در باره قطعنامه و بيانيه

کورش مدرسى

رفقا

در مورد قطعنامه و بيانيه اى که رفيق حميد نوشته است من نظرم را قبلا با ارائه خطوط يک قطعنامه آلترناتيو طرح کردم. با خواندن ورژن دوم قطعنامه و بياينه و همچنين بحث هائى که حول آن صورت گرفته است امروز معتقدم که قطعنامه پيشنهادى من مساله را به صراحت لازم مطرح نميکند و قطعنامه پيشنهادى رفيق حميد هم نه تنها به صورت مساله اى که من داشتم جواب نميدهد بلکه به آن ضرر ميرساند و بعلاوه ابزار خاصى به حزب براى تعرض هم نميدهد. در مورد صورت مساله مورد بحث منهم با نظر رحمان موافقم که ميگويد در خلال بحث هائى که ميشود به صورت مساله هاى مختلفى جواب ميدهيم. در نتيجه بحث حول قطعنامه و بيانيه قبل از روشن شدن اين صورت مساله و قبول يا رد آن از جانب دفتر سياسى کارساز نيست. مساله را نميشود دور زد. بايد اول روشن کرد که به چه چيز جواب ميدهيم تا بعد بتوانيم در مورد جوابهاى مختلف به اين صورت مساله بحث روشن ترى داشته باشيم.

صورت مساله چيست؟

من هم در بحث پلنوم و هم در بحث هاى بعدى به وجود يک مساله نا روشن در سياست امروز حزب اشاره کردم. به اين مساله نام استراتژى، تاکتيک و خلاء داديم که خود نام به موضوع مورد بحث و تجزيه و تحليل تبديل شده است. اما بهرصورت و با هر تيترى من معتقد بوده و هستم که حزب کمونيست کارگرى آمادگى فکرى و عملى ورود به دوران بشدت پيچيده سرنگونى جمهورى اسلامى و بخصوص بعد از آن را ندارد. فاکتورهاى آنرا نميشناسد، قدرت و ضعف حزب را متوجه نيست و تصوير روشنى از پروسه قدرت گيرى حزب و استقرار حکومت سوسياليستى را ندارد. اين اوضاع تازه است و جوابهاى تازه، و بقول مينا بديع، از ما ميخواهد. قبلا موقعيت کنونى دور بود و صورت مساله در اين چهارچوب موضوعيت نداشت و ما در مورد امکان و مطلوبيت قدرت حزب و لانسه کردن حزب و غيره بحث ميکرديم. امروز حرکت بسمت قدرت در دستور قرار گرفته است. اين راه را بايد شناخت و پيچ و خم هاى آنرا روشن کرد. از نظر من پاسخ به اين مساله بعد ماکرو سراسرى، بعد تشکيلات شهر، بعد کردستان، بعد خارج کشورى و بعد تبليغاتى و حتى نتايج تبعى در مورد ساختمان حزب و رابطه آن با شوراها و غيره دارد. من نتوانستم چه در پلنوم و چه بحث هاى بعدى توجه دفتر سياسى و رهبرى حزب را به اين مسائل جلب کنم.

در مقابل طرح بحث از ابتدا يک نظر اين بود که اصولا مساله مهم جديدى در مقابل ما نيست که جواب به آن نا روشن باشد. اين نظر، فکر ميکنم در مقابل بحث هائى که شد به اين رضايت داد که اگر در بيرون از ما هم مساله اى وجود نداشته باشد در درون حزب، لااقل در درون دس هست هرچند ممکن است واقعى نباشد بنابراين رضايت داد که با کمترين لطمه و ورود عنصر جديد در سياست حزب تصويب يک قطعنامه و صدور يک بيانيه را بپذيرد. با اين تصور که اين گرهگاه را پشت سر ميگذاريم و به مسائل مهمتر ميرسيم. بنظر من شاخص اين موضع رفتن سراغ اين بحث از موضع اتخاذ يک تاکتيک تبليغاتى عليه جريان راست در بحث رفراندم بود. نبايد لازم به توضيح باشد که در هر تبيينى از مساله و در هر راه حلى خنثى کردن تاکتيک هاى جناح راست بايد يکى از نتايج باشد. اين فاکتور را نميشود حذف کرد و بحث من هم اين نيست. جدال ما بر سر قدرت با جناح راست است. در بحث من خنثى کردن تاکتيک جناح راست يکى از نتايج است و نه نقطه شروع آن. اگر پروسه سر راست نزديک کردن حزب به قدرت و تصرف آن مبناى حرکت باشد آنوقت بايد مولفه هائى که تصرف قدرت توسط حزب را تسهيل يا سخت ميکند و چگونگى هم معنى شدن تصرف قدرت توسط حزب با تثبيت برنامه سوسياليستى آن و غيره صحبت کرد. بحث بر سر سناريو سازى، آنطور که رفيق حميد ميگويد، نيست. کسى غيب گو نيست. اما استراتژين يا تاکتيسينى که نتواند فاکتورهاى عينى و نيروهاى اجتماعى مخالف و موافق، نقاط قدرت و ضعف و راه فائق آمدن بر آنها را نشان بدهد، تحول اوضاع را به سير خودبخودى انفلاب، شوراها، و حتى حزب، موکول ميکند. چنين استراتژين يا تکتيسينى يک آژيتاتور باقى ميماند. بايد تصويرى از نبرد روبرو داشت و راه پيشرفت را نشان کرد. اين ربطى به سناريو سازى ندارد. بايد مولفه هاى عمومى تحول اوضاع را ديد. اينکه همه چيز باز است و همه چيز ممکن است و تازه سندى که امروز تصويب ميکنيم را بعدا بايد دور بريزيم و کار ديگرى بکنيم جواب نيست. تئوريزه کردن گيجى است. نداشتن يک تصوير روشن از گرداب سياسى که وارد آن ميشويم ميتواند حزب را به ماجراجوئى و يا پاسيويسم (از دست دادن فرصت ها و تقليل به حزب آژيتاتور-مروج) بکشد که بنظر من هردو محتمل و بلحاظ محتوا دو روى يک سکه هستند.

در مقابل بحث من، موضع رفيق حميد، يک موضع وسط و التقاطى است. رفيق حميد در بحث آخرش با مصطفى، که من بخشى از ايراداتش به بحث مصطفى را قبول دارم، صورت مساله را رسما از سر تبليغاتى مطرح ميکند. گويا افناع مردم به "مردم سالار بودن" ما از يک پروسه تبليعاتى ناشى ميشود. در نتيجه قطعنامه پيشنهادى او به اينکه مجرى حقوق پايه مردم و برپا کننده مجمع نمايندگان شوراها کيست جواب نميدهد. احزاب سياسى در اين موقعيت قرار ميدهد. من در طرح پيشنهادى، اشاره کرده بودم که يکى از محور هاى انتقدا به طرح رفراندم و مجلس موسسان اين است که ارگان اجرا يا اجلاس آنرا مسکوت ميگذارد. همين سوال از طرح ما هم هست. اين حقوق مردم را چه کسى بايد تضمين کند؟ حکومت حزب کمونيست کارگرى؟ حکومت بورژوازى راست؟ جمهورى اسلامى؟ حزب دمکرات؟ کومه له، شوراها؟ چگونه؟ احزاب سياسى ارگان تضمين حقوق سياسى مردم نيستند. حکومت ها اين کار را ميکنند. جواب از نظر من همان دولت موقت است. با جانشين کردن دولت با احزاب سياسى بنظرم حزب کمونيست کارگرى ميدان حل و فصل شدن قدرت را ول ميکند و در حياط کوچک اپوزيسيون احزاب اصلى جامعه خود را تصوير ميکند، تصوير کوچک و اپوزيسيونى از خود ميدهد اين در جدالى که پيش رو داريم مضرر است. نتايج چنين تاکتيکى همين امروز در کردستان معنى بلاواسطه خطرناکى براى ما دارد. ميدانم که اينهائى که گفتم خيلى تلگرافى هستند اما باز کردن کل بحث در اين قالب نه ممکن است و نه مفيد. از يک در کوچک وارد يک بحث اساسى تر نميشود شد.

در جلسه قبل دفتر سياسى تصور من اين بود که ميشود اين بخش از بحث را جدا کرد و آنرا به سرانجام رساند. اما قطعنامه هاى پيشنهادى و بحث هائى که در اين مورد صورت گرفت من را متوجه کرد که اشتباه کرده بودم. درنتيجه من اين نوع رفتن سراغ مساله و تصويب قطعنامه را درست نميدانم. اين قطعنامه حتى در همين سطح محدود هم جواب مساله اى که من امروز در مقابل حزب ميبينم را نميدهد، به ضرر آن است و راستش همانطور که گفتم به اتخاذ يک سياست درست در اين شرايط لطمه ميزند. در نتيجه نظرم اين است که قطعنامه و بيانيه از دستور خارج شود تا بحث مفصل ترى انجام شود. واقعيت را نميشود دور زد و بر مبناى يک مخرج مشترک نميشود جلو رفت. در اين رابطه من از رفيق فاتح شيخ تقاضا کرده ام که در اولين فرصت ممکن به من امکان دهد تا در سمينار مرکزى بحثم را از اول تا آخر با همه اعضا و جوارحش مطرح کنم و ضمن آن به نگرانى هاى و ملاحظات رفقا هم جواب بدهم. رفيق فاتح با تاريخ ٩ نوامبر توافق کرده است. خواستم توضيح دهم که، همانطور که در جلسه قبل دفتر سياسى اشاره کردم، بحث از نظر من باز است و ميخواهم آنرا با رهبرى حزب در ميان بگذارم.

١٤ اکتبر ٢٠٠٢