+

از: مجيدحسينى

به: آذر مدرسى، اعضاى کميته مرکزى حزب و مشاورين

موضوع: در باره رهبرى

با درودهاى گرم

وقتيکه به حزب، رهبرى و مباحث کنونى حول آن فکر مى کردم بيشتر متوجه شدم که اين بحثها با تاخير زيادى و با از کف رفتن زمانهاى بسيار با ارزشى دارد توجه کميته مرکزى و مشاورين را به خود جلب مى کند و بعنوان يک مسئله سياسى عاجل حزب اهميت و فوريت خود را در مقابل همه ما قرار داده است. اگر بحث و هشدارهاى چند سال گذشته نادر و تلاشهاى متعدد ايشان در جلسات مختلف مرکزيت حزب را در همان اوايل شروعش به همين درجه و ابعاد فعلى توسط ک م جدى گرفته مى شد بطور قطع حالا از اين نظرها بسيار جلوتر بوديم و حداقل مشکلات و موانع اوليه را در راه ايجاد رهبرى خوبترى را براى حزب پشت سر گذاشته بوديم. چرا سه سال پيش توضيحات دقيق و با حوصله منصور حکمت در جلسات ک م جدى گرفته نشد و چرا حالا بعد از مريضى نادر و وارد شدن ضررهايى سياسى به حزب و پيدايش آثار و عوارض آن دارد توجه ک م به آن جلب ميشود خود جاى بحثى است.گفتن اينکه وجود نادر در ک م نوعى بى خياالى و آرامش خاطر در ميان اعضاى ک م بوجود آورده است، بيان درست و قانع کننده اى براى توضيح ضعف مرکزيت حزب نيست و اين توجيهى سطحى براى مشکل است. هر چند به درجه بسيار کمى واقعيت در آن هست اما و از همين زاويه طرح شده توسط رفقا، تعين کننده و بيان نقش نادر و تاثيرات آن بر ک م نيست. از قضا در اين مورد عکس مسئله صادق است. وجود نادر اعتماد به نفس، توان، انرژى و جسارت ما را در تمام عرصه هاى مختلف پراتيکى چند برابر کرده و هراس از غط رفتن و اشتباه در اين حزب با وجود او در ميان اعضاى ک م و کادرها کم شده است. در اين حزب و در بيرون خودمان دوست و دشمن مى دانند که وجود نادر به عنوان يک رهبر کمونيست و انقلابى و رهبر و جنبش کمونيسم کارگرى نقطه قدرت بزرگ اين خزب است. هيچ سازمان و حزبى و هيچ جريان اپوزسيونى در ايران رهبرش به اين درجه شناخته شده و داراى اين ميزان از اتوريته اجتماعى نيست. اگر وجود نادر بى خيالى بوجود مى آورد، چرا هشدارهاى اين انسانى که توانايش به اصطلاح آسوده مان کرده، در مورد رهبرى و در موارد ديگر امور حزبى و سياسى در ميان ما اعضاى ک م حساسيت لازم را به وجود نمى آورد، ريتم تلاش و فعاليت ما را بالا نمى برد؟ چرا نگرانى و دلمشغوليش آنطوريکه بايد باشد به بقيه سرايت نمى کند. فکر مى کنم اين توضيح و توجيهى غير سياسى و غير حزبى مشکل امروز ک م است که با ضبط و ربط سياسى و حزبى فاصله دارد. اگر بپذيريم که آثار و عوارض ضعف رهبرى را مى شود در عرصه هاى مختلف فعاليت حزب مشاهده کرد، درد واقعى و علل آنرا بايد از راه و روش ديگرى يافت. اشتباه ديگرى از اين نتيجه گرفته مى شود، راه گريز ک م را براى طرح صريح و سرراست تر مشکل و پرداختن به آن باز مى کذارد. اگر مشکل در ک م است بايد همين جا پيدايش کرد و برايش چاره انديشيد. دور کردن آن از خودمان، اعضاى ک م در نوشته تعدادى از رفقا هست. با کمى اغراق بايد بگويم که به همان درجه اى که جمع ک م در رفع و کم کردن ضعف ما در هدايت حزب مى توانند موثر باشند، تک تک افراد در رابطه با حرکت شخص خود قادرند در انسجام دادن سياسى و عملى به ک م و رفع مشکل در آن اثر گذار باشند. انگار منصور حکمت بابت «بى خيال» کردن ما، فعال بودن در حزب و توانايى هايش انتقادى به گردن هم دارد. در کنگره سوم قبول کرديم که حزب کمونيست کارگرى به يک حزب مهم اجتماعى در صحنه سياسى ايران بدل گشته، اين حزب جلو رفته و راه باز گشتى ندارد و بايد با تمام قدرت براى کسب قدرت و جامعه اى آزاد و برابر تلاش نمايد. اما در رساندن حزب به اين موقعيت نادر نقش اصلى را داشته و خيلى مواقع و مقاطع سياسى بوده، احساس شده ايشان به تنهايى و مصمم بار به جلو بردن حزب را به دوش مى کشد. ک م بطور عموم با آن مصممى و قاطعيت قدم پيش نگذاشته. در اين مراحل و مقاطع حاد سياسى و تشکيلاتى که در اين سالها براى خزب پيش آمده ضعف فى الاحال موجود در رهبرى را با برجستگى بيشتر نشان همه داده است. موقعيت بحث شده حزب در کنگره، تناقض بين رهبرى و حزب را در طى اين فاصله زمانى بعد از کنگره بر جسته تر کرده است. اين را مردم و جامعه دارند متوجه مى شوند و اين بسيار به ضرر ما و جنبش کمونيستى و مبارزات جارى تمام شده است. حزب و ک م آن آنطوريکه مى بايست باشد با هم منطبق نيستند، رهبرى جوابگوى هدايت اين حزب با اين موقعيت نيست و اگر چه در توانش هست، در تصوير عمومى و اجتماعى حزب جلوتر از رهبريش است و ادامه ناخوانايى اين دو با هم زيانبار است و غير قابل دوام. اطمينان دارم اگر اين ضعف را نداشتيم، اگر رهبرى مصصم و عزم جزم کرده و فعالترى داشتيم اين حزب همين حالاچندين برابر از اينها بزرگ تر مى شد و مردم اعتمادشان به ما چند برابر بيشتر از اين ها مى شد. با سر زدن به هر عرصه اى از فعاليت مى شود نمونه هاى بسيار مستدلى از ضعف نقش ک م آورد. رهبرى حلقه کليدى اين حزب است، اشکالش سياسى هم هست و عوارض سياسى و اجتماعى بدنبال دارد، رفع مشکل براى بسيارى از اعضاى ک م تصميم است که بخواهند در اين حد فعاليت نمايند. در اينجا من بطور عموم دارم در مورد رهبرى صحبت مى کنم، هستند رفقايى در ک م که خوبتر کار کرده و به نسبت بقيه بسيار جلوتر آمده اند. در حزب و در تشکيلات خارج کشور نمونه هاى خوبى اما محدود به عرصه هاى معينى و نه در بعد رهبرى عمومى حزب از تيپ فعاليت خوب در حزب بدست داده شده است.برايم خيلى مشکل بود که در مورد رهبرى مطلب را شروع کنم، دنبال علتش گشتم و متوجه شدم که ربط پيدا کردن مستقيم موضوع به خودم مشکل را ايجاد کرده است. اول به حد و ثغور توانايى و نقشى که مى توانم داشته باشم فکر کردم داشتم خودم را با اين استدلال راضى مى کردم که: توانايى من محدود است و بگذار آنهايى که اين توانايى را دارند در ک م جلو آيند و نقش ايفا کنند و در ذهن خودم رفقايى را در نظر داشتم، ولى با وجود تفاوت در توانايى هاى افراد سريع متوجه نادرستى اين روش بر خورد به قضيه شدم. پيش خودم فکر کردم آيا بطور واقعى پروژه رهبر بودن به معناى حزبى و اجتماعيش را در برنامه زندگى سياسى خود گنجانده ام؟ آيا نبض حزب را در دست دارم و ميدانم امروز کجاست و فردا کجا بايد قدم بگذارد؟ فدراسيون، کمپين زنان، اول کودکان، کميته کردستان و تشکيلات خارج کشور ، نشرياتش، راديوهايش و ديگر سايت هاى آن و . . . . در چه حالى است و مسائل سياسى مهم هر دوره کدام است و چگونه، با چه روش و تاکتيکهايى و با بدست گيرى کدام حلقه ها مى توان به رشد مبارزات حق طلبانه کارگران، جوانان، رنان و تمام مردم جان به لب رسيده از دست اين رژيم اسلامى دامن رد. قبل از هر چيز اين اشکال ک م تکاليفى را جلو من مى گذارد و منوط به تصميماتى است که از قبل بايد گرفته باشم. من مى خواهم به نوبه خود فاصله هايى را که توانش را دارم پر کنم. اين اعلام آمادگى خوب هست ولى بايد عملا و با دخالت و اثر گذارى در کارها از قبل شروعش کرده باشم و يا شروعش کنيم. مشکل اوليه جلو ما در رهبرى، مانع پرداختن و حل ديگر مشکلاتى است که دو قدم آنطرف تر در برابرمان ايستاده. انتخاب شدن و بودن در مرکزيت حزب تا جلو آمدن و به عنوان رهبر عمل کردن در آن و امر پيشبرد مبارزه کمونيستى و سياسى فاصله زيادى با هم دارند. درجه توانايى نظرى ک م، تئوريک بودن و دست به قلم بردن و غيره لازم و ضروريست ولى با تمام نواقصى که در اين زمينه داريم معضل اصلى مورد بحث امروز من و ديگر اعضاى ک م نيست. مسئله سر پيدا کردن شخص ديگرى به جاى منصور حکمت نيست، بديهى است که هيچ کس ديگرى در اين حزب منصور حکمت نمى شود، اينها ما را از علاج دردى که داريم دور ميکند و بحثهاى دور و دراز بى حاصلى را در حزب پيش مى آورد. مشکل اين است که رهبرى مثل رهبر در بين نزديک به تمام اعضاى ک م و حزب گم و ناپيدا است. ک م در خط مقدم عرصه هاى دفاع، حمله، پراتيک و پيش برنده پروژه هاى سياسى و اجتماعى حزب مشاهده نمى گردد. اعضاى ک م امکان دارند کار و ظايف رهبريش را تابع مشکلات شخصى خودش بنمايند و ميل براى تغير اين امر در رهبرى ضعيف است. براى روشن کردن مقصودم مقايسه اى خواهم کرد. ک م ما بايد تصويرى از خود بيرون بدهد شييه مرکزيت احزاب و سازمانهايى که جديتشان در پيشبرد اهدافى که دارند براى عموم قابل مشاهده است. اين توان سياسى دبير کل حزب دمکرات و يا رهبر فلان سازمان نيست که رهبر تشکيلاتشان کرده است، بلکه همراه بودن با حزب و تشکيلاتشان، اختصاص دادن زندگى سياسى شان به آن است که تصوير را بوجود آورده. اگر هر حزب و جريان ديگرى با داشتن يک تا دو چهره اين چنينى کارشان روبراه است، براى ما چنين نيست، ما نياز به ده ها رهبر حزبى و اجتماعى داريم که عزم راسخشان براى همه مردم قابل مشاهده و نشخيص باشد است. آن وقت اعتماد به اين حزب و راهش صد چندان گسترش خواهد يافت. اين رهبرى بايد اين تصوير را از خودش بدست بدهد. اين دوران از زندگى تک تک ما افراد ک م به لحاضى شبيه دوره قيام و مقاطعى است که هر کسى در زندگى خودتصميم جدى براى آينده زندگى سياسى خود گرفت، در دوره قيام ٥٧ بسيارى از ما با هم چون وضعى روبرو بوديم. بايد قيد خيلى از مسائل محدود را زد و به ميدان وسيعترى قدم گذاشت. اما تفاوتى امروز با گذشته داريم، هيچگاه با اين روشنى، آگاهى، مطلع به جوانب و ابعاد مبارزه اى که به آن قدم مى گذاريم نبوده ايم و تا به اين درجه تلاش ما ربط مستقيم به مبارزه طبقاتى و کمونيستى و کسب قدرت پيدا نکرده است. بطور واقعى اعتقاد دارم براى بسيارى از اعضاى ک م رفع اين ضعف تصميم است و خواستن. اين ها را به حساب انتقاد از خود و يا انتقاد به ک م و خود زنى نگذاريد، چون از اهميت مسئله کم مى کند و آنرا مخدوش مى نمايد. اين انتظار معمولى و توقع مشروعى از مرکزيت اين حزب است و يکى از دردهاى اصلى رهبرى ما همين است. رهبرى محق نيست انتضار از خود را تا حد يک فعال معمولى حزبى پايين بياورد، آنهم در يک دوره بحران سياسى در ايران که جامعه را به غليان انداخته است. رهبرى، رهبرى است، تعهدات و توقعاتى بر گردن دارد و اگر خطاب به بدنه تشکيلات هم چون نکاتى را مى نوشتم، ايراد فوق وارد بود. بودن در مرکزيت اين حزب تا حالا اجبارى را براى کار و فعاليت بر دوش کسى نگذاشته، باز هم انتخابى آزادانه و مربوط به برنامه سياسى زندگى تک تک ما است. نکته ديگر اينکه من به برخورد نوميدانه تعدادى از رفقا به ک م ايراد مى بينم و خوش بين تر از آنها به رهبرى کنونى هستم. اعتقاد دارم در توان وظرفيت اين رهبرى هست که بر مشکلات فايق آيد. رهبرى همراه تکامل حزب تکانى خورده مى نواند اين فاصله را با حزب که ناشى از موقعيت حزب، نقش نادر در هدايت آن و اوضاع سياسى جامعه است به حداقل برساند. ضعف ک م تصوير مخدوش و نوعى ناهماهنگى واقعى بين رهبرى و بدنه حزب بوجود آورده است. مواقعى بوده که فعاليت و اثر گذارى بدنه تشکيلات از مرکزيت آن جلو زده است. اين وضع دامنه اثرش محدود به حزب و سوخت و ساز درونى آن نيست و يک علت کم تحرکى اين دوره فعاليت حزب و جرى تر شدن حمله و تعرض ديگر جريانات به حزب خود همين مسئله است. حتما دشمنان ما و ضدکمونيستها پخمه نيستند، خلايى را تشخيص داده اند.تکامل اصول، سنت و ضوابط حزبى در حزب به جايى رسيده که ضروت بر خورد به اين وضع از طرف حزب نقش مثبت و به جايى خواهد داشت. بدين معنى که در جهت رفع نواقص وپيشبرد عرصه هاى کارى، بنا بر نياز و اولويتهايش حزب آرايش و ظايف را در دستور ک م و کادرهايش بگذارد، اين در درجه اول به عهده پلنوم حزب و ديگر ارگانهاى اصلى است که توقع حزب از رهبريش را بالا ببرد. حزب نمى تواند بر مبناى آمادگى اين و آن فرد کارش را به پيش برد. اگر يک عامل موثر در انسجام دادن سياسى و عملى به رهبرى شناخت مشکل و بحث حول آن است، تصورم اين است که ارائه راه حل و اجراى عملى آن منطبق با شرايط حزب و رهبريش اهميت فوق العاده اى در رفع اشکالات اين دوره دارد. منظور اين است که من نگرانم بحث حول مشکل ک م آنقدر کش داده شود که تناسبى با اقدامات عملى براى رفع آن نداشته باشد.خبر بيمارى نادر همه ما را نگران کرد، حزب را دستپاچه نمود و بطور عملى و فورى مسئله رهبرى را در دستور ک م قرار داد. اگر مريضى هم نادر پيش نمى آمد دير يا زود اين ضعف ک م رو مى آمد. من هم هيچگاه در مورد آينده جنبش کمونيسم کارگرى و حزب اينگونه بطور جدى به فکر نيفتاده بودم. در اين نوشته فرصت نکردم راجع به جنبش کمونيسم کارگرى و رابطه رهبرى و حزب با آن صحبت کنم. همين قدر بگويم که به اندازه اى که اين حزب خوب کار کند و بر مبناى افق و سياستهاى اعلام شده حکمتيسم جلو برود، جنبش اجتماعى کمونيسم کارگرى قويتر خواهد شد.چند نکته در رابطه با طرح پيشنهادى نادر به پلنوم دارم. اين طرح بطور دقيقى در رابطه با موقعيتى که رهبرى در حزب دارد و منطبق با آن نوشته شده. همانطوريکه رفقايى نوشتند عقب نشينى به نسبت دور گدشته آرايش در آن هست، که در آن زياده از حد لازم کنار آمدن با مشکلات فعلى خود را نشان مى دهد. من فکر مى کنم نبايد ليدر حزب را با توجه به وجود خود نادر حدف نمود. و اين در صورتى است که نادر ليدرى حزب را بپذيرد. رهبرى نشسته نقطه قدرت ومهم اين طرح است. اما توضيح داده نشده چرا فقط جمعى از د س و نه تمام اعضاى آن اين وظيفه را به عهده خواهند گرفت. وقتيکه اين را خواندم نوعى انطباق دادن آرايش رهبرى را با ک م و مشکلاتش از آن نتيجه گرفتم. اگر توضيح قانع کننده اى در اين رابطه هست من بحثم را پس مى گيرم و اگر نکته اى را که گفتم درست است درست تر اين است که در طرح نوشته شود که طى چه پروسه اى بايد رهبرى نشسته به حد کامل خود برسد و اين مرحله مقدماتى را در رابطه با د س پشت سر بگذارد.

موفق باشيد ٢٦ــ ٨ ــ ١ . .٢