اين واگذار کردن "بازى" است!

مصطفى صابر ١١ سپتامبر ٢٠٠٢

کوروش بازهم دارد مساله را به اشتباه طرح ميکند. ميگويد بحث او دو جنبه دارد: ١. خلاء در استراتژى ما و ٢. سير محتمل و آمادگى براى آن. خودش البته اذعان ميکند که کسى نمى تواند فى الواقع اين دو بحث را از هم جدا کند. گرچه اولى تئوريک و اصولى است اما بهر حال به اوضاع فعلى متصل خواهد شد. من فکر ميکنم که بحث کوروش اساسا يک جنبه دارد. آنهم سير محتملى است که در ذهن دارد و ميکوشد حزب را براى برخورد به آن آماده کند. جنبه تئوريک و اصولى بحث، يا بحث خلاء در استراتژى ما، صرفا تئورى و يا توضيح تئوريکى است براى جهت گيرى سياسى که کوروش در نوشته هايش مطرح کرده و عليرغم پذيرش برخى اصلاحات هنوز بر آن پا مى فشارد.

سوال اينست که اين "خلاء" چيست و کجاست؟ آيا در تئورى کمونيسم بطور کلى است؟ آيا کمونيستها بطور کلى روشن نکرده اند که راه حل گذر مسالمت آميز به نظامى که مردم ميخواهند چيست؟ واضح است که اين سوالات مورد نظر نيست. چرا که بلافاصله از شما ميپرسند کدام نظام، کدام دولت معين در کدام موقعيت سياسى معين؟ کدام مردم؟ کدام طبقات و جنبش هاى سياسى؟ با کدام درک و شعور و سازمان و رهبرى؟ در کدام مرحله تاريخى؟ در کجا؟ منظور کوروش چنين سوالات عمومى نيست. خود او ميداند که مارکس و لنين قبلا جواب اينگونه سوالات را در چهارچوب عمومى اش داده اند. کل تز ديکتاتورى پرولتارياى مارکس به يک معنى پاسخ اين گونه سوالات نيز هست. خلاء مورد نظر کوروش همانطور که خودش ميگويد مربوط به يک شرايط بسيار معين است. ايران سال ٢٠٠٢، جمهورى اسلامى که بايد برود و نظامى که بايد جاى آنرا بگيرد. گويا ما معلوم نکرده ايم که راه تحول مسالمت آميز به آن نظام بعدى چيست و براى آچمز کردن احزاب بورژوايى، براى قانع کردن مردم به ضرورت قيام !! (قيام بر عليه کى؟ جمهورى اسلامى؟ دولت هاى نوع حجاريانى؟ دولت سلطنت طلبان؟ يا دولت ناشناخته و عجيب و غريبى که معلوم نيست از کجاآمده ولى بنا به فرض موهومى آزادى هاى دمکراتيک و مبارزه مسالمت آميز را به رسميت مى شناسد؟) بايد اين خلاء را پيدا کنيم و سياست خود را در اين وحله بر اساس پر کردن آن بچينيم. اين نکات از نظر من خيلى عجيب و غريب است. هيچ چيز آن درست به نظر نمى رسد. چرا که مثلا بالاخره ما نمى فهميم با کدام دولت معين، با کدام قدرت قاهره اى طرف هستيم، در کدام شرايط سياسى قرار داريم تا تشخيص دهيم گذر مسالمت به آنچه مردم ميخواهند وجود دارد يا نه. به تاريخ نمى شود پليتيک زد. نمى شود به خاطر اينکه مردم راه حل آسان و غير خشونت آميز ميخواهند پس بيايم بر اساس فرضيات غير واقعى و نامشخص، طرح و چهارچوبه اى نامشخص تر براى گذر مسالمت آميز بدهيم، تا در عرصه سياست مطرح شويم، مردم را به صفوف خود جلب کنيم، تا آنها را به قيام متقاعد کنيم و غيره. راه حل مسالمت آميز در شرايط معينى ممکن است، اين شرايط کدام است؟ کجا وجود دارد؟ چقدر محتمل است؟مى بينيم که اتفاقا مساله گذار مسالمت آميز فقط و فقط ميتواند بر يک ارزيابى معين از اوضاع و شرايط، همان سير محتمل، استوار باشد. من احتمال وجود چنين شرايطى براى گذار مسالمت آميز را بسيار بسيار ناچيز ميدانم. کوروش لابد احتمال آنرا بيشتر ميداند. من هنوز دلائل قانع کننده اى در اين مورد نديده ام. وقتى چيزى وجود ندارد به مردم چه بگوييم؟ بهتر نيست ابتدا به مردم حقيقت را بگوييم؟ و آنها را از توهم (که به نظر من مردم ندارند) برهانيم و براى شرايط واقعى با ملزومات واقعى آن آماده شان کنيم؟به اعتقاد من گذر مسالمت آميز از جمهورى اسلامى به نظام مورد نظر مردم، که فقط ميتواند جمهورى سوسياليستى باشد، فقط و فقط در صورتى ممکن است که مردم، در راس آنها کارگران، چنان مسلح و قدرتمند باشند که هيچ قدرت محلى، هيچ دولت منطقه جرئت شوخى کردن با آنها را نداشته باشد. فقط در صورتى ممکن است که اين مردم تحت پرچم حزب متحد باشند، فقط در صورتى ممکن است که اين حزب و اين مردم بتوانند حمايت عظيمى در سطح جهانى بدست آورده باشند که بتوانند مقابل به خون کشيدن انقلابشان توسط آمريکا و متحدينش بايستند. اگر اين شرايط فراهم باشد، آنوقت ميتوان با کمترين خونريزى ممکن به نظام بعدى رسيد. اگر شرايط انتخابات و تعيين نظام بعدى توسط نوعى انتخابات بخواهد فراهم شود فقط ميتواند محصول ضعف بورژوازى و قدرت مردم و کمونيسم کارگرى باشد. تازه در همان انتخابات هم شرکت خواهند کرد تا بعد زير نتايج آن بزنند. بايد اينها را (که نادر خطوط اصلى آنها را در بحث آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود گفته است) وسيعا بين مردم برد. اما مساله اى که قبلا هم کوشيدم مطرح کنم اينست که براى اولين قدم براى رسيدن به نظام مورد نظر مردم، يعنى عبور از جمهورى اسلامى، به قهر، به قيام و دستکم اقدام وسيع و عظيم توده اى نياز داريم. کوروش درست ميگويد قيام جزء هويت ما نيست و هيچوقت نبوده است. اما فعلا به يک ضرورت تبديل شده است. آيا اينطور است يا نه؟ جمهورى اسلامى خود بخود نمى افتد. بيفتد هم بهترين حالت براى ما نيست. نبايد منتظر آن نشست و آنرا مفروض گرفت. در وحله حاضر اين بيشترين خطرى است که ما را و مردم را تهديد ميکند. بايد اين رژيم را بقدرت مردم سرنگون کرد. اين کار ماست. ما بايد اين پرچم را محکمتر و روشنتر بدست بگيريم. بايد ناپيگيرى و رياکارى بورژوازى را در زمينه خلاص کردن جامعه از شر جمهورى اسلامى را افشاء کرد. بايد از قضا نسخه هاى "مسالمت آميز" آنها را بشدت افشاء کرد و نشان داد که دروغ اند. درست در چنين اوضاع و احوالى رفتن دنبال تحول مسالمت آميز در مقابل يک دولت موهوم و به آن صورتى که کوروش سعى کرده طرح کند، افتادن به دام بورژوازى، مرعوب شدن در قبال کمپين رياکارانه "ضد خشونت" آنها و برچسب هايى است که به ما ميزنند. نسخه اى براى واگذار کردن بازى است نه يک طرف بازى شدن.نکات متعددى در رابطه با نوشته اخير کوروش به نظرم ميرسد که متاسفانه بايد فردا راه بيفتم و امشب هم ديگر ديروقت است و نمى رسم.

به اميد ديدار، مصطفى.