کوروش جان لطفا اين نوشته را به رفقاى دفتر سياسى بفرست . قربانت مينا

در باره نوشته رفيق کوروش مدرسى در مورد سقوط جمهورى اسلامى و نقش حزب کمونيست کارگرى

مينا احدى

سخنرانى کوروش در پلنوم و دو نوشته اخيرش اگر چه بعضا تفاوتهايى با هم دارند، اما در مجموع نگرشى را به اوضاع سياسى و بويژه وظايف حزب ارائه ميدهد، که ما را گامها به عقب ميبرد.

من با سخنرانى او در پلنوم و اين نوشته ها در سطوح مختلف اختلاف دارم و بنوعى از فرط وفور فاکت و نکات غلط به مضيقه افتاده ام و نميدانم از کجا بايد شروع کنم.

در مجموع احساس ميکنم که کوروش از بسيارى از اصول کوتاه آمده و در مورد مسائل متعددى از جمله سقوط کامل جمهورى اسلامى، کنار آمدن با جناحى از رژيم، شعار سرنگونى و شعار قدرتگيرى حزب و سناريوهاى محتمل آينده و نقش و جايگاه حزب، نقش مردم در مبارزات آتى جايگاه شوراها براى حزب، همه و همه حرفهايى ميزند که بديع و عجيب است.

تمام داستان بر سر اينست که در شرايط مشخص کنونى بايد تاکتيکى را معين کنيم و حرفى بزنيم که حزب را تقويت کرده و در دعواى قدرت سياسى که مسئله روز مردم شده و ميشود، مبارزات مردم را بطرف نابودى رژيم اسلامى و يک زندگى بهتر رهنمون شويم. واقعيت اينست که جمهورى اسلامى در وحشت سرنگونى است و مردم مترصد فرصت اند. اما هنوز مبارزاتى سراسرى و شرايطى انقلابى در ايران نيست و تمام سعى و تقلاى ما بايد اين باشد که چنين روزى را جلو بياندازيم. اما صحبت کوروش نه فقط در مورد شرايط کنونى تا فروپاشى و يا سرنگونى، بلکه با فرض گرفتن اينکه ما هيچ تغييرى نميکنيم و مردم هم در جريان مبارزاتشان چيزى را جلو نمى برند، و يا بطور خلاصه شرايط انقلابى چيزى به ما نمى افزايد، و حتى با کمتر فرض گرفتن نيرو و تاثير و وزنه امروز حزب با همه ضعفها و کم و کاستيهايش، ميگويد به قدرت نميرسيم و نه فقط ما هيچ کس ديگرى به قدرت نمى رسد، و قدرت در بين جناحهاى رژيم دست به دست ميشود. و اينرا سناريوى محتمل ميداند. بنا بر اين صحبت کوروش در مورد امروز نيست در مورد فرداست. در مورد روزى است که مردم به تعرض دست زده و رژيم فرو ميپاشد. چرا که اگر در مورد همين امروز حرف بزنيم بايد بگوييم که فعلا بحران انقلابى نيست و دو خرداد و رهبرش مشغول اين هستند که سر مردم را اين بار با چيز ديگرى گرم کنند، و امريکا بدنبال آلترناتيو مناسب خود است و همه نيروها و از جمله ما در حال آماده شدن براى دخالت موثر در اوضاع هستند. صحبت بر سر آماده شدن ما دقيقا با هدف گرفتن قدرت سياسى و دخالت در اوضاع است. ما بايد نه فقط از قدرتگيرى و نه فقط از سوسياليسم و حکومت سوسياليستى کوتاه نيائيم، بلکه همين امروز شعارى بايد بدهيم و مجموعه اقداماتى بايد انجام دهيم که مردم ما را به چشم يک نيروى مدعى قدرت در صحنه، وارد و مسئول ببيننند و در عين حال بايد کارى کنيم که خودمان را قويتر کنيم و شانس قدرتگيرى ما بيشتر شود.

اما بحث کوروش بر سر مسايلى است که پروسه فروپاشى جمهورى اسلامى را بيشتر مورد نظر دارد. به اين بحث ميپردازم.سناريويى که کوروش محتمل ميداند، چيست؟ او معتقد است که "شکل محتمل سقوط جمهورى اسلامى در نتيجه مقابله مردم و تعرض آنها به ارگانهاى اين رژيم صورت خواهد گرفت" اما بلافاصله بعد از اين حکم درست نتيجه نادرستى استنتاج ميکند. و ميگويد سقوط جمهورى اسلامى "بلاواسطه منجر به رسيدن حزب کمونيست کارگرى و يا جريان راست پرو غربى به قدرت نخواهد شد." ....به نظر کورش " دولت ميوه اى است که با سقوط جمهورى اسلامى به دست نزديکترين نيروى موجود در ميدان خواهد افتاد"(تاکيد از من است) اولين استنباط از بحث کوروش اين است که گويا اين "نيروهاى نزديک و در ميدان" بخشى از خود رژيم نبوده و نيستند. بلکه آن نيرويى ميباشند که ميتوان با آنها دولت موقت مشترک تشکيل داد. اما با توضيحات بعدى در بحث کوروش معلوم ميشود که اين نيروها باقيمانده هاى رژيم جمهورى اسلامى ميباشند که دولت تشکيل ميدهند. و به قول کوروش بايد آنها را متعهد به قوانين بازى کرد و حزب ما هم بايد اين قوانين را رعايت کند!؟ و اين ظاهرأ روشى متمدنانه و آرام است.!؟ همينجا بايد بگويم که اينها همان جمهورى اسلاميند و از نوع دولتهاى اذهارى و شريف اماميند که ميخواهند جمهورى اسلامى (به قول کورش سقوط کرده) را نجات دهند. کوروش به روشنى ميگويد اينها "بخشهاى از دو خرداد اند که قطعأ تلاش خواهند کرد بر موج اعتراض مردم، سوار شوند(حجاريان و غيره ميباشند") اگر اين سناريوى کورش را بپذيريم، ما بايد اعلام کنيم که سقوط جمهرى اسلامى در گرو سقوط همين دولت يا دولتهاى موقتى است که کورش مى خواهد شريک حکومت آنها باشد. و من ميگويم اينها را بايد سرنگون کرد تا بتوانيم بگوييم جمهورى اسلامى سقوط کرده است. مضافا اينکه احتمالى که کورش تمام سناريوى خود را بر آن سوار ميکند غير محتملترين ممکنات است. زيرا اگر رژيم سقوط کرده ديگر هيچ دارودسته اى از رژيم شانس گرفتن قدرت را نخواهند داشت و اگر سقوط هم نکرده باشد بايد باقيمانده هاى آنرا که امثال حجاريان باشند سرنگون کرد.

سوال اين است که تصور کوروش از تعرض مردم چيست.؟ اگر جمهورى اسلامى در اثر تعرض مردم سقوط ميکند، چرا کوروش از اين حکم مهم و قبلا اعلام شده ما کوتاه مى آيد که اين بادکنک مى ترکد و نميتوان کارى کرد که کمى هوايش خالى شود. چرا تعرض مردم نميتواند اوضاع را چنان تغيير دهد که يکباره حزب ما چنان رشد کند که واقعا بتواند قدرت را بگيرد. پيش فرض کوروش نا آمادگى ما و نبودن ما و ضعفهاى ماست. که اين بسيار اغراق آميز است.

هر چه محتمل باشد، اين امر ابدا محتمل نيست که بعد از رژيم اسلامى دو خرداديها حکومت را بگيرند و بويژه اين حکومت بعنوان حکومتى بعد از رژيم اسلامى به رسميت شناخته شود. يکى از احتمالات اين ميتواند باشد که بخشهايى از دوخرداد زير پرچم راست پروغرب بخزند و اين ديگر حکومت حجاريانها نيست بلکه همان راست پرو غرب است که ما قبلاً در اين رابطه موضعمان را روشن گفته ايم. بهر حال در اين سطح دو نکته غائب است. دخالت خود مردم و اوضاع انقلابى وپتانسيلهايى که همين اوضاع بهمراه دارد. و دوم نقش آگاهانه حزب و فعاليت و جايگاه حزب و رشد آن در شرايط انقلابى و البته داشتن تاکتيکهاى روشن و درست.

کوروش با توجه به تناسب قواى کنونى و وجود جرياناتى که ميتوانند به زور اسلحه سناريوى سياه را تحميل کنند، نگران اين اوضاع است و ميخواهد حزب سياست و تاکتيکى در پيش گيرد که پاسخ اين مسائل را بدهد، و رشد کند. نميدانم چرا حجاريان و دو خرداد با آن سابقه درخشان! قبلى و فعلى و با در اختيار داشتن بخشى از قدرت سرکوب حکومت و امکانات و تجربه و پاسدار، موجب نگرانى کوروش براى ايجاد سناريوى سياه نميشوند.؟ او براى نشان دادن احساس مسئوليت حزب و براى دخالت از بالا و پائين و رشد حزب ميگويد پلاتفرمى بدهيم و اين نيروها را متعهد به رعايت قواعدى بکنيم و جلو سناريوى سياه را گرفته و موجبات دخالت مردم را براى روى کار آمدن حکومت مطلوب مردم بکنيم.! اين سناريو غير واقعى و غير محتمل است.

در بخش سوالات که بند ٥ نوشته کوروش است، و بطور کلى در بندهاى ديگر اين دو نوشته از سناريوى سياه بسيار صحبت ميشود و بنوعى ترس از بهم ريختن اوضاع حتى در حالت انقلابى و ريختن مردم به خيابان مشهود است. حتى در پاسخ کوروش قرار است کمپينى هم بر سر اين مسئله گذاشته شود. اينرا با تکرار بسيار زياد دمکراتيک بودن و آرام و متمدن بودن عبور از جمهورى اسلامى کنار هم بگذاريم، متوجه ميشويم که انقلاب و شورش مردم و قيام نه فقط در حاشيه فرض ميشود، بلکه ترس از بهم ريختن اوضاع و تاکيد بر دمکراتيک و آرام و متمدن بودن در نوشته تلويحا ترس از اين سناريو را نيز نشان ميدهد. اين نوع نگارش وتاکيدات در فرهنگ سياسى حزب ما تا کنون جايگاهى نداشته و به نوعى بدعت جديدى است. تازه اگر ما ضعيف هستيم و ضعيف باقى خواهيم ماند و اگر قرار است دو خرداد به قدرت برسد و قدرت محدودى هم داشته باشد، خود اين عين سناريوى سياه است. زيرا آنها هيچ بخشى از قواعد بازى کورش را رعايت نخواهند کرد.

تنها و تنها با قدرتگيرى ما و با نفوذ ما و با پيش رفتن برنامه هاى ماست که ميتوان جلو اين سناريو را گرفت .و قطعا بخشى از اين برنامه بنظر منهم دادن يک سند پايه اى و اعمال فشار بر اپوزيسيون براى رعايت اين قواعد بازى است. اما اپوزيسيون نه بخشى از رژيم. ولى حتى در اين مورد نيز نبايد خوشخيال بود. تنها قدرت حزب است که آنها را به گردن نهادن به اين سند مجبور ميکند و قدرت حزب از انقلاب و تعرض انقلابى مردم و بهم ريختن اوضاع از طرف مردم به نحو نجومى رشد خواهد کرد و ما حتما بايد اين نکته را در ارزيابيهاى خود در نظر بگيريم. يعنى شل شدن اوضاع و بهم ريختن قدرت رژيم فورا راديکالترين و چپ ترين گرايش اجتماعى حزب آنرا تقويت خواهد کرد. نسخه کوروش و تصور وى نه فقط چنين نيست بلکه کشاندن ما به امضا و حتى تشکيل دولت با جناحى از رژيم است، که خود مسبب اصلى سناريوى سياه است. پس ترساندن ما از سناريوى سياه و دلخوش کردن به اينکه با امضا سند و مدرک ميتوان جلوى اين سناريو را از بالا و با شرکت در دولت موقت آنچنانى گرفت خيال خام است. بنظر من طبعا بايد متوجه ظرفيت بالاى جريانات معينى و مهمتر از همه بقاياى خود رژيم اسلامى، در تحميل سناريوى سياه به پروسه تغييرات سياسى در ايران بود. اما انقلاب وقيام مردم و بهم ريختن اوضاع و فروپاشى رژيم الزاما با سناريوى سياه يک به يک نخواهد بود. و يک شرط تضمين گذار متمدن و کم دردسر بعد از جمهورى اسلامى، قوى بودن و در ميدان بودن مردم و قوى بودن و در ميدان بودن ما با شعار و پرچم و آلترناتيو خودمان است.

کوروش مينويسد: حزب کمونيست کارگرى بايد سياست خود را در دو زمينه روشن کند سياست آن در قبال دولتى که بعد از جمهورى اسلامى سر کار ميايد و دوم سناريو و يا طرح گذار دمکراتيک و مسالمت آميز به نظام مورد نظر مردم و کم کردن امکان وقوع سناريوى سياه"

در ادامه ميخوانيم که " در مورد سياست حزب در قبال دولت جانشين جمهورى اسلامى سياست تا کنون اين بوده که با سرنگونى جمهورى اسلامى حزب بايد به قدرت برسد، ياما ميخواهيم که برسد. اين جواب درست است اما کافى نيست. . . . ناکافى است زيرا تعادل قواى موجود در جامعه و در نتيجه سير محتمل اوضاع را در نظر نميگيرد. بعلاوه تصويرى که از نقش حزب در اين دوره ميدهد يک تصوير صرفا اپوزيسيونى است که از پايين فشار مى آورد." در اينجا يک حکم درست هست که ما بسته به تناسب قوا و در شرايطى که تشخيص بدهيم، در دولت بهمراه ديگران شرکت ميکنيم و در اين مورد دگم نيستيم. اما مسئله اينست کدام دولت و در کدام شرايط و تناسب قوا. فرض کوروش از هم اکنون مبتنى بر سناريويى است که خود اين سناريو زير سوال است. اما اکنون در شرايطى که وارد اين دوران بحرانى در ايران ميشويم ما موظفيم به همان حرف نادر عمل کنيم که در کنگره سوم گفت: تا کنون گفتم پنج ميليون نفر با ما باشند حکومت را ميگيريم و الان تعداد را پائين مى آورم و ميگويم ٣ ميليون با ما باشند، حکومت را ميگيريم.

پيش فرضهاى نادرست در مورد سير محتمل اوضاع و پيش فرضهاى نادرست در مورد قدرت ما، کار را تا آنجا پيش ميبرد که کوروش فعلا از شعار قدرت گرفتن حزب کوتاه آمده و اينرا بعنوان صرفا اپوزيسيونى عمل کردن رد ميکند.

اما هر جا در نوشته ها از شورا و يا حکومت سوسياليستى حرف زده ميشود، بنظر ميرسد چيزهايى هستند مربوط به آينده که فقط ما را ملزم ميکنند به آنها ابراز وفادارى کرده وکنارشان بگذاريم. فعلا در اوضاع مشخص و با توجه به تناسب قوا کار ديگرى ميکنيم. اين متدولوژى بنظر من کاملا نادرست است. بويژه اگر به نتايج سياسى اين نگرش دقت کنيم متوجه فاجعه آميز بودن اتخاذ اين تاکتيک از جانب حزب کمونيست کارگرى ايران ميشويم. شعارهاى حزب و تقلاى تا کنونى ما اين بوده که همه اين خواستها را در کليت خود پياده کنيم و اگر اوضاع خراب است و يا تصور ميکنيم خراب است، راهش را پيدا کنيم و بيشتر تقلا کنيم. اما قطب نما همان خواسته هاست. اينها براى روزى نوشته نشده که همه چيز آماده است و قدرت بصورت ميوه آماده اى به دامن ما مى افتد.

سياست حزب از وقتى که هنوز جنبش عظيم اجتماعى نبوده همين بوده و امروز که اوضاع بشدت بحرانى است بطريق اولى گرفتن قدرت سياسى است و نبايد از آن کوتاه آمد.

بحث حرف اثباتى در مورد اين اوضاع هم در پلنوم و بعد از آن در نوشته کوروش آمده است. بنظر منهم بايد اثباتا حرف زد. از هم اکنون بايد سند حقوق پايه اى مردم را نوشته و در سطح علنى پخش کنيم. از هم اکنون بايد در مورد قدرت گرفتن حزب و فقط قدرت گرفتن حزب حرف زد و از هم اکنون شکل مطلوب و عامه پسند و فراگير اين قدرت گيرى را روشن کرد.

همچنان که حميد تقوايى بر آن تاکيد ميکند، تشکيل کنگره سراسرى شوراها و يا مجمع نمايندگان شوراهاست که نه فقط در ايران ناشناخته نيست بلکه سنتى است قوى و حتى اگر ناشناخته هم ميبود، بالاخره آنرا به مردم ميتوان شناساند. مهم اينست که از نظر مضمونى و عملى شکلى و ظرفى است که تضمين ميکند که در دراز مدت کسى سوار سر مردم نميشود. در مورد شورا: کوروش صورت مسئله را خط ميزند. او مينويسد: "اعلام شوراها بعنوان دولت براى اين دوره از دو نظر نادرست است. اولا چنين شوراهايى وجود ندارد، و در صورت شکل گيرى آنها معلوم نيست تحت تاثير کدام يک از جريانات سياسى و يا اجتماعى باشند و ثانيا ملزومات قدرت حزب را بعنوان پيش شرط دخالت حزب معرفى ميکند و بنظر ميرسد که ميدان بازى و شرايط دمکراتيکى براى دخالت احزاب ديگر را تضمين نميکند. ...." جالب است امروز شعار شورا دادن درست نيست چرا که معلوم نيست تحت تاثير کدام جريان باشند. و نادرست تر از آن اينست که ميگويد "شرايط دمکراتيکى براى دخالت احزاب ديگر را تضمين نميکند".!؟ اين يکى را تا حال از زبان هيچ چپى نشنيده بوديم. تازه جريانات راست هم نميگويند غير دمکراتيک است آنها ميگويند غير ممکن است مردم لياقت حکومت کردن را ندارند. اما کوروش از فرط دمکرات بودن تصميم شوراها که اتفاقا بهترين ظرف ممکن براى دخالت همه مردم و همه احزاب هست، ( و همه احزاب هم ميتوانند در آن حضور داشته باشند انتخاب کنند و انتخاب شوند) را غير دمکراتيک ميداند. .همانگونه که گفتم سنت شورايى بويژه بعد از انقلاب بسيار شناخته شده است و ثانيا حرف و کار و فعاليتهاى چند ساله ما اينرا مطرح کرده و رابعا جنبش شورايى يک تاريخ پشت سر دارد که سنت کمونيستها بوده و اتفاقاً جريانات ديگر نميتوانند عليه دخالت مستقيم مردم درشوراهايشان مخالفت عامه پسندى داشته باشند. يک امر بايد روشن باشد در ميدان نگاهداشتن مردم با دادن يک تعهد نامه به دولت موقت مورد نظر کوروش متحقق نميشود. در ميدان نگاهداشتن مردم با پيشروى حزب کمونيست کارگرى، با شعارها و تاکتيکهاى ما و با شکل سازمانيابى جنبش و سنت ما امکان پذير است و آنهم شوراها است. بنظر من خطر اينکه يک حکومت پرو غرب به قدرت برسد و با توجيهاتى مردم را بخانه بفرستد بيشتر است. در اين مورد نيز ما ميتوانيم چنان قوى باشيم که جلو اين پروسه را بگيريم و يا بهر حال حالتهاى مختلفى از دخالت ما در اين پروسه ميتواند مورد نظر باشد. علاوه بر اين تنظيم رابطه با ديگر جريانات سياسى به قدرت ما مربوط است نه به سندهاى سازش و کوتاه آمدن. اگر حزب قدرت مند نباشيم هيچ کس سند مارا جدى نميگيرد. و بالاخره بايد بگويم که ما با راديکاليسم و ماکسيماليست بودنمان ميتوانيم نيرو و قدرت بگيريم نه با کوتاه آمدن از آنها.

رابطه ما با احزاب ديگر نيز تا کنون نه کوتاه آمدن و نه ترس از اينکه به ما بگويند خود خواهند و هيچکس را قبول ندارند و غيره بلکه با تاکيدمان بر اهداف و شعارها و در عين حال با قدرت و درجه نفوذمان تنظيم شده است و بس.

موفق باشيد