come down!

از: مصطفى صابر

رفقاى عزيز دفتر سياسى

بقول انگليسى "کام داون"! کسى پشت شرمان نگذاشته، اينقدر عجله نکنيم. مشخصا روى سخنم با رفيق حميد، رفيق کوروش است. نه اينقدر عجله کنيم که قطعنامه دوم حميد (که به نظر من اشکالات جدى دارد و نبايد به اين شکل تصويب شود - به اين بر ميگردم) فورا در دستور قرار بگيرد و نه کوروش تلاش کند هرازگاهى يک بمب بترکاند و همه را زهره ترک کند. (اميدوارم احساس صميميت، رفاقت و صراحت در بحث بد برداشت نشود. نياز به تاکيد نيست که براى تمام رفقا احترام عميق و بسيار زيادى قائلم.)

يک اشتباه، دو بار؟!بگذاريد از اين دومى شروع کنم. ظاهرا کوروش منظورش اين نبوده است که بردن بحث به سمينار را آلترناتيو بحث در دفتر سياسى کند. (البته اينرا من فعلا به نقل از رفيق حميد تازه خواندم، خدا ميداند ئى ميل بعدى چه مى گويد!) باشد، بسيار عالى است. اما بردن اين بحث به يک سمينار وسيع (تحت هر بهانه و توجيه حقوقى ولو بسيار اصولى، حتى بصورت موازى با بحث هاى دفتر سياسى) يک اشتباه سياسى و عملى مهلک است. پيش از آنکه اين بحث در دفتر سياسى حل و فصل شود، اين يک اشتباه بالقوه پر هزينه است. هم براى کوروش و هم براى رهبرى حزب. دليل؟ به اين دليل ساده که اين بحث يک سابقه دارد. تا وقتى دفتر سياسى نظر قطعى اش را نداده (شايد به اين نتيجه برسد که بحث را بايد از ارگان تصميم گيرى بيرون برد و سمينار هاى آزاد سياسى و تئوريک گذاشت تا بحث پخته شود و در اين فاصله حزب کار خودش را مطابق موازين تاکنونى اش ميکند.) بردن اين بحث در يک سمينار وسيع کمابيش همان حکايت پلنوم خواهد شد. چرا کوروش يک اشتباه را دوبار ميخواهد مرتکب شود؟ اگر کوروش بحثى دارد مطمئن باشد که وقتى ميتواند آنرا به بحث حزب تبديل کند که در دفتر سياسى يک اکثريت وزين داشته باشد. کوروش اگر واقعا و مصرانه بخواهد بحثى را در سطح حزب مطرح کند و راه حلى به خلاء هايى که در کار حزب مى بيند بدهد، خوبست اول همين دفتر سياسى را حالى کند، مجاب کند و پشت سر خودش بسيج کند. آياکوروش معذب است و يا مشکلى دارد که بيايد ابتدا بحث هايش را با دفتر سياسى بکند؟ من واقعا و مشتاقانه شنيدن بحث هاى کوروش هستم و دلم ميخواهد دفتر سياسى وقت نامحدود در اختيار او بگذارد تا هرچه بحث دارد بکند. چقدر در جلسات قبل از او خواستيم برايمان توضيح بدهد که چرا فکر ميکند "رفقا اشتباه مى کنند"؟ حال از ارائه اين توضيحات به يک سمينار وسيع چه اتفاق راه گشايانه اى قرار است بيفتد که در دفتر سياسى نمى افتد؟ (رفقا دقت کنيد من اينجا اصلا بحث سمينارها را بطور کلى ندارم، دارم روى يک بحث مشخص صحبت ميکنم که از پلنوم شروع شد و به قطعنامه و بيانيه دوم حميد تقوايى رسيده است.) در شرايط خلاء اتوريته سياسى که حزب اکنون در آن بسر ميبرد، ابدا به صلاح نيست که اين بحث معين را (و نه سمينار در باره مثلا حزب و قدرت سياسى) بشکل ناتمام فعلى به بيرون برد. اين نتيجه گيرى از يک مشاهده ساده در باره روحيه تشکيلات و سابقه بحث حاضر است که بايد تکليف اين بحث را دفتر سياسى تعيين کند (و شايد دفتر سياسى همه توضيحات کوروش را قبول کند و بحث را غير قابل نتيجه گيرى تعريف کند و به سمينار بحث آزاد احاله کند). اگر کوروش اينرا قبول دارد ديگر چرا سمينار را فى الحال سازمان داده و تاريخ گذاشته است؟ و اگر اينرا قبول ندارد جواب سوال ساده مرا بدهد: چرا اصرار دارد يک اشتباه را دوبار مرتکب شود؟

بازهم همان اشتباه براى بار دوم؟از آنطرف رفيق حميد تقوايى چنان عجله دارد که گويى قرار است ما همين فردا قيام را در تهران سازمان دهيم. پشت سر هم ئى ميل ميدهدکه اصلاحيه هايتان را بفرستيد تا زود وارد کنيم. (دارم راجع به روحيه رفيق در برخورد به بحث صحبت ميکنم. ) آيا نمى بينيم که تعداد زيادى از رفقاى دفتر سياسى و آنهم بدلائل گوناگون راجع به اين قطعنامه و نتيجه آن ناراضى اند، ناخشنودند؟ آنهم رفقاى کليدى و بسيار ارزنده مثل کوروش، مثل رحمان و ديگران؟ يادتان هست که در پلنوم شما و على جوادى و يک سرى رفقاى ديگر (از جمله من) به رفقايى که طرفدار بحث هاى کوروش بوديم بدرست ميگفتيم رفقا اول سعى کنيد قانع کنيد، بى گدار به آب نزنيد، متوجه وضعيت حزب باشيد، بالاى حزب بايد منسجم باشد و غيره. (و آن رفقا، بهر دليل، آنرا پذيرفتند و از به راى گذاشتن طرح خود انصراف دادند.) چرا حالا رفيق حميد و رفيق على دارند همان اشتباه را دوباره مرتکب ميشوند؟ جوابيه هاى حميد به کوروش البته با ملاحظه و آببندى شده است، اما به نوشته على جوادى دقت کنيد انگار دارد بيانيه پيروزى در يک جنگ عليه کوروش را مينويسد (بازهم تاکيد ميکنم روحيه و احساس بحث را مى گويم.). يادمان نرود اگر قطعنامه اى به تصويب برسد، آنهم با اين عجله، بايد توسط کوروش و هيات دبيرانى اجراء شود که من واقعا نمى دانم چقدر آنرا قبول دارند، از آذر گرفته تا کوروش، از فاتح گرفته تا رحمان و ساير رفقا. حتى اگر اسم چنين چيزى را بشود پيروزى يک نظر گذارد، بسيار کاذب و محدود شکننده است. رفقا اگر کمى فکر کنند خواهند ديد که نتيجه عملى چنين چيزى دقيقا همان خواهد شد که اگر بحث ليدر به آن شکل "پيروز" ميشد: قرار دادن حزب در آستانه يک انشقاق قبل از موقع و غير ضرورى! ايجاد بدبينى ها و قطب بندى هاى کاذب و قبل از موقعه! پس من به رفيق حميد و على مصرانه توصيه ميکنم: رفقا قانع کنيد، بحث کنيد، صبر داشته باشيد، هيچ روحيه عصبى و بدبينانه اى نداشته باشيد. بدون اينکه اين دفتر سياسى را فى الواقع پشت سر خود بسيج کنيد نمى توانيد واقعا هيچ بحثى را در حزب پيش ببريد. در بحث سياسى مهمترين فاکتور استدلال و توضيح است. (لاقل تا کنون و به يمن منصور حکمت در بين ما چنين بوده است.)

اشکال بحث کجاست؟رفقا بهيچ وجه نمى خواهم در نقش اندرزگو ظاهر شوم. مطالب فوق را نوشتم چون احساس ميکنم دو طرف بحث دارند بديهيات ساده اى را ناديده ميگيرند. بحث را بايد بصورت سياسى حل و فصل کرد. به اعتقاد من بحث از همان ابتدا از سر غلطى مطرح شده است و به نتيجه هم نمى رسد. در نوشته قبلى (که رفيق حميد آنرا نقد عجولانه اى کرده است) کوشيدم توضيح دهم که چرا طرح مساله به شکلى هم که اکنون پيدا کرده است (از جمله قطعنامه حميد، اما من همه قطعنامه هاى روى ميز مد نظرم بود). اينجا يکبار ديگر بدون اينکه وارد جزئيات شوم اختلافم را با قطعنامه و بيانيه حميد متذکر ميشوم. در پايان نوشته اى را که قبل از نوشته اخير کوروش، يعنى همين ديروز نوشته بودم اما در ارسال آن دست نگهداشتم را ضميمه ميکنم. آن نوشته در واقع توضيحى بر اين ملاحظه کليدى من بر قطعنامه حميد (و به تبع آن) بيانيه اى که به آن الصاق شده است.١. کلا مساله رفراندم و "آلترناتيو راست" بايد در يک قطعنامه جداگانه و مستقل افشاء بشود. هرگونه توهم دادن به مردم به اينکه اين مسائل چيزى مربوط به "انتخاب حکومت مطلوب مردم" است، يک خبط بزرگ سياسى و افتادن به چاله آنهاست.٢. مساله "شرايط انتخاب حکومت مطلوب مردم" از نظر ما، و يا بحث "مجمع نمايندگان شوراها" بعنوان مرجع تعيين صلاحيت و مشروعيت حکومت بعدى، يک بحث تاکتيکى نيست. از جنس برنامه و استراتژى است. نبايد آنرا وسط يک قطعنامه ول کرد. بايد در باره آن نوشت و بحث هاى سنجيده و فکر شده کرد. ما تا بحال همواره قدرت گيرى خود را از راه قيام تصوير کرده ايم. (در برنامه مان همين را ميگوييم.) براى اولين بار ما اين مساله را در دستور خود گذارده ايم که راه قدرت گيرى از طريق انتخابات و غير قيام چيست؟ ما داريم نظر کمونيست ها را در مورد مشروعيت انتخاباتى مطرح ميکنيم. اين بحث را بايد مستقل از هر وضعيت تاکتيکى مطرح کرد. اين در واقع وجهى از بحث کمونيستها چطور به قدرت ميرسند است. نه بحثى در مقابل رفراندم . بياييم بهمان شکل اصلى اش مطرح کنيم. آنوقت خواهيم ديد که قطعنامه فعلى مناسب نيست.٣. قطعنامه فعلى، دقيقا بدليل ملاحظات بالا اتفاقا ما را از لحاظ سياسى در موقعيت دست بالا قرار نمى دهد. حتى موضع ما را در مقابل "رفراندم" و "قدرت گيرى راست" تقويت نمى کند. صورت مساله صورى و غلط آنها را ميپذيرد و به چاله آنها مى افتد. ٤. چه بايد کرد؟ در نوشته قبلى ("طرح مساله، پاسخ مساله") پيشنهادات مشخصى داده بودم. رفيق حميد آنها را فرعى تشخيص داده بود. اما من توصيه ميکنم رفقا يکبار ديگر آنها را بخوانند. پيشنهادات واقعى و شدنى و راهگشايى است.حالا اگر خسته نشده ايد جوابيه به نقد رفيق حميد از نظرات مرا بخوانيد، قبل از آن من اين نوشته را پايان ميبرم و روى همه تان را ميبوسم.

به اميد ديدار، مصطفى صابر ١٦ اکتبر ٢٠٠٢

پيرامون پاسخ رفيق حميد به مصطفى

مصطفى صابر١. رفيق حميد در نقد نظرات من به چند شيوه پاسخ ميدهد. بعضى جاها وارد اصل مساله شده است، که به آنها خواهم پرداخت و مرا بيشتر مصمم ميکند با قطعنامه و بيانيه به شکل فعلى اش مخالفت کنم. مواردى را که به نظر من کليدى بودند يا وارد نشده است و يا بحث مرا کاريکاتور کرده و بعد به جان کاريکاتورها افتاده است. مثلا بحث اصلى من در مورد "مجمع نمايندگان شوراها" اينست که اين مفهوم ساده اى نيست که وسط يک قطعنامه مطرح کرد. اين يک نکته استراتژيک جديد در نحوه قدرت گيرى حزب است و از رئيس خواسته بودم اول بيايد همين بحث را بصورت مبسوط و تئوريکش ارائه دهد. اين نکته در پناه آفتاب و غروب و تخم و تخم مرغ ، کرک و پر شده بود و تازه ما "يک منطق ديالتيکى" عجيب هم به رئيس بدهکار شديم. کاريکاتور ديگر اين بود که گويا مصطفى گيج "دو سناريو" و "چهار سناريو" شده و اصولا دارد با ذهنيات خودش در مورد قطعنامه کلنجار ميرود. پايينتر خواهيم ديد که هيچ گوشه اين کاريکاتور با واقعيت نمى خواند.کاريکاتور وقتى موثر است که عناصر واقعيت را در خود داشته باشد و در آنها اغراق کند. بهر حال بحث کاريکاتورها را نمى خواهم ادامه دهم (خصوصا که اصلا فکر نمى کنم حريف حميد بشوم) ولى آنقدر قدرت دارند که مجبور شدم اين چند کلمه را براى تخفيف اثرات آنها بنويسم.٢. ميخواهم جوهر اصلى اختلافم با قطعنامه حميد (و همچنانکه در نوشته قبلى بارها تاکيد کرده بودم همه قطعنامه هاى روى ميز) را خلاصه بگويم. قطعنامه حاضر و مباحث حاضر دفتر سياسى ميخواهد به مساله "انتخاب حکومت مطلوب مردم" پاسخ دهد (خواهيم ديد که خود حميد چگونه اين مساله را ميکوشد حتى در شرايط جهانى اش توضيح دهد) و ميخواهد بر حول اين مساله حزب را در سطح جامعه مطرح کند و نيرو جمع کند و غيره. اين عرصه به نظر من مصنوعى، غير واقعى است و ما در آن پيروز نمى شويم. رفتن دنبال نخود سياه است. عرصه واقعى که در جلوى جامعه باز شده است خود سرنگونى جمهورى اسلامى است. رفراندم و غيره هم که مطرح ميشود بعنوان اسم رمزى و روشى براى انداختن جمهورى اسلامى و يا نجات آن مطرح است. روشى براى از بالا انداختن جمهورى اسلامى با جلب حمايت آمريکا. روشى براى جلوگيرى از انقلاب. روشى براى به تعويق انداختن سرنگونى جمهورى اسلامى. به اينها هم از همين سر بايد پرداخت. نه بحث دمکراسى است و نه بحث تعيين حکومت مطلوب مردم. ٣. در بحث هاى ما دارد اين نکته جا مى افتد که ما نبايد هيچگاه سناريو محتمل تعيين کنيم و بر اساس آن اتخاذ موضع کنيم. در اين تفکر شريک نيستم. معمولا عکس آن است. بسته به شرايط اتفاقا بايد سناريوى محتملى را ديد و اتخاذ موضع کرد. مثلا به جنگ آن رفت (مثل کارى که نادر در مورد سناريو سياه کرد.) و يا براى تحقق آن کوشيد (مثل سازماندهى يک قيام در شرايطى که احتمال پيروزى آنرا مى بينيم). اشکال سناريوى محتملى که بر کل مباحث تاکنونى ما حاکم است، در اينجاست که سناريوى خود ما را نمى بيند و برجسته نمى کند و از سر اين سناريو وارد موضوع نمى شود. اگر رئيس نوشته مرا بدقت بخواند متوجه ميشود که قصد من اضافه کردن بر ليست سناريوها نيست. بحث من اينهم نيست که اصولا نبايد قطعنامه اى بر اساس هيچگونه سناريويى داد (اين امر محال است، چه حزب و چه هر فرد تصورى از آينده و سناريوى محتملى دارد و بر اساس آن براى امروزش تصميم ميگيرد). بحث من اينست که ما داريم سناريوهاى ديگر را لانسه ميکنيم و اين کار غلط است. ولى يک نکته را من از او مى پذيريم و آن اينست که اختلاف به سناريو ها برنميگردد، به تحليل ما از اوضاع و بويژه مکان ونقش حزب در اوضاع سياسى ايران برميگردد.

٤. تحليل حزب از اوضاع چيست؟

حميد مينويسد:"اما يک نکته را بايد اينجا روشن کرد. قطعنامه بر مبناى تحليل عمومى حزب بر اين مبنا که با کنار رفتن جمهورى اسلامى تازه مبارزه شدت ميگيرد و انقلاب در ايران شروع ميشود ( بحث نادر که اين بار سير اوضاع در مقايسه با انقلاب ٥٧ بر عکس است و غيره) نوشته شده و بايد هم چنين باشد چون موضوع بحث اساسا سير تحولات حاضر و مساله قدرت سياسى است." (تاکيد از من است.)تمام تحليل حزب به نظر من اين نيست که با کنار رفتن جمهورى اسلامى تازه انقلاب در ايران شروع ميشود. تحليل حزب اين هم هست که کنار رفتن جمهورى اسلامى ميتواند با انقلاب همزمان هم بشود. بحث نادر از سير اوضاع هيچگاه مقدم کردن قطعى کنار رفتن و سرنگونى، بر انقلاب نبود. خود او بدرست بحث سرنگونى و انقلاب را تفکيک کرد نه براى اينکه بگويد حتما اولى خواهد آمد و بعد دومى. تفکيک کرد تا بتواند شرايط تلفيق آنها را و رابطه آنها را با يکديگر توضيح دهد. او حکم از پيشى براى تاريخ نمى نوشت، با چشم باز نگاه ميکرد و اتفاقا ميکوشيد براى اينکه سرنگونى و انقلاب را همزمان کند. تمام جوهر بحث سلبى - اثباتى او در همين نکته است. او داشت به ما و بويژه به رفيق حميد تقوايى ميگفت براى اينکه انقلاب کنيد، براى اينکه مردم برنامه اثباتى ما، سوسياليسم را، قبول کنند بايد بتوانيد پرچمدار نه جامعه، رهبر جنبش سرنگونى باشيد. او مخالف اين تقدم و تاخر از لحاظ زمانى بود، او تفکيک را در سطح تحليلى کرد و هيچ حکم قطعى در باره شرايط عملى و واقعى نداد و نمى توانست هم بدهد. او البته احتمال همزمانى سرنگونى و انقلاب را کمتر ميديد اما بهيچ وجه پرونده اين حالت نبست. نقد من به قطعنامه هاى روى ميز و از جمله قطعنامه حميد اين است که فرض شان بر اين اينست که اول سرنگونى يا فروپاشى مستقل از اراده و دخالت ما صورت ميگيرد و بعد تازه مساله قدرت باز ميشود و انقلاب ميتواند شروع شود. من اين فرض را غلط ميدانم. اين فرض در همان بند اول قطعنامه حميد آمده است.بند اول قطعنامه حميد حکم ميدهد که "يک نتيجه محتوم" اوضاع فعلى "سرنگونى يا فروپاشى" جمهورى اسلامى است. من نتيجه محتوم اوضاع فعلى را "سرنگونى يا فروپاشى" نمى بينم. نتيجه محتوم اوضاع را "رفتن" جمهورى اسلامى مى بينم. و اين تحليل حزب (نادر) است. رفتن يک بحث تحليلى تر است، "فروپاشى، سرنگونى" شکل مشخص آن رفتن است. اينها را نبايد قاطى کرد. هنوز مساله کودتاى آقا (که اگر موفق شود رفتن جمهورى اسلامى بدون فروپاشى و سرنگونى است)منتفى نيست. بعلاوه تز يا مشاهده سرنگونى و فروپاشى بروشنى اينرا ميگويد که انقلاب بعد از سرنگونى و فروپاشى شروع خواهد شد. به نظر من اينطور حرف نزنيم، آنهم در قطعنامه. بحث من اين نيست که الزاما سرنگونى و انقلاب همزمان صورت خواهد گرفت. نه، اين فقط يک امکان و يک شانس است. با هرتحليل ، سناريو و يا هرچه، که اين شانس را پيشاپيش کور ميکند مخالف هستم. حتى اگر هنوز نتوانم هيچ قطعنامه آلترناتيوى بر اساس اين درک بنويسم، رفيق حميد و رفقاى ديگر خوبست به اين اشکال توجه کنند. مسابقه قطعنامه "کم ويتامين" نويسى که نگذاشته ايم!

٥. قطعنامه بالاخره به چه جواب ميدهد؟رفيق حميد بدرست ميگويد که مبناى قضاوت قطعنامه اينست که آيا براى حزب در لحظه فعلى نيرو جمع ميکند و آنرا تقويت ميکند يا نه. به نظر من قطعنامه فعلى حزب را به کجراه ميبرد و تقويت نمى کند. رفيق حميد خوبست به سير بحث ها اتفاقا بيشتر توجه کند. خوبست عجله نکنيم و با حوصله و تعمق کار کنيم. در هر رفت و برگشت، از بحث کوروش تا قطعنامه اول خود حميد، هر بار ما متوجه ميشويم که جايى اشکال جدى بوده است و بايد طرح را درست و راست کرد. اکنون معلوم ميشود که هدف اوليه قطعنامه همچنان در حال تغيير است. خود حميد مپذيرد که قطعنامه اول بيش از حد به بحث رفراندم بها داده بود. ميگويد حالا اين مساله فقط در بند ٦ مقدمات و بند ٢ وظايف آمده است. مگر بحث بر سر تعداد بند است؟ حميد نمى پرسد که چرا آن اشتباه رخ داد. بعلاوه در مقابل بحث من که ميگويم وجه صورى رفراندم را جدى گرفته و برايش قطعنامه ميدهيم، ميگويد درک من محدود است و ميکوشد بحث را تعميق کند:"بحث بر سر سلطنت طلبان و مجاهد و راه کارگر نيست. اينها بر متن يک شرايط جهانى و در متن هژمونى دموکراسى بعد از جنگ سرد حرف ميزنند. الگوهائى نظير انتخابات، پارلمان، رفراندوم، مجلس موسسان، مردمسالارى و بعد هم خزيدن بقدرت با اين مکانيسمها ( آنهم به کمک آمريکا) فضاى عمومى تفکر سياسى در دنياى معاصر و از جمله در ايران است. اين نوع الگوهاى تغيير دولت در جهان امروز و در ميان افکار عمومى، و نه تنها احزاب راست، مد شده است. چپ، کمونيسم کارگرى، بايد به جنگ اين فضا برود، آنرا بشکند و آلترناتيو خودش را بدهد. آلترناتيو ما چيست، انقلاب و قيام؟ سوسياليسم؟ حکومت شورائى؟ بحث سلبى اثباتى؟ روشن است که اينها جواب نيست. ما داريم در يک جبهه مشخص به جنگ بورژوازى ( جهانى و بومى) ميرويم. جبهه اى که بورژوازى دموکراسى خودش را اين بار بر سر راههاى تعيين حکومت و استقرار حکومت مطلوب مردم به ميدان آورده و بايد از کمونيستها در همين سطح جواب بگيرد."اما من تصور ميکردم که ما مدتى است فضاى "هژمونى دمکراسى بعد از جنگ سرد" را پشت سر گذاشته ايم. لذا سوالات جديدى مطرح ميشود. آيا واقعا ما هنوز در فضاى پس از جنگ سرد و هژمونى دمکراسى هستيم يا در فضاى "هرکه با آمريکا بود، ميبرد"؟ آيا نوع الگوى تغيير دولت در جهان، در همين لحظه که صحبت ميکنيم، پيش چشمان ما عوض نمى شود؟ آيا اينطور نيست که مساله کليدى اتفاقا آن "دمکراسى" نيست و بلکه رابطه با آمريکاست؟ آيا اين گم کردن سوراخ دعا نيست که حتى در مقابل بحث ادعاى دمکراسى و "مردم سالارى" ما به جاى افشاء ماهيت اينها يک لحظه هم شعار رفراندم و دمکراسى اينها را در چهارچوب "راههاى تعيين حکومت و استقرار حکومت مطلوب مردم" جدى بگيريم؟ آيا در آن دوره اى که فضاى هژمونى دمکراسى و سقوط شوروى قوى تر از حالا بود ما يک آن شعارهاى غلط اندازى که خاتميون و ميدياى غرب در مورد "دمکراسى" و دمکراسى اسلامى و غيره را ميداد با بحث دمکراسى با هر تعبير آن قاطى کرديم؟ آيا جواب جامعه مدنى خاتمى را با مقايسه آن با جامعه مدنى هگل داديم؟ آيا حالا مجازيم شعار رفراندم سلطنت طلب و مجلس موسسان راه کارگر را با مساله "راههاى استقرار حکومت مطلوب مردم" و آن جبهه جنگى که با "بورژوازى بومى (همان سلطنت طلب و راه کارگر؟) و بورژوازى جهانى" تعريف ميکنيم بدهيم؟ آيا روشن نيست که داريم براى يک دکمه (ضرورت افشاى بحث رفراندم سلطنت طلب ها) کت و شلوارى ميدوزيم که اصلا به تن مان خوب نمى ايستد؟

و بالاخره حکمت صدور قطعنامه توسط حميد تعريف شده است:نميشود از حقانيت سوسياليسم حرکت کرد و حقانيت راه و شيوه بقدرت رسيدن کمونيستها را نتيجه گرفت. مساله برعکس است. ما بايد در يک سطح اجتماعى توده هاى وسيعى از مردم را، مردمى که اکثريتشان هنوز اهداف برنامه اى ما را قبول ندارند، به حقانيت شيوه هاى بقدرت رسيدنمان و جوهر مردمى حکومتى که به اين شيوه ها روى کار ميايد قانع کنيم. بايد بخش وسيعى از مردمى که حتى اهداف برنامه اى ما را قبول ندارند طرح و برنامه ما را براى برقرارى حکومت مطلوب خودشان بپذيرند. ما بايد نشان بدهيم که مردمسالار واقعى ما کمونيستها هستيم. بايد نشان بدهيم که تنها ما خواستار برقرارى حکومت مطلوب مردم هستيم و تنها ما راه رسيدن به آن را در پيش گرفته ايم. اينها اهدافى است که قطعنامه دنبال ميکند. حکمت صدور قطعنامه و بيانيه همينست. من با اين تعبير کلى از حکمت صدور قطعنامه اختلافى ندارم. اما کسى که واقعا به کلمات فوق وفادار است به اين دقت ميکند که الان روى چه مساله اى ميشود مردم را دور راه حل هاى حزب جمع کرد و در اولين چاله اى که جلوى پايش کنده اند (بحث رفراندم) نمى افتد، تشخيص ميدهد که الان محور جنگ جامعه اين نيست که "کى مردم سالار است"، بلکه مساله اساسى سالم عبور دادن جامعه از منجلاب جمهورى اسلامى است و ثانيا قبل از آنکه حقانيت شيوه هاى بقدرت رسيدنمان را در يک قطعنامه مغشوش تاکتيکى مطرح کند، آنها را روشن و منسجم مطرح ميکند. در قسمت هايى از نوشته ام که رفيق حميد لزومى به پرداختن آنرا نديد اشاره کردم که ما قطعا احتياج داريم در باره نحوه قدرت گيريمان دقيقتر حرف بزنيم. اما اين بحثى مستقل از آلترناتيو راست و بحث رفراندم است. اينجا ضرورتى براى تکرار آنها نمى بينم.

٦. بازهم در باره مجمع نمايندگان شوراها اما جايگاه مجمع نمايندگان شوراها در قطعنامه چيست؟ ما داريم روايت خودمان و الگوى خودمان از پروسه تعيين حکومت مطلوب مردم را توضيح ميدهيم. اينجا بحث بر سر ارگانهاى قيام و يا پايه هاى حکومت کارگرى نيست( چون موضوع انقلاب و حکومت سوسياليستى نيست) بلکه بر سر بحساب آوردن راى و اراده مردم در تعيين حکومت است. کاملا طبيعى است که در اين عرصه نيز، مثل همه عرصه هائى که به نحوى بورژوازى پاى دموکراسى و نظر و راى مردم را بميان ميکشد، ما با پرچم شورا وارد کازار شويم. تمام قدرت دموکراسى شورائى را پشت تبليغاتمان بگذلريم و بورژوازى را، با تمام "رندى" اش، آچمز کنيم. به نظر من نتايج مثبت اينکار از شرايط حاضر و اهداف تاکتيکى قطعنامه فراتر ميرود. ما داريم شورا را در شرايطى که مساله قدرت در جامعه باز شده و در يک کمپين سياسى روز بوسط ميدان ميبريم و اين يک زمينه سازى سياسى براى طرح شورا بعنوان ارگان قيام و پايه هاى حکومت در يک سطح توده اى و اجتماعى نيز هست. اجازه بدهيد شورا از جنت مکانى بخش دوم برنامه راديو در بيايد و کمى هم به سياست روز آلوده شود. بخصوص اگر کسى مثل مصطفى عجله دارد که ما جمهورى اسلامى را سرنگون کنيم، بايد طرفدار اين نحوه طرح شوراها در قطعنامه باشد. خيلى خلاصه چند نکته را متذکر ميشوم. براى بردن بحث شوراها به قسمت اول برنامه خيلى ضرورتهاى ديگر وجود دارد. لزومى ندارد حتى منتظر قطعنامه شد. طرح شوراها در مقابل رفراندم الزاما شوراها را مطرح نخواهد کرد، پيش از آن رفراندم را تقويت خواهد کرد و جدى خواهد گرفت. بازهم تکرار ميکنم جواب بحث رفراندم، شورا نيست. (طرح دمکراسى شورايى در برابر دمکراسى بورژوايى البته بحث متفاوتى است.) بعلاوه باز هم تاکيد ميکنم اينجا دو مفهوم حکومت مطلوب مردم و حکومت کارگرى وجود دارد، مجمع نمايندگان شوراها ميکوشد بين اين دو رابطه برقرار کند. اين بحث مهمى است که نبايد آنرا از سر يک مساله تاکتيکى مطرح کرد. و بالاخره هم ما عجله داريم که جمهورى اسلامى را سرنگون کنيم، تصويب قطعنامه و بيانيه فعلى به شکلى که فعلا مطرح شده است، توجه حزب را روى مسائل غير واقعى متمرکز ميکند و اتفاقا اگر اثرى داشته باشند کند کردن مبارزه ما براى سرنگونى است.

مصطفى صابر ١٥ اکتبر ٢٠٠٢