قطعنامه به چه مساله اى جواب ميدهد؟

در پاسخ به نظرات مصطفى

رفيق مصطفى، رفقاى عزيز دفتر سياسى نوشته اخير مصطفى کل ضرورت قطعنامه و بيانيه را زير سئوال برده است. پاسخ به اين نوشته فرصت خوبى است تا يک نوع جمعبندى از بحث هاى تا کنونى بشود و يکبار ديگر علت صدور قطعنامه و بيانيه و ضرورت آن، البته آنطور که من ميفهمم، مطرح شود. قبل از وارد شدن به يک يک نکات طرح شده اجازه بدهيد ارزيابى کلى خودم را از نوشته مصطفى بگويم. به نظر من اين نوشته حاکى از يک درک سناريوئى- کرونولوژيک از ضرورت قطعنامه و بيانيه ماست. از اين نقطه نظر برخورد او و رفقايى مثل رحمان و يا فاتح شيخ، که معتقدند قطعنامه بايد در مورد دولت موقت موضع بگيرد و فکر ميکنند قطعنامه نقشه عمل ما براى بعد از فروپاشى است همسان است. بقول خود مصطفى اختلاف او با رحمان در نتيجه گيرى است و من معتقدم در بوچون و متد برخورد، نحوه تفکر و شيوه استدلالى که يکى به ضرورت و ديگرى عدم ضرورت قطعنامه ميرسند، مشترکند. من در جلسه د.س و نوشته آخرى در طرح دوم قطعنامه به اين اشاره کردم که اصولا بحث بر سر يک سناريوى زمانبدى شده و بعد عکس العمل نسبت به آن نيست. اين تصور ظاهرا از نحوه اوليه ارائه بحث بوسيله کورش ايجاد شده و گرنه ما در هيچ يک از قطعنامه هاى تاکتيکى مان تا کنون چنين سياستى نداشته ايم که اول احتمالات آ و ب و غيره را رديف کنيم و بعد بر مبناى آن موضع اعلام کنيم. من ميپرسم ما بيانيه حقوق پايه اى مردم زحمتکش را براى چه موقعى نوشته بوديم؟ بعد از خود مختارى؟ قبل از آن؟ براى دوره حاکميت حزب دموکرات؟ حاکميت خودمان؟ پاسخ روشن است: براى هيچيک از اين حالات و براى همه اين حالات. بيانيه حقوق پايه اى قرار بود نفوذ چپ را در يک سطح توده اى در کردستان گسترش دهد، آزادى و حقوق مردم را از زبان ما بميان مردم ببرد، حزب دموکرات و ناسيوناليسم کرد را تحت فشار بگذارد و غيره. اهميت بيانيه و ضرورت آن براى مبارزه همان روز ما در کردستان بود و به هيچ سناريو و سير محتمل و نامحتملى مربوط نميشد.

قطعنامه و بيانيه امروز ما هم همينطور است. قطعنامه را ما براى همين امروز مينويسيم (تا حالا دير هم شده) و براى بسط نفوذ توده اى حزب وجمع آورى نيرو در همين شرايط حاضر. صورت مساله اينست که آيا اين قطعنامه و کمپينى که قرارست حول آن داشته باشيم، به تقويت حزب و نزديک کردنش به تصرف قدرت کمک ميکند و يا خير. رد و يا قبول قطعنامه تنها بر اين مبنا ميتواند صورت بگيرد.

بعد از اين مقدمه اجلزه بدهيد به نکات مشخص نوشته مصطفى بپردازم.

١. معضل سناريو

مصطفى معتقدست قطعنامه ( مقصود از قطعنامه در اين نوشته ورژن دوم طرح من است) بر اساس يک سناريو محتمل فروپاشى و سرنگونى نوشته شده. و بعد هم خودش دو تا اضافه ميکند( رفيق فاتح شيخ هم در يکى از نوشته هايش چهار سناريو محتمل نوشته بود). و بعد ميگويد نبايد سناريوى ديگران را لانسه کرد و غيره.

قطعنامه اصولا حول هيچ سناريوئى نوشته نشده. در بند يک ميگويد تحولاتى که در جامعه در حال جريان است يک نتيجه محتومش " فروپاشى و يا سرنگونى رژيم است". اين حکم سناريوهاى مصطفى و فاتح و هر سناريوى ديگرى را شامل ميشود! يعنى بر سر هيچ سناريوى مشخصى نيست. يک مشاهده معينى از اوضاع حاضر دارد و حکمى درباره نتيجه اين اوضاع ميدهد. در ديگر بندهاى قطعنامه هم نظر و حکمى که بشود از آن سناريوى مشخصى را حتى تلويحا نتيجه گرفت طرح نشده. اين سناريوى محتمل تنها در ذهن خود مصطفى( بعنوان دليل و پايه طرح قطعنامه) وجود دارد و چون بدرست معتقد است بر پايه سناريو ها نبايد قطعنامه داد اين پيشفرض خود را نقد و رد ميکند.

مصطفى اگر خود را از فضاى بحث هاى درونى د.س بيرون ببرد و قطعنامه را بخواند متوجه ميشود که هيچ سناريويى در کار نيست.

اما يک نکته را بايد اينجا روشن کرد. قطعنامه بر مبناى تحليل عمومى حزب بر اين مبنا که با کنار رفتن جمهورى اسلامى تازه مبارزه شدت ميگيرد و انقلاب در ايران شروع ميشود ( بحث نادر که اين بار سير اوضاع در مقايسه با انقلاب ٥٧ بر عکس است و غيره) نوشته شده و بايد هم چنين باشد چون موضوع بحث اساسا سير تحولات حاضر و مساله قدرت سياسى است. اگر مصطفى معتقد باشد( و تا اينجا که يادم ميآيد در جلسه د.س هم اينرا گفت) که تا حزب ما رژيم را سرنگون نکند اين رژيم نميرود ( و تحليلا اينرا بگويد و نه براى تهييج)، آنوقت ديگر بحث بر سر سناريو نيست بلکه دو تحليل متفاوت از شرايط مبارزه طبقاتى و سياسى و توازن قوا در ايران داريم. آنوقت مصطفى بايد بنشيند و قطعنامه مشخصى حول همين تز بنويسد( با بندهائى نظير اينکه چطور بايد قيام را سازمان داد و غيره).

٢. معضل فروپاشى و ماقبل و مابعد آن

ممکن است مصطفى بگويد قبول، سناريوئى در کار نيست ولى همين تحليل عمومى حزب باعث شده شما با " فرض بقدرت نرسيدن حزب" و براى " بعد از فروپاشى" قطعنامه بنويسيد! در اينجا هم باز مصطفى تصور خودش از قطعنامه را نقد کرده (مصطفى اصولا به نص هيچ بند و بخشى از قطعنامه اشاره نميکند. چنان در فضاى بحثهاى قبلى است که لزومى نميبيند انتقاداتش را مستند کند). من معتقدم ( در جلسه هم اينرا گفتم) که با رفتن جمهورى اسلامى اوضاع آنقدر شير تو شير ميشود که حتى اگر قطعنامه اى هم براى آن داشته باشيم بايد کنارش بگذاريم و طرح ديگرى براى آن شرايط بنويسيم. قطعنامه از تحليل عمومى حزب شروع ميکند تا تاکتيک معينى براى حال حاضر نتيجه بگيرد. انجام وظايف قطعنامه حزب ما را در شرايط حاضر نقويت ميکند، براى حزب ما نفوذ اجتماعى کسب ميکند و حلقه مهمى است براى آنکه حزب ما را بقدرت نزديکتر کند. اين وظايف با فرض بقدرت نرسيدن حزب نوشته نشده، براى بقدرت رسيدن حزب نوشته شده.

٣. معضل رفراندوم و مجلس موسسان، حکمت قطعنامه چيست؟ مصطفى ميگويد جوهر اصلى قطعنامه "مساله انتخاب حکومت بعدى و پاسخ به آلترناتيوهاى راست است" و بعد با اين بحث که رفراندوم و مجلس موسسان و غيره اهميت صورى دارند و نبايد آنها را جدى گرفت و غيره قطعنامه را نقد ميکند. اينکه قطعنامه در پاسخ به آلترناتيوهاى راست است بحثى است که در جلسه د.س بعنوان يکى از دلايل دادن قطعنامه طرح شد اما اين تنها دليل و به نظر من مهمترين دليل دادن قطعنامه نيست. نوشتن قطعنامه تنها و اساسا بر اين مبنا اشکال ورژن اول ( و همينطور طرح آلترناتيو خود مصطفى) بود که در ورژن دوم تصحيح شده است. در طرح فعلى تنها در بند آخر مقدمات ( بند ٦) و آخرين بند وظايف به اين مساله اشاره ميشود. قطعنامه در کليت خود نه تحلبلا و نه در اقدامات عملى حول پاسخ به راست نوشته نشده و حکمت مستقل خود را دارد. پائينتر ميگويم اين حکمت چيست اما قبل از آن بايد اين نکته را بگويم که حتى در همين سطح پاسخ به آلنرناتيو راست محدود کردن مساله به رفراندوم و مجلس موسسان و صورى و غير صورى بودن آنها درک محدودى از مساله است. بحث بر سر سلطنت طلبان و مجاهد و راه کارگر نيست. اينها بر متن يک شرايط جهانى و در متن هژمونى دموکراسى بعد از جنگ سرد حرف ميزنند. الگوهائى نظير انتخابات، پارلمان، رفراندوم، مجلس موسسان، مردمسالارى و بعد هم خزيدن بقدرت با اين مکانيسمها ( آنهم به کمک آمريکا) فضاى عمومى تفکر سياسى در دنياى معاصر و از جمله در ايران است. اين نوع الگوهاى تغيير دولت در جهان امروز و در ميان افکار عمومى، و نه تنها احزاب راست، مد شده است. چپ، کمونيسم کارگرى، بايد به جنگ اين فضا برود، آنرا بشکند و آلترناتيو خودش را بدهد. آلترناتيو ما چيست، انقلاب و قيام؟ سوسياليسم؟ حکومت شورائى؟ بحث سلبى اثباتى؟ روشن است که اينها جواب نيست. ما داريم در يک جبهه مشخص به جنگ بورژوازى ( جهانى و بومى) ميرويم. جبهه اى که بورژوازى دموکراسى خودش را اين بار بر سر راههاى تعيين حکومت و استقرار حکومت مطلوب مردم به ميدان آورده و بايد از کمونيستها در همين سطح جواب بگيرد. انقلاب سوسياليستى جواب نيست چون صورت مساله اين نيست. چون مردم را از پيش طرفدار انقلاب و سوسياليسم فرض ميکند. نميشود از حقانيت سوسياليسم حرکت کرد و حقانيت راه و شيوه بقدرت رسيدن کمونيستها را نتيجه گرفت. مساله برعکس است. ما بايد در يک سطح اجتماعى توده هاى وسيعى از مردم را، مردمى که اکثريتشان هنوز اهداف برنامه اى ما را قبول ندارند، به حقانيت شيوه هاى بقدرت رسيدنمان و جوهر مردمى حکومتى که به اين شيوه ها روى کار ميايد قانع کنيم. بايد بخش وسيعى از مردمى که حتى اهداف برنامه اى ما را قبول ندارند طرح و برنامه ما را براى برقرارى حکومت مطلوب خودشان بپذيرند. ما بايد نشان بدهيم که مردمسالار واقعى ما کمونيستها هستيم. بايد نشان بدهيم که تنها ما خواستار برقرارى حکومت مطلوب مردم هستيم و تنها ما راه رسيدن به آن را در پيش گرفته ايم. اينها اهدافى است که قطعنامه دنبال ميکند. حکمت صدور قطعنامه و بيانيه همينست.

٤. معضل شوراها، اول مرغ بود يا تخم مرغ؟

بعد از توضيحات فوق بايد مکان بحث شورا در قطعنامه روشن شده باشد. مصطفى ميگويد چرا مجمع نمايندگان شوراها را در برابر رفراندوم و مجلس موسسان ميگذاريد و بعد با يک استدلال خيلى ديالکتيکى ميگويد اگر شوراها اعمال اراده نميکنند که ديگر شورا نيستند و اگر اعمال اراده ميکنند که پس حکومتند! منطق جالبى است. يا شب است يا روز! يا خورشيد در آسمان هست يا نيست. غروب و طلوع نداريم. پروسه تبديل آ به ب نداريم! چيزى در حال شدن نيست. همه چيز يا هست يا نيست ( راستى اول مرغ بود يا تخم مرغ؟!). مصطفى اين را بپذيرد که دنيا، بخصوص دنياى سياست و اجتماع و مبارزه طبقاتى، را نميشود با اين منطق دو ارزشى توضيح داد جواب آن "راست رندى" که ميخواهد اين بحث را جلوى ما بگذارد با من!

اما جايگاه مجمع نمايندگان شوراها در قطعنامه چيست؟ ما داريم روايت خودمان و الگوى خودمان از پروسه تعيين حکومت مطلوب مردم را توضيح ميدهيم. اينجا بحث بر سر ارگانهاى قيام و يا پايه هاى حکومت کارگرى نيست( چون موضوع انقلاب و حکومت سوسياليستى نيست) بلکه بر سر بحساب آوردن راى و اراده مردم در تعيين حکومت است. کاملا طبيعى است که در اين عرصه نيز، مثل همه عرصه هائى که به نحوى بورژوازى پاى دموکراسى و نظر و راى مردم را بميان ميکشد، ما با پرچم شورا وارد کازار شويم. تمام قدرت دموکراسى شورائى را پشت تبليغاتمان بگذلريم و بورژوازى را، با تمام "رندى" اش، آچمز کنيم. به نظر من نتايج مثبت اينکار از شرايط حاضر و اهداف تاکتيکى قطعنامه فراتر ميرود. ما داريم شورا را در شرايطى که مساله قدرت در جامعه باز شده و در يک کمپين سياسى روز بوسط ميدان ميبريم و اين يک زمينه سازى سياسى براى طرح شورا بعنوان ارگان قيام و پايه هاى حکومت در يک سطح توده اى و اجتماعى نيز هست. اجازه بدهيد شورا از جنت مکانى بخش دوم برنامه راديو در بيايد و کمى هم به سياست روز آلوده شود. بخصوص اگر کسى مثل مصطفى عجله دارد که ما جمهورى اسلامى را سرنگون کنيم، بايد طرفدار اين نحوه طرح شوراها در قطعنامه باشد.

رفقا، بحث طولانى شد. من از نکات ديگر نوشته که فرعى ترند ميگذرم. اميدوارم بحث باندازه کافى روشن شده باشد.

حميد تقوائى

١٢ اکتبر ٢٠٠٢