رفقاى عزيز د.س

در آخرين جلسه بحث در مورد قرار شوراها نيمه تمام ماند. براى بهتر پيشرفتن بحث در جلسه آتى من کتبا نظراتم را در دفاع از اين قرار مى نويسم با اين اميد که رفقاى ديگر(مخالف و موافق و ملاحظه دار) نيز نظر کتبا وارد بحث شوند. اين نوشته نوعى جمعبندى تحليلى از مباحث جلسه (البته از ديد خودم) است.

بحثهائى که در نقد قرار درجلسه شد در دو سطح بود. ١- نقد قرار(تبليغ شعارها به نحوى که در قرار آمده) بعنوان يک اقدام مشخص در شرايط حاضر و ٢- نقد تبليغ شوراها در يک سطح عمومى تر و استراتژيک تر. بحث در جلسه عمدتا در سطح دوم صورت گرفت. هم باين خاطر که استدلالات رفقاى مخالف بيشتر در اين سطح بود و هم به اين دليل که تحليلا اين جنبه مهمتر و اساسى ترى بود که مدافعين قرار خود را موظف ميديدند ابتدا پاسخ اين نوع استدلالات را بدهند. من در اين نوشته سعى ميکنم به هر دو جنبه بپردازم

١- شوراها در شرايط حاضر

همانطور که گفتم در نقد شوراها بعنوان يک اقدام مشخص بحث چندانى نشد. تا آنجا که من بخاطر دارم مهمترين استدلالات اين بود که بايد ابتدا مجمع عمومى را مطرح کرد( همانطور که مقابل شورهاى نيابتى در کارخانه ها ما قبلا مجمع عمومى را عنوان کرديم) و يا طرح شورا در اين شرايط زود است و اغتشاش ايجاد ميکند. پاسخ من به اين استدلالات اينستکه بحث مجمع عمومى تنها به شوراهاى کارخانه مربوط ميشود آنهم در شرايط اختناق و بيتحرکى در جامعه. زمانى که شوراهاى اسلامى وسيعا وجود داشتند و در ميان کارگران نيز يک درک نيابتى از شورا وجود داشت. امروز ما در شرايط کاملا متفاوتى هستيم و اوجگيرى جنبش سرنگونى و تناسب قوا اجازه ميدهد که اولا شوراها را در سطح جامعه ( و نه فقط کارخانه ها) مطرح کنيم و ثانيا هم بعنوان ارگانها مبارزاتى و هم ارکان جمهورى سوسياليستى آنها را تبليغ کنيم. در اين شرايط که همه قبول داريم جنبش سرنگونى گام بلندى بجلو برداشته و نسيم انقلاب را همه حس کرده اند طرح شوراها نه تنها زود نيست بلکه يک ضرورت عاجل است. اگر شرايط طورى است که ميشود شعار کنترل محلات را طرح کرد( که ميشود و منهم کاملا طرفدار اين شعارم) طرح شوراها هم بطريق اولى نميتواند زود باشد(در مورد رابطه اين دو شعار پائين تر توضيح ميدهم). اغتشاشى هم ايجاد نميشود چون يک کوه ادبيات در مورد شوراها داريم و ميتوانيم بروشنى براى همه توضيح بدهيم که منظور ما از شورا چيست، چطور ميشود آنها را ساخت و مجمع عمومى چه رابطه اى با شوراها دارد و غيره. بايد شوراها را به شعار روز تبديل کرد تا محمل توضيح زنده و مجدد تمام بحثهاى ما در مورد شوراها فراهم شود. شعار کنترل محلات که در برآمد اخير مطرح کرديم نه تنها هيچ منافاتى با شعار شوراها ندارد بلکه قدمى است در جهت تشکيل شوراها در محلات. کنترل محل اساس کار شوراهاى محلى است، مضمون فعاليت آنهاست و طبعا هر نوع تشکل اوليه اى که حول آن شکل بگيرد در ادامه خود ميتواند و بايد به شورهاى محله ارتقا پيدا کند. ( در بحثها رفيق کورش کنترل محله را به خانه هاى حزبى مربوط کرد- البته در يک اشاره گذرا. اميدورام اين بحث را کورش بيشتر باز کند اما بنظر من همانطور که در جلسه هم گفتم کنترل محله اقدامى از جنس کارهاى شوراست و نه خانه حزب.

٢- نقد عمومى و استراتژيک شورا

اساس استدلالها و مباحث جلسه در اين سطح بود. به نظر من اساس نقد رفقاى مخالف قرار نيز همين بود. من به اين نوع استدلالات استراتژيک ميگويم چون حتى اگر در قالب ناآماده بودن شرايط روز و غيره هم مطرح شوند پذيرش آنها به معناى عقب انداختن تشکيل شوراها تا بعد از تصرف قدرت بوسيله حزب خواهد بود. خلاصه اين استدلالات ( بر مبناى يادداشتهاى من از صحبتهاى رفقا در جلسه):

١- حزب قدرت را ميگيرد نه شوراها. حزب ميتواند با يک ميليون نفر هم قدرت را بگيرد. محدود کردن خودمان به قدرت گيرى شوراها يک تصوير سنتى است.

٢- شورا لزوما به معناى سوسياليسم نيست شوراها ممکن است منشويکى شوند( تجربه انقلاب اکتبر). نبايد چک سفيد به شوراهائى بدهيم که ممکن است ما در آن نفوذى نداشته باشيم.

٣- شورا به دوره هاى انقلابى و بحث دولت در دوره هاى انقلابى مربوط نميشود. طرح شوراها دست ما را ميبندد و وقتى حزب قدرت را بگيرد ميگويند کودتا شده و غيره(تجربه اکتبر)

٤- فضاى سياسى امروز روز حزب است و نه شوراها. حلقه اى که ما را بقدرت وصل ميکند حزب است.

٥- شعار شورا آزادى، برابرى، جمهورى سوسياليستى را کمرنگ ميکند. در تمام اين نوع استدلالات اولا شورا و حزب در تقابل با هم در نظر گرفته ميشوند و ثانيا يک درک خطى و مکانيکى از بقدرت رسيدن حزب در آنها به چشم ميخورد. از اين حکم درست که حزب بالاخره قدرت را ميگيرد اين تصور غلط وجود دارد که حزب خودش رشد ميکند و توده اى ميشود و بعد با يک مليون نفر (که در اين پروسه حزبى شده اند) قدرت را ميگيرد. در اين تصوير شورا رقيب حزب است. قابل اعتماد نيست. ممکن است بلشويکى شود، ممکن است در مقابل حزب قرار بگيرد و لذا بايد خانه حزب و شبکه هاى حزبى و غيره را مطرح کرد و نه شوراها را. در اين تصوير طرح تبليغى-عملى شوراها هميشه، لااقل تا قبل از تصرف قدرت سياسى، زود است و بعد از تصرف قدرت هم تازه بعد از طى دوران انقلابى بايد به سراغ تشکيل شوراها رفت. اشکال اصلى اين ديد اينست که نقش شوراها را در گسترش نفوذ و قدرت حزب نميبيند. تبليغ شوراها و تشکيل شوراها يکى از پايه اى ترين اقدامات براى رشد و گسترش نفوذ حزب است. ايران امروز با روسيه ١٩١٧ بسيار متفاوت است. و رابطه ما با شوراها هم همينطور. شورا و حزب ما به هم تنيده شده اند و هر اندازه ايده و خواست شورا در جامعه بسط پيدا کند حزب ما قويتر شده است. حتى در روسيه آنزمان هم بلشويکها بدون شعار شورا به هيچ جا نميرسيدند( يک نمونه اينکه تروتسکى، رهبر شوراها، تروتسکى نميشد و به موقعيت يکى از رهبران انقلاب ارتقا پيدا نميکرد). درجه نفوذ منشويکها و اس ارها در شورا هر اندازه هم زياد باشد فرقى در اين واقعيت نميدهد که بلشويسم بدون پرچم شورا نميتوانست به رهبر انقلاب اکتبر تبديل شود. اين درست است، شورا خودبخود بمعناى سوسياليسم نيست اما بلند کردن پرچم شوراها و پيشتازى در اين زمينه هم در روسيه آنزمان و هم بويژه در ايران امروز سوسياليسم و جمهورى سوسياليستى و حزب را در يک سطح اجتماعى وسيعا مطرح و مقبول و جذاب خواهد کرد. همانطور که شعارها و مبارزات و اقدامات ما در همه زمينه ها، از آزادى زن تا نقد مذهب و آزاديهاى بيقيد و شرط و غيره و غيره نيز در نهايت به قدرت حزب ترجمه ميشود. با توجه به اين نکته جواب من به انتقادات فوق اينست:

١- اين کاملا درست است که به احتمال بسيار زياد حزب قدرت را ميگيرد. حتى اگر شوراها هم تشکيل شده باشند اين حزب است که سازمانده قيام و تصرف کننده قدرت است.( و حتى با کمتر از يک مليون هم ميشود قدرت را گرفت و مجازيم که بگيريم). اما سئوال اينست که اين يک مليون از کجا آمده اند؟ اين يک مليون با توده اى شدن تشکيلات حزب و يا شبکه هاى حزبى و خانه هاى حزبى دور حزب جمع نشده اند. اساسا توده اى شدن حزب، به اين معناى مستقيم سازمانى، قبل از تصرف قدرت، و يا حداکثر بسيار نزديک به تصرف قدرت، قابل تصور نيست. بحث بر سر يک مليون نفرى است که ما را بعنوان رهبر انقلاب، پذيرفته اند بى آنکه لزوما به سازمان حزب و يا سازمانهاى جانبى حزب و يا خانه هاى حزبى و شبکه هاس حزبى در محلات و کارخانه ها و غيره وصل باشند. نفوذ حزب يعنى هژمونى و نفوذ سياسى حزب در ميان مليونها مردمى که ممکن است شناخت و علاقه خاصى هم به سوسياليسم نداشته باشند و حتى ناسيوناليست و مذهبى هم باشند ولى حزب ما را بعنوان رهبر انقلاب و آلترناتيو قدرت پذيرفته اند و قبول دارند. و براى کسب اين نفوذ شورا و محور قرار دادن شعار شوراها در شرايط حاضر حياتى است. حزبى ميتواند روى دوش يک مليون نفر بقدرت برسد که افق قدرت شورائى و حکومت خود مردم را در برابر جامعه گرفته و خودش دست اندر کار ساختن شوراها شده باشد. همانطور که بايد درک خود از آزادى و برابرى و حتى سرنگونى را نيز به افق مردم تبديل کند. رهبر انقلاب شدن تنها با ايمج سازى بدست نمى آيد. از اين لحاظ ما هميشه از اپوزيسيون راست عقب تر خواهيم بود. خود ويژگى ما راديکاليسم ماست و اين راديکاليسم است که بعلاوه ايمج کارسازست. در دوره انقلاب و وقتى سرنگونى در دستور جامعه قرار ميگيرد آنوقت شوراها يعنى قدرت حاکميت مستقيم مردم در محور اين راديکاليسم قرار ميگيرد. ازينرو تبليغ شوراها نه تنها مغاير تصرف قدرت بوسيله خود حزب نيست، بلکه يک پيش شرط تعيين کننده آنست.

٢- شورا شکل تشکيلاتى ما براى سازماندهى قدرت مردم است. توده بى شکل مردم ممکن است بتوانند عصيان و شورش کنند ولى انقلاب پيروزمند به مردم سازمانيافته نيازمند است. از طرف ديگر سازماندهى حزبى ( هر اندازه هم جانبى و بقول انگليسها "لوز") را نميشود بجاى سازماندهى توده اى قرار داد. همانطور که گفتم توده اى شدن حزب( به اين معناى سازمانيش و نه هژمونى حزب) قبل از تصرف قدرت ممکن نيست ( يا احتمالش بسيار ضعيف است). تنها راه شوراهاست. شورا بعنوان ارگان مبارزاتى شکل ايده ال و عملى سازماندهى قدرت مردم در شرايط انقلابى است.

٣- ممکن است شوراها سوسياليستى نباشند و حزبى هم نباشند. اما نميشود به شرط چاقو شورا درست کرد. اين که ممکن است در آينده تشکلى از دست ما خارج شود نبايد باعث شود سازماندهى هاى غير حزبى را تعطيل کنيم. با اين منطق سازمان آزادى زن و همبستگى و اول کودکان و غيره هم نبايد درست ميکرديم. اين ايراد در يک سطح پايه اى و از لحاظ ايدئولوژيک بى پايه و ناواردست. اما گذشته ازين بطور مشخص در شرايط امروز ايران و با توجه به موقعيت حزب ما و اينکه ٢٥ سال است ما پرچمدار شورها بوده ايم اين نگرانى که ممکن است شوراها سوسياليستى نباشند کاملا ذهنى و بى جاست. شورا بسيار بيشتر از آزادى و برابرى با حزب ما تداعى ميشود و نماينده حزب ماست. اتفاقا اگر از امروز شوراها را در محور کار خود قرار ندهيم احتمال اينکه شوراها(که بنظر من با رشد انقلاب در ايران تشکيل خواهند شد) چپ و تحت هژمونى ما نباشند بسيار بيشتر خواهد شد. کسى که نگران منشويکى شدن شوراهاست بايد از همين امروز خواهان طرح و تبليغ وسيع شوراها از جانب حزب باشد. پراتيک قعال و تعرضى حزب تنها تضمين ايجاد و حفظ هژمونى حزب در شوراهاست و بس.

٤- بحث دولت در دوران انقلابى ربطى به شوراها ندارد. دوره انقلابى يعنى زمانى که نهادهاى سنتى قدرت فروريخته و نهادهاى دولت جديد هم هنوز جاى آنرا نگرفته است و شوراها اتفاقا در اين دوره ميتوانند نقش تعيين کننده اى بازى کنند. ( به نظر من استنباطات غلطى از بحث دولت در دوره هاى انقلابى وجود دارد که من در انجمن مارکس در مورد تئورى دولت سعى کردم آنرا توضيح بدهم. در هر حال اينجا جاى توضيح بيشتر نيست).

٥- شورا دست ما را نميبندد بلکه بر عکس به تصرف قدرت بوسيله حزب کاملا حقانيت و مشروعيت ميدهد. فرض کنيد ما شوراها را مدام تبليع کنيم و در سطحى هم ايجاد شده باشند و بالاخره حزب و نه شوراها قدرت را بگيرند( سناريوى محتمل) در اينصورت کسى نميتواند ما را به خلف وعده و يا کودتا و غيره متهم کند چون دقيقا محورى بودن شوراها در تبليغ و پراتيک ما جلوى اين نوع اتهامات را ميگيرد. ما بعد از تصرف قدرت نيز سياست شورائى خود را ادامه خواهيم داد تا جمهورى سوسياليستى را کاملا بر پايه شورها بنا کنيم و اين خط پيوسته را مردم در جامعه ميبينند و ميفهمند. همانطور که گفتم تنها حزبى که ميگويد تمام قدرت به شورها ميتواند آنقدر محل اعتماد و اتکاى مردم باشد که قيام و تصرف قدرت و حاکميت حزب را قبول کنند.( حالا ازين بگذريم که همانطور که اشاره کردم اصولا بدون محورى بودن شورا در کار اين دوره ما کسب نفوذ توده اى حزب تا حدى که بتواند خودش قدرت را بگيرد جدا زير سئوال است. )

٦- شورا آزادى برابرى را کمرنگ نميکند چون اساسا از آن جنس نيست، شورا نقشه کار ما براى سازماندهى توده ايست و آزادى برابرى بيان فشرده خواست آرمان و هدفى است که بعد از سرنگونى بايد در ايران متحقق شود. شورا مکمل ازادى و برابرى است. و بويژه آزادى و حق مردم در تعيين حکومت را در تقابل با دموکراسى مطرح ميکند و از اين نظر انسجام بيشترى به شعارهاى اصلى ما در اين دوره ميدهد.

------------------

رقفا خلاصه بخث من اينست که هم از لحاظ سياسى و در يک سطح استراژيک محورى شدن شوراها در کار حزب در اين دوره ضرورى است و هم از نظر آلترناتيو عملى ما براى سازماندهى قدرت مردم در يک انقلاب در حال جريان. فکر ميکنم روشن باشد که بحثهاى من نه تنها در مقابل قدرت گيرى حزب نيست بلکه برعکس راه واقعى تقويت حزب و بقدرت رسيدن حزب را نشان ميدهد. در آخر نوشته کوتاهى را که قبلا در دفاع از طرح شوراها براى رفقا کورش و اصغر فرستاده بودم را ضميمه ميکنم.

قربان همگى

حميد تقوائى ٢٨ ژوئيه ٠٣

رفقا کورش و اصغر عزيزمن فکر ميکنم حزب بايد در شرايط فعلى بطور صريح تر و برجسته ترى ايده و شعار شوراها را بدست بگيرد. در اين مورد قبلا با کورش بحث مختصرى داشتم و در پالتاک هم کمى در اين مورد صحبت شد. از آنجا که فکر ميکنم بحث شورا سياست و خط جديدى نيست و بعلاوه بايد سريعتر در اين مورد تصميم گرفت فکر ميکنم در همين سطح ليدر و هيات دبيران بحث کنيم و تصميم بگيريم. حتى اگر لازم بود بحث در سطح دفتر سياسى طرح شود اين همنظرى و بحث اوليه خيلى به پيشرفت بحثها در دفتر سياسى کمک خواهد کرد.بنظر من ما بايد فراخوان به تشکيل شوراها بدهيم( با شعارهايى مثل زنده باد شوراها و پيش بسوى تشکيل شوراها و غيره) دلايل:

 ١. شورا بعنوان ارگان مبارزه و رهنمود عملى و تاکتيک مشخص امروز کاملا ضرورى است و عملى و ممکن است بعنى ميتواند توده گير شود. ما امروز داريم کنترل محلى را مطرح ميکنيم و بقول کورش مضمون کار نوع شورايى را تبليغ ميکنيم. به نظر من بايد اسم شورا را هم به آن الصاق کرد ( هسته هاى اوليه شورا و اولين گام تشکيل شورا و غيره). اهميت بکار بردن اين اسم در اينست که خط و افق ميدهد و به مردم ميگويد داريم به کدام طرف ميرويم.

٢- طرح شعار شوراها در رابطه با حکومت و نوع دولت که مساله روز مردم است ايده و خط روشنى به مردم ميدهد. يعنى ايده دخالت و اعمال اراده مردم که در قطعنامه تعيين نطام آتى اعلامش کرده ايم. بايد از همين امروز ايده دخالت مستقيم مردم در حکومت را بميان مردم برد و اين بايد يک وجه تبليغ ما در مورد جمهورى سوسياليستى و حکومت کارگرى هم باشد( يعنى شورايى بودن حکومتى که ما مطرح ميکنيم).

٣- شورا بعنوان پاسخ ما به اپوزيسيون راست (ملى و بين االمللى) در رابطه با مقوله دموکراسى و پارلمان و مردمسالارى و غيره. اين را هم در قطعنامه گفته ايم.

٤- شورا مثل شعار آزادى و برابرى و بيشتر از آن بطور منحصر بفردى حزب ما را مطرح و تداعى ميکند. طرح و توده گير کردن شورا حزب را هم توده اى خواهد کرد. با توجه به اينها من فکر ميکنم شورا شعار روز ما بايد باشد. شعار زنده باد شوراها و پيش بسوى تشکيل شوراها و امثالهم ( که ميشود بيشتر رويش فکر کرد). اين در واقع شعار ٓآزادى و برابرى ما را تکميل ميکند و مثل آزادى برابرى شعار روز است که هم ميتواند توده گير شود و هم رو بهٓ آينده دارد و هم حزب وخط سياسى ما را نمايندگى ميکند.

--------------

لطفا نکاتى که به نظرتان ميرسد را بنويسيد که زودتر بتوانيم به تصميم گيرى برسيم. در صورت توافق ميشود قرار مشخصى هم در اين مورد به تصويب رساند.

مخلص حميد ٢٧ ژوين