کورش جان لطفا نوشته زسر را يراس اعضاى د.س و کلا رفقايى که اسناد قبلى را دريافت کرده اند ارسال کن.

فربانت حميد

رفيق کورش عزيز، رفقاى عزيز دفتر سياسى

در رابطه با مجموعه قرارهاى پيشنهادى نظراتم را برايتان ميفرستم. اميدوارم در جلسه دس فرصت کافى براى بحث حول آنها داشته باشيم.

درباره تامين رهبرى حزب در کوتاه مدت

به نظر من مضمون اين قرار به هدف آن يعنى تامين رهبرى در "غياب حضور فعال منصور حکمت" کمک چندانى نميکند و حتى ميتواند به عکس خود تبديل شود. مساله رهبرى حزب در شرايط غياب نادر همانطور که در پلنوم هم گفتم بيش و قبل از هر چيز در گرو ايجاد يک همفکرى و همدلى سياسى در ميان اعضا و ارگانهاى رهبرى حزب است. صورت مساله اينست که وحدت و انسجام حزبى در غياب حتى کوتاه مدت چتر سياسى معنوى که نادر تامين ميکرد به خطر ميافتد و براى حل اين مساله ابتدا بايد وحدت در بالا را تامين و تحکيم کرد و اين امرى نظرى سياسى است و نه تشکيلاتى آئين نامه اى.

بند ب ماده ٣ بنظر من کاملا مساله را برعکس ديده است اين بند ميگويد" در غياب تعيين سياست از جانب رهبرى حزب اعضاى دفتر سياسى و کميته مرکزى نبايد اعلام موضع کنند. اين کار تنها در صورتى مجاز است که بحث مورد نظر در جلسه رسمى دفتر سياسى مطرح شده باشد. ارگانهاى حزبى(هفتگى، راديو انترناسيونال و جوانان کمونيست) بايد در مواردى که موضع حزب از نظر مسئولين آن روشن نيست، قبل از اعلام هر موضعى در مورد مسائل مهم از رهبرى حزب ( هيات دائم) کسب تکليف کنند. اين البته تبيين هاى مختلف از يک موضع واحد و يا مسائل فرعى تر را در بر نميگيرد."

اين بند زير ماده مربوط به " رسميت دادن به مکانيسم، ساختارها و متابوليسم ادارى حزب و مدرنيزه کردن آن" آمده است که کاملا به آن بيربط است٠ اين نه يک مکانيسم ادارى است و نه هيچ چيز مدرنى در آن وجود دارد. اين بندى است سياسى. تمهيدى است براى شکل دادن به رهبرى جمعى ( که صورت مساله همه ماست) با توسل به اهرم تشکيلاتى، که من کاملا با آن مخالفم. اين بند هم از لحاظ اصولى غلط است و هم بويژه در شرايط خاص حاضرحزب ما نه تنها هيچ کمکى به حفظ وحدت بالاى حزب نميکند بلکه برعکس ميتواند موجب تلاشى آن شود.

الف - از لحاظ اصولى تا کنون ما اين سنت را داشته ايم که اعضاى رهبرى، و کلا حزب، حق داشته اند در ظرفيت شخصى ( ناگفته پيداست که کسى نبايد از جانب حزب موضع بگيرد) موضعگيرى کنند و موضعشان را اعلام کنند. با انتشار اعلاميه هاى شخصى، درج در روزنه، در مصاحبه هاى راديويى از جمله راديو خودمان، در بحث پالتاک، با نوشتن مقاله در نشريه هاى مختلف و از جمله نشريات جانبى و غير جانبى خودمان (حتى هفتگى) و غيره و غيره. اين بخشى از مدرنيسم حزب ما، يکى از تفاوتهاى مهم ما از چپ سنتى، و يکى از قدمهاى عملى در جهت تز "حزب و شخصيت ها" و "حزب و جامعه" است. اگر ما اين سنت را نميداشتيم بسيارى از پيشرفتهاى حزبى در چند ساله اخير ممکن نبود. از گل کردن بحث هاى نادر بکتاش عليه کانون نويسندگان تا مطرح شدن اسرين محمدى و مينا احدى و آذر مدرسى و على جوادى در خارج و داخل ايران و ده ها کادر حزبى ديگر در دانمارک و آلمان و سوئد و غيره همه به يمن اين سنت ممکن شده. بند ب اين در را ميبندد. اين بند خواه ناخواه خود سانسورى وسيعى را در ميان کادرهاى حزب دامن ميزند و حزب را ساکت ميکند. ممکن است گفته شود اين بند فقط "مسايل مهم" را در بر ميگيرد، جواب من اينست که اولا مهم و غير مهم بودن يک معيار سوبژکتيو است و در واقع در بسيارى موارد خود موضع نسبت به يک مساله است که اهميت آنرا هم تعيين ميکند و ثانيا اگر هم همه در مورد درجه اهميت مساله اى توافق داشته باشند باز در بسيارى موارد مطرح کردن موضوع از اراده موضع گيرنده حزبى خارج است. جامعه از ما سئوال ميکند. راديوهاى محلى در کشورهاى اروپايى، راديو اسرائيل و بى بى سى، راديو و تلويزيونهاى لس آنجلس، در جلسات سخنرانى و کنفرانس ها و ميتينگ ها و در پالتاک و غيره مدام دارند از کادرهاى رهبرى و غير رهبرى ما سئوالات مهم ميکنند. تکليف چيست؟ سکوت کنيم؟ بگوئيم چون حزب موضع ندارد نميتوانيم حرف بزنيم! آنهم بموجب يک قرار داخلى که شما نديده ايد؟! بگوئييم اجازه بدهيد اول با هيات دائم چک کنم؟ آيا اين تمام آنچه را که تا کنون براى "چهره اجتماعى دادن" به حزب و براى "باز و در دسترس کردن" حزب رشته بوديم پنبه نميکند؟ آيا اين مکانيسم اصلا جائى براى مطرح شدن شخصيت ها ميگذارد؟ اين بند مدرنيسم نيست، بازگشتى است به سنتهاى چپ درخود، چپ بسته و غيراجتماعى. اجازه بدهيد نکته اى هم در مورد "ارگانهاى حزبى" مورد اشاره بند بگويم. اين بند انترناسيونال، راديو، و جوانان کمونيست را ارگانهاى حزبى تعريف ميکند. به نظر من هيچکدام اينها ارگان حزبى به معنائى که قرار تعريف ميکند نيستند. انترناسيونال را از همان شماره اول اصلا يک ارگان حزبى، به معنى سنتى منعکس کننده نظرات رسمى حزب، معرفى نکرديم ( بهمين دليل هم در آرم نشريه نوشته شده حزب کونيست کارگرى ايران و نه ارگان حزب کمونيست کارگرى ايران). و اين سياست ما حتى به قبل از انترناسيونال برميگردد.( اگر اشتباه نکنم در حزب کمونيست قرارى داشتيم مبنى بر اينکه هر عضو کميته مرکزى حق دارد نوشته اش را در کمونيست منتشر کند حتى اگر سردبير مخالف باشد). در مورد انترناسيونال سياست ما اين بوده است که مقالات با امضاى اشخاص منتشر ميشوند و مسئول آنها هم نويسنده آنهاست. و اين تنها سردبير است که در مورد مقالات تصميم ميگيرد نه ارگانهاى رهبرى. بند ب اين سياست را تماما نقض ميکند و کنترل دو قبضه هيات دائم را بر انترناسيونال حاکم ميکند. دوقبضه باين معنى که از يک طرف اعضاى رهبرى حق ندارند در مورد موضوعات تازه مقاله بنويسند، و از طرف ديگر سردبير موظف ميشود از هيات دائم در مورد مقالات تازه کسب تکليف کند. اين بازگشت به عقب، نه حتى به قبل از کمونيسم کارگرى بلکه به شيوه هاى کلاسيک چپ سنتى ايران است. و اما در مورد راديو. راديو را ما هيچوقت به هيچ معنائى حزبى تعريف نکرده ايم. اين جزئى از سبک کار راديو است که با مصاحبه شوندگانش بعنوان افراد صاحب نظر و نه رهبران و کادرهاى حزب مصاحبه ميکند، اين جزئى از سبک کار راديو است که نبايد خود را بلندگوى حزب معرفى کند و نبايد اينطور به نظر برسد. حزبى بودن راديو امرى صرفا سياسى و دو فاکتو است. نميشود رو به جامعه اين سياست را داشت و بعد در يک قرار مخفى داخلى عکسش را تصويب کرد. به نظر من هر نوع حزبى تعريف کردن راديو اين ارگان را ميخشکاند. ( فقط بعنوان يک نمونه تصويب اين قرار سياست توليد زنده را تماما ناممکن ميکند- اين بار ديگر نه بدلايل فنى، بلکه به دلايل آئين نامه اى).بالاخره در مورد جوانان کمونيست. جوانان کمونيست نشريه سازمان جوانان کمونيست است که کنگره و کميته مرکزى خودش را دارد و اگر مرکزيت آن تشخيص بدهد که نشريه اش بايد ارگان بشود امر خودش است، سردبيرش بايد از آنها کسب تکليف کند و نه ما. ما حداکثر ميتوانيم توصيه کنيم که چنين کنند. البته اگر اين کار را بکنند انتقادات فوق شامل کميته مرکزى جوانان هم خواهد شد. ناگفته پيداست که در همه موارد فوق مسئولين ارگانها هميشه بايد سعى کنند، و تاکنون هم هميشه اينطور بوده، در مورد مسائل مختلف و هرگاه در موردى شک دارند نظر ارگانهاى رهبرى را جويا بشوند. اما همه نکته اينجاست که اين يک تصميم سياسى سردبيران است و نه وظيفه تشکيلاتى آنها. اين دقيقا تفاوتى است بين انسجام و وحدت سياسى بالاى حزب و "تظاهر تشکيلاتى" به اين وحدت.

ب - در شرايط مشخص حاضر ممکن است گفته شود تمام نکات بالا در مورد شرايطى که منصور حکمت در رهبرى هر روزه حاضر بود صادق است و قرار براى شرايط حاضر نوشته شده. من کاملا قبول دارم که در شرايط حاضر نميشود همچنان به سياق گذشته عمل کرد و پيشرفت. نبود هر چند کوتاه مدت و موقت اتوريته همه جانبه نظرى و معنوى و سياسى که نادر تامين ميکرد موقعيت رهبرى در حزب را کاملا تغيير داده و بايد تمهيدات جديدى انديشيد. بحث پلنوم هم اساسا بر سر همين بود. اما همه نکته بر سر جهت گيرى و شيوه هاى ويژه ايست که بايد در اين دوره رهبرى در دست بگيرد. بخشى از اين قرار در مورد تمرکز و موازين مدرن اداره حزب است که از قبل خود نادر مطرح کرده بود و حتى اگر مساله بيمارى او پيش نميآمد بايد عملى ميشد. به اين معنا اين بخش قرار ربط خاصى به شرايط ويژه امروز ندارد. حداکثر ميشود گفت اين موازين امروز اهميت و مبرميت صدچندان پيدا کرده و بايد هر چه زودتر عملى شود. سئوال اينست که در شرايط جديد چه کار متفاوتى بايد کرد. به نظر من دقيقا از آنجا که هيچ فرد و ارگانى در بالاى حزب اتوريته نادر را ندارد ميبايد پايه سياسى رهبرى در بالاى حزب را وسيع تر کرد. ميبايد رهبرى را عملا جمعى به پيش برد. منظور من اصلا پخش و پخ کردن تشکيلاتى رهبرى نيست. همين طرح فعلى از نظر تشکيلاتى براى اين دوره مناسب و کافى است و با بندهاى مربوط به تمرکز و حرفه اى و حساب و کتاب دار کردن کارهاى بالاى حزب کاملا موافقم. منظور من، باز تکرار ميکنم، ايجاد يک همنظرى و همفکرى و همدلى در بالاى حزب است. تنها اين شيوه ميتواند وحدت و انسجام حزب را در بالا و در نتيجه در بدنه حفظ کند. بند ب درست در جهت عکس حرکت ميکند. ببينيد رفقا مساله ما اينست که در غياب نادر اتوريته سياسى "هيات دائم" - و يا هر جمع و فرد رهبرى ديگرى که در بالا تعريف کنيم - بسيار ضعيف تر از گذشته خواهد بود. نکنيد بکنيدهاى نوع بند ب خطاب به دفتر سياسى و کميته مرکزى نه تنها اين اتوريته را تقويت نميکند بلکه برعکس از آنجا که ميخواهد با ممنوعيت هاى آئين نامه اى به آن جواب بدهد اين اتوريته را بيشتر زير سئوال خواهد برد. خلا اتوريته سياسى را نميشود با اتوريته تشکيلاتى پر کرد. بويژه در شرايطى که اين اتوريته سياسى ضعيف است توسل به اهرمهاى تشکيلاتى آنرا ضعيف تر خواهد کرد. اين بند همنظرى ايجاد نميکند، موجب وحدت و انسجام نميشود، بلکه حداکثر يک ظاهر متحد و منسجم به حزب ميدهد آنهم به قيمت دست شستن از آنچه بحث حزب و جامعه برايمان بارمغان آورده بود.

قرار در مورد نام هيات دائم هيات دائم يک تقسيم کار داخلى دفتر سياسى است و نام "هيات دائم د.س" اين واقعيت را نشان ميدهد. کميته مرکزى دفتر سياسى را بعنوان رهبر حزب انتخاب ميکند و پلنوم از دفتر سياسى حسابرسى ميکند نه از هيات دائم. رابطه د.س با هيات دائم در طرح مصوبه پلنوم ١٤ نزديک تر و فعال تر از رابطه ک م و دفتر سياسى تعريف شده و بويژه در شرايط حاضر بايد بيشتر بر اين نزديکى تاکيد کرد. حذف دفتر سياسى از نام هيات آنرا بر عکس مستقل از دفتر سياسى نشان ميدهد. اين تغيير نام نيت ما هر چه باشد، (بويژه با در نظر گرفتن بند ب و يا تاکيد بر اينکه د.س ارگان نشسته نيست و اعضاى آن بايد در تشکيلاتهاى خود نقش فعالى را ايفا کنند بدون آنکه لازم ببينيم در کنارش اينرا هم تاکيد کنيم که وظايفشان بعنوان اعضاى دس و رهبران رو بجامعه هم يادشان نرود)، عملا دفتر سياسى را هر چه بيشتر در امر رهبرى به حاشيه ميراند. اگر قرار باشد چيزى در نام اين هيات تغيير کند کلمه دائم است و نه دفتر سياسى. به نظر من نام هيات دائر د.س نام مناسب ترى است.

قرار در مورد هزينه مورد نياز براى تامين دفتر مرکزى اين قرار اعضاى دفتر سياسى را متعهد ميکند که عرض سه هفته ٤٠٠٠٠ پوند جمع آورى کنند و بموجب بند ١١ قرار قبلى اين مبلغ بين اعضاى د.س سرشکن ميشود يعنى هر يک حدود ٢٣٥٠ پوند بايد به حزب بپردازند. اين اولين بار است که اعضائى از حزب بموجب يک قرار موظف ميشوند مبلغ معينى را در مدت معينى به حزب بدهند. و اين کاملا غلط است. کمک مالى گرفتن در هر سطحى و به هر دليلى بايد داوطلبانه باشد. (ما حتى حق عضويت ها را بزور قرار از کسى نميگيريم.) داوطلبانه يعنى اکثريت يک کميته و يا هر ارگانى نميتواند تصويب کند که همه اعضاى آن ارگان بايد به حزب پول بدهند، حتى اگر آن ارگان د س باشد. آن عضو دس که بقرار مصوبه راى نداده لابد امکان ماليش را ندارد که عرض ٣ هفته ٢٣٥٠ پوند تامين کند. (بگذريم از اين که بعضى از موافقين هم ممکن است بخاطر ماخوذ بحيا شدن و تهييج شدن يا در امپاس قرار گرفتن راى مثبت بدهند و بعدا نتوانند به تعهدشان عمل کنند). در هر حال تحميل تعهد مالى به اعضاى دس، و اعضاى حزب على العموم، در هر سطحى نه اصولى است و نه عملى و فقط يک عذاب وجدان و دغدغه مالى را به اعضاى د.س، که خيليشان فى الحال باندازه کافى معضلات مالى دارند، اضافه ميکند. در کمپينهاى مالى ميشود مبلغ و مدت را تعيين کرد، اما نميشود افراد را موظف کرد مبلغى را تا تاريخ معينى به حزب بدهند. در اين مورد هم مثل مورد پرداخت حقوق " توافق دو طرف" لازم است. ما هميشه در کمپينهاى مالى رو به جامعه و رو به حزب همينطور عمل کرده ايم و براى تامين هزينه دفتر مرکزى هم بايد همين کار را کرد.بالاخره بايد نکته اى هم درمورد مخفيانه بودن قرارها بگويم. ما تا کنون تنها قرارهاى امنيتى و يا اجرائى خرد را اعلام نکرده ايم. قرارهاى پيشنهادى از اين نوع نيست. بر عکس اينها در ادامه طرحى است که در انترناسيونال منتشر شده و قاعدتا ميبايد علنا منتشر شود. اگر نميشود آنها را علنا منتشر کرد به اين دليل است که نميشود علنا از آنها دفاع کرد. جامعه و مردم که جاى خود دارد، حتى اعضاى حزب خودمان ( و اعضاى سازمان جوانان) يقه مان را ميگيرند که شمائى که اين همه در مورد حزب باز و رهبرى اجتماعى و شخصيت ها و غيره منبر ميرويد "چون به خلوت ميرويد آن کار ديگر ميکنيد".

--------------------

رفقا! قرار هاى فوق در کليت خود نوع برخورد تازه اى به امر رهبرى را منعکس ميکند. تا آنجا که به مساله تمرکز و مکانيسم هاى مدرن و حرفه اى اداره حزب برميگردد، اين قرارها به درست بر ضرورت پياده کردن هر چه زودتر طرح رهبرى تاکيد ميکند و بايد عملى شود. اما مساله اينست که معنى تمرکز در اين قرار ها از تمرکز محلى وسازمان دفتر مرکزى و غيره فراتر ميرود و سعى ميکند با موازين تشکيلاتى اتوريته سياسى را در هيات دائم متمرکز کند. اين برخورد تازه است( البته در حزب ما و نه در چپ سنتى) ، ديگر ربطى با طرح مصوبه رهبرى ندارد، مغاير آنست و على الاصول و براى حزب ما بويژه در شرايط حاضر سم است. اميدوارم بحث من اين نکته را روشن کرده باشد اما اجازه بدهيد در اينجا احساسم را هم در قبال اين قرارها بيان کنم. وقتى بار اول اين قرار ها را خواندم به نوعى احساس نفس تنگى کردم. در يک سرى قرارهاى مخفى داخلى که فقط اعضاى ک،م از آن با خبرند، به اعضاى رهبرى حزب ميگويند موضع نگيريد، به ارگانهايتان برگرديد، معادل درآمد دو سه ماهتان را عرض سه هفته به حزب بدهيد، کسب تکليف کنيد. من در تمام مدت کار تشکيلاتى ام بياد ندارم هيچ مرجع و سندى به اين شکل به کميته مرکزى و دفتر سياسى امر و نهى کرده باشد. به اين شکل آنرا محدود و تابع کرده باشد. آنهم در حزبى که مدام به کادرهايش ميگويد بعنوان رهبر در جامعه ظاهر شويد، جلو بيافتيد، بنويسيد، حرف بزنيد، اعتماد بنفس داشته باشيد. رفقا! ما در اين شرايط بايد در کنار طرح تمرکز بالا مکانيسم ها و شيوه هائى را تعريف کنيم که سوخت و ساز سياسى و بحث و تبادل نظر و مشورت در ميان کادرهاى رهبرى حزب را بطور مستمر و فعالى تامين کند.( من در اين مورد قرارهاى معينى را پيشنهاد کرده ام.) روشن است که در شرايط حاضر "هيات دائم" - و يا هر جمع و فرد رهبرى ديگرى که در بالا تعريف کنيم - در اعمال اتوريته سياسى مشکل خواهد داشت. اين احتمال که اعضاى دفتر سياسى و ک م و هيات دائم مواضع اعلام شده و يا نشده يکديگر را قبول نداشته باشند و يا ملاحظاتى بر آن داشته باشند بسيار بيشتر از گذشته است. بيشک رفيق کورش هم قرارهاى پيشنهادى را در نگرانى از اين مساله نوشته است که فکر ميکنم نگرانى همه ماست. اما راه حل کنترل تشکيلاتى ک م و دس و ارگانهاى مرکزى از جانب هيات دايم نيست. اين نسخه اى براى فروپاشى بالاست. مساله يکطرفه نيست. اعضاى کادرهاى رهبرى نيز نگران موضع گيريهاى هيات دائم هستند. مساله را از هر دو طرف تنها ميشود با دامن زدن به بحث و مشورت و تبادل نظر در ميان اعضاى رهبرى حل کرد. اين تنها راه براى شکل دادن به يک "رهبرى سياسى نظرى متمرکز" در يک جمع و يا يک فرد است.

----------------------------

اصلاحات پيشنهادى به قرار درباره تامين رهبرى حزب در کوتاه مدت

١. بند ب ماده ٣ حذف شود٢. بند ١١ به نحوى اصلاح شود که اعضاى دس را مجبور و متعهد به تامين هزينه تمرکز نکند.

قرارهاى پيشنهادى من

در مورد مشورت و همنظرى در ميان کادرهاى رهبرىهيات دائم موظف است بمنظور تامين همفکرى و هم نظرى در ميان اعضاى کميته مرکزى شيوه ها و مکانيسم هائى نظير سازمان دادن سمينارهاى مرکزى، کنفرانس کادرها، و استفاده منظم از اى ميل و پالتاک براى تبادل نظر ميان اعضاى رهبرى را در دستور کار خود بگذارد.

در مورد جلسات دفتر سياسى هيات دائم موظف است حداقل ماهى يکبار جلسه دفتر سياسى را فرا بخواند. تشکيل اين جلسات بايد باطلاع اعضاى ک م برسد. اعضاى کميته مرکزى ميتوانند به هزينه خود در اين جلسات بعنوان شنونده شرکت کنند.

در مورد راديو و نشريات حزبى دفتر سياسى به سردبيران و مسئولين نشريات حزبى و راديو قويا توصيه ميکند که در چاپ و پخش مقالاتى که مسايل تازه اى در آنها مطرح شده نظر هيات دائم را جويا شوند. تصميم و مسئوليت نهائى در مورد چاپ مقالات و پخش برنامه ها کماکان با سردبيران انهاست.

در مورد موضعگيرى علنى اعضاى ک . م مقالاتى که از جانب اعضاى کميته مرکزى در انترناسيونال و ديگر نشريات حزبى منتشر ميشود، همانند نوشته ديگر اعضاى حزب، بيانگر موضع نويسنده آنهاست. با اين وجود به منظور تحکيم رهبرى حزب در شرايط ويژه حاضر دفتر سياسى از اعضاى ک م ميخواهد که پس از مشورت و نظر پرسى از هيات دائم و يا رفقاى صاحب نظر، بويژه در مورد مسايل جديدى که حزب در مورد آنها موضع ندارد، اظهار نظر کنند.

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

در مورد نافرمانى مدنى

١. کلمه کليدى در نافرمانى مدنى، مدنى است و نه نافرمانى. مدنيت در ايران شعار آورده شده است تا نافرمانيت آنرا محدود و مشروط کند. نافرمانى مدنى بنا به تعريف يعنى شيوه اعتراض غير خشونت آميز و غير تعرضى و انفرادى. تافرمانى مدنى در واقع نوعى مقاومت منفى است. نيروهاى هائى که امروز در ايران اين شعار را مطرح ميکنند نيز دقيقا بر همين جنبه ها تاکيد دارند.

٢. نافرمانى مدنى حلقه اى در ارتقا مبارزه به اشکال تعرضى تر نيست. آلترناتيو آنست. همانطور که مبارزه براى جامعه مدنى حلقه اى در رسيدن به جامعه سوسياليستى نيست و يا مبارزه براى دموکراسى شورائى شکل ارتقا يافته مبارزه براى دموکراسى پارلمانى نيست، نافرمانى مدنى نيز حلقه اى براى رسيدن به مبارزه تعرضى توده اى نيست، آلترناتيو آنست.

٣. بطور واقعى و عملا نيز نافرمانى مدنى در مبارزه مردم ايران جائى ندارد. اولا ايران يک جامعه خاموش نيست که با تاکتيک نافرمانى موتورش را روشن کرد و ثانيا اگر هم اينطور بود نافرمانى مدنى نميتوانست حلقه شروع هيچ نوع مبارزه اى باشد. در جامعه اى که از يکسو سرکوبگرى رژيم هر نوع مخالفتى را از چارچوب مدنى خارج ميکند و از سوى ديگر نقض قوانين ازجانب افراد( از مقررات ترافيک تا مقررات ادارى و مالياتى و غيره) نرم زندگى است و نه مبارزه، تنها تعرض جمعى ميتواند شکل توده اى و فراگير مبارزه باشد. نسخه نافرمانى مدنى براى يک جامعه در حال انفجار در واقع دعوت به "انقلاب آرام" و پرهيز لز خشونت است.

٤. در شرايط امروز ايران دقيقا بدلايلى که گفته شد سلطنت طلبان و بخشى از دوخردادى هاى سر به سنگ خورده علم نافرمانى مدنى را بلند کرده اند. اولى ذاتا و بطور استراتژيک مخالف انقلاب و مترصد بقدرت خزيدن با کمترين تلاطم از پائين است و دومى بخيال خود فرمول چپ ترى براى "آرامش فعال" پيدا کرده است. نافرمانى مدنى از جانب اينها بمنظور محدود و منحرف کردن جنبش سرنگونى مطرح ميشود.

٥. در عين اينکه ما طبعا هر نوع سرپيچى از قوانين را توصيه و حمايت ميکنيم، اما شعار نافرمانى مدنى جائى در تاکتيکهاى ما ندارد. ما کمپين هاى اعتراضى مشخصى عليه حجاب اجبارى و سنگسار و آپارتايد جنسى داريم که همه آنها مستلزم سرپيچى از قوانين است، اما اين واقعيت آنها را به نافرمانى مدنى نزديک نميکند(همانطور که اعتصاب و تظاهرات هم قوانين را نقض ميکند بى آنکه ربطى به نافرمانى مدنى داشته باشد). اينها کمپينهائى توده اى و تعرضى بر عليه قوانين مذهبى است و به اين معنا کاملا در نقطه مقابل تاکتيک نافرمانى مدنى قرار ميگيرد.

٦. شعار نافرمانى مدنى که از جانب سلطنت طلبان و بخشهاى از دو خردادى ها تبليغ ميشود بايد مورد انتقاد و افشاى ما قرار بگيرد. همانطور که فدراليسم و رفراندوم را نقد و افشا کرديم. ممکن است نافرمانى مدنى نيز مثل رفراندوم و فدراليسم بطور در خود و على الاصول قابل انتقاد نباشد، اما در شرايط سياسى امروز ايران همه اين شيوه ها از جانب جنبش هاى ديگر براى محدود و منحرف کردن جنبشهاى اعتراضى مردم مطرح ميشود و ما وظيفه داريم مضمون واقعى آنها را از پشت ظاهر معقولشان بيرون بکشيم و براى مردم توضيح بدهيم.

حميد تقوائى

٢٠ مه ٢٠٠٢