقابل ايميج سنتى که هم در کمپ بورژوزاى غرب و هم در کمپ چپ حاشيه اى در مورد حکومت سوسياليستى و تجربه شوروى وجود دارد، ما ايميج سوسياليسم خودمان، يعنى جامعه رفاه، لغو ديپلماسى مخفى، درهاى باز، شهروندى حق همه است، برابرى همگانى و حکومت غير ايدئولوژيک و .... را قرار ندهيم.

بنظرم سئوالهاى پاسخ نگرفته در مورد انقلاب ايران اينها است. چه کنيم که به انقلاب مان و حکومت مان خون نپاشند؟ سناريويى که بالا براى چگونگى دست بدست کردن قدرت سياسى ميچيند چى است؟ حزب ما براى مقابله چه بايد بکند؟ و چه ميتواند بکند؟ در بحث شوراها اينطور بنظر مى آيد که گويا فراخوان تشکيل شوراها و تبليغ آن، بنوعى ما را در مقابل سناريو دست بدست شدن قدرت از بالا خودبخود «واکسينه» ميکند. بنظر من اين خيلى ساده کردن پروسه پيچيده اى است که بسيارى از فاکتورو هاى آن نامعلوم است.

ما بعد از تجربه بلشويسم و انقلاب اکتبر، پيش تر رفته ايم. ما دستاورهاى جديد، تزهاى نادر در مورد قدرت سياسى و سوسياليسم را داريم. از بحث دولت در دوره هاى انقلابى تا بحث هاى شوروى و حزب و جامعه و حزب و قدرت سياسى و سخنرانى کنگره و آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود و را داريم. به اعتقاد من اگر ميخواهيم فراخوان کنکرتى بدهيم و استراتژى کسب قدرت سياسى را تعيين کنيم، بايد به بيش و فراتر از تجربه بلشويسم و انقلاب اکتبر، به دستاورهاى نادر در مورد اوضاع حاضر تکيه کنيم. تدقيق و تعميق بحث نادر در آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود، سرنخ پيدا کردن استراتژى کسب قدرت سياسى است، نه بحث هاى على العموم درست در مورد جايگاه شوراها در حاکميت سوسياليستى. معلوم نيست که تجربه سرنگونى رژيم اسلامى مثل تجربه شورى و يا انقلاب ٥٧ شود. معلوم نيست چه شرايط و مسائلى بر «دولت در دوره انقلابى» ما تحميل شود! اين قرار خيلى شرايط را ساده و يک بعدى مى بيند. ٭ در بحث ها رفقاى موافق قرار، سئوال مى شود که اگر اين شعار را امروز ندهيم پس کى قرار است بدهيم. پاسخ من اين است نمى دانم، شايد هرگز! اگر روند اوضاع به شکل گيرى زمينه هاى اعتصابات سراسرى کارگران و کارکنان بيانجامد، اگر اوضاع قيچى نشود! اگر فرصت سازماندهى مردم و کارگران در بالاترين سطح ممکن، شوارها، ممکن شود، حتما اين فراخوان در دستور کار حزب قرار مى گيرد و بايد بپاى تشکيل شوراها رفت. اما معلوم نيست اينطور بشود. ممکن است يک انفجار عمومى، قيام و .... حزب ما را بسرعت به بالا - آماده باشد يا نباشد - پرتاب کند. در اين صورت ما، حزب ما در داخل کارهاى عاجل و فورى زيادى دارد و از جمله بدون هيچ فراخوانى خود راسا به پاى تشکيل شوراها برود! ممکن است کودتا از بالا، موقتا جنگ داخلى را به مردم تحميل کند! ممکن است مدل به قدرت رسيدن حزب ما شبيه بلشويک ها و انقلاب ٥٧ نباشد. در بحث ها نوعى الگو بردارى و معادلات «اگر شرايط انقلابى است، پس شورا، و اگر شورا نه پس يعنى شرايط انقلابى نيست و ... » هست که من آن را درک نمى کنم. ما مى دانيم شرايط به قدرت رسيدن ما چى است. مى دانيم کدام روند ها و کدام توازن قوا به ما شانس بيشترى مى دهد. مى دانيم کدام شرايط عليه قدرت گير ما عمل ميکند. و مى دانيم زمين به کدام طرف شيب بيشتر و کمترى دارد. اما از اين نمى توانيم فراخوان مشخص و عمومى «پيش بسوى شوراها» را استنتاج کنيم.

٭ آيا در دل سرنگونى رژيم اسلامى و در دل انقلاب بعدى شوراها خودبخود تشکيل خواهند شد. به اعتقاد من معلوم نيست و من ترديد جدى دارم. کسى که معتقد است که در دل انقلاب ايران شوراها خوبخود و بدون ما برپا و تشکيل خواهند شد، لابد ارزيابى متفاوتى از جنبش کارگرى دارد. جنبش کارگرى که بتواند خودبخود شوراها را بسازد، وضعيت امروز را در ايران ندارد. آن جنبش کارگرى دوران انقلاب ٥٧ بود که «کارگر نفت ما رهبر سرسخت اش» بود! جنبشى بود که در حمايت از جنبش ضد آپارتايد، و اعتراض به شاه، شير نفت را به آفريقاى جنوبى بست. نه جنبشى که تازه دارد پا به ميدان اعتراض سياسى ميگذارد و در گير نقد کردن حقوق هاى معوقه است. شوراها را ما، حزب ما بايد بسازد. داستان انقلاب ٥٧ معلوم نيست تکرار شود. معلوم نيست سناريو سرنگونى جمهورى اسلامى تکرار سناريو سرنگونى رژيم شاه و داستان بقيه انقلابهاى تاکنونى باشد. بنظرم در بحث ها الگو بردارى جاى بحث کنکرت و زمينى را گرفته است. به اين خاطر است که بحث از هر طرف کشيده ميشود.

-----------------------------------

اين مطلب را تقريبا تمام کرده بودم که نامه رفيق حميد رسيد.

در خاتمه و در جواب به پاراگرافى که رفيق حميد در مورد اعلام موضع من نوشته. منهم در بحث سياسى، اينهمه نازک دلى و پرخاش از رفيق حميد به اعلام موضع خودم را نمى فهمم. لازم نبود رفيق حميد کشف کند که اعلام موضع کرده ام. خودم ابتداى نوشته گفته ام که اين اعلام موضع است و بعدا بيشتر مى نويسم. رفيق حميد مى بايست اين را همانطور که که خودم گفته ام از من قبول مى کرد، حداقل آن را مى شنيد و آن را محکم رد مى کرد. اعلام موضع حتى بدون استدلال جواب يا رد ميخواهد! نه پرخاش و متلک! اين قسمت نامه رفيق حميد شگفت انگيز است، فقط نشان مى دهد که رفيق حميد عصبانى است و نمى دانم چرا به اين خاطر خود حق مى دهد پرخاش کند و متلک بگويد! مگر ما بارها در مورد فشار جنبش ضد آمريکايى روى بحث در مورد عراق و هزار و يک موضوع ديگر اعلام موضع نکرده ايم. هرکسى محق است در مورد approch شما و هر رفيق ديگرى در يک بحث سياسى اعلام موضع کند. از چه وقتى گفتن اينکه اين بحث متدولوژى نادر نيست و از اين و آن بحث فاصله گرفته و موضع زير فشار راست و يا چپ است، نامش شده «حمله» و متلک هاى رفيق حميد مثل «ادعاها و احکام گنده تر و نخراشيده تر» «بهتر نبود بجاى ژرف انديشى» « اين سر بديوار زدنها» نامش شده پاسخ سياسى!من در همين مورد، اعلام موضع ام، تلفنى مفصل با رفيق حميد صحبت کردم، دليل «عصبانيت» را هم شفاهى گفتم، خيلى تند تر هم از نامه ام گفتم. آن بحث قابل استناد نيست چون تلفنى بود است. اما اينطور ناگهان سورپرازى شدن رفيق امير و لحن و متلک ها براى من خيلى عجيب است.

رفيق حميد مى گويد:«نوشته رفيق ثريا ازين نقطه نظر نمونه و بايد گفت خوشبختانه استثناست. ....حکم داده ميشود که من و على از متدولوژى منصور حکمت و بحث "امکان بقدرت رسيدن کمونيسم در ايران" و "حزب و قدرت سياسى" و "مکانيسمهاى کسب قدرت سياسى" فاصله گرفته ايم و تحت فشار چپ و راست بعد از ١٨ تير قرار داريم .... آدم حيران ميماند که چه گفته و چه نوشته که مستحق اين چنين حملاتى است. آنهم بدون يک جو استدلال. ظاهرا هر چه ادعاها و احکام گنده تر و نخراشيده تر باشد به استدلال کمترى نيازمنديم. بهتر نبود بجاى ژرف انديشى در مورد دلايل طرح قرار و بميان کشيدن پاى بدهکاريهايمان به راست و چپ و جنگ ايدئولوژيک بين طرفداران شورا و پارلمان! و هزار و يک نکته بيربط ديگر راجع به خود قرار بحث ميکرديم؟ .... اين سر بديوار زدنها براى چيست؟! هر چه سعى کردم دليل اينهمه تغير و بر آشفتگى اى که در نوشته ثريا هست را نفهميدم.»