کوروش جان لطف کن در اختيار رفقاى دس قرار بده. خيلى ممنون.

يک ارزيابى و نکاتى در رابطه پلنوم ١٧ (آتى)

مصطفى صابر

بنظر ميرسد اوضاع جهانى و اوضاع ايران براى قدرت گيرى کمونيسم مساعدتر ميشود. همينطور موقعيت سياسى و عينى حزب کمونيست کارگرى حتى با وجود از دست دادن رهبر، ايدئولوگ، سازمانده و موتور محرک آن، منصور حکمت، اگر بدرجه اى بهتر هم نشده باشد قطعا بدتر نشده (هرچند حتى ميتوانست بسيار بهتر از اين باشد!). تراژدى اينجاست که اين حزب ميتواند اين موقعيت بى نظير را آسان از دست بدهد. نه در يک کشاکش بيرونى، بلکه با بهم ريختن درونى. پيش بينى تلخ نادر ميتواند درست از آب درآيد: اگر اين حزب بپاشد، بالاى آن اين کار را خواهد کرد.

اين سرنوشت محتوم نيست و ما ميتوانيم مانع آن شويم.

چه اتفاقى دارد مى افتد؟بعد از نادر، حزب طبعا با يک خلاء رهبرى روبرو شد. بطور طبيعى اتوريته هاى تا کنون موجود اين حزب از سايه بيرون آمدند و تماما در مسند رهبرى قرار گرفتند. همانها که در مراسم بزرگداشت نادر حرف زدند بعلاوه تعدادى ديگر از رفقاى سرشناس و مطرح تر حزب. در بيرون و در بدنه حزب همين رفقا بعنوان اتوريته ها و مرجع مطرح اند و پايين حزب و بيرون هنوز خيالش راحت است که اينها کمونيستهاى برجسته اى هستند که در کنار هم حزب را رهبرى خواهند کرد و به پيش خواهند برد. اما در بالاى حزب مساله متاسفانه به اين سادگى و "هپى اندى" نيست.در پلنوم قبلى حزب عملا و به صورت دوفاکتو به دو گروه، دسته، جناح (يا هرچه اسمش را ميخواهيد بگذاريد) تقسيم شد. گرچه اختلافات و دسته بندى حول صحبت هاى کوروش و سپس آرايش بالا شکل گرفت، گرچه نشانه هاى اختلاف نظر عميقتر را ميتوان ديد اما هنوز به دو ديدگاه سيمستاتيک و متمايز يا به دو پلاتفرم ارتقاء نيافته است. اين دسته بندى عمدتا حول دو رفيق برجسته و صاحب اتوريته ما، يعنى کوروش و حميد شکل گرفت. اين تقسيم بندى ميتواند در آينده به دو سياست و خط مشى متفاوت تاکتيکى و حتى بعضا برنامه اى تحول پيدا کند. (که آنوقت بايد يک فکرى برايش بکنيم) اما هنوز تمايزها و تفاوتها به آن درجه فرموله نشده است. ظاهرا و در شرايط فعلى اين دوقطب اختلاف اصلى شان بر سر آرايش بالا است. اين طبعا به سهم خود ميتواند يک موضوع جدى مورد اختلاف باشد. اما به اعتقاد من حتى اين هم چندان موضوع تعيين کننده اى نيست. پوششى است براى جدال واقعى که جريان دارد.اتفاقى که در حزب دارد ميافتد به اعتقاد من جدال اتوريته هاست. تاکيد کنم که جدال اتوريته ها را بعنوان يک موضوع ناميمون و با قضاوت اخلاقى و سياسى منفى مطرح نمى کنم. به نظر من اين يک موضوع طبيعى و اجتناب ناپذير است. اين جدال الزاما ربطى به نيت رفقاى مذکور ندارد. جدالى است که براى خود آنها هم کمابيش همانقدر عينى است که براى ما. اين جدال بر سر توکل کردن است و پيش از آنکه سياست در آن مطرح باشد، کاليبر و شخصيت در آن مطرح است. دعوا بر سر اين است که کدام مرجع حرف آخر را بزند. و هميشه حتى اگر يک جمع را هم بعنوان مرجع انتخاب کنيم، هرکاريش که بکنيد يک نفر اتوريته و نفوذ کلام نسبى بدست خواهد آورد. دست آخر يک نفر کار را ميبرد. اين در مورد هر حرکت جمعى و اجتماعى، هر جنبش و هر حزب و حتى هر گروه کوچک انسانى کم و بيش صادق است. توکل کردن به رهبرى يک مساله واقعى در مبارزه سياسى و کارگرى است. تا وقتى نادر بود، حتى در بستر بيمارى، ما اين مشکل را نداشتيم. الان داريم. ما داريم اين مساله را در بين خودمان حل ميکنيم!تا اينجاى مساله ما بهيچ وجه با يک فاجعه روبرو نيستيم. اين حتى اگر درست به آن برخورد کنيم ميتواند نقطه قوت ما باشد. حتى اگر رفقاى ديگرى در اين جدال اتوريته ها پا به ميدان بگذارند، ايراد که ندارد عالى است. مساله اين است ١. که آيا واقعيت را بهمين سادگى و سرراستى مى بينيم و برسميت مى شناسيم و ٢. آيا بلد ميشويم که راه هايى پيدا کنيم که اين واقعيت سبب تضعيف حزب و يا از هم پاشاندن آن نشود، که بر عکس حزب را به جلو هم ببرد؟ بعبارت ديگر آيا ما قادر خواهيم شد روش هاى کمونيستى براى مقابله با اولين مساله جدى بعد از نادر را بيابيم؟

اهميت حزب مدرن، شفاف و علنى توهمى ندارم که اين وضعيت به اين زودى ها و به اين سادگى عوض نخواهد شد. گروه بندى حاضر، که مثلا در پلنوم قبل ديديم و در بحث هاى دفتر سياسى هم کاملا محسوس بود، ميتواند بشکند، ميتواند افرادى جابجا شوند، اما اطمينان دارم که در هر مقطع و نقطه عطف جديد ما با گروهبندى ديگرى و يا مشابه گروهبندى فعلى روبرو خواهيم شد. تا وقتى که يک اتوريته جامع و امتحان پس داده در غياب نادر شکل نگيرد، تا وقتى کس يا کسانى پيدا نشوند که اعتماد و اطمينان خاطر اکثريت کادرهاى بالاى اين حزب را جلب کنند، کم و بيش همين آش و کاسه خواهد بود. لذا، اين حزب اگر بخواهد وحدت و انسجام و نقش فعال خود در سطح جامعه را حفظ کند، بايد بپذيرد که نادر نيست و تا اطلاع ثانوى نخواهد بود و وجود نظرات، سياست ها و اتوريته هاى مختلف را به رسميت بشناسد و حتى براى آن ميدان باز کند. اين حزب تنها اگر خود را بر اساس همان اصول يک حزب مدرن که نادر به تفصيل در باره آن صحبت کرده است بسازد، قادر خواهد شد يک حزب واحد و قدرتمند باقى بماند. قادر خواهد شد در برابر جامعه وجود اختلاف نظرات را نه يک نقطه ضعف که حتى نقطه قوت خود عرضه کند. بنا بر اين دعوا و دغدغه اول همه ما سر همان اصول شکل خواهد گرفت. از ميان اين اصول مهمترين آنها شفافيت و علنيت است. ما بايد بحث هايمان را علنى مطرح کنيم. بايد حرفهايمان در خلوت و پيشگاه عموم يکى باشد. بايد براى هر عرصه و کار حزب پلاتفرم هاى روشن و دقيق داشته باشيم و بر مبناى پلاتفرم کار کنيم. پچ پچيسم را تماما کنار بگذاريم. بهيچ وجه و به هيچ نوع محفل ميدان ندهيم. هرکس پرچم و دعوت خود را علنى (چه در سطح حزب و چه به اعتقاد من ترجيحا در برابر کل جامعه) مطرح کند. درست است که سرانجام راى گيرى سرنوشت هر سياست و پلاتفرم را تعيين خواهد کرد، اما اصل را بر اساسنامه و راى و راى کشى نگذاريم، اصل را بر توجيه، اقناع، روشنگرى و جا انداختن اين يا آن سياست و پلاتفرم روشن قرار دهيم. سياست را با سياست پاسخ دهيم، نظر را با نظر. در عين حال چه بخواهيم و چه نخواهيم اساسنامه و رعايت موازين کار جمعى و حزبى در اين دوره اهميت خواهد يافت.

پلنوم آتى و يک پيشنهاد رسمى پلنوم آتى سرنوشت ساز است. رفتار و وجنات دفتر سياسى و بخصوص رفقاى صاحب اتوريته ما، بويژه کورش و حميد در اين پلنوم بسيار تعيين کننده است. دفتر سياسى و بويژه اين رفقا هستند که ميتوانند آن حزب اصولى، علنى و شفاف را جلوى چشم کميته مرکزى و مشاورين (و از اين طريق بدنه حزب و جامعه) به نمايش بگذارند. اختلاف نظر طبيعى است، بسيج نيرو بشکل سياسى علنى و شفاف براى اين يا آن نظر اصولى است، اما اگر پلنوم احساس کند که دعواها دارد جور ديگرى تعيين تکليف ميشود، اين پلنوم سرآغاز سقوطى وحشتناک خواهد بود. اين پلنوم روحيه همه را داغان خواهد کرد و بزودى حرفهايى که حتى قبل از مرگ نادر شروع شده بود نقل محافل خواهد شد.بنظر ميرسد که بحث در پلنوم روى مساله آرايش بالا گره خواهد خورد. به اين خواهم پرداخت، اما صحيح ترش اينست که پلنوم بر روى پلاتفرم هاى سياسى براى پيشروى حزب متمرکز شود. اگر اينجا توافق و هم نظرى وجود داشته باشد، حل اختلاف و يا تصميم گيرى بر سر آرايش بالا هم آسانتر خواهد بود و هم آن برجستگى به اعتقاد من کاذبى که اکنون يافته است را نخواهد داشت. اگر بر سر پلاتفرم براى پيشروى حزب اختلاف بروز کند، چه بهتر ابتدا اختلاف را در همين سطح بحث شود. هرچه اختلافات سياسى تر باشد به نفع حزب است. هرچه جدال ها بر سر پلاتفرم ها باشد، بهتر است.و اما آرايش بالا. هيچ "آرايش بالا"يى بالاتر از سياست قرار نخواهد گرفت. هيچ آرايش بالايى نمى تواند وضعيت واقعى که اکنون با آن روبرو هستيم دور بزند. اگر طرح ليدر ببرد، مهمترين مساله ليدر آتى باز متحد کردن و متحد نگاه داشتن بالاى حزب است. و اين تنها و تنها با سياست پيشرو عملى و کمونيستى بدست خواهد آمد. اگر رهبرى جمعى يا صحيح تر طرح دو قطبى فعلى ببرد، باز مساله اش همان است. متحد نگاه داشتن بالاى حزب. هيچ کدام اين طرح ها به خودى خود معجزه نخواهد کرد. با اينهمه من ترجيح ام ادامه طرح فعلى (با تصحيحات احتمالى) است. چرا طرح ليدر نه؟ جواب من خيلى ساده است: ما ليدر نداريم. هيچ رفيقى نه از لحاظ خصوصيت هاى شخصى و نه از لحاظ سابقه سياسى اش در حد ليدر به آن صورتى که نادر تعريف کرد نيست. دروه شش ماه اخير حتى بيشتر اين موضوع را اثبات کرده است. هر ليدرى که انتخاب شود به اعتقاد من پس از مدت کوتاهى ما با يکى از اين دو وضعيت روبرو خواهيم شد: يا مجبوريم خودمان را سانسور کنيم و اشکالات و اشتباهات ليدر را متذکر نشويم، که اين منجر به فساد و دورويى خواهد شد. يا آنکه اگر بگوييم حزب و ليدرمان را پايين آورده ايم. بعلاوه هر ليدرى که الان انتخاب شود، اگر عاقل باشد بيشترين نيرويش را روى رهبرى جمعى خواهد گذاشت. در حقيقت چه طرح ليدر ببرد چه طرح فعلا جارى، رهبرى به طور اجتناب ناپذير جمعى خواهد بود. هرگونه حذف و حاشيه اى کردن يکى از دو قطب دوفاکتوى فعلى که شکل گرفته است، به شدت مخاطره انگيز خواهد بود. مساله واقعى هر رهبرى بعدى حزب همانا اينست که وضعيت دوقطبى فعلى را تغيير دهد و تمام رهبرى حزب را پشت سر خود بسيج کند. (که امر يک شبه اى نخواهد بود!) پيشنهاد من اينست که اين واقعيت را به رسميت بشناسيم و روى طرح فعلى بمانيم ولى به رئيس دفتر سياسى يا همان رئيس هيات دبيران اتوريته بيشترى بدهيم. بطورى که آشکار باشد که او فرد اول روبه بيرون حزب است. معلوم باشد که رهبرى جمعى است اما در غياب جمع او تصميم گيرنده است و اتوريته دارد. و در عين حال معلوم باشد که او ليدر نيست و سرنوشت حزب تماما به او گره نخورده است.

و بالاخره يک پيشنهاد مشخص هم دارم که بطور رسمى به دفتر سياسى ارائه ميدهم:بحث هاى دفتر سياسى بعد از پلنوم ١٦ را لااقل بخش کتبى آنرا سريعا و قبل از پلنوم در اختيار رفقاى عضو و مشاور کميته مرکزى قرار دهيم. اگر رفيقى اين پيشنهاد را سکند کند، ميتوانيم روى نت براى آن راى گيرى کنيم.دلائل من: ١. اين بحث ها چه بخواهيم چه نخواهيم طرح خواهد شد، و هر کسى برداشت خود را خواهد گفت. چه بهتر که اعضا و مشاورين ک.م مستقيما و دست اول آنها را ببينند. ٢. ما در علنى نکردن بحث در موقعى که جريان داشت محق بوديم، اما الان آن بحث ها به سرانجام معينى رسيده است. اسنادى است که ميتواند تصوير روشن ترى از مباحثات درون دفتر سياسى به رفقا بدهد. ٣. اين کار علنيت و شفافيت را در حزب بالا خوهد برد. اعتماد به نفس و صميميت را در حزب افزايش خواهد داد. فضاى پلنوم را شفاف خواهد کرد و ديالوگ ما دفتر سياسى ها با هم را براى رفقاى ک.م مفهوم تر خواهد کرد. ٤. خواندن اين بحث ها از سوى اعضاى ک.م بارآورى پلنوم را اضافه خواهد کرد، آنها را آماده تر خواهد کرد.

با ارادت به همه رفقا،

زنده باد حزب کمونيست کارگرى

مصطفى صابر. ١٦ فوريه ٢٠٠٣