رفيق کورش عزيز!

با سلام، لطفا اين نوشته من را در ميان اعضاى دفتر سياسى توزيع کنيد

در ضمن من به دليل مشکلاتى که دارم احتمال دارد نتوانم در جلسه د.س شرکت کنم. تمام سعى ام راميکنم با اينحال احتمال نيامدن من را در نظر بگيريد. مخلص: ايرج

برخى ملاحظات بر بحثهاى مطرح شده

رفقا!

منهم بر بحثهاى طرح شده ملاحظاتى دارم که دوست دارم با شما در ميان بگذارم:

اما قبل از وارد شدن به بررسى طرحها و پيشنهادات مختلف رفقا ميخواهم بر يک نکته تاکيد کنم:

ما واقعا کجاى تاريخ کمزنيسم هستيم و بحثهايمان در ادامه کدام سنتهاست؟ بگذاريد قدرى روشنتر نظرم را بيان کنم:آيا حزب کمونيست کارگرى ايران در دوران تدوين نقطه نظراتش در رابطه با قدرت سياسى بسر ميبرد و مشغول حدادى کردن مواضع خويش است؟ آيا مشکل ما "موضع" در قبال نقش شوراها و رابطه آن با يک حزب کمونيستى مدعى قدرت است؟ به عقيده من حزب ما اين مراحل را پشت سر گذاشته است. ما دوران تدوين و تعريف مواضع برنامه اى، تاکتيکى و تبليغى را پشت سر گذاشته ايم و بنابراين نبايد نگران باشيم که در حزب ممکن است گرايش به تبليغ پروسه، ترويج پروسه و يا تاکتيک پروسه جائى باز کند. به طريق مشابه فکر ميکنم کنگره دوم حزب و سوم حزب، بحث قدرت سياسى: حزب يا طبقه را بطور قطع يکسره کرد. بازگشت به دوره هاى قبل از اين پيشرويها را عقب نشينى زيانبار ميدانم. حزب قرار نيست يکبار ديگر بيايد و به تعهد خود به شوراها اعلام وفادارى کند. شايد در دوره مارکسيسم انقلابى و دوران تشکيل حزب کمونيست ايران اين کمپين و اين ائتلاف ضدپوپوليستى يک ضرورت اجتناب ناپذير بود. در آن دوره ميبايست تعريف ميکرديم که پايه هاى قدرت مردم "خلق" و اتحاد ضد امپرياليستى نيروهاى خلقى نبودند. بحثهاى آن دوره يک بحث جدى تعريف هويت کمونيسم و مارکسيسم بودند، ضرورى بودند و بدون آنها کمونيسم نميتوانست پيشروى کند. به نظر من در بخشى از بحث رفقا پيشرويهاى حزب کمونيست کارگرى قلم گرفته شده است و مدام در تقابل با بحثهاى کورش، اصول و پرنسيپهاى ما، جايگاه شوراها و غيره گوشزد ميشود. ميخواهم بگويم بحث اين نيست، لابد کورش ميدانسته است که بحثش را در چه مقطعى طرح کند. او کنگره دوم و سوم و بحث حزب و قدرت سياسى و حزب و شخصيتها و بحث از گروه فشار تا حزب سياسى را پيش فرض گرفته است و بر اين مبنا بعنوان باورهاى مشترک و دستاوردهاى کمونيسم (حداقل کمونيسم ايران) در نظر داشته است. به نظر من بازگشت به دوران مارکسيسم انقلابى و وارد شدن به جنگ مواضعى که گويا برخى مارکسيستى و برخى غير آنند و يا برخى بدعت گذار در حزب اند، بازگشتى غيرتاريخى و انتقادى غير واقعى به بحثهاى کورش است. به نظر من اين نوع برخورد به بحثها در ملاحظات رفقا على جوادى، مينا احدى و به درجه اى حميد تقوائى به چشم ميخورند.

بحث شوراهابه باور من نکاتى را که رفقاى مذکور در رابطه با شوراها و نقش آنها برشمرده اند غيرواقعى و غير تاريخى اند. شوراها و تمام قدرت به شوراها را لنين مطرح کرد و به عقيده من لنين هنوز به آن معنائى که منصور حکمت به روشنى از بحث حزب و قدرت سياسى صحبت کرده است، در آن دوره روشن نبود. بحث تمام قدرت به شوراها از جانب لنين هنوز در فاز روشن کردن مرز کمونيستها با آنارشيسم و انواع کسب قدرتهاى بورژوائى بود و جدلى هنوز درون جنبشى بود. اگر لنين آن بحث را مطرح کرد، سير تکامل رويدادها و نفوذ منشويکها و اس ارها در شوراها به او ديکته کرد که بحث حزب( بلشويکها) و قدرت سياسى را مطرح کند. لنين در مقاله کوچکى بنام "در باره شعارها" مينويسد که در شرايطى که شوراها تحت نفوذ و کنترل منشويکها و اس ارها و به درجه ضعيفترى روسهاى سفيد درآمده اند، شعار تمام قدرت به شوراها يعنى تمام قدرت به بورژوازى و درمقابل بحث قدرت گرفتن بلاواسطه حزب و کميته هاى حزبى را مطرح کرد. به نظرم دولت در دوره هاى انقلابى منصور حکمت فرموله کردن اين پيشروى کمونيسم است.از اين رو من فکر ميکنم طرح بحث شوراها در تقابل با شرايط ويژه اى که کورش از آن بحث کرده است، نادرست است و اين حزب را بطور واقعى از معادله حذف ميکند. آيا واقعا در ايران همان شوراها توانستند در تعيين تکليف قدرت سياسى نقشى داشته باشند؟ يا احزاب سياسى بودند که آرايش سياسى جامعه را تعيين تکليف کردند؟ در کردستان با وجود حضور مردم در صحنه سياسى در همان دوره هاى انقلابى، واقعا احزاب سياسى و نيروى مسلح آنها بود که به جامعه شکل داد و نه تشکلهاى توده اى و شوراها و بنکه ها و غيره. بحث بر سر دورانهاى غير متعارف و دوره هاى انقلابى و يا تحولات سريع است. طرح بحث شوراها عوامل اصلى بازيگران در صحنه سياست را فاکتور ميگيرد و در نتيجه به نظر من بطور واقعى و در عمل ميدان را براى بازى احزاب طبقات ديگر خالى ميگذارد. اينجا بحث نقش حزب کمونيست کارگرى بعنوان يک حزب سياسى و ظاهر شدن آن در معادلات سياسى مطرح است و هر تحليل و طرحى بايد براى دوره مورد نظر بگويد که اين حزب معين و معرفه در برابر اين و يا آن احتمال وقوع حوادث چه کارى ميکند، چه طرحى دارد و چگونه براى تبديل شدن خويش به يک پاى غير قابل حذف در معادلات سياسى عمل ميکند و نقشه ميريزد. من لازم نميدانم که اينجا براى رفقاى دفترسياسى به پايه هاى يک حکومت سوسياليستى و کارگرى به برخى پرنسيپهاى خودمان و بحثهاى منصور حکمت اعلام وفادارى کنم. پيش فرضم اين است که ما بحثهاى منصور حکمت را در مورد نقد تجربه شکست انقلاب اکتبر، نقد سوسياليستى و يا دموکراتيک آن و بحث دولت در دوره هاى انقلابى را بعنوان ديفالت خودمان داريم. از اين نظر من بحث کورش را و نقطه حرکت او را اصولى و درست ميدانم. اما در همان حال بر برخى ارزيابيهاى او از سير محتمل رويدادها ملاحظاتى دارم. بطور خلاصه من با بخش اعظم ملاحظات اصغر خود را شريک ميدانم و تصورم اين است که کورش از يک پروسه محتمل قدرتگيرى بقاياى دوخرداد، نتايج نادرست گرفته است. به عقيده منهم حزب بايد حتما يک بيانيه شبيه به حقوق پايه اى منتشر کند و در آن ضمن برشمردن احتمالات مختلف، تبيين خود و نقش خود را هم مشخص کند. اينکه دولت ناشى از فروپاشى رژيم اساسا بر جوانب سياسى متکى است ما را از ارائه يک راه حل براى مشکلات اقتصادى و معيشتى و اجتماعى مردم بى نياز نميکند. مسائلى مانند فلاکت و فقر، اعتياد و تن فروشى، حرمت انسان و برخى مطالبات اقتصادى مثل حق حيات براى تمام شهروندان را نميتوان حتى در يک جامعه متلاطم و سياسى ناديده گرفت. بلشويکها با شعار صلح و نان به ميدان آمدند، جمهورى اسلامى روزگار مردم را از نظر اقتصادى و روانى سياه کرده است. حزب کمونيست کارگرى بايد بتواند با مطرح کردن خود بعنوان يک بديل قدرت در همان دوران متحول يک دورنماى اميدبخش و انسانى را از نظر اقتصادى نيز در مقابل چشم کارگر و جوان و معلم و کارمند و نان آوران کوچک جامعه قرار دهد. به نظر منهم ما نبايد از پيش تشکيل دولت امثال حجاريان را از محتمل ترين آلترناتيوها بدانيم. منهم معتقدم با فروپاشى رژيم، دوخرداد هم فروميپاشد. تحليل ما اين بوده است که دو خرداد و لايه هاى مختلف آن با رژيم اسلامى معنى دارند، با رفتن رژيم اسلامى دوخرداد فلسفه وجوديش را از دست ميدهد.

اما در مورد دولت موقت و يا مجلس موسسان:من فکر ميکنم جامعه بايد متوجه باشد که حزب کمونيست کارگرى ميخواهد و تصميم دارد در تحولات جامعه نقش فعال و دخالتگر داشته باشد، چپ جامعه بايد بداند که حزبى را بعنوان رهبر خود و زبان اعتراض خود دارد، بايد به جامعه نشان دهيم که هيچ نيروئى قادر به حذف حزب کمونيبست کارگرى از معادلات سياسى نيست. مگر اينکه به قول نادر شکستمان دهند که آنوقت بحث ديگرى است. از اين نظر مهم است که مردم بدانند آن رهبرى که ميخواهند هست، آن نيروئى که ميگويد به من ملحق شويد هست. از اين نظر بايد براى مردم روشن کنيم که اين نقطه اميد طرح و نقشه دارد که اجازه نميدهد سر مردم در انواع سناريوهاى سياه و بازى قدرتهاى ضدمردمى بى کلاه بماند. بحث در باره شرکت و يا عدم شرکت ما در هر دولت موقت را بايد از اين زاويه نگريست. ممکن است سير تحولات و رابطه ما با مردم به جائى برسد که بتوانيم فراخوان دهيم فلان دولت موقت را بايکوت، سرنگون و يا در برابر قدرت دوگانه قرار دهيم. به نظرم از حالا طرح براى شرکت در چنان دولت موقتى دست ما را بطور ناموجهى در برابر تحولات پيش بينى نشده و تحولات رابطه ما و مردم مى بندد. اگر واقعا حزب حس درک زمان را داشته باشد و فرصت را از دست ندهد و بتواند خود را در معرض انتخاب مردم بگذارد، در دسترس باشد، دفتر و مقر و ستادش را برپا کند، نيروى خود را چه مسلح و غير آن در برابر چشم مردم بگيرد، آنوقت رابطه ما با مردم چيزى ميشود که تصورش ساده نيست. اين بحث ظهور فيزيکى حزب در ايران( با کردستان هم و ويژگيهايش) از مهمترين فاکتورهاى دخالت ما در تحولات سياسى است. طبعا براى آن بايد نقشه و طرحهاى کارشناسانه و دقيقى ريخت. به نظر من رهبرى حزب پس از روشن شدن دورنماى نقش حزب در تحولات ايرات بايد براى نزديک شدن به ايران و استقرار در داخل کشور يک نقشه روشن داشته باشد. به نظرم ارائه يک توازن قواى احتمالى و گذرا و بر آن مبنا طرح شرکت ما، حال با هر پيش فرض و اعلام تعهداتى، در دولت موقت و يا مجلس موسسانى که معلوم نيست چگونه و توسط چه نيروئى و با چه ترکيب از پيشى شکل خواهد گرفت بيش از حد لازم و در عمل چشم به يک دوره با ثبات تر و دولت متعارف تر دارد. از نظر من اين از نقاط ضعف و جوانب آب بندى نشده بحث کورش است.در عين حال يک نقطه قوت بحث کورش اين است که حزب را در هياتى ميبيند که ميتواند و اين ظرفيت را دارد که در هر دولت موقتى هم به حسابش بياورند، اعتماد دارد که در مجلس موسسان مانندى از احزاب دخيل در سرنوشت جامعه است، حزب را مسئول در برابر سد کردن تحقق سناريوهاى سياه ميشناسد و آنرا در قدرت و بازيگر صحنه سياست ماکرو متصور است و نقش اپوزيسيونى صرف را برايش قائل نيست.

در مورد گذار مسالمت آميزبه نظر من اين يکى از جنبه هاى بسيار انسانى حزب ماست. منصور حکمت هم در برشمردن راههاى به قدرت رسيدن ما به اين بحث پرداخت. ما بعنوان کمونيستها( با هر تعبير و ايرادى که داشتيم) در کردستان براى مدت کوتاهى توانستيم به مردم و رژيم هم نشان دهيم اگر يک انتخابات واقعا آزاد برقرار شود مردم کمونيستها را انتخاب خواهند کرد. در شورائى که طالقانى ناچار شد به آن تن دهد کانديدهاى کومه له اى که به کمونيست معروف بود از صندوقها سر درآوردند و اين نيروهاى سياه، مکتب قرآنيها و رژيم اسلامى بود که تن به آن راه حل متمدنانه نداد. ما بايد اين آپشن را که فقط حزب کمونيست کارگرى مدافع پروپاقرص آنست را در مقابل مردم و بعنوان حربه اى عليه سناريو سياه داشته باشيم. به نظر من اينکه مردم نميخواهند آن سناريو انقلاب ٥٧ را تکرار کنند. اينکه از خشونت و توحش جريانات اسلامى و راست پروغرب دلهره دارند، يک نگرانى واقعى است که فقط و منحصرا حزب کمونيست کارگرى از پس آن برميآيد. بگذار همه جناحهاى عوامفريب خشونت ستيز به مردم نشان دهند که براى سپردن قدرت به سياهترين نيروها از هيچ خشونتى فروگزار نميکنند. بحث من مطلقا توهم در اين باره نيست که گويا الترناتيوهاى بوژوائى به موازين مدنى در مبارزه سياسى وفادار خواهند ماند. طرح امکان تحول مسالمت آميز قدرت فقط ما را تقويت ميکند به شرطى که ملزومات و پيش شرطهاى آنرا به روشنى براى مردم تصوير کنيم و مخالفين واقعى اين تحول مسالمت آميز قدرت سياسى را افشا کنيم.

نکته آخر و يک توصيه:رفقا! بحثهاى تاکنونى به درجه زيادى رشد و بلوغ ما را نشان ميدهد، به عقيده من بايد مواظب باشيم که آگاهانه از وارد شدن به يک دوره نامشخص به بحثهاى درونى خوددارى کنيم. نتايج اين بحثها و سايه روشنها و نيز حدود و ثغور کفايت آنها بايد طبق موازينى که هيات دائم و در صورت امکان همين نشست دفتر سياسى معين ميکند مشخص شود و به عنوان نقشه حزب بصورت مصوبه درآيد براى اجرا. از نشت اين سايه روشنها به صفوف حزب جلوگيرى کنيم و آگاهانه وحدت و انسجام رهبرى حزب را حول مصوبات حفظ کنيم.